eitaa logo
مسیر نوکری
2.6هزار دنبال‌کننده
880 عکس
660 ویدیو
166 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
قسمت سوم : شب مدینه است ، دلها رو روانه کنیم مدینه ... ، مدینه ای که از همه جا غریب تر است ، بقیع که از همه جا تاریک تر است ، گوشه وکنار شهر ، هر کجا یک امامزاده ای می بینید ، گنبد داره ، بارگاه داره ، فرش و چراغ داره ، خادم داره ، اما قبر چهار امام ، در قبرستان بقیع ، با خاک یکسان است ، یا امام صادق ... مَهی کز نورِ علمش عالَمِ علم است نورانی چرا بر تربتش شمعی در این شبها نمی سوزد ؟ حالا میخواهید مجلس رو مثل بقیع تاریک کنید ، بسم الله ... با پای دلت برو مدینه ، از پله های بقیع بالا برو ، سرت رو روی دیوار بقیع بگذار ... دل از دیدار آنجا آب می شد بقیع با اشک ما سیراب می شد ... خیلی اذیت و آزار کرد ، امام صادق رو ... نیمه های شب میفرستاد درِ خانه ی حضرت ... یکی از دفعاتی که حضرت رو احضار کرد ، اژدهایی ظاهر شد ، منصور ترسید ، حضرت رو اِکرام کرد ، گفت آقا هر خواسته ای دارید بفرمائید ... ، حضرت فرمود : منصور ، این بار اگه با من کار داشتی ، دیگه نیمه شب ، درِ خونه ام نفرست ... همان امام غریبی که شانه اش خم بود به روی شانه ی پیرش غمِ دو عالم بود میان صحن حسینیه ی دو چشمانش همیشه خاطره یِ ظهرِ یک مُحرم بود نیمه ی شب دستور داد ، از دیوار خونه یِ جعفربنِ محمد ، بالا رو ، در هر حالتی هست ، اون رو برای من احضارش کن .. میگه نیمه ی شب آمدم ، از دیوار خانه ی حضرت بالا رفتم ، یه نگاه کردم دیدم مشغول نمازه ، گفتم آقا بلند شید بریم ، فرمود اجازه بده دو رکعت نماز بخوانم ، گفتم آقا نمیشه ... فرمود اجازه بده عبا بپوشم ، عمامه به سر بگذارم ، گفتم آقا نمیشه .. با همان حالت ، سرِ برهنه ... بدو گفتم بده مهلت بخوانم من نمازم را ولی آن بی حیا حرف مرا نشیند ، مادرجان اصلاً تصورش هم برای شیعیان و دلداده های امام صادق (علیه السلام ) ، سخته ... امامشون رو ببینند پای برهنه ؟ سرِ برهنه ؟ ... آخ الهی نیمه ی شب ، تو خونه نریزند ، بخواهند جلوی چشم بچه ها ، بابارو از تو خونه بیرون ببرند ... دختر میدوه ، بابام رو کجا می برید ؟ چو آن جانی ، بدان حالت مرا از خانه بیرون بُرد تنِ طفلان من چون بید می لرزید ، مادرجان 7/4/1398 https://eitaa.com/javdafshani
قسمت دوم : ( علیه السلام ) دل گرفته یاد ایوان بقیع دیده ای داریم گریان بقیع حیف بر خاکش بتابد آفتاب سایه ی عرش است بر جان بقیع غربتش چون شمع آبم میکند .. امشب دلت مدینه است ، سرت رو روی دیوار بقیع بگذار ، یه نگاه کن تو بقیع ، ببین تاریکه ، ببین زائر نداره ، تو حرم شاهچراغ نشستی ، خادم ها شما رو اکرام میکنند ، خوش آمد میگن ، اما بقیع اگر با صدای بلند گریه کنی ، بیرونت میکنند ، امشب دست از دلت بردار ، به یاد غربت بقیع ، بلند بلند ناله بزن ، به یاد اون قبوری که الان تاریکه ، زائر نداره ، فرش و چرغ نداره ، ای کاش امشب فرش ها رو جمع میکردیم ، روی خاک می نشستیم گریه می کردیم ... غربتش چون شمع آبم میکند ! صحن ویرانش ، خرابم میکند .. آقاجان ... روضه ی امام صادق ( علیه السلام ) ، دیگه نیاز به مقدمه نداره ... باز بر بیت وِلا آتش زدند ؟ نیمه شب وقت دعا آتش زدند .. ؟ نمیدونم این آتش چه کرده ؟ اولین آتش رو ، مدینه ، به در خانه ی علی زدند ... آتش مدینه به کربلا رسید ، حسیییین ... جانم ، شک نکن صداتو میشنوه ... خود امام صادق ( علیه السلام ) گریه کن کربلاست ، خود امام صادق ، روضه خوان ابی عبدالله است ، هر موقع آب می نوشید می دیدند حضرت داره گریه میکنه ... تو یه مجلس روضه امام صادق ( علیه السلام ) نشسته بود ، گریه میکرد ، دیدند یه کنیزی از اون طرف پرده ، یه بچه ی شیر خواره آورد ، روی زانوی امام صادق ( علیه السلام ) گذاشت ، یه مرتبه دیدند حضرت بلند بلند ناله زد ... میان صحن حسینیه ی دو چشمانش همیشه خاطره ی ، ظهر یک مُحرم بود .. دل شکسته ی او را شکسته تر کردند شبیه مادرِ مظلومه اش پُر از غم بود .. امشب شب اشکِ ، شب روضه است ، امشب شب شهادت رئیس مذهب ما شیعه هاست ، امشب باید خودت رو نشون بدهی ... اگر تمام ملائک زگریه می مردند به پای خانه ی آتش گرفته اش کم بود ... ؟ (علیه السلام) ۲۸ تیرماه ۱۳۹۶ https://eitaa.com/javdafshani
4. مدح مولا.mp3
2.1M
قسمت چهارم : ( صلی الله علیه وآله ) ( علیه السلام ) تو آفتابی و انوارِ آفتاب علی ست کتاب سرّی و اسرارِ این کتاب علی ست قرار شد همه عقد برادری خوانند برای سهم شما حُسنِ انتخاب ، علی ست اگر تو خِضر رهی مرتضاست موسایت اگر تو آب بقایی بقای آب ، علی ست اگر سوال کنند از تو رهبرِ حق کیست قسم به ذات تو محکم ترین جواب ، علی ست برای فخر تو این بس یگانه دامادت جناب حضرت حیدر ابوتراب ، علی ست « به ذره گر نظر لطف بو تراب کند به آسمان رود و کار آفتاب کند » ( صلی الله علیه وآله ) 24/1/1397 https://eitaa.com/javdafshani
(علیه السلام) اگه انسان مشکلی داشته باشه ، درد دلی داشته باشه ، با مادرش راحت تره ، حرفش رو میره با مادرش میزنه ، اینقده که با مادرت بی رودربایستی هستی با بابات نیستی ، بعضی از درد دلات رو میری با مادرت میگی ، این چند بیت شعر هم ، زبان حال امام صادق علیه السلام با مادرشونه ، ببینم چه میکنی ؟ ز بس فرزندت از منصور مِحنت دید ، مادرجان دل از قیدِ حیات خویشتن بُبرید ، مادر جان ( به به ، ان شاءالله مدینه گریه کنی ، « چو آن جانی بدان صورت مرا از خانه بیرون برد ... » وارد روضه امام صادق بشم ؟ قربون شما شیعیان دلسوخته ، شما که اینجا اینطور عرض ادب میکنید ، اگه برید مدینه چه میکنید ؟ آقاجان ... اگر میخواست ماموری بَرد نزدش مراآن شب چرا اِبن ربیع پست را بُگزید ، مادرجان ... خدا نکنه ، نیمه شب توو خونه بریزن ، بخواهند جلو چشم بچه ها ، بابارو از توو خونه بیرون ببرند ، دختر دنبال بابا میدوه ، میگه بابامو نبرید ، نبرید ، بابا بابا بابا بابا ... میگه نیمه شب رفتم نوو خونه امام صادق ، دیدم آقا مشغول راز و نیازه ، گفتم آقا بلند شید بریم ، فرمود اجازه بده دو رکعت نماز بخونم ، گفتم آقا نمیشه ، فرمود اجازه بده لباسم رو بپوشم ، گفتم آقا نمیشه ، فرمود اجازه بده عمامه ام رو سرم بگزارم ، گفتم آقا نمیشه ، آماده اید بگم یا نه ؟ مولامون رو سرِ برهنه ، پای برهنه ... بدو گفتم بده مهلت بخوانم من نمازم را ولی آن بی حیا حرف مرا نشیند ، مادرجان ( بگم یه بیت دیگه ؟ ) چو آن جانی بدان صورت مرا از خانه بیرون برد تنِ طفلان من چون بید می لرزید ، مادرجان « شتاب مَرکب و ... » خودش سواره بود ، .... امام صادق حدود 70 سالشون هست ، این پیر مرد ... ابن ربیع سواره بود ، آقارو پیاده دنبال خودش می دواند ، ... میگه یه مقداری راه رفتم برگشتم نگاه کردم ، دیدم آقا داره نفس نفس میزنه ، دیدم عرق به پیشانی حضرت نشسته ... شتاب مَرکب و بند و تعلل پایش زمینه های زمین خوردنش فراهم بود ... ( سلام الله علیها ) ( اهل روضه کجا نشستید ، پیر مرد نمیتونه دنبال سواره بدوه ، یکی پیرمرده نمیتونه بدوه ، یکی دختر سه ساله است ... های گرفتی مطلب رو ...؟ آخی آخی ... ) آن شب که من از ناقه افتادم و غش کردم بابا تو کجا بودی ؟ از ما تو جدا بودی ( فکرشو میکردی امشب بریم درِ خونه رقیه ؟ ) بابا تو کجا بودی ؟ از ما تو جدا بودی ( هی دنبال قافله میدوید ، زمین میخورد ، هی صدا میزد عمه عمه عمه ، هی صدا میزد بابا بابا بابا ... ) : آن شب که تو از ناقه افتادی و غش کردی من بر سرِ نی بودم مشغول دعا بودم ... بابا من بالا نیزه بودم ، می دیدمت بابا ، حسییین ...حسین ، حسین ... 1395 https://eitaa.com/javdafshani
( سلام الله علیها ) مثل فردا وقتی خیمه هارو برپا کردند ، حضرت فرصتی پیدا کرد مشغول اصلاح شمشیرش شد ، همینکه شمشیر رو اصلاح میکرد ، زیرلب میگفت : « یا دَهرُ اُفّ لَکَ مِن خَلیلِ ... کَم لَکَ بِالاِشراقِ وَ الاَصیلِ » ( لهوف ص 33 ) ... یه مرتبه سیدا ، عمه جانِ تون ، زینب شنید ، نوشتنند پا برهنه از توو خیمه بیرون دوید ، هی توو صورتش میزد ، نوشتن گریبان پاره کرد ، داداش این حرفا چیه میزنی ؟ حسین جان سخنانت بوی مرگ میده ، داداش ... ای کاش مرده بودم این ساعت رو نمیدیدم ، مثل اینکه امروز مادرم زهرا از دنیا رفت ، بابام علی از دنیا رفت ، برادرم حسن از دنیا رفت ، با صدای گریه بی بی زینب ، همه زن و بچه گریه کردند ، ابی عبدالله آرومشون کرد ، خودِ ابی عبدالله با بچه ها گریه میکرد ، با زن ها گریه میکرد ... می ترسم ای حسین ز خواهرت جدا بشی روانه سمتِ قتلگاهِ کربلا بشی شهید تیر و نیزه های کوفیا بشی دلواپسم حسین ، خیلی برای تو آتیش به قلبم میزنند این دشمنای تو میترسم آخرش باشه نصیب من داغ برادرایِ مظلوم و غریب من شاعر : ؟ یه دست رو قلب زینب گذاشت ، زینب که آرام میشد همه آرام میشدند ، قلب زینب رو آرام کرد ، خواهرم آرام باش ، خواهرم صبر کن ، صبر کن ... این دستی که رو قلب زینب گذاشت ، بی بی آرام شد ، همه جا صبر کرد ، حتی کنار بدن بی سر اومد صبر کرد ، دستش رو زیر بدن برد « اَللَّهُمَّ تَقَبَّلْ مِنَّا هَذَا الْقُربانْ » ... درِ دروازه کوفه خطبه خواند ، توو مجلس عبیدالله با شهامت گفت : « مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلًا » ... همه جا ایستاد ، ایستاد ، ایستاد ... اما یه جا صبرش رو از کف داد ، بگم کجا ؟ وقتی وارد مجلس یزید شد ، تا نگاه کرد سر بریده ی برادر رو میان طشت طلا دید ، ... حسین حسین ... معمولا روضه خونها ، میخونند میگن وقتی چوب زد یزید ، بی بی گریبان پاره کرد ، اما نه ، مقتل اینطور ننوشته ، ... تا نگاه کرد دید سر بریده میان طشت طلاست ، دیدند دست برد گریبان پاره کرد ، .. حسییین ... چه عجب طشتی برای این سرت آورده اند حسین جان چه عجب توو طشت طلا گذاشتنت ؟ تا حالا سرت بالای نیزه بود ، تا حالا سرت رو توو صندوقچه میگذاشتند ، حالا سرت رو توو طشت طلا گذاشتند ، حسین ... ای سرِ منزل به منزل ای سر یحیی نشان ای تمامی غرورِ من فدای غیرتت لطف کن این مرد شامی را از این مجلس بران آقا ببخش ... مگه این مرد شامی چه کرده ؟ حسین جان بلند شو ببین میگه سکینه رو به عنوان کنیز به من بده ... این قدر قرآن مخوان این چوب ها نامحرمند شب بیا ویرانه هرچه خواستی قرآن بخوان 9/5/1401 https://eitaa.com/javdafshani