🔶️ #تا_مدتها_نمیدانستم_مسئولیت_احمد_در_سپاه_چیست 🔶️
🔸️ #قسمت_2 🔸️
_تفاوت سنی شما با #حاج_احمد چقدر بوده؟
من متولد ۱۳۲۹ هستم و ایشان ۱۳۳۲ است، سه سال باهم تفاوت داشتیم.
_رفاقت شما با #حاج_احمد چگونه بود؟
ما اعضای یک خانواده بودیم و همه باهم خوب و صمیمی بودیم، اما خوب به دلیل اینکه من با #حاج_احمد اختلاف سنی کمی داشتیم بیشتر با هم بودیم.
یادم هست ابتدا به یک مدرسهی دولتی میرفتیم که نزدیک منزلمان و شرافت نام داشت، بالاتر از کوچهی گلشن بود.
من به کلاس سوم میرفتم که #حاج_احمد به کلاس اول رفت. بخاطر اینکه ما از خیابان رد می شدیم تا به مدرسه برسیم و یا حتی برای رفتن به مغازهی پدر باید از خیابان رد میشدیم، مادرم همیشه نگران بود. لذا به همین دلیل منزل را عوض کردیم و در محلهی چهلتن، کوچهی علوی نزدیک مسجد امین الدوله که حاج آقا حقشناس در آن دست اندر کار بودند، خانه خریدیم. بابا تصمیم گرفت به دلیل ضعف مدارس دولتی ما را در مدرسهی مصطفوی که مدیرش آقای آقاسیدجوادی بود که بعدا مدرسهی علوی را بنیان گذاشت ثبتنام کنند. اینجا دیگه #حاج_احمد باید به کلاس دوم میرفت و من به کلاس چهارم. مدیر مدرسهی مصطفوی با پدرم خیلی صمیمی بود. شهریور ماه بود که برای ثبتنام به ایشان مراجعه کردیم. مدیر مدرسه قبل از ثبتنام میخواست ما را تست کند. به من گفت: بنویس روباه. من هم 《و》روباه را نگذاشتم. مدیر مدرسه رو به پدر کرد و گفت: ببین حاج آقا مدرسهی دولتی این طوری است. به بچهها زیاد سواد یاد نمیدهند. شما میخواهید بچه هایتان فقط مدرک بگیرند یا میخواهید علمشان هم خوب باشد؟ پدرم گفت: دوست دارم این ها با معلومات جلو بروند. گفت: خب من ایشان را که می خواهد به کلاس سوم برود یکسال بر میگردانم عقب و به کلاس دوم میبرم. #احمد را هم به کلاس اول می فرستم. شب به خانه آمدیم، مادرم وقتی جریان را شنید ناراحت شد که چرا این شرایط را قبول کردیم. آن سال با سال بعدش من درس خواندم و از بین ۶۰ دانش آموز کلاس، شاگرد اول شدم. چون مسئولین مدرسه عکس مرا نداشتند عکس #احمد را روی دیوار زدند و زیرش نوشتند:
《#محمد_متوسلیان شاگرد اول》
ادامه دارد...
┄۞✦۞🔸️۞✦۞┄
🆔️ @javid_neshan
┄۞✦۞🔸️۞✦۞┄
·٠•●🖤♡✿💠✿♡🖤●•٠·
هیچ دانے
ڪه زهجران تو
حالم چون شد؟
جگرم خون و
دلم خون و
سرشڪ ام خون شد!
·٠•●🖤♡✿💠✿♡🖤●•٠·
╭═━⊰*💠*⊱━═╮
🆔️ @javid_neshan
╰═━⊰*💠*⊱━═╯
🔶️ #تا_مدتها_نمیدانستم_مسئولیت_احمد_در_سپاه_چیست 🔶️
🔸️ #قسمت_3 🔸️
_شخصیت کودکی #حاج_احمد چگونه بود؟
#احمد بسیار مودب بود و به اندازهی خودش هم زرنگ بود. یعنی آزارش به کسی نمیرسید. من و برادرم محمود شیطنت داشتیم اما #احمد مظلوم بود، رفیق باز نبود. درس خوان و با سلیقه بود. به کفش و لباس خودش خیلی اهمیت میداد. مثلا برای ما فرقی نمیکرد که در حمام شامپو به سرمان بزنیم اما #احمد حتما باید شامپو استفاده میکرد. در کل خیلی مرتب و تمیز بود.
_ الگویش در دوران نوجوانی و جوانی چه کسی بود؟
فکرمیکنم بیشترین تاثیر را از پدرم گرفته بود. پدرم انسان خیلی متشرعی بود و این مسائلی که در مورد #احمد گفتم در مورد پدر هم صدق میکرد. مثل تمیز و مرتب بودن، به مد روز گشتن. خب در آن زمان ما در خانه حمام نداشتیم، ایشان یک روز درمیان به حمام عمومی میرفت. حتی #احمد در امور مذهبی هم از پدر تاثیر گرفته بود.
ادامه دارد...
┄۞✦۞🔸️۞✦۞┄
🆔️ @javid_neshan
┄۞✦۞🔸️۞✦۞┄
🔶️ #تا_مدتها_نمیدانستم_مسئولیت_احمد_در_سپاه_چیست 🔶️
🔸️ #قسمت_4 🔸️
_با کدام یک از اعضای خانواده بیشتر نزدیک بود؟
ما ۴ برادر و ۳ خواهر بودیم. یک رسمی هم داشتیم که در خانه هر برادر، یک خواهر را برای خودش جدا کرده بود. #احمد هم یکی از خواهرها را انتخاب کرده بود که در امور مدرسه هم خیلی کمکش میکرد و سبب شد در مدرسه نمره خوب بگیرد. ولی در کل ما همه باهم صمیمی بودیم.
چندسالی که گذشت پدر در خیابان دکتر فاطمی فعلی یک شعبه قنادی زد و پسرها برای کمک باید به آنجا میرفتند. به همین خاطر مثلا خود من یکی دو سالی ترک تحصیل کردم تا قنادی را اداره کنم. اما خب بعد از دو سال به دلیل اینکه رفت و آمد به آنجا سخت بود، از طرفی هم صاحب ملک بهائی بود و بیشتر مشتری ها ارمنی و کلیمی بودند، پدر آن مغازه را فروختند. این اختلاف دوسال عقب افتادن از تحصیل باعث شد تا به مدرسهی شبانه برویم. #حاج_احمد هم یکی دوسال از تحصیل دور بود. اما به مدرسهی شبانه رفت و سپس وارد هنرستان شد. #احمد به کارهای فنی علاقهی زیادی داشت به همین دلیل از هنرستان، دیپلم برق گرفت و به سربازی رفت.
ادامه دارد...
┄۞✦۞🔸️۞✦۞┄
🆔️ @javid_neshan
┄۞✦۞🔸️۞✦۞┄
🔶️ #تا_مدتها_نمیدانستم_مسئولیت_احمد_در_سپاه_چیست 🔶️
🔸️ #قسمت_5 🔸️
_ #حاج_احمد اهل ورزش هم بود؟
ما در منزل با هم کشتی میگرفتیم. وسایل ورزش باستانی مثل میل، چوب و تخته شنا در خانه داشتیم. بیرون از منزل هم فوتبال و دیگر بازی های بچهگانه را انجام میدادیم. مدام تحرک داشتیم. تابستانها ۲_۳ ساعت به باشگاه نیرو محله قیام برای ورزش بوکس میرفتیم و ورزش میکردیم اما به صورت حرفهای نبود. ما باهم کوه میرفتیم. دو سه بار در محیط کوه گفت: چشمم سیاهی میرود. به دکتر قلب مراجعه کرد که دکترها تشخیص دادند قلب #احمد دچار مشکل است و باید عمل شود. #احمد را به بیمارستان قلب رجائی فعلی بردیم که ۲۰ الی ۳۰ روزی آنجا بستری شد تا برای عمل آمادگی پیدا کرد. سپس سینهاش را شکافتند و عمل قلب باز کردند. آن موقع رسم این بود که هرکس میخواست عمل قلب باز کنه، ۴نفر از نزدیکانش که هم گروه خونی او بودند خون میدادند. من و اخوی و یکی دوتا از همشیرهها برای او خون دادیم و پزشکان نیز عملش کردند. سرتاسر سینهاش را شکافته و استخوانها را باز کرده بودند که آثار بخیههایش تا مدتها وجود داشت. بعد از اخذ دیپلم هم به خدمت رفت. یک دورهی خدمتش در شیراز بود که دورههای آموزشی کار با تانک چیفتن را گذرانده بود. در کل #احمد بچه با جرات و متشرعی بود. به مسجد محل که در آن #آیت_الله_حقشناس هم حضور داشتند، رفت و آمد داشت.
ادامه دارد...
┄۞✦۞🔸️۞✦۞┄
🆔️ @javid_neshan
┄۞✦۞🔸️۞✦۞┄
🔶️ #تا_مدتها_نمیدانستم_مسئولیت_احمد_در_سپاه_چیست 🔶️
🔸️ #قسمت_6 🔸️
_بعد از پایان مدت سربازی مشغول به چه کاری شدند؟
#احمد بعد از اتمام خدمت سربازی به تهران برگشت اما چون به کار قنادی علاقه نداشت، در یک شرکت تاسیساتی مشغول به کار شد. مدتی که گذشت آن شرکت پروژهای در خرم آباد را گرفته بود. #حاج_احمد درخواست کرد به خرم آباد برود، اما مادرم ناراضی بودند. با هر دردسری بود مادر را راضی کرد. سال ۵۶ بود که ایشان به خرم آباد رفت و ما مدتها از او خبری نداشتیم. حدود ۷_۸ ماه مانده به انقلاب، خبر دار شدیم که #احمد دستگیر شده است.
من و پدر به خرم آباد و زندان فلک الافلاک رفتیم و با خواهش و تمنا توانستیم #احمد را پیدا کنیم. مامورین رژیم به خصوص در مسائل سیاسی سخت گیری زیادی میکردند، به طوری که ملاقات با افراد معتاد، دزد و... راحت تر از زندانیان سیاسی بود. با مشکلات فراوان موفق شدیم #احمد را از پشت شیشه ببینیم و حدود یک دقیقه با او صحبت کنیم.
ادامه دارد...
┄۞✦۞🔸️۞✦۞┄
🆔️ @javid_neshan
┄۞✦۞🔸️۞✦۞┄
🔶️ #تا_مدتها_نمیدانستم_مسئولیت_احمد_در_سپاه_چیست 🔶️
🔸️ #قسمت_7 🔸️
_دلیل دستگیریش را نپرسیدید؟
بعدها دوستانش گفتند که #احمد به همراه تعدادی از همکارانش در آن شرکت فعالیتهای سیاسی و پخش اطلاعیههایی که از پاریس میآمده دست داشتند. آنها توسط دستگاه پلی کپی اعلامیه ها را تکثیر و بین اهالی پخش میکردند. ساواک در این برنامهها خیلی حساس بود. اینها که تعداد چهار نفر بودند را شناسایی میکند و برای دستگیریشان اقدام میکند. #حاج_احمد به بقیه میگوید شماها بروید من جوابگوی ساواک خواهم بود. آنها را از راه پشت بام فراری میدهد و خودش میماند و مسئولیت کل برنامه را به عهده میگیرد.
۳الی۴ ماه در زندان بود و حتی تا پای اعدام هم پیش رفت. در آنجا شکنجههای زیادی شده بود. به طوریکه بعد از آزادی برای استحمام به حمام خصوصی میرفت تا کسی جراحتهای بدنش را نبیند. ولی الحمدلله محاکمه هایش به زمان انقلاب و باز شدن زندان ها برخورد کرد و آزاد شد.
در این مدت ۴الی۵ ماه مرتباً به ملاقاتش میرفتیم و پدر یا مادر را با خودمان میبردیم. در آنجا با افراد گردن کلفت و بیرحمی به عنوان مامور برخورد داشتم و با خود میگفتم #احمد چطور اینجا دوام میآورد. در یکی از همین ملاقاتها پدرم با یک نفر آشنا در آمد و از او درمورد #احمد پرس و جویی کردیم. او میگفت #احمد را از سقف آویزان کرده بودند تا او اقرار کند. اما او هیچ یک از همدستانش را لو نداده بود. بعد هم که الحمدلله زندان ها باز شد ایشان آزاد شد و به تهران آمد.
ادامه دارد...
┄۞✦۞🔸️۞✦۞┄
🆔️ @javid_neshan
┄۞✦۞🔸️۞✦۞┄
💠°•○💠°•○💠°•○💠
چشمِ خود بستمــــــ که دیگر...
چشمِ مستشــــــ ننگرمــــــ...
ناگهانــــــ دل 💓داد زد:
دیوانه! منــــــ مےبینمش....
#حاج_احمد❤
╭═━⊰*💠*⊱━═╮
🆔️ @javid_neshan
╰═━⊰*💠*⊱━═╯
🔶️ #تا_مدتها_نمیدانستم_مسئولیت_احمد_در_سپاه_چیست 🔶️
🔸️ #قسمت_8 🔸️
_قبل از بازداشت در خرمآباد، سابقهی کار سیاسی نداشتند؟
در مدرسه اسلامی یا مساجد فعالیت داشت. شب های ماه رمضان به احیا میرفت. اما کار سیاسیاش را رها نمیکرد. او فرد توداری بود. حتی به من که برادرش بودم چیزی نمیگفت. حتی بعد از انقلاب کمیتهی محل را رهبری میکرد که ما بازهم خبر نداشتیم. بعدها از مسئولیتهایش در کردستان هم بیخبر بودیم. یادم هست یکی از برادرانمان به شوخی به او گفت: تو در #کردستان چه میکنی؟ مستخدم آنجا هستی؟ اما #احمد هیچ چیزی نگفت، پوزخندی زد و گفت: آره، همین طوره. (باگریه)
یکی دو ماه بعد از آن روزی که ایشان به تهران آمده بود، بچههای سپاه آمدند و برایش دستهگل آورده بودند که بر روی روبان آن عنوان فرماندهی #تیپ_محمد_رسول_اللهﷺ
را به او تبریک گفته بودند. او بسیار بیادعا بود.
ادامه دارد...
┄۞✦۞🔸️۞✦۞┄
🆔️ @javid_neshan
┄۞✦۞🔸️۞✦۞┄
🔶️ #تا_مدتها_نمیدانستم_مسئولیت_احمد_در_سپاه_چیست 🔶️
🔸️ #قسمت_9 🔸️
_ #حاج_احمد بیشتر به چه کاری علاقهمند بودند؟
به انجام کارهای فنی علاقهمندی زیادی داشت. زنگ در و آیفون درست میکرد رشتهی تحصیلیش هم برق صنعتی بود.
_اهل مطالعه هم بودند؟
بله، زمانی که در بیمارستان قلب بستری بود کتاب های مذهبی میخواند. کتاب های #شهید_مطهری و #دکتر_شریعتی را مطالعه میکرد. مطالعهاش خیلی بیشتر از ما بود.
_اهل شوخی بودند؟
زیاد شوخی نمیکرد، لطیفه نمیگفت. اگر هم کسی براش لطیفه تعریف میکرد در حد معقول تبسمی میکرد.
_درمورد مسائل روز برای خانواده صحبت میکردند؟
بله، حتی قبل از انقلاب هم برای ما حرف هایی میزد که برایمان قابل لمس نبود و زیاد تحویلش نمیگرفتیم. به خاطر مطالعاتی که داشت صاحب ایده و نظر شده بود اما ما به پای او نمیرسیدیم.
ادامه دارد...
┄۞✦۞🔸️۞✦۞┄
🆔️ @javid_neshan
┄۞✦۞🔸️۞✦۞┄
🔶️ #تا_مدتها_نمیدانستم_مسئولیت_احمد_در_سپاه_چیست 🔶️
🔸️ #قسمت_10 🔸️
_نزدیک ترین دوست #حاج_احمد چه کسی بود؟
#احمد به آن صورت رفیق باز نبود. با معدود افرادی هم که برخورد داشت از جمله کسانی بودند که هم تیپ خودش بودند.
_ #حاج_احمد بعد از پیروزی انقلاب چگونه بودند؟
کمتر میتوانستیم #احمد را ببینیم. حتی شبها تا دیروقت بیرون بود و در کمیته هایی که تشکیل شد حضور داشت.
_چه زمانی متوجه شدید جذب سپاه شدهاند؟
او خیلی تودار بود و ما بعدها متوجه شدیم.
_با لباس نظامی به خانه نمیآمدند؟
گاهی زمانی که از کردستان میآمد یا وقتی در کمیته بود در محل لباس نظامی میپوشید. حتی بعضی اوقات با دوستانش (کُردهای پیشمرگ) از کردستان به خانه میآمد. یادم هست یکبار #احمد با ۱۰_۱۲ نفر از پیشمرگ ها آمد و شب در منزل ما خوابیدند. شب هم نماز خواندند و فردا صبح صبحانهای خورده و به ما گفتند به نماز جمعه میرویم. اسلحه هم همراه خود داشتند. گویا در مسیر، جلوی آنها را گرفته بودند و بازداشتشان کرده بودند که با #حاج_احمد تماس گرفته و ماجرا را تعریف کردند. #حاج_احمد هم لباس نظامی پوشید و رفت آزادشان کرد. مامورین فکرکرده بودند که اینها عراقی هستند که #حاج_احمد گفته بود اینها از پیشمرگ های خودمان هستند.
ادامه دارد...
┄۞✦۞🔸️۞✦۞┄
🆔️ @javid_neshan
┄۞✦۞🔸️۞✦۞┄
°•|🍂°•|🍂°•|🍂°•|🍂°•|
اینجابراۍازتونوشتنهواڪماست
دنیابراےازتوسرودنمـراڪماست
اڪسیرمننہاینکہمـراشعرتازهنیست
منازتومۍنویسمواینڪیمیاڪماست
°•|🍂°•|🍂°•|🍂°•|🍂°•|
#حاج_احمد❤
╭═━⊰*🍁*⊱━═╮
🆔️ @javid_neshan
╰═━⊰*🍁*⊱━═╯