eitaa logo
باغ مهتاب: کتاب ها و نوشته های جواد نعیمی
53 دنبال‌کننده
506 عکس
32 ویدیو
22 فایل
معرفی آثار و ثبت نمونه هایی از نوشته هایم
مشاهده در ایتا
دانلود
ناکامی و کام‌یابی ترجمه‌ی جواد نعیمی نیک‌بختی و بدبختی، دو نام هم‌راه در زندگی‌اند. همه‌ی ما خوش‌بختی را تجربه و ناراحتی و نگرانی را احساس کرده‌ایم. پس، باید از لحظه‌ی نیک‌بختی برای غلبه بر شوربختی بهره بگیریم و [بدین‌گونه] نبرد میان سعادت و شقاوت را آغاز کنیم. البته نباید تردید داشته باشیم که در این رویارویی، پیروزی از آن نیک‌بختی است! هر کس تفاوتی میان عشق و نفرت قائل نشود، دیده‌گانش تیره و در قلبش خیمه‌ی اندوه برپا می‌شود. امّا چه‌گونه باید میان این دو [عشق و نفرت] فرق بگذاریم؟ بایستی غم‌ها را دور بریزیم و از گذشته‌ها [ی ملال‌آور و نگران‌کننده] رهایی یابیم، تا بدانیم که عشق و نفرت در یک قلب جای نمی‌گیرند. هم از این‌روی، هر کسی باید تلاش ورزد که قلبش را جایگاه و پایگاه خوبی‌ها و محبت‌ها کند تا همه‌ی دل‌ها به مهرورزی روی بیاورند. پیوسته باید از دنیا عبرت بگیریم و از امروز و فردا تجربه بیاموزیم. آدمی تا زمانی که زنده است و روزی می‌خورد، فنا نمی‌پذیرد. آیا فنای او در پایان عمرش با مرگ وی پیش می‌آید؟ چه‌گونه آدمی فانی می‌شود، حال آن مرگش هماره در دست خداست؟! کسی که نفس می‌کشد و قلبش در تپش است، زنده است [و زنده نیاز به تلاش و پیش‌رفت دارد.] چه کسی می‌گوید انسان معنی زندگی را نمی‌داند؟ اتفاقاً این زندگی است که معنای انسان را نمی‌داند. اگر آدمی لذت و خوشی و سختی و تلخی را از یاد نبرد ـ یا خود را به فراموشی نزند ـ زندگی‌اش زندگی نیست. در واقع، گذر زمان، انسان را فرسوده نمی‌کند، بلکه ستم‌گری‌ها و غم‌خوردن‌ها او را نابود می‌سازد. پس، بر ماست که نگذاریم ستم، از ما نیرو بگیرد و جان‌مان را به اسارتش درنیاوریم. زیرا سرانجام؛ ستم، پایان می‌یابد! اگر ایمان راسخ داشته باشیم که ستم پایان می‌پذیرد و از میان می‌رود، پس چرا باید به خویشتن سخت بگیریم؟ بر فرض که اندوهی فراوان بر دل‌مان چنگ زند، آیا باید ناامید شویم؟ آیا باید سرمان را پایین بیندازیم [و تسلیم شویم]؟ نه! هرگز چنین نیست. باید دوباره به پا خیزیم و از سختی‌ها و تلخی‌ها نهراسیم! دنیا نمی‌تواند [و نباید] زندان ما باشد. پس باید تلاش بورزیم تا همه‌ی ما به نیک‌بختی برسیم. اگر غصه‌ها و غم‌ها بگویند که ما بر دوش و دل و دیده‌های آدمیان، هم‌چون کوهی استوار فرو نشسته‌ایم، این از ناتوانی ما انسان‌ها حکایت می‌کند. ما نباید اندوه را تحمل کنیم، زیرا اگر غصه‌ها با مانعی روبه‌رو نشوند، پیوسته افزون و افزون‌تر می‌شوند! [پس با کار و تلاش و امید بر غم‌ها و خستگی‌ها و ناامیدی‌ها غلبه یابیم و به موفقیت و پیروزی، لب‌خند بزنیم!]
امروز( سه شنبه ۱۴۰۲/۶/۲۱) در حاشیه ی برنامه ی عصرانه ی داستان نویسان رضوی ( ویژه برنامه ی عرض ارادت به پیش گاه امام رضا علیه السلام) از راست به چپ: جناب آقای دکتر مهرداد- جناب آقای مهندس سعیدی( مدیر عامل به نشر) - بنده - استاد محترم جناب آقای محمد رضا سرشار و جناب آقای محمد حقیقت خواه
با جناب استاد سرشار
با جناب دکتر مهرداد
لحظه ای بی کاری ... بیایید از اوقات فراغت خویش ، به خوبی استفاده کنیم ! افراد بی کار ، معمولا در پی سخنان بی هوده و شایعات اند . هم چنین داشتن ذهنی بی برنامه و پراکنده ، عدم انسجام فکری و بی کاری بسیار خطرناک است . آدم بی کار و بدون برنامه ، به اتومبیل در حال سقوطی می ماند که پیوسته به چپ و راست و این سو و آن سو می خورد . به تعبیری دیگر می توان فراغت را شبیه ترین چیز به نوعی شکنجه ی آرام دانست ! بنابراین ، باید به کار مثبتی پرداخت و از سستی و تنبلی کشنده پرهیز کرد . هم از این روی ، اگر بی کاری و فراغتی داری ، هم اکنون به پا خیز ! یا نمازی بخوان ، یا چیزی بنویس ، یا کتابی را مطالعه کن ، یا به کار خیری بپرداز و یا به دیگران سودی برسان ، تا بدین گونه بر دشواری های فراغت غالب آیی و با چاقوی عمل ، بی کاری و پیامد های منفی ناشی از آن را گردن بزنی ! پس ، برای بهره وری از اوقات فراغت بیشتر بیندیشیم و بهتر عمل کنیم !
نویسنده‌های مذهبی کتاب برای پسند عامه مردم بنویسند خراسان‌رضوی- محمدرضا سرشار نویسنده و پژوهشگر گفت: نویسنده‌های مذهبی باید به این مسئله توجه کنند که بهتر است کتابی که می‌نویسند هم پسند عامه مردم و هم جامعه مذهبی باشد. به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا ) مشهد، محمدرضا سرشار سه شنبه شب در نشست عصرانه داستان‌نویسان رضوی تعدادی از نویسندگان که به میزبانی فروشگاه مرکزی کتاب به‌نشر در مشهد همزمان با ایام پایانی ماه صفر برگزار شد، درباره چگونگی نگارش داستان‌های مذهبی افزود: نویسندگان فقط برای قشر مذهبی ننویسند، چرا که نوع قلم آن‌ها اگر برای همه اقشار باشد، مذهبی‌ها و غیرمذهبی‌ها همگی کتاب‌شان را مطالعه می‌کنند. وی در آغاز سخنان خود ابیاتی از سعدی درباره حضرت محمد(ص) را بیان کرد و ادامه داد: نویسنده‌هایی که از زوایای دید مختلف در قالب کتاب خود استفاده می‌کنند، تاثیر و جذابیت آن داستان و موضوع را بالا می‌برند. سرشار خاطرنشان کرد: البته مهم‌ترین کتابی که سخنان بشری نیست و این نوع نوشته و سخن را داراست، قرآن کریم است که در جای جای این کتاب می‌توان این سبک را مشاهده کرد و تأثیرگذاری بالای آن را دید. این نویسنده و پژوهشگر گفت: ما ۱۳ نوع زاویه دید بیان داستان و موضوع را در ادبیات داریم که استفاده اجماعی از دو یا چند نوع از این‌ها باعث دفاع بهتر نویسنده نسبت به آنچه نوشته، شود. وی ادامه داد : اگر به داستان‌های دینی اشاره شده در قرآن نگاه کنیم، متوجه می‌شویم که بهترین و کامل‌ترین و البته عجیب‌ترین معجزات در آن‌ها برای پند و انتقال تجربه آمده که سالیان سال همه اندیشمندان و مردمان درباره آن‌ها به بررسی آموزنده بودن آن‌ها می‌پردازند؛ مانند داستان عاشورا، با اینکه اشاره‌ای از آن در قرآن نشده، اما همچنان می‌توان از آن درس گرفت و پژوهش‌های مجلس فراوان انجام داد. در ابتدای برنامه علیرضا مهرداد، نویسنده، منتقد و دبیر این نشست ضمن عرض تسلیت به مناسبت ایام رحلت پیامبر اکرم(ص)، و شهادت امام حسن مجتبی(ع) و شهادت امام علی بن موسی الرضا(ع)، با بیان مقدمه به معرفی استاد محمدرضا سرشار پرداخت و به خوانش بخش‌های کوتاهی از کتاب وی به نام «آنک آن یتیم نظر کرده» پرداخت. در این نشست نویسندگانی همچون علیرضا مهرداد، جواد نعیمی و محمود ثابت‌نیا به خوانش داستان‌های کوتاه خود پرداختند؛ در حاشیه این نشست به سوالات حاضرین در جلسه درباره روش‌های داستان‌نویسی و نقد کتاب‌های نوشته شده توسط استاد محمدرضا سرشار پاسخ داده شد.
هجرت خورشیدهای سه‌گانه اکنون هیاهویی است در بیشه زار کلام! غوغایی است در فراسوی همه ی نبشته ها! تعزیه ای بر پاست در حریر نگاه ها! غلغله ای است در وادی حیرت! خون‌چکانی بال پروانه‌گان؛ تنها منظر دیده های بی پناه است. بالش خواب ستاره‌گان از رؤیای مصایب سرشار است! زیر چشم دل ها کبود ابتلای غم است! هجرت سرداران نور، سالار مردان آفتابین، خورشید های سه‌گانه، سروران سپید اندیشه، در جالیز جان های ما بذر اندوه می پاشد! رحلت جان گداز پیام آور نور و مهر و دانایی حضرت محمدبن‌عبدالله صلی الله علیه وآله وسلم و شهادت جان سوز فرزندان آن بزرگوار حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام و خورشید تابناک خراسان حضرت امام علی بن موسی الرضا علیه آلاف التحیه و الثنا همه‌ی جان ها و جهان ها را به سوگ نشانده است! با بلوغ عاطفه در رگ های قلم‌ام هم‌گام می شوم تا برای شما در این مصایب دشوار، نسخه‌ی صبوری بنویسم و از شما تقاضا کنم که برای من - وبرای خویشتن خویش – بال هایی آرزو کنید برای پریدن به ساحت کوی قدسی و سرشار از محبت حضرات مصطفی و مجتبی و رضا - که از زبان همه ی پاکان دنیا بر آن بزرگواران درودی بی انتها روا باد – و برای نوشیدن نور ناب نوازش های آن عزیزان! و برخورداری از سایه سار لطف و نگاه آنان... برشی از کتاب "جرعه ای از جام ولا" نوشته ی جواد نعیمی
نگاهی به آثار من، به مناسبت این ایام 👇
گیسوی پریشانِ واژه‌ها اکنون هیاهویی است در بیشه‌زار کلام، غوغایی است در فراسوی همه‌ی نبشته‌ها، تعزیه‌یی برپاست در حریر نگاه، غلغله‌ای است در وادی حیرت. خون‌چکانی بال پروانه‌گان، تنها منظر دیده‌های بی‌پناه است. بالش خواب ستاره‌گان، از رؤیای مصایب سرشار است. زیر چشم دل‌ها، کبودِ ابتلای غم است. هرکس این روزها بتواند با عالم بالا تماس تلفنی داشته باشد، اشک خون‌رنگ ملایک را بر پیشانی مهتاب نظاره خواهد کرد و گیسوان پریشان آفتاب را به روشنی خواهد دید. زلف سیاه ‌اندوه از لب دیوار حیات پیداست!... هرکس بتواند ماهواره‌ی دلش را به فضای ملکوت بفرستد، تیغ برهن‌ی لشکر مصیبت‌ها را در جای‌جایِ جهان، حس خواهد کرد. هرکس بتواند زیر سایه‌ی تاکستان عرش قدم بزند، گام‌هایش در خاک تسلیت فرو خواهد رفت. هرکس بتواند قد و قامت سفره‌نشینان مایده‌های آسمانی را برانداز کند، قوت غالب آنان را نان خورش غصه خواهد یافت. و هرکس قادر باشد گوشه‌ی ابرویی به مشاطه‌گران حُسن نشان بدهد، دل غمینی آنان را به وضوح درخواهد یافت. حالیا، دهان اندوه، همه‌ی شادی را بلعیده است. دلِ عالم گرفته است از فراق؛ غم غربت چنگ انداخته به ضریح جان‌ها. انگار، گوش ملایک را هم کشیده‌اند تا نگاه‌شان را از زمین برنچینند و ببینند چه زورقی بر دنیای اندوه، روان است! واقعاً هم که چه نوری پرپر می‌زند در سینه‌سار یادها. چه چلچله‌هایی از سرزمین خاطره‌ها به سینه‌های سوزان کوچ می‌کنند و چه پرستوهایی به پرسه ماهتاب می‌روند! نینوای جان من هم امروز ساز فغان کوک کرده است. دلم به وسعت بیکرانۀ دریا، از اندوه، انبوه شده است. جوانۀ مصیبت چقدر تکثیر می‌شود امشب! چقدر از آسمان، باران ارغوانی غصه می‌بارد. چقدر محبوب امشب از لب دیوار نگاهها می‌گریزد! چه شهابهای مبارکی بر سینۀ آفتابین زمان، خطی از بارش اشک فراق ترسیم می‌کنند. چقدر نوحه‌گران ناحیۀ ایمان، مویه می‌کنند. نوانای غم‌بار یاران، چه چنگی بر دل‌ها می‌کشد! و چه رنگین‌کمان‌هایی، قوس غصه‌ها را به اقصی نقاط جهان نشان می‌دهند. در التهاب سپیده و فلق، جای پای کوچ نورها پیداست! اکنون در فصل غروب خورشید، در هنگامۀ غربتی هستیم که دل در چنگ مصیبت گرفتار آمده. ناله‌های نای فلک، از هجران آفتاب، به گوش ملک می‌رسد. جهان با گذار آن ستوده، طعام تلخکامی می‌چشد. و ما عبور مصطفای سرسبزی و بالندگی را که هیبت کلّ جهان بود، از پیش دیده می‌گذرانیم، امّا همۀ «او» را در سویدای دل می‌نشانیم. و ما، در خویش می‌شکنیم. بر پای نمی‌توانیم ایستادن! خم می‌شویم از گرانی بار مصیبت. کم نیست غم ناله‌های فراق در هجر خورشید، در وداع با دو ستارۀ پر نور! آخر، این ماییم که در پی کسب جواز رضایت حق، از دستهای پربرکت رضای آل محمدیم. هجرت سرداران نور، سالار مردان آفتابین، ستارگان سه‌گانه، سروران سپیداندیشه، در جالیز جانهای ما بذر اندوه می‌باشد. سنگ مصیبت بر سینه‌هامان می‌کوبد، نی‌لبک قلبمان را به نجوای جدایی وامی‌دارد. و هنگام که واژه‌هایمان از پرواز می‌مانند، بال عقده‌هایمان گشوده می‌شود و های‌های کلام، چشمهای ما را به همنوایی با خود می‌خوانند... و من هم مثل شما از شیشه دیدگانم، گلاب اشک می‌فشانم در سالسوک رحلت خورشید آخرین، و هر دو سفیر نازنین، آن کوچندگان حریم عشق، آن قافله‌سالاران وادی ایمان، و دل به رویش آیینه‌های نگاهشان می‌دوزم در محشر... و با بلوغ عاطفه در رگهای قلمم همگام می‌شوم تا برای شما در این مصایب دشوار، نسخۀ صبوری بنویسم و از شما تقاضا کنم که برای من ـ و برای خویشتن خویش ـ بالهایی آرزو کنید برای پریدن به ساحت قدس مصطفی و مجتبی و رضا! ـ صلوات‌الله‌وسلامه‌علیهم ـ و برای نوشیدن نورِ نابِ نوازشِ آنان! بر گرفته از کتاب جرعه ای از جام ولا، نوشته ی جواد نعیمی
لحظه های تلخ آخر! رسول اکرم(ص) علاقه ی عجیبی به دخترش «زهرا(س)» داشت و همواره در گرامی داشت وی می کوشید . سخنانی هم چون: «فاطمه پاره ی تن من است، که رضایت و خشنودی او، رضایت و خشنودی من و خشم وی، خشم و غضب من است.» نشانه ی احترام عمیق حضرت محمّد(ص) به حضرت فاطمه(س) است. ... آن روز هم که دوشنبه، بیست و هشتم صفر سال یازدهم هجرت بود، دل های یاران محمّد(ص) به شدت می تپید ، سایه ی دلهره و اضطراب در سراسر شهر می دوید و پیامبر گرامی اسلام(ص) نَفَس ها‌ی آخر خویش را می کشید! دختر پیامبر ، با دیده گانی اشک آلود بر بالین پدر نشسته بود و با خود شعری را زمزمه می کرد. رسول خدا(ص) چشم گشود و فرمود: «دخترم ! بهتر است آیاتی از قرآن را بخوانی.» یک بار هم، رسول الله، با اشاره، دخترشان را به سوی خویش فراخواندند و چیزی در گوش اش گفتند. فاطمه(س) از شدت گریستن بی تاب شد و لحظه یی بیش نگذشت که باز حضرت محمّد(ص) دختر عزیز خود را به حضور طلبیده و با وی سخن گفتند. این بار، چهره ی اندوه ناک و غم آلوده ی دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از هم باز شد. آرامشی خاص در سیمایش پیدا شد و لبخنده یی بر لبانش شکفت! هیچ کس نمی دانست چه شده است! بعدها که به اصرار، از آن بانوی بزرگ، دراین باره پرسیدند، فرمود: «بارِ اول، پدر، مرا از مرگ خویش آگاه ساخت... بی قرار شدم و نالیدم! و دیگربار فرمود: تو نخستین فرد از خاندانم هستی که به من می پیوندی... این بود که خرسند و شادمان شدم!» □□□ در واپسین روزهای زندگی، حضرت پیامبر(ص) مردم را به نیکی و خوش رفتاری با عترت- خاندان اش – فراخواند و درباره ی رعایت حال بردگان، سخن ها گفت و در زمینه¬ی نماز، بسیار سفارش کرد و تأکید ورزید. ... فراق و جدایی برای یاران، بسیار دشوار و شکننده است. هنگامی که شمع وجود پیامبر (ص) روی به پایان خود داشت و آن بزرگ مرد، برای پرواز به عالم ملکوت و دیدار حق، بال می گشود، نتوانست دوری علی علیه السلام – تنها یاور صمیمی و صحابیِ جان نثار و دست پرورده ی خویش- را تحمّل کند. فرمود: «برادرم علی را بگویید بیاید.» ... آمد و در کنار بستر مردی نشست که یاد و نامش تا ابد بر سینه ی دنیا، گسترده و جاوید است. علی(ع) سرِ پیامبر خدا در آغوش گرفت. فرشته ی مرگ فرا رسید و بشارت اش داد که نگران نباش. خدایت می گوید: « بدان اندازه از پیروان تو را به تو می بخشایم که خود، رضا بدهی!» محمّد صلی الله علیه و آله و سلم آرام و مطمئن، سر بر سینه ی علی علیه السلام، به ندای حق پاسخ گفت و چشم از جهان فرو بست . امّا او در حقیقت زنده است. چرا که چون روح سبز باران و بهاران، بر جان و دل اهل ایمان، در سرتاسر جهان حکم می رانَد، و منزل دارد! پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به هنگام رحلت، در حدود شصت و سه سال عمر داشت. عمری که تمامی آن را در راه اعتلای کلمه ی حق و توحید و عدالت سپری کرده بود. پس از وفات رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و پرکشیدن روح پاک آن بزرگ مرد والا، جانشین گران قدرش، امیرمؤمنان علیه السلام بدن مطهرش را غسل داد و کفن کرد. زیرا خود پیامبر فرموده بود که نزدیک ترین فرد، مرا غسل خواهد داد. امام علی- درود خدا بر او باد- هم چنین بر بدن پاک پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم نماز گزارد و سپس آن بزرگوار را در همان خانه ی خودش به خاک سپرد. درود بی پایان ما بر تو باد، ای پیام آور مهر و دین، ای آورنده ی کتاب مبین، ای مه جبین! ای زیباترین هدیه ی خدا در زمین، ای برترین! و تنها خداست که به شایسته گی تو را می ستاید و اوست که هماره درود بر تو را میافزاید. ای پیام آور محبوب ! یاد و نام سبزت، تا پایان تاریخ، برکت همه ی اندیشه ها و دل ها باد!