۱۱ آذر ۱۴۰۳
اروئیکا.
نیمه گمشدمو پیدا کردم.. چایی☕️✨
چایی خوبه
چایی گرمه
چایی خوشمزست
چایی بهت آرامش میده
و فقط کافیه چند قطره گلاب بهش اضافه کنی تا تمام مشکلاتت رو حل کنه.
۱۱ آذر ۱۴۰۳
چای آتیشی خوشمزست، با سماور و تو قوری گل قرمزی خوشمزست.
با گلاب، با هل، با آبلیمو، با زعفران، با دارچین، با به اصلا شما هرجور میلش کنی میچسبه:)
۱۱ آذر ۱۴۰۳
۱۳ آذر ۱۴۰۳
باید از زمین گذشت، تا به آسمان رسید
باید از مکان گذشت، تا به لامکان رسید
در سیاهی زمان چون شهاب پر توان
زد به قلب اختران تا به کهکشان رسید
قطره ها و ذره ها زیر پا نهاد و رفت
از کرانه ها گذشت، تا به بیکران رسید
عاشقی بهانه کرد، هر افق نشانه کرد
از نشانه ها گذشت تا به بی نشان رسید
از مدار لحظه ها شد برون و بیصدا
محور زمان شکست تا به جاودان رسید
_رضا ثابتی
۱۳ آذر ۱۴۰۳
۱۴ آذر ۱۴۰۳
۱۴ آذر ۱۴۰۳
۲۱ آذر ۱۴۰۳
کل سینماییِ استخوان هایِ دوست داشتنی تو یه بیت شعر خلاصه میشه.
گیرم که خلق را به طریقی فریفتی
با دست انتقام الهی چه میکنی؟
۲۱ آذر ۱۴۰۳
هدایت شده از نُتهآیِموسیقی★
یک شبی مجنون نمازش را شکست، بی وضو در کوچه لیلا نشست؛
عشق آن شب مستِ مستَش کرده بود،
فارغ از جام الستش کرده بود؛
سجدهای زد بر لب درگاه او
پر ز لیلا شد دل پر آه او،
گفت: یا رب از چه خوارم کردهای؟
بر صلیب عشق دارم کردهای،
جام لیلا را به دستم دادهای،
وندر این بازی شکستم دادهای،
نشتر عشقش به جانم میزنی
دردم از لیلاست آنم میزنی،
خستهام زین عشق،
دل خونم مکن؛
من که مجنونم تو مجنونم مکن،
مرد این بازیچه دیگر نیستم،
این تو و لیلای تـو، من نیستم!
گفت: ای دیوانه لیلایت منم،
در رگ پنهان و پیدایت منم،
سالها با جور لیلا ساختی
من کنارت بودم و نشناختی؛
عشق لیلا در دلت انداختم
صد قمار عشق یک جا باختم،
کردمت آواره صحرا نشد؛
گفتم عاقل میشوی اما نشد!
سوختم در حسرت یک یآ ربت
غیر لیلا بر نیامد از لبت
روز و شب او را صدا کردی ولی،
دیدم امشب با منی گفتم بلی؛
مطمئن بودم به من سر میزنی..
در حریم خانهام در میزنی..
حال این لیلا که خارت کرده بود،
درس عشقش بیقرارت کرده بود
مـَرد راهم باش تا شاهت کنم،
صد چو لیلا کشته در راهت کنم!
۲۵ آذر ۱۴۰۳