هدایت شده از Tara♡
#رویایقاجار
پارت ۳۸
#بهار
خیلی ترسیده بودم ازش پرسیدم
........
+چی میخوای از جونم
• آها حالا شد باید هر کاری که میگم مو به مو انجام بدی
اول از همه باید چیزی از آینده به شاه و جیران نگی
دوم اگه دیدی دارن تلاشی برای شاه نشدن معین الدین میرزا میکنن جلوشونو بگیری
سوم اگه دست از پا خطا کنی و بخوای به کسی بگی میمیری. یا خودت یا شاه یا جیران یا اون بچه رعیت زادش
+ تو هیچ غلطی نمیتونی بکنی
• خفه شو دختره گستاخ
....
چاقو رو به گردنم فشار داد
.....
• اگه این کار هارو بکنی به نفع خودتم میشه وگرنه من میدونم و اربابم با تو.
+ اربابت کیه
• نه دیگه خانم خوشگله نشد فقط ساکت میشی میری کارتو انجام میدی
+ من همچین کاری نمیکنم
......
یهو یه سیلی محکمی به صورتم زد و افتادم زمین داشت سیلی دومو میزد که با زیرکی پارچه ای که رو صورتش بودو کشیدم پایین
.....
• خودت خواستی دختره خیره سر
اگه دست از پا خطا کنی میدم نوکر ها و ندیمه هایی که با منن بیان زنده به گورت کنن
.....
داشت باهام حرف میزد که از دستش فرار کردم.
بدو بدو به سمت کاخ رفتم
۲۵ مهر ۱۴۰۱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لاوتون نید داریم به عضویتت 🎫🍩
پس بکوپ رو پیوستن که قراره کلی خوشبگذره...🌚
#رمان #عکسنوشته #دلنوشته #رمان_pdt #رمان_انلاین #کتاب #اهنگ #آرامش
و خلاصه زندگی 🌬💫
👇👇👇👇👇
@romantory
👆👆👆👆👆
بیا بهت 🍫🍬شوکولات میدم.
۲۵ مهر ۱۴۰۱
۲۵ مهر ۱۴۰۱
۲۵ مهر ۱۴۰۱
۲۵ مهر ۱۴۰۱
۲۶ مهر ۱۴۰۱
۲۶ مهر ۱۴۰۱
۲۶ مهر ۱۴۰۱
۲۶ مهر ۱۴۰۱
۲۶ مهر ۱۴۰۱
۲۶ مهر ۱۴۰۱