جرعهنوش
ما همه به وضع موجود، انتقاد و اعتراض داریم. ما ناراضی هستیم. اگر کسی به این وضع رضایت دهد، به انقلا
سر کلاس هی دستش را بالا میگرفت. از جا میپرید که چیزی بگوید.
داشتیم دربارهی #آزادی حرف میزدیم.
گفتم بیا جلو، کنار من رو به بچهها حرفت را بزن.
گفت شناسایی میشوم! (#گونی)
آمد و شروع کرد به گفتن. دهها شبهه را رگباری در هم گفت. تراکم اطلاعات غلط فکرش را وارونه کرده بود.
گفتم: طرفداری از انقلاب و جمهوری اسلامی به معنای معترضنبودن نیست. اکثر مردم طرفدار اسلام و نظامند، ولی اکثراً به وضع موجود معترضند.
گفتم: بیایید در چهارچوب همین نظام این وضع را اصلاح کنیم.
گفت: من که با دین و قانون اساسی مشکل ندارم، ولی نمیشود؛ اگر میشد تا حالا بعد چهل سال اصلاح میشد.
قرار گذاشتیم آمارها را مرور کنیم تا قضاوتی منصفانه داشته باشیم. (#صعود_چهل_ساله)
گفتم: خب راه اصلاح که از کف خیابان نیست.
گفت: این اسلامی است که ما باید اجباراً نماز جماعت شرکت کنیم؟
گفتم: نه. من هم به این کار معترضم. این ناشی از ضعف ما در ارائهی الگوی تعلیم و تربیت اسلامی است.
اتفاقاً حزباللهیترینها معترضترینند، ولی با مطالبه و تولید علم و ورود در دستگاهها این اصلاح رخ میدهد و این فرایند بلندمدت است و خون دل خوردن دارد.
...
با دوستانش دربارهی #حجاب مشغول بحث شدند.
گفتم: در این زمینه، ما یک #راه_طی_شده را پیش رو داریم. غرب همین راه را در #انقلاب_جنسی رفته و نتایجش را دیده. غرب دربارهی حجاب، به #بیحجابی_اجباری رسیده، نه آزادی. همین حالا هنوز پیروز نشده، دارند توی خیابان چادر از سر ناموس ما میکشند.
گفتند: ما نمیخواهیم مسیر غرب را برویم. ما آزادی میخواهیم. من نمیگذارم آنچنان شود.
("من" را با غیرت و لوطیگری با تاکید میگفت.)
گفتم: دست تو نیست. تو اصلاً #ستار_خان ، #باقر_خان .
(حالت تواضع به خودش گرفت و خود را کوچکتر از آنها شمرد)
گفتم: آنها راهی را شروع کردند ولی نتوانستند آن را کنترل کنند چون #مدیریت در دست دیگران بود.
گفتم: اصلاً میدانی ستار خان کی و کجا مُرد؟
گفت نه.
گفتم: مشروطهخواهان او را زدند و او در عزلت و افسردگی از راهی که آغاز کرده بود، مرد.
*
تلاش کردم و به خودش هم گفتم که این کلاف درهمتنیده باید رشتهرشته باز شود.
*
از او خوشم آمد. خیلی شبهه داشت ولی لوطی بود و مردانه اعتراض میکرد. دست در گردنش انداخته بودم.
زنگ خورد و بحثمان ناتمام ماند.
وعده گذاشتیم که ادامه دهیم.
حیف که زمان کم است و حیف که بچهها خیلی بیاطلاعند.
#خاطرات
#تجربهنگاری
#روشنا
https://eitaa.com/jorenush/277
🤝 اندر احوالات شیخ و شابّ (۱)
📢 این روزها به مدرسه رفتوآمدی دارم و با دانشآموزان و نوجوانان گفتوشنودی. یکی از دوستان خواست تا تجربیاتم را بازگو کنم.
به نظرم مهمترین تجربه، دریافتی است که از ریشهی پرسشهای بچهها به دست آوردهام.
شاید بتوان از بُعد #نظری، سه مسألهی اساسی را ریشهی شبهات موجود برشمرد:
👥 در اولین گفتوگوها، پرسش از #آزادی دارند؛ «آیا دین میتواند اجباری باشد؟»، «مگر اسلام نگفته لا إکراه فی الدین؟»، «اگر من مسلمان نباشم یا نخواهم به دستورات دینی پایبند باشم، چه؟»، «چرا برای ما محدودیت ایجاد میکنند؟» و سؤالاتی از این دست.
#لیبرالیسم با تمرکز بر #آزادی_اجتماعی را میتوان دال محوری این بخش از گفتوگوها دانست.
🌀 دقیقتر که میشوی و سخن از #قانون و #شریعت به میان میآوری، مسألهای بنیادینتر خود مینُماید: «چرا باید #دین در حوزههای اجتماعی و سیاسی دخالت کند؟»، «آیا حکومت دینی، طرح مناسبی است؟»
#سکولاریسم انگارهای پنهان در ذهن اکثر آنهاست.
👣 وقتی این مسیر را ادامه میدهی و بحث به #فلسفهی_دین و نسبت مکاتب با یکدیگر میرسد، ریشهایترین اصل شبهات آشکار میشود: #کثرتگرایی و نفی #وحدت_حقیقت. در واقع، عمق راهبردی نظام اندیشهی دینی، در این مسأله نهفته است که اساساً از منظر #هستیشناسی و #معرفتشناسی، حقیقت واحدی در عالم وجود دارد یا حقایقی متعدد و مجزا در عرض یکدیگر، یا اساساً حقیقت ثابتی وجود ندارد؟ و آیا قواعد و قوانین عالم، تابعی از آن وحدتاند یا نه؟ و آیا آن حقیقت، دستیافتنی است و آیا میتوان بر سر آن به تفاهم و توافق رسید یا نه؟ و آیا راه سعادت یکی است یا متعدد؟
#پلورالیسم بنیادینترین فصل از ذهنیات نوجوانان و حتی بزرگسالان را تشکیل میدهد و اگر پاسخ روشنی نیابد، شبهات، عمیقاً حل نمیشوند و هر زمانی، با صورتی جدید، بازتولید خواهند شد.
نکتهی قابل توجه آن است که مخاطبان، غالباً به این پرسشها خودآگاهی ندارند، و تنها پرتوی از آنها را در لایههایی متفاوت و به مناسبتهای مختلف ابراز میکنند.
#تجربهنگاری
#تبیین
https://eitaa.com/jorenush/282