eitaa logo
جرعه ناب
651 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
262 ویدیو
26 فایل
علی گلایری سطح چهار(دکتری),استاد حوزه و دانشگاه. نویسنده @Aligelayeri #جرعه_ناب ؛جرعه ای از چشمه جوشان نهج‌البلاغه و معارف اهل بیت علیهم السلام کپی از مطالب بدون ذکر منبع جایز است در نشر معارف اهل بیت علیهم السلام شریک باشیم
مشاهده در ایتا
دانلود
بحث یقظه و بیداری یکی از مباحث بسیار مهم و حیاتی در مساله سیر و سلوک است مراد از یقظه در اینجا بیداری در مقابل غفلت است نه در مقابل خواب یعنی انسان باید متوجه باشد این راه رفتنی است و تمام تلاش خویش را بکند برای رسیدن به مقصدی که خداوند برای انسان در نظر گرفته است حضرت علی علیه السلام در نامه سی و یکم نهج البلاغه این مطلب مهم و اساسی را با بیانی روان و قابل فهم ترسیم میکند اینکه آنچه در اختیار انسان است اعم از آنچه مریوط به شخص باشد یا امور مرتبط به انسان ماندنی نیست لذا باید زیرک بود تا هنگامی که این امور در اختیار انسان است از آنها به بهترین شکل استفاده نمود 1.«مِنَ‏ الْوَالِدِ الْفَانِ‏» از پدری که فناپذیر است. از منظر قرآن کریم همه¬ی انسان¬ها مرحله¬ی نشاط وشادابی جوانی را پشت سر گذاشته وازاین عالم رخت برمی‌بندند؛«إِنَّکَ مَیِّتٌ وَإِنَّهُمْ مَیّتُون.‏» ویاد¬آوری این مطلب از یک طرف به فرزندتوجّه می‌دهد پدری که به¬سوی فنا ونیستی می‌رود، راه بازگشت ندارد واین راه یک¬سویه است واز سوی دیگر اورا گوشزد می¬کند، او نیز همین راه را خواهد پیمود، راهی که به تعبیر قرآن کریم حتّی پیامبران الهی آنرا پیمودند. 2.«الْمُقِرِّ لِلزَّمَانِ» همان¬طورکه یک مبارز وقتی از حریف خویش شکست می¬خوردبه شکست خویش وقدرت حریف اعتراف می‌کند. کسی که بر اثر گردش شب وروز دچار پیری وفرتوتی شده است به قدرت آن اعتراف می‌کند؛ زیرا بر اثر مرور زمان اعضاء وجوارح، مضمحل شده و رو به ضعف می‌رود وجسم نحیف، خود بالاترین فریاد بر شکست دربرابر هجوم زمان است. 3.الْمُدْبِرِ الْعُمُرِ» عمر- به ضمّ عین و سکون میم- و عمر- به ضمّ عین و میم- به یک معنی است. همان¬گونه که در قرآن کریم از عمر- به سکون میم- به عمر- به ضم میم- تعبیر شده است؛«مِنْکمْ مَنْ یرَدُّإِلی‏ أَرْذَلِ الْعُمُر» مُدْبِر به معنای پشت¬کننده است؛ یعنی، ازآنجا که عمرشریف آن حضرت از شصت گذشت؛ پس به دنیا وزندگی این دنیایی پشت کرده ورو به آخرت نهاده است. 4.«الْمُسْتَسْلِمِ لِلدَّهْرِ» کسی که تسلیم گرفتاری¬ها وضعف¬ها وپیری و مریضی روزگار گردید گرچه «الْمُقِرِّ لِلزَّمَانِ» به همین معنی اشاره دارد، امّا تسلیم شدن در برابر روزگار از آن بلیغ‌تر است؛ زیرا به معنای عدم امکان فرار انسان از گرفتاری¬ها ومشقات دنیاست. 5.«الذَّامِّ لِلدُّنْیا» کسی که نسبت به دنیا بدبین است وآنرا مذمّت می‌کند،دنیا گاهی بر آنچه در این عالم است ومخلوق الهی است اطلاق می‌شود، در این صورت به عنوان نعمت الهی امری ارزشمند است و گاهی به معنای وابسته-شدن به آن و فریفته¬شدن به ظواهرآن است که مذموم است.مراد حضرت شاید به همین معنای اخیر برگردد و یا به¬خاطر کهولت سن، امکان بهره¬وری ازاین دنیا نیست؛گرچه حضرت پیوسته از دنیا گریزان بود. https://eitaa.com/jorenab
۶-«السَّاکنِ مَسَاکنَ الْمَوْتَی» ساکن در سرای مردگان. ازآنجا که زندگی درعالم مادی محدود است؛ هرچند معیّن نیست عده‌ای می¬آیندواز عالم ماده گذر کرده رهسپار عالم ملکوت می‌شوند وگروهی دیگر می‌آیند امانت آن¬هارا تحویل می‌گیرند و اینان نیز می‌بایست آنچه از گذشتگان تحویل گرفته رها کرده وبه آیندگان بسپارندوهمان¬گونه که گذشتگان در چنگال مرگ گرفتار شدند، اینان نیز به همین سرنوشت گرفتار خواهند شد. ۷-.الظَّاعِنِ عَنْهَا إِلَیهِمْ غَداً» کلمه «ظعن»؛ به معنای کوچ کردن است. و «ظَّاعِنِ» به کوچ¬کننده گفته می‌شودو کلمه¬ی«غَداً» گرچهبه معنای فردا است؛ ولی دراینجا به معنای به زودی است، یعنی، زندگی دراین عالم بسان امروز آمدن وفردا رفتن است، یعنی، عمر به¬زودی سپری می‌شود. بنابراین، حرکت از عالم ماده به عالم ملکوت: اولاً؛ دائمی است. ثانیاً؛ قطعی است. ثالثاً؛ نوعاً با نشانه همراه است، یعنی، ابتدا علامت می‌دهند وآن¬گاه می‌برند، مانند پیری و اضمحلال جسمی. رابعاً؛ مدّت عمر چنان سریع می‌گذرد، گویا به دوروز – روزی برای آمدن وروزی برای رفتن – پایان می‌پذیرد. بنابراین،غایت زندگی انسان به تسلیم در برابر امراض و فنا وضعف جسم ختم می‌شودوجوانی که پا به عرصه¬ی این عالم نهاده است باید بداند این عاقبت محتوم همه¬ی انسان¬هاست واو خارج ازاین امر محتوم نخواهد بود، پس قبل از رسیدن بهاین مرحله از زندگی، باید توشه¬ی سفر برگیرد. https://eitaa.com/jorenab
1⃣«إِلَی الْمَوْلُودِ الْمُؤَمِّلِ مَا لَا یدْرِک»؛به فرزندی که چیزهایی را آرزو می‌کند که بدان دسترسی ندارد وبدان نمی‌رسد. این سخن به­ خوبی آشکار می­کندجوان دارای آرزوهای بلند است؛ حتّی برخی آن­قدر دور و دراز است که دست­ نیافتنی است. البتّه آرزو اگردارای پشتوانه عقلایی باشد، نه تنها مذموم نیست که ممدوح است. ⏺توضیح آنکه گاهی انسان مقدّماتی را فراهم می‌سازد بدان امید که از آن نتیجه‌ای بگیرد وبرای گرفتن نتیجه، تلاش هم می‌کند؛ مانند کشاورزی که آرزو می‌کند محصولی داشته باشد وبرای تحقّق آن زمین را شخم می­زند وبه موقع بذر وسم وآنچه برای به نتیجه رسیدن محصول لازم است را مهیا می‌کند،امیدوار است که نتیجه­ی مورد قبول را از بذری که بر زمین شخم­ زده پاشید بگیرد، چنین آرزویی ممدوح است واگر کاری انجام ندهد، باز امید داشته باشد که محصولی به­ دست آورد غیرعاقلانه است ودر عرف برای تفکیک این­دو به اولی امید وبه دومی آرزو اطلاق می‌شود.  پس اگر آرزو با تخیّلات واوهام همراه شود، مخرّب ورهزن است واگربا عقل همراه شود، رفیق راه خواهد بود؛ امّاجوان به خاطر شرایط و ویژگی­های جوانی،غالباً آرزوهاییکه با تخیّل همراه استدچار می‌شود؛ لذا دست­نیافتنی است. 2⃣ «السَّالِک سَبِیلَ مَنْ قَدْ هَلَک»؛رونده­ راه کسانی که هلاک شده‌اند.  زندگی دنیایی انسان به پنج دوره تقسیم می‌شود؛ ⬅️«اعْلَمُواأَنَّمَاالْحَیاةُالدُّنْیالَعِبٌ وَلَهْوٌوَزِینَةٌوَتَفاخُرٌبَینَکمْ وَتَکاثُرٌفِی الْأَمْوالِوَالْأَوْلادِکمَثَلِ غَیثٍأَعْجَبَ الْکفَّارَنَباتُهُ ثُمَّ یهِیجُ فَتَراهُ مُصْفَرًّاثُمَّ یکونُ حُطاماًوَفِی الْآخِرَةِعَذابٌ شَدِیدٌوَمَغْفِرَةٌمِنَ اللَّهِ وَرِضْوانٌ وَمَاالْحَیاةُالدُّنْیاإِلَّامَتاعُ الْغُرُور[1]؛ آگاه باشید زندگی دنیوی چیزی جز بازی و سرگرمی وتجمّل­ پرستی و فخرفروشی بین شما و افزون­ طلبی در مال واولاد نیست، مانند بارانی که سرسبزی (که بر اثر بارش پدید آمد) کشاورزان(یا دنیاپرستان) را به تعجّب وادارد، آن­گاه ببینی که به زردی گراید سپس خشک شود و در آخرت گروهی (دنیاپرستان) دچار عذاب دردناک الهی شده وعده‌ای (مؤمنان) به آمرزش وخشنودی خداوند دست می‌یابند وهمانا زندگی دنیوی چیزی جز متاع فریب نیست.» ⬅️مرحوم علامه طباطبایی از مرحوم شیخ بهایی نقل می‌کند که این پنج صفت به پنج دوره عمر انسانی قابل تطبیق است: 🔹الف- در دور­ه­ کودکی به لعب وبازی مشغول است. 🔹ب- دردوره­ نوجوانی به لهو ومشغول شدن به اموری که اورا از مسائل اصلی باز می‌دارد سرگرم است. 🔹ج- در دوره­ جوانی به دنبال جذب وبه­ دست آوردن زینت وبه­ دنبال زیبایی است. 🔹د- در دوره­ میان­سالی به دنبال فخرفروشی به­ وسیله مالی که به­ دست آورد وموقعیتی که کسب نمود است. 🔹ه- در دوره­ی کهن­سالی دنبال افزون­طلبی وتکاثر در مال وفرزند است.[2] ⬅️این امور خیالات نفسانی است که بر انسان عارض شده واورا از هدفی که برای آن خلق شده است منحرف می‌سازد؛ لذا مثلی که در ادامه­ ی آیه بدان اشاره شدهاست به­ خوبی سراب بودن این تفکّر را نشان می‌دهد؛ زیرا رویش گیاه توسط باران موجب تعجّب برزگران (یا کافران)می‌شود؛ امّا این سرسبزی چندان ادامه نمی‌یابد، به زردی گراییده ونابود می‌شود وچون نگاه کافران به دنیا نگاه غایت انگارانه بود کاری برای آخرت انجام نداده دچار بی­ نعمتی یا همان عذاب دردناک الهی می‌شوند؛ امّا اگرنگاه به دنیانگاه وسیله انگارانه باشد وبدانددنیاچیزی جز مزرعه‌ای برای آخرت نیست،برای آخرت تلاش می‌کندوبه رضوان وخشنودی الهی بار می‌یابد؛ پس دنیا یک متاعی است که موجب فریب می‌شود کسی به ظاهرآن بنگرد خاسر است وکسی به باطنآن نگاه کرد فالج یاسر؛لذا قرآن کریم آخرت را باطن دنیا می‌داند؛ «یَعْلَمُونَ ظاهِراًمِنَ الْحَیاةِالدُّنْیاوَهُمْ عَنِ الْآخِرَةِهُمْ غافِلُون‏.»[3] بنابراین، سیر این دنیا به سوی فنا وهلاکت است؛ امّا انسان زیرک وعاقل آناست که فریفته نشود . حدید: 20 [1] . المیزان فی تفسیر القرآن، علامه طباطبایی، نشر دارالکتب،چاپ هفتم، ج 19، ص 188.[2] . روم: 7[3] https://eitaa.com/jorenab
مهمترین عامل نا امیدی چیست چرا عده ای زود نا امید می شوند با انکه اهل نماز و عبادت هستند و خدا را نیز قبول دارند؟ علت اصلی نا امیدی آن است ما چیزی را هدف گزاری می کنیم بعداز مدتی به آن نمی رسیم لذا باور به خویش و اعتماد به نفس را از دست می دهیم در حالی که اگر بر اساس داشته های خود و آنچه می توانیم بدست بیاوریم هدف گزاری کنیم موفق می شویم به تعبیر دیگر در هدف گزاری مهمترین نکته آن است که الف-به داشته خویش توجه کنیم و با توجه به انچه داریم و امکان بدست اوردن مقدور است برنامه ریزی کنیم ب-آنچه احتمال دارد بدست بیاوریم یا وعده ای بما داده شده است و یا از حیطه اختیار ما خارج است را به عنوان پلی برای رسیدن به هدف قرار ندهیم زیرا درصورت محقق نشدن این امور تمام ساختمانی که براین پایه ساخته شد فرو می ریزد و حتی داشته های ما نیز نمی تواند بما کمک کند مهمترین داشته ما که باید سنگ بنای همه چیز باشد باور کردن اینکه خدا هست دوست دارم دقت کنید همه ما میدانیم خدا هست اما کمتر افرادی هستند که باور داشته باشند خدا هست فرض کنید به مغازه ای می روید شما هستید پول هم دارید صاحب مغازه هم هست و آن چیزی که می خواهید نیز هست چند درصد احتمال می دهید آن وسیله را نتوانید تهیه کنید ؟ تقریبا یک در صد هم احتمال نمی دهید چون به باورتان رسیده است همه مهیاست برای خریدن باید به خداوند بیشتر از آنچه دست ماست و به آن یقین داریم اعتماد و باور داشته باشیم لا يَصْدُقُ إِيمَانُ عَبْدٍ، حَتَّى يَكُونَ بِمَا فِي يَدِاللَّهِ أَوْثَقَ مِنْهُ بِمَا فِي يَدِهِ. (نهج البلاغه حکمت ۳۱۰) ایمان عبد راست نمی باشد مگر به آنچه نزد خداست بیشتر از انچه دست خودش است اطمینان داشته باشد اگر چنین شد به خداوند اعتماد کند و کاری که دسش نیست غصه نخورد بلکه به خدا بسپارید دیگر نا امیدی سراغش نخواهد امد مثلا کسی زندگی متوسطی داردهرگز به این معنا نیست از کسی زندگی مرفهی دارد بدتر زندگی می کند یامثلا هیچ کس نمی تواند بگوید هرکس ازدواج کرده است بهتر از دیگری که ازدواج نکرده است زندگی می کند پس اگر خداوند را باور کردیم (نه اینکه بدانیم خدایی هست بلکه در جان ما بنشیند ما صاحب داریم چون انا لله ما از آنِ خداوند هستیم )هرگز دچار یاس و نا امیدی نخواهیم شد https://eitaa.com/jorenab
وَ قَوِّهِ بِالْیقِینِ»نفس را به وسیله­ ی یقین به خداوند متعال تقویت کن. عالم ماده عالم تزاحم است؛ یعنی، رفتن به سوی الهی آسان نخواهد بود و عبور ازآن همراه با مشکلات و سختی­هاست وگاهی هم این گرفتاری‌ها آن­قدر زیاد است که انسان را دچار تردید می‌کندوحتّی این تردیدها به­ گونه­ ایست که مردم می­گویند به ما دروغ گفته شده وپیامبران نیز مأیوس می‌شوند؛«حَتَّی إِذَااسْتَیأَسَ الرُّسُلُ وَظَنُّواأَنَّهُمْ قَدْکذِبُواجاءَهُمْ نَصْرُنافَنُجِّی مَنْ نَشاء.» (یوسف ۱۱۰) وهرگاه انسان دچار تردید شدشیطان حاضر شده وسعی می‌کند فرد را تحت سیطره­ ی خویش درآورد؛«وَماکانَ لَهُ عَلَیهِمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلَّالِنَعْلَمَ مَنْ یؤْمِنُ بِالْآخِرَةِمِمَّنْ هُوَمِنْهافِی شَک.‏» (سبا ۲۱) ودر جای دیگر می‌فرماید: شیطان بر کسانی سلطه دارد که به خدا پشت کرده باشد وبه او شرک ورزد؛ ولی بر مؤمنان سلطه‌ای ندارد؛«لَیسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَی الَّذِینَ آمَنُواوَعَلی‏ رَبِّهِمْ یتَوَکلُونَ إِنَّماسُلْطانُهُ عَلَی الَّذِینَ یتَوَلَّوْنَهُ وَالَّذِینَ هُمْ بِهِ مُشْرِکون»( نحل ۹۹-۱۰۰) پس هرگاه شکّ وتردید آمد، شیطان وارد می‌شود وموجب می‌شود تا انسان به ذات حق تبارک وتعالی پشت کند. ازاین­رو باید قلب را به وسیله­ ی یقین به خداوند متعال واینکه آنچه در هستی است بر اساس حکمت است تقویت نمود تا بدین سان راه نفوذ شیطان را گرفت؛زیرا این سختی‌ها وگرفتاری­ها برای آزمایش است، ازاین­رو می‌فرماید: وقتی سختی به نهایت شدّت خویش رسید تا جایی که پیامبران ناامید می‌شوند و مردم می­گویند به دروغ گفته شده است، آنجا امر الهی فرا می‌رسد وآنان که اهل نجاتند، نجات می‌یابند؛ «حَتَّی إِذَااسْتَیأَسَ الرُّسُلُ وَظَنُّواأَنَّهُمْ قَدْکذِبُواجاءَهُمْ نَصْرُنافَنُجِّی مَنْ نَشاء https://eitaa.com/jorenab
امیرالمومنین « علیه السلام » درحکمت ۳۷۹ می فرماید: «فَلَا تَحْمِلْ هَمَّ سَنَتِكَ عَلَى هَمِّ يَوْمِكَ» بار نکن غصه سالت را بر غصه های روز بیان حضرت آن است که غصه آینده را نخورغصه ده روز دیگر، یک ماه دیگر، یا سال بعد چه اتفاقی می افتد را مخور « كَفَاكَ كُلُّ يَوْمٍ عَلَى مَا فِيهِ» هر چیزی در روز است خداوند روزی رسان است پس روزانه، روزی ات را می دهد هر روزی که می آید خداوند روزی ات را می دهد هر روز که زنده باشی خداوند روزی آن روزت را مقدر کرده است و به تو خواهد رسید از در بخشندگی و بنده نوازی مرغ هوا را نصیب ماهی دریا قسمت خود می‌خورند منعم و درویش روزی خود می‌برند پشه و عنقا مرغ هوارا روزی میدهد آنهم کجا تو دل اب در دریا پس چرا غصه روزی را می خوری « فَإِنْ تَكُنِ السَّنَةُ مِنْ عُمُرِكَ» اگر سال عمرتو باشد و خداوند چنین مقدر کرده باشد که یکسال دیگر ده سال دیگر زنده باشی « فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى سَيُؤْتِيكَ فِي كُلِّ غَدٍ جَدِيدٍ مَا قَسَمَ لَكَ» خداوند متعال، هر روزی که می آید آن چیزهای که برای شما مقدر کرده همان ها را به شما خواهد داد چیزی از خزانه الهی کم نمی شود روزی مقدر است مشخص است به تو خواهد رسید « وَ إِنْ لَمْ تَكُنِ السَّنَةُ مِنْ عُمُرِكَ» واگر سال عمر تو نباشد اگر چنین مقدر نشده باشد تا سال بعد زنده باشی تا اخر سال بمانی « فَمَا تَصْنَعُ بِالْهَمِّ فِيمَا لَيْسَ لَكَ» برای چیزی که مال تو نیست چرا غصه میخوری؟ بنابراین انسان باید خودش را به خداوند بسپارد و بداند خدایی که قبل از تولدش پدر و مادر را برایش قرار داد از جان خویش می گذرند تا اورا حفظ کنند غذای متناسب یک طفل را مهیا کرد پس الان هم به فکر اوست و روزی اورا می رساند حال اگر کسی بگوید من برای خودم غصه نمی خورم برای زن و بچه ام برای کسانی که به من تکیه کردند و به من امید دارند نگرانم حضرت در حکمت ۳۵۲ به این نگرانی پاسخ می دها می فرماید: « لاَ تَجْعَلَنَّ أَکْثَرَ شُغْلِکَ بِأَهْلِکَ وَوَلَدِکَ» خودت را زیاد درگیر زن و بچه ات نکن کمی به خودت فکر کن کار درست انجام بده اینده خودت را بساز این به معنای بی تفاوتی نسبت به زن و فرزند نیست بلکه مراد این است انقدر خودت را درگیر نکن که خودت را فراموش کنی « فَإِنْ یَکُنْ أَهْلُکَ وَوَلَدُکَ أَوْلِیَاءَ اللّهِ» اگر زن و بچه ات دوستان خدا باشند خدا دوستانش را رها نمی کند « فَإِنَّ اللّهَ لاَیُضِیعُ أَوْلِیَاءَهُ،» خداوند دوستانش را رها نمی کند اگر زن و فرزند دوستان خداوند باشند خداوند از خودت بیشتر به فکر انهاست و آبروی انهارا حفظ خواهد کرد «وَإِنْ یَکُونُوا أَعْدَاءَ اللّهِ، فَمَا هَمُّکَ وَشُغْلُکَ بِأَعْدَاءِ اللّهِ!؟» اگر دشمنان خداوند باشند چرا برای دشمن خداوند غصه می خوری چرا خودت را درگیر می کنی برای دشمنان خدا تلاش کنی زحمت بکشی که آنها حاصل زحمتت را در گناه صرف کنند انها به لذت مادی دنیوی برسند و تو عذاب دردناک را تحمل کنی برای اینکه شرایط گناه را فراهم کردی پس کسی خداوند را باور داشته باشد نه برای خودش غصه میخورد و نه برا ی زن و فرزندش نگران است https://eitaa.com/jorenab
مهمترین عامل  انحراف جامعه اسلامی جدایی عالمان دینی از حق است، با آنکه حق کاملاً روشن و آشکار است. لذا امام حسین علیه السلام می فرماید «بِأَنَّ مَجَارِیَ الْأُمُورِ وَ الْأَحْکَامِ عَلَی أَیْدِی الْعُلَمَاءِ بِاللَّهِ الْأُمَنَاءِ عَلَی حَلَالِهِ وَ حَرَامِهِ فَأَنْتُمْ الْمَسْلُوبُونَ تِلْکَ الْمَنْزِلَةَ وَ مَا سُلِبْتُمْ ذَلِکَ إِلَّا بِتَفَرُّقِکُمْ عَنِ الْحَقِّ وَ اخْتِلَافِکُمْ فِی السُّنَّةِ بَعْدَ الْبَیِّنَةِ الْوَاضِحَةِ »(۱) (شکست خوردن شما برای آن است که) مجرای کارها وگذرگاه احکام، به دست عالمان به خداست که بر حلال و حرام خدا امین اند و از شما این منزلت را گرفته شد ، و آن از شما گرفته نشد مگر به واسطه دوری شما از حق و اختلافتا ن در سنت پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم برای رهایی از اختلاف باید سراغ قرآن و اهل بیت علیهم السلام رفت ۱-حضرت علی علیه السلام درباره ویژگی قرآن کریم می فرماید«وَ اعلَمُوا أَنَّ القُرآنَ هُوَ النَّاصِحُ الَّذِی لا یَغُشُّ، وَ الهَادِی الَّذِی لایُضِلُّ، وَ المُحَدِّثُ الَّذِی لایَکذِبُ وَ مَا جَالَسَ هذَا القُرآنَ أَحَدٌ اِلّا قَامَ عَنهُ بِزِیادَةٍ أَونُقصَانٍ: زِیَادَةٍ فِی هُدًی، أَو نُقصَانٍ مِن عَمیً.»(۲)  آگاه باشید که این قرآن پنددهنده اى است که نمى فریبد، و هدایت کننده اى است که گمراه نمى سازد، و سخنگویى که هرگز دروغ نمى گوید. کسى با قرآن همنشین نشد مگر آنکه بر او افزود یا از او کاست، افزودن در هدایت و کاهش از کوردلى و گمراهى ۲-عامل مهم دیگری که باعث رفع اختلاف می شود به سراغ اهل بیت رفتن است امام باقر(علیه السلام) از پدرش .. از جدش رسول اکرم صلی الله علیه و آله نقل می کند:« لَمّا قَضی رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَناسِکهُ مِنْ حَجَّةِ الْوِداعِ، رَکبَ راحِلَتَهُ وَ أَنْشَأَ یقُولُ: لا یدْخُلُ الْجَنَّةَ إلّا مَنْ کانَ مُسْلِماً«. فَقامَ إِلَیهِ أَبُوذَرٍّ الْغِفاری فَقالَ: یا رَسُولَ اللَّهِ! وَ مَا الْإِسْلامُ؟ فَقالَ صلی الله علیه و آله: «الْإِسْلامُ عُرْیانٌ وَ لِباسُهُ التَّقْوی وَ زِینَتُهُ الْحَیاءُ وَ مِلاکهُ الْوَرَعُ وَ کمالُهُ الدِّینُ وَ ثَمَرَتُهُ الْعَمَلُ وَ لِکلِّ شَی ءٍ أَساسٌ و أَساسُ الْإِسْلامِ حُبُّنا أَهْلَ الْبَیتِ (۳) امام باقر عليه السلام ـ از پدرش از جدش ـ : چون رسول خدا صلي الله عليه و آله مناسك حجة الوداع را به پايان برد، بر اشتر خود سوار شد و شروع به گفتن اين جمله كرد: به بهشت نرود مگر كسى كه مسلمان باشد. ابوذر غفارى رحمه الله برخاست و عرض كرد: اى رسول خدا، اسلام چيست؟ حضرت فرمود: اسلام برهنه است و جامه اش، پرهيزگارى است و زيورش، حيا و قوامش، پارسايى و جمالش [كمالش] ديندارى و ميوه اش، كردار نيك است. هر چيزى بنيادى دارد و بنياد اسلام، دوست داشتن ما اهل بيت است (۱) موسوعه ، کلمات الامام حسین (علیه السلام)، ص 276 (۲) نهج، خطبه176، بند2 (۳)تحف العقول ص ۵۲ https://eitaa.com/jorenab
وَ قَالَ ع‏: لَا يَسْتَقِيمُ قَضَاءُ الْحَوَائِجِ إِلَّا بِثَلَاثٍ بِاسْتِصْغَارِهَا لِتَعْظُمَ وَ بِاسْتِكْتَامِهَا لِتَظْهَرَ وَ بِتَعْجِيلِهَا لِتَهْنُؤ توضیح: هرگاه فردی از شخصی درخواستی می کند شخص در خواست شونده یا مسئول باید سه ویژگی داشته باشد تابه کمال دست یابد . 1-« بِاسْتِصْغَارِهَا لِتَعْظُمَ » اول آنکه حاجت سائل را کوچک بشمارد تا بدین وسیله برآورده کردن آن برایش آسان گردد ونزد خداوند متعال ومردم بزرگ وعظیم به حساب آید ومورد احترام واقع گردد. 2-« وَ بِاسْتِكْتَامِهَا لِتَظْهَرَ » سعی در پنهان نگاه داشتن حاجت سائل داشته باشد تا خود آشکار شود زیرا هیج کار خیری نیست که بنده برای رهائی از ریا وسمعه آنرا پنهان می کند مگر آنکه خداوند آنرا آشکار می نماید. 3-« وَ بِتَعْجِيلِهَا لِتَهْنُؤ »در برآوردن حاجت مسامحه نکند وسریع اجابت نماید تا بر سائل گوارا گردد. https://eitaa.com/jorenab
وَ قَالَ ع لَا يُقِيمُ أَمرَ اللّهِ سُبحَانَهُ إِلّا مَن لَا يُصَانِعُ وَ لَا يُضَارِعُ وَ لَا يَتّبِعُ المَطَامِعَ برپا نمی گردد فرمان الهی مگر توسط کسی که در اجرای حق اهل مدارا نباشد و سازشکار نباشد و دنبال طمع نرود انجام فرامین الهی نیازمند انسانهای خود ساخته ایست که اولا اهل مداهنه وسستی نباشد همانگونه که قرآن کریم عده ای را سرزنش می کند برای آنکه اهل مداهنه هستندومی فرماید دوست دارند سستی از خویش نشان دهی تاآنها سستی کنند«وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَيُدْهِنُون‏»( قلم :۵) یعنی هرگاه مسئول ورهبر جامعه دچار سستی ومدارا ومسامحه شود طمع دشمنان بیشتر می شود ثانیا اهل سازش نباشد زیرا سازش با دشمنان دین نه تنها مسئله ای را حل نمی کند بلکه باعث می شود فشار دشمنان هرچه بیشتر شده وکارشکنی آنان نیز زیاد خواهد شد در حقیقت ضعف وسازشکاری باعث می شود قدرت جامعه دینی تحلیل رفته ودشمن نیز منتظر چنین فرصتی است سعی بر تسلط فرهنگی اقتصادی و نظامی بر چنین جامعه ای خواهد شد ثالثا بدنبال هوا وهوس نباشد بلکه کسی باشد که بتواند بر خویش امیر باشد وفرامین الهی را پیش از دیگران بر خویش اجراء نماید زیرا قرار گرفتن در مناصب حکومتی ثروت وقدرت را به همراه دارد که در صورت نبود دیانت موجب فساد خواهد بود لذادر دستورات دینی آمده است کسی را برای حکومت بر گزینید که خویشتن دار ، حافظ دین ، مخالف هوا وهوس ومطیع دستورات مولی باشدو اگر چنین فردی باشد مردم باید از وی تقلید نمایند «ْ فَأَمَّا مَنْ كَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ حَافِظاً لِدِينِهِ مُخَالِفاً عَلَى هَوَاهُ مُطِيعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ فَلِلْعَوَامِّ أَنْ يُقَلِّدُوه‏»( بحارالانوار ج۲ص۴۵۸) سرش آن است اگر کسی به عنوان رهبر وجود نداشته باشد راهبران به گرداب فتنه دچار می شوند وگاهی چنان گرداب مهیبی است که نه تنها فرد بلکه جامعه را نیز به کام خویش می کشد ازینرو می بایست فقیهی جامع الشرائط بی رغبت به دنیا عابدی وارسته وزاهدی از دنیا دست شسته چشم بر دهان مولا دوخته ناخدای کشتی مؤمنین در دریای متلاطم فتنه ها وتاریکی ها شود. https://eitaa.com/jorenab
هدایت شده از جرعه ناب
شعرشافعی درمدح امیرالمومنین علیه السلام قیلَ لِی قُلْ فِی علی(ع) مِدحَةً مَدحُهُ یُخْمِدُ نارا مُؤْصِدَةُ قُلْتُ لا اَقْدَمُ فِی مَدحِ امْرءٍ ضَلّ ذُوالْلُّبِّ اِلی اَنْ عَبَدَهُ‏ وَ النَّبِی الْمُصْطَفی قَالَ لَنا لَیلَةَ الْمِعْراجِ لَمّا صَعَدَهُ‏ وَضَعَ اللّهُ بظهری یَدَه فَاَحَسَّ الْقَلْبَ الی اَنْ بَرَدّهُ‏ وَ علی(ع) واضعُ اَقْدامَهُ فِی مَحَلِّ وَضَعَ اللّهُ یدَهُ گفته شد که (علی(ع)) را به شعر ستایش کن، ستایش آن حضرت شعله های اتش قلب را فرو می‏نشاند. گفتم درباره مدح مردی اقدام نمی کنم که: مردم خردمند درباره اینکه آیا خدا هست یا نه گمراه شدند و به عبادتش پرداختند رسول اکرم (ص) به ما چنین فرموده، در شب معراج هنگامی‏که به آسمان‏ها عروج کردم،. پروردگار متعال بر شانه‏ ام دستی گذاشت، که قلب من از دست خداحساس آرامش و خنکی کرد و علی(ع)(در روز فتح مکه در خانه کعبه، )بر همانجا پاگذاشت که پروردگار من دست خود را نهاده بود. (ینبابع الموده قندوزی ج۱ص۴۲۳) (نکته:این شعر را به حسان بن ثابت و ابونواس نیز نسبت دادند ) https://eitaa.com/jorenab
بصیرت در یک کلام ساده یعنی نباید بگونه ای عمل کرد که در لشکر دشمن قرار گرفت حتی اگر فرض بر این باشد انچه می گوید حق است وقتی افرادی بعداز بیعت مردم با ابوبکر سراغ حضرت آمدند و گفتند حاضریم با شما بیعت کنیم حضرت فرمود الان زمانش نیست چون دشمن سو استفاده میکند جامعه اسلامی دچار دو دسته گی می شود ۱_أَيُّهَا النَّاسُ شُقُّوا أَمْوَاجَ الْفِتَنِ بِسُفُنِ النَّجَاةِ وَ عَرِّجُوا عَنْ طَرِيقِ الْمُنَافَرَةِ وَ ضَعُوا تِيجَانَ الْمُفَاخَرَةِ اي مردم، امواج فتنه را با كشتي نجات بشكنيد، و راه اختلاف و درگيري را سدّ كنيد، و تاج كبر و غرور را از سر برگيريد یعنی الان زمان فتنه است بنابراین باید بفکر نجات خود باشید نه اینکه دچارکبر وغرو شده باهم اختلاف کنید ۲_ أَفْلَحَ مَنْ نَهَضَ بِجَنَاحٍ أَوِ اسْتَسْلَمَ فَأَرَاحَ . آن كس پيروزاست كه به پشتيباني ياران بپا خيزد و گر نه آرام گيرد و راحت گذارد اگر قراراست حرکتی صورت گیرد با افراد باشد تا بتواند کاری انجام دهد وگرنه جامعه را ملتهب میکند بدون آنکه اثری داشته باشد پس بهترین کار این است کناری بایستد ۳_هذَامَاءٌ آجن وَ لُقْمَةٌ يغص بِهَا آكِلُهَا اين خلافت و رياست، گندآبه‏اي را می مانَد و يا لقمه‏اي گلوگير که موجب مرگ خورنده آن گردد ۴_ وَ مُجْتَنِي الثَّمَرَةِ لِغَيْرِ وَقْتِ إِينَاعِهَا كَالزَّارِعِ بِغَيْرِ أَرْضِهِ ميوه نارس چيدن، چون كاشتن در زمين غير، است اگر الان قیامی صورت گیرد ثمره نارسی خواهد داشت که به نفع دیگر آن خواهد بود زیر ا نیروهای اندک هم ازبین خواهند رفت ۵_فَإِنْ أَقُلْ يَقُولُوا حَرَصَ عَلَى الْمُلْكِ وَ إِنْ أَسْكُتْ يَقُولُوا جَزِعَ مِنَ الْمَوْتِ هَيْهَاتَ بَعْدَ اللَّتَيَّا وَ الَّتِي وَ اللَّهِ لَابْنُ أَبِي طَالِبٍ آنَسُ بِالْمَوْتِ مِنَ الطِّفْلِ بِثَدْيِ أُمِّهِ اگر از خلافت سخن گويم، گویندشيفته آن شدم و اگر ساکت بنشینم گوینداز مرگ می هراسد دريغا چه دور است اين نسبت، پس از آن همه جبهه و جهاد به خدا سوگند، فرزند ابو طالب با مرگ مأنوس‏تر از كودك به سينه مادر است ۶_بَلِ انْدَمَجْتُ عَلَى مَكْنُونِ عِلْمٍ لَوْ بُحْتُ بِهِ لَاضْطَرَبْتُمْ اضْطِرَابَ الْأَرْشِيَةِ فِي الطَّوِيِّ الْبَعِيدَةِ سكوت من از ترس از مرگ نیست بلکه بخاطر دانشي است كه اگر آن را آشكار سازم، انگونه پريشان و بي‏تاب میشويد که ريسمان در چاه عميق به شدّت می لرزد ( -نهج البلاغه خطبه 5 ) نکته مهم : حضرت فرمود عدم قیام برای ترس از کشته شدن نیست بلکه فایده ندارد زیرا باعث اختلاف بین مردم میشود فقط عده ای قربانی میشوند آنهم بدون آنکه اثری داشته باشد و دشمن را تقویت میکند مانند چیدن میوه قبل از رسیدن که باعث. ضایع کردن میوه میشود لذا فرمود بنده از چیزهایی خبردارم که شما نه تنها نمی‌دانید بلکه تحمل شنیدن آنرا ندارید چون اگر بگویم مثل ریسمان تو چاه عمیق دچار اضطراب ودگرگونی میشوید بنابراین حتی برای گرفتن امری که حق است میبایست زمان شناس بود @jorenab
هدایت شده از جرعه ناب
(إِذَا هِبْتَ أَمْراً فَقَعْ فِيهِ، فَإِنَّ شِدَّةَ تَوَقِّيهِ أَعْظَمُ مِمَّا تَخَافُ مِنْهُ حکمت ۱۷۵ هنگامى كه از چيزى مى ترسى خود را در آن بيفكن، چرا كه سختى پرهيز از آن از آنچه مى ترسى بيشتر است هرگاه انسان انتظار امری را داشته باشد همیشه در نگرانی بسر می برد و همین میشودتا خیالات متعدد در ذهن وی خطورکند لذا ترس و وحشت اورا فرا میگیرد و همیشه این ترس با او خواهد بود زیرا منبع آن ناشناخته است و نمیداند چه چیزی گریبانگیر او خواهد شد اما اگر دچار ان مشکل و گرفتاری شود میداند چه بلایی بر سرش آمده است ای بسا هرگز ان چیزی نبوده است که فکر میکرد سعدى در گلستان خود داستان زيبايى در اين زمينه نقل مى كند. مى گويد: پادشاهى با غلامى عجمى در كشتى نشست، و غلام هرگز دريا نديده بود و محنت كشتى نيازموده. گريه و زارى در نهاد و لرزه بر اندامش افتاد. چندان كه ملاطفت كردند آرام نمى گرفت و عيش مَلِك از او منغّص بود چاره ندانستند. حكيمى در آن كشتى بود مَلِك را گفت: اگر فرمان دهى من او را به طريقى خاموش گردانم. گفت: غايت لطف و كرم باشد. بفرمود تا غلام را به دريا انداختند. بارى چند غوطه خورد، مويش گرفتند و پيش كشتى آوردند و به دو دست در سكان كشتى آويخت. چون برآمد به گوشه اى بنشست و آرام يافت. مَلِك را عجب آمد پرسيد: در اين چه حكمت بود؟ گفت: از اول محنت غرقه شدن ناچشيده بود و قدر سلامت كشتى نمى دانست. قدر عافيت كسى دارد كه به مصيبتى گرفتار آيد. (گلستان سعدی باب اول در سیرت پادشاهان حکایت هفتم ) @jorenab