سعید، سپاسگزار بود و تشکرگرا. سپاسگزار کردگاری که قلم را به مهر به دستاناش سپرده بود تا به حق و به راستی و به فضیلت و به شایستهگی، دیدهها و دلها را در خنکای ادب و در سایهسار فرهنگی فهمافزا و عاطفهنگر و اندیشهای پویا و مستمر، رمانها و داستانهایی روحافزا و پرثمر را به پیشگاه دوستان و علاقهمندان به هدیه بسپارد.
او، حرمت قلم را پاس میداشت و با بهرهوریهای بهجا و درست از این امانت والای خدا، پیوسته پویا و پرنیرو، به سوی هدف در حرکت بود. از روح زبان مدد میجست و سیمرغ نگرش و نگارش را با همهی توان، در آسمان زیبای نوشتههای ناباش، فرصت و بشارت پرواز میداد.
سعید تشکری، صادقانه میزیست و عالمانه مینوشت و بهرغم هر مشکلی که پیشارویش پدید میآمد، دلیرانه و دلاورانه ایستادگی میکرد و به پیشروی ادامه میداد. چندانکه تلاشهای بیبدیلاش برای بسیاری از اهالی قلم، غبطهانگیز و تشویقآمیز بود. با اینهمه، دریغا که دیرتر نپایید و ناگهان و شتابناک پر کشید و به ژرفای تاریخ، که عاشق آن بود، دوید! و زها زه که پردههای مانع را درید و به حضور حضرت دوست رسید! هرچند که ما را در تنهایی و بهت و حیرت و گیجی رها کرد...
رواناش در آرامشی ابدی و راه خجستهاش پر از پویش و بالندهگی باد!
پایان بخش این مراسم هم غزلی از حافظ بود که سید علیرضا مهرداد، با چشمانی اشکبار و گلویی بغض آلود برای حاضران خواند:
آن یار کز او خانهٔ ما جایِ پَری بود
سر تا قدمش، چون پَری از عیب بَری بود
دل گفت فروکش کنم این شهر به بویش
بیچاره ندانست که یارش سفری بود
تنها نه ز رازِ دلِ من پرده برافتاد
تا بود فلک، شیوهٔ او پرده دری بود
منظورِ خردمندِ من آن ماه که او را
با حُسنِ ادب شیوهٔ صاحب نظری بود
از چنگِ مَنَش اختر بَدمِهر به در برد
آری چه کنم؟ دولتِ دورِ قمری بود
عُذری بِنِهای دل، که تو درویشی و او را
در مملکتِ حُسن سَرِ تاجْوَری بود
اوقاتِ خوش آن بود که با دوست به سر رفت
باقی همه بیحاصلی و بیخبری بود
خوش بود لبِ آب و گل و سبزه و نسرین
افسوس که آن گنجِ روان رهگذری بود
خود را بکشای بلبل از این رشک که گُل را
با بادِ صبا وقتِ سحر جلوه گری بود
هر گنجِ سعادت که خدا داد به حافظ
از یُمنِ دعایِ شب و وِردِ سَحَری بود
باران اندوه!
جواد نعیمی
هارون ملعون، در هر فرصتی به راهی میاندیشد که هدایت گر هفتمین، این آفتاب تابناک دین مبین را از میان بردارد. همهی مزدوران و زندان بانان او، امّا – با همهی پلیدی و دژخیمی – از دست آلودن بدین جنایت شوم امتناع میورزند و تن، بدین تیره دلی و پلیدی نمی سپارند! در این میان، پست ترینشان که « سندی بن شاهک » خوانده میشود، خبیث تر از آن است که گردن به فرمان طاغوت ننهد و از تلاش برای خاموش کردن فروغ معنا، نپرهیزد!
سرانجام، هنگامی که تن رنجور موسی بن جعفر- درود خدای، بر او باد – در پی انتقال از این زندان به آن زندان و از این سلول به آن سلول، به دستهای سندی بن شاهک پست، سپرده می شود، آن پلید شوم، به اشارهی هارون، به زندهگانی سراسر فضیلت و مبارزه و شرف امام کاظم علیه السلام پایان میدهد! حال آن که نمی داند مردن و به ویژه شهادت، پایان خدا مردان نیست، که آغاز جوانه زدن و شکوفایی و ماندگاری آنان است.
سندی بن شاهک جانی، پس از آن که به امام هفتم زهر میخوراند و همین که آن بزرگوار، دیده بر پستیها و ستم گریهای جنایتکاران می پوشاند، گروهی از برجستهگان و سرشناسان شهر را گرد میآورد تا گواهی دهند که موسی بن جعفر علیه السلام به مرگ طبیعی در زندان، رخت از جهان بیرون کشیده است!
او با چنین ترفندی در پی آن است که حکومت ناشایسته ی عباسی را از کشتن امام شیعیان تبرئه کرده و از شورش های احتمالی یاران آن بزرگ مرد، برهاند. پیش تر از آن امّا، امام دانای ما، هوش مندانه، این نیرنگ را خنثی کرده است. امام کاظم علیه السلام پیش از پر کشیدن به سوی معبود و در حالی که بر اثر مسمومیت، تنی ناتوان یافته، به گروهی که به دیدارش شتافته اند رو می کند و می فرماید:
- [ بدانید که ] مرا با چندین خرمای زهر آلوده مسموم کرده اند . . . فردا بدن ام تیره و کبود رنگ می شود و به دیگر روز، در پی آن، از این جهان می روم!
در آستانهی در گذشت مولا هم، سندی بن شاهک، تزویر گرانه و ریا کارانه از امام اجازه می دهد که ایشان را او کفن کند! و پاسخ امام کاظم به وی چنین است:
- ما خاندانی هستیم که خرج نخستین حج، مهریه ی زنان و کفن های مان را از پاک ترین دارایی های خویش میدهیم.
پس از شهادت شیر بیشهی استقامت، پیشوای مقاوم، حضرت امام کاظم – که درود همهگان، نثار ایشان باد – درباری های هارونی از جمله سندی بن شاهک، لباسهایی تیره و سیاه، همچون دلهای خویش، بر تن میکنند و پیشاپیش عزاداران گام بر می دارند!
پیکر پاک امام را روی پل بغداد می نهند و دژخیم فریاد بر می آورد که :
- این موسی بن جعفر است که رافضی ها گمان می کنند نمی میرد. اینک بیایید و بنگرید که او مرده است و تنی کاملاً سالم دارد!
شکوه غریبانه ی بدن رنج کشیده ی امام شیعیان بر روی پل، گویا سبب می شود که نخل ها بگریند، امواج دجله وفرات مشت بر سر بکوبند ونسیم، غم گنانه هوهو کند!
آنک، امام موسی بن جعفر، بر دروازه ی زمان ایستاده، بلند بالا و قامت کشیده، درست اندیش و دور نگر، رسالت مدار و هدف مند، پاس دارنده ی آیات مبین و فرمان روای همه ی مومنین! استوانه ای از نور، باروانی تاب ناک و اندیشه ای استوار، دلی گسترده و دردمند، گام هایی ثابت و در راه حق، با صلابتی که سخره ی همهی صخره ها بود.
او – این مبلّغ آیین احمدی – فریادگرانه و ستمستیزانه، قاطع و مصمم، بر شکوه و جلال و جلای دین میافزود. نام بلندش، پایههای کاخهای هارونی را به تزلزل وا می داشت و یادش سوهان روح همهی ستم بارهگان زمانه بود! آن بزرگ، رود هماره روان و زلال تشیع را تا دورترین مرزهای زمان گسترش داد و هنگامی که دربندی گران، ماه بر نور لبان متّرنم به یاد خدایش و خورشید بر اندیشه های والایش بوسه ی مهر نثار می کرد و به هنگامی که پلیدان، از گسترش تلاش های معنوی و زندگی سازش و حتی از نیایش در انزوایش بیم داشتند و در زمانی که شعاع تابناک شخصیت اش را برای تداوم خودکامه گی ها و ستم گستری ها؛ مانع می دیدند، شهادت را به او هدیه دادند!
امام کاظم علیه السلام در گذشت و دشمنان خویشتن را هم چنان زیان کار، پشت سر گذاشت!
اینک که خورشید فضایل آن مولا، در آسمان همه ی دل ها، درخششی خیره کننده دارد، جز بد نامی و رسوایی از طاغوتیان عباسی چیز دیگری سراغ نداریم. سزای دنیایی قایل امام، این بود که روزی به هنگام سوار شدن بر اسب خویش، اسب؛ او را به دجله افکند و بدین گونه سندی بن شاهک غرق شد، هم چنان که در آخرت غرق عذاب، خواهد بود!
باری، پیکر پاک پاک نهاد هفتمین امام مظلوم شیعیان را به محلهای فقیر نشین در بغداد بردند و در قبرستان قریش، خاک را شکافتند و خورشیدی فروزان را در دل آن، پنهان کردند!
#جواد_نعیمی
پنبهی ابر
دلم میخواهد
که ابرها مثل پنبه شوند
و باران،
دانههایی از جواهر بیارد!
تا صدای شادی و خندهی بچههای یتیم را،
در شبهای سرد زمستان بشنوم!
#جواد_نعیمی
#ترجمه_جواد_نعیمی
هدایت شده از جواد نعیمی
بعثت پیامبر اکرم حضرت محمدبن عبدالله صلی الله علیه و آله و سلم بر همه گان مبارک و فرخنده و شادی آفرین باد.
هدایت شده از
حضرت محمد (ص)
نوشته ی جواد نعیمی
ناشر: طوس مشهد، ۱۳۶۰
شمارگان: دردو نوبت چاپ: بیست هزار نسخه ی وزیری
هدایت شده از
محمد (ص) پیامبر آزادی بخش
نوشته ی جواد نعیمی
ناشر: سازمان تبلیغات اسلامی، ۱۳۷۲
ویرایش نخست این کتاب درسال ۱۳۵۸ از سوی دار الکتب الاسلامیه چاپ و منشر شده بود.شمارگان در دو نوبت چاپ: پانزده هزار نسخه ی حیبی و رقعی
هدایت شده از
قصه های زنده گانی چهارده معصوم علیهم السلام. جلد اول حضرت محمد (ص)
ناشر : به نشر، ۱۳۹۵ و ۱۳۹۸
این کتاب پیش تر به وسیله ی دوناشردیگر (نشر جلیل و مجتمع فرهنگی املم باقرعلیه السلام نیز به چاپ رسیده .
شمارگان: در شش نوبت چاپ ،جمعا سی و سه هزار نسخه ی رقعی، پالتویی و جیبی
هدایت شده از
باغ مهتاب
کتاب ها و نوشته های جواد نعیمی
نشانی صفحه ی #جواد_نعیمی در پیام رسان ویراستی :
https://virasty.com/user170688137118
خورشيد حرا
از جواد نعیمی
آن خورشيد كه از حرا برآمد
همهي تيرگيها را بازشست
و سياهي جهالت را تاراند
و آن هنگام كه از دامنهي كوه
به پايين آمد
دامن نور و روشنايي مهر را
به پنجرهي سينهها سپرد
پس آن گاه
پرتو تابناكش
از دل قرنها گذشت
در ژرف ناي انديشهها نشست
و چشم جهان را به روي حقيقت گشود
اينك، آن خورشيد تابان
پيوسته در طلوع است
و هيچش غروب نيست!
آن رحمت مضاعف پروردگار ما
آن نور تابناك
جاودانه ميماند
تا نهال مهر، هم چنان ببالد
و نور، مثل باران
از آسمان ببارد
و زمين،
به نهايت رشد و شكوفايي خودش برسد.
#جواد_نعیمی
هدایت شده از
پیام آور همه ی نیکی ها
پیام آور همه ی نیکی ها حضرت محمد مصطفی(ص) برانگیخته شد تا همه ی زنجیرها و سنگینی های زاید را از دوش و گرده ی بشر بر دارد و او را از اسارت بت ها و هر چه غیر خدایی است برهاند و به نور آباد هدایت و تقوا بخواند. او آمده است تا شمیم اخلاق و کردار نیکو را در جهان بگستراند و در سایه ی شکوفایی اندیشه و تعقل و مهار احساس های تابجا و هواها و هوس های آفت زا انسان را به فرهیختگی و کمال برساند، تا آدمی چونان نهالی آماده ی رشد در پهنة گیتی به نیکی پرورش یابد. پس آن گاه به درختی تناور و سایه گستر و ثمربخش تبدیل شود. درختی که همه ی اجزای ان از ریشه تا تنه و برگ و بار و سایه سارش قابل بهره وری و بهره رسانی باشد. هم چنان که پیامبر اکرم(ص) خود به تمامی خیر بود و برکت بود. فضیلت بود و رحمت بود. کرامت بودووالایی. حقیقت بود و زیبایی. شجاعت بود و دانایی و درود بر او باد كه تا بود، گنجینه ی همه ی نیکی ها بود و تا جهان هست هم چنان نام و یاد و راه برجسته اش بر سرزبان ها و در سویدای دل ها و جان ها جاری است و هر روز و همه روز پرفروغ تر و جاودانه تر می شود. و درودی دیگر بر هر تنابنده ای که بند بندگی خدای یگانه را بر گردن آویخته و جانش با مهر مصطفای خدا در آمیخته و در روشنای شرف دین مبین، همه ی بدی ها را از دل و اندیشه و عمل خویش به دور ریخته است! و سلام آخر، بر آخرین پیام آور حق و راستی و بر همه ی پیروان راستین آن عزیز بزرگوار باد.
بار پروردگارا! ما را توان و توفیق ده که یاور و رهروی خوب آن محبوب باشیم و بر این پیمان، پایدار بمانیم. یا ارحم الراحمین!
#جواد_نعیمی
از نوشتن تا نا نوشتن!
قلمش را بر داشته بود و تند تند می نوشت. با خودم گفتم چه شهامتی دارد این شب! ببین چه قدر با اعتماد به نفس دارد می نویسد. خیال می کند او هم مثل من نویسنده است.! الان نشانش می دهم که نوشتن به همین سادگی هم نیست. چه قدر باید خون دل بخوری تا با یک قطره از آن بتوانی سطری و یا صفحه ای بنگاری! چه قدر باید عرق روحت را دربیاوری تا نوشته ات غرق معانی خوب و فریبا بشود..
خوب الان برایت چند صفحه می نویسم تابدانی که...
اما نمی دانم چرا هیچ موضوع جالب و مفیدی به ذهن و زبانم نمی آید؟
آه، نگاه کن! اینک او چه متن زیبا و شگفت انگیزی نگاشته و من هنوز چه سان در آغازین لحظههای نا نوشتن خویشم!
#جواد_نعیمی
هدایت شده از جواد نعیمی
شب میلاد انقلاب اسلامی مبارک
وعده ی دیدار : راه پیمایی سراسری بیست و دوم بهمن ماه، در سراسر کشور...
پیمانی دوباره با آرمان های امام راحل (ره)، رهبر معظم امام خامنه ای حفظه الله و شهیدان راه اسلام و انقلاب...
سبزینه ی حضوردر شکوه مند ترین روز بهمن
به قلم جواد نعیمی
بار دیگر سالگرد آزادی و شکوفایی فرامی رسد وباز هم امت مسلمان و انقلابی ایران زمین با حضور سبز خویش در صحنه، پای بندی هماره ی خود را به آیین پاک اسلام محمدی و افتخارات ملی به ثبوت میرسانند.
می آیند تا تفسیر پویایی و بالندهگی انقلاب اسلامی را برای جهانیان تکثیر کنند.
می آیند تا خدای شهیدان را شاهد بگیرند که خون و آرمان آنان را هرگز به دست فراموشی نمی سپارند.
می آیند تا به همهگان نشان دهند که راه امام، یک راه تمام است : راهی به سوی قله های کمال و ستیغ سعادت.
می آیند تا بگویند که عاشق اشارات رهبرند و رهنمدهایش را به جان میخرند و به عرصهی عمل میآورند.
می آیند تا بگویند که ما زنده ایم، سرزنده ایم، بیدار و بالنده و پاینده ایم .
می آیند تا تجلی ایام الله را فرا روی دلها و دیدهها بگذارند.
می آیند تا رایحهی شکفتن گلهای باور را به مشام همهی یاوران سپیده و سحر برسانند.
می آیند تا همهی دشمنان ملت و همهی مستکبران را رسواکنند و همهی زنجیره های توطئه و تباهی و فساد انگیزی و نا امیدی را از هم بگسلند.
می آیند تا بر بیعت شکوهمند و چندین باره ی خود با خورشید ولایت، اصرار ورزند.
پس، هرچه گل و سبزه و سلام وآب وروشنایی است، نثار گامهایی که هماره در میداناند و می دانند که پیوسته باید بیدار بمانند، همواره باید صحنه ها را بیارایند و همیشه باید استوار بمانند، تا بر قلهها فراز آیند...
شکوه بهمن پیروزی، فرخنده و پایدار و درخشش این ماه والا در آسمان دنیا، به زیبایی و شکوفایی خجسته باد.
#جواد_نعیمی
هدایت شده از
با حضور شگفت انگیز خود، در راه پیمایی بیست و دوم بهمن هزار و چهارصدو دو، بازهم حماسه ی دیگری آفریدند. هزاران گل و بوسه نثار گام های بلند و استوار این مردم.