eitaa logo
جرعه‌نوش
328 دنبال‌کننده
109 عکس
29 ویدیو
6 فایل
من جرعه‌نوشِ بزم تو بودم هزار سال کی ترک آب‌خورد کند طبع خوگرم سیاهه‌های علی احسان‌زاده @dastmalbaf
مشاهده در ایتا
دانلود
کلمات محوری در سخنان امام خامنه‌ای را باید در منظومه‌ی معارف دینی فهمید و با این شناخت راهبردی، جایگاه هر یک را دانست و برایش عملیات تعریف کرد. هم از این دست است. این ترکیب، از دو واژه‌ی و تشکیل یافته که هر دو از واژگان مهم و راهبردی قرآنند. یکی از راه‌های شناخت منظومه‌ای مفاهیم دینی، مقایسه‌ی آن‌ها با واژگان مشابه در فرهنگ دینی و درک تفاوت‌های آن‌هاست. برای مثال، تبیین با چه تفاوتی دارد؟ دومین راه، بازشناسی زمانه‌ی طرح آن مفهوم توسط امام و راهبر جامعه است. به راستی چرا جهاد زمانه‌ی ما، جهاد تبیین است؟ شاید چنین باشد: تبیین در هنگامه‌ای موضوعیت می‌یابد که نسبت به مفاهیم اساسی ابهام وجود داشته باشد. در واقع، تبیین در بستری ضروری است که مخاطب در موضوع محل تبیین، با شما همراه نیست. ولی امر به معروف و نهی از منکر، در جایگاهی است که شبهه وجود ندارد، بلکه علی‌رغم آگاهی و تبیّن، تخلف یا غفلت صورت گرفته. امام خامنه‌ای در سال‌های ابتدایی دهه‌ی هفتاد، بر موضوع امر به معروف و نهی از منکر تاکید جدی داشتند، ولی امروزه- با حفظ جایگاه این دو فریضه‌ی حیاتی- محور تاکید خود را بر تبیین قرار داده‌اند و آن را موضوع جهاد معرفی می‌کنند. چرا؟ چون دوران آغاز امامت ایشان، مشکل، تخلف یا غفلت از ریل انقلاب بود، به‌رغم آگاهی نسبت به آن. چراکه هنوز فاصله‌ی نسلی میان دوران اولیه‌ی انقلاب و دفاع مقدس با دورانی که سازندگی‌اش می‌خواندند نیفتاده بود. ولی امروز اکثر جمعیت کشور، انقلاب را ندیده‌اند و معرفت چندانی نسبت به مبانی و معارف و حوادث آن ندارند. با وضع نابسامان آموزش در کشور، این مردم حتی آشنایی عمیقی با مبانی و مفاهیم اسلامی هم ندارند. به‌علاوه مسائل نوپدیدی هستند که تقریر روشنی از موضع اسلام و انقلاب نسبت به آن‌ها ارائه نشده است. این‌ها همه در شرایطی است که ذهن و قلب این مردم تحت شدیدترین هجمه‌ی رسانه‌ای قرار دارد تا روایت‌های نادرست و توصیفات ناصواب را به خورد ایشان دهد. خب روشن است که در این زمانه، ابتدا باید روشنگری کرد و سپس توقع التزام به روشنایی داشت. وقتی تاریکی غالب است، نمی‌توان انتظار داشت که افراد راه را به‌درستی بروند. امر و نهی آن‌گاه معنا می‌یابد که کسی صدها چراغ داشته باشد و بی‌راهه را برگزیند. خلاصه، امر و نهی فریضه‌ای درون‌گفتمانی است و تبیین بیش‌تر فریضه‌ای بیرونی. پ.ن: این فهم، اگر درست باشد، رویکرد و طراحی عملیات ما را در جبهه‌ی انقلاب خیلی تغییر می‌دهد و بسیاری از گره‌ها را می‌گشاید. لطفاً اگر نظری هست، بنویسید تا اصلاح یا تکمیل شود. @jorenush
برای تو ... تو که دوستت داشتیم و دوستمان داشتی؛ تو که صمیمانه مهربان بودی و دلت برایمان می‌سوخت؛ تو که پناه بودی و پدرانه راهمان می‌بردی؛ با تو راحت بودیم، زندگی می‌کردیم، می‌خندیدیم، غم می‌خوردیم؛ تو تنها به ما نمی‌آموختی، بلکه خود نیز با ما می‌آموختی؛ اگر کنار تو نبودیم، باز هم در پس ذهن و کنج دلمان خوش بودیم که هستی، به خاطر همه‌ی این‌ها هیچ‌وقت تو را به عنوان رسمی معلمی نشناختم، ولی حالا اولین روز معلم است که نیستی و می‌فهمم که در نبودت "معلم" را از دست داده‌ام. امروز روز توست و من یاد می‌کنم همه‌ی روزهای با تو بودن را؛ ای پدر آموزگار؛ ای محمدحسین فرج‌نژاد! @jorenush
این هم رئیسی https://eitaa.com/dolatemardom برای کسانی که می‌خوان با خدمات دولت سیزدهم آشنا بشن
امید انقلاب اسلامی چند سالی است در مرحله‌ای قرار دارد که یکی از پرچالش‌ترین موضوعات آن شده است؛ این‌که آیا امیدی به آینده‌ی مسیر انقلاب هست یا نه. البته متعلَّق امید را می‌توان خرد کرد و موارد جزئی آن را نیز بررسید. مثل این‌که آیا به این نسل امیدی هست؟ یا به این دولت؟ یا به این مجلس؟ یا به این ساختار سیاسی؟ یا به این قوانین؟ یا به این فرهنگ؟ یا به این حوزه و دانشگاه؟ یا به این نخبگان؟ یا ... همه‌ی این‌ها را می‌توان در امید به آینده‌ی این راه خلاصه کرد. و دشمن در همه‌ی این ریزموضوعات ناامیدی ترویج می‌کند تا آن مجموع را از بین ببرد یعنی امید به آینده‌ای که انقلاب اسلامی در برابر ما نهاده و برایمان تصویر می‌کند. و به تصریح رهبر عزیزمان در بیانیه گام دوم، اولین و مهم‌ترین جهاد ما است. ما باید در برابر خواست دشمن بایستیم. اما کدام امید؟ بر دو قسم است: امیدی که ناشی از یک محاسبه‌ی صحیح و عقلانی باشد، و امیدی که از خوش‌باوری یا محاسبه‌ای نادرست به وجود آمده باشد؛ امید واهی. آن‌چه انقلاب در پیش دارد و ما به آن امیدواریم، یک حقیقت و واقعیت کاملاً منطقی و مبتنی بر سنت‌های تغییرناپذیر الهی است. ما باید این امید را در جامعه زنده نگه داریم و بگستریم. اما گاهی گمان می‌کنیم که چون امیدآفرینی یک جهاد مقدس است، پس شامل امید واهی نیز می‌شود؛ پس شما امید بیافرین ولو از طریق یک محاسبه‌ی ناصحیح و منطق ضعیف. این خطای راهبردی، هم منطق انقلاب را ضعیف جلوه می‌دهد و هم کشف خطابودن آن امید، ناامیدی مضاعفی را رقم خواهد زد. حکایت این روزهای ما و دولت هم خلط این دو رفتار است. ما به دولت سیزدهم امیدواریم، به دلیل و رئیس‌جمهور؛ به دلیل اعتقاد عمیق او به اسلام ناب و انقلاب اسلامی؛ به دلیل او؛ به دلیل اعتقاد او به و ؛ به دلیل اش؛ به دلیل اش؛ و به دلیل بسیاری خصلت‌های دیگرش. اما این‌ها نباید ما را از بازدارد و ما را گرفتار خواب کند. به همان اندازه که نومیدی مذموم است و غیرمنطقی، و خواب‌زدگی هم مذموم است و غیرمنطقی. امیدواریِ منطقی ما به دولت نباید ما را از پرتگاه‌ها غافل کند. از این رو، همچنان که برای ما، امیدآفرینی یک مجاهدت است، نیز یک وظیفه است. البته انذار هم مانند امیدبخشی باید مبتنی بر آگاهی و منطق صحیح باشد. مباد که خواب‌زدگی ما، دولت را در کام فرصت‌طلبان یا دگراندیشان فروبرد. بیم و امید در جان مومن مانند دو کفه‌ی یک ترازو هستند، آن‌چنان که خداوند پیامبران مبشّر و منذر فرستاد. و باید مراقبت کنیم که تعادل این ترازو بر هم نخورد؛ نه از جانب امید و نه از جانب بیم. باید در ضمن خوش‌بینی، همه‌ی رفتارهای دولت را سخت‌گیرانه رصد کنیم و از افکار ناصحیح در لایه‌های تصمیم‌گیری و تصمیم‌سازی غفلت نورزیم. @jorenush
السلام علیک حینَ تَقوم الحمدلله طی روزهای گذشته، تحلیل‌های خوبی درباره‌ی پدیده‌ی نوشته شد. چند نکته که به نظرم رسیده را عرض می‌کنم: ۱- یکی از مهم‌ترین مزیت‌های این سرود، استفاده از عنصر سلام است. وقتی به کسی سلام می‌کنیم، او را مخاطب قرار می‌دهیم، یعنی او را شنوا و زنده می‌دانیم و فاصله‌ی خود با او را به اندازه‌ای نزدیک می‌دانیم که صدای ما به او می‌رسد. پس سلام، طبعاً سلام‌کننده را به امام نزدیک می‌کند و احساس حضور در محضر امام ایجاد می‌کند؛ احساسی که نه از سر توهم، بلکه برآمده از اعماق معارف حتمی و استوار دینی ملت ماست. اعتقادی که ما حتی نسبت به امامان پیشین نیز داریم: اَعلَمُ اَنّ رسولک و خلفائک اَحیاء عندک یُرزقون یرَونَ مقامی و یَسمعونَ کلامی. و اعتقاد به آن‌که امام پاسخ سلام را نیز می‌دهد: و یردّونَ سلامی. ۲- مهدویت ذاتاً حاوی امید به آینده‌ای قطعی است که فرا خواهد رسید و جهان از نور و زیبایی و آرامش پر خواهد شد. و این باور منحصر در پیروان اهل‌بیت علیهم‌السلام هم نیست، بلکه عموم مسلمانان و فراتر از آنان مدعیان پیروی از کتب آسمانی و حتی برخی ادیان غیرالهی نیز موعود و منجی را انتظار می‌کشند. سلام به مهدی موعود، یعنی ای بزرگ‌ترین امید و زیباترین آرزو، تو زنده‌ای و چنان نزدیکی که سلام مرا می‌شنوی. این یعنی مالامال کردن قلب انسان‌ها از امیدی پاک و فطری و آرامش‌بخش و شورانگیز در زمانه‌ای که پیام‌های نومیدی از هر سو بر سر انسان‌ها می‌بارد. ۳- از مزایای این شعر، توصیف امام زمان علیه‌السلام با عنوان "فرمانده" است- تصویری بر خلاف قرائت مرسوم مهدویت- که امام را در جایگاه امامت می‌نشاند و او را از تصویر عوامانه‌ی ما که او را منفعل و دست‌بسته می‌بینیم، جدا کرده و فعال و رهبر نشان می‌دهد. و این یعنی او نه‌تنها زنده است، بلکه ما را راهبری می‌کند و انتظار ما برای روزی است که او این رهبری و فرماندهی را آشکار کند. ۴- صراحت در بیان اسلامی و انقلابی در این سرود، خود از مهم‌ترین عناصر جذابیت و توسعه‌ی آن است. در زمانه‌ای که بسیاری از انقلابیون و متدینین، منفعلانه از بیان مسلّمات محکم خود تقیه می‌کنند و شجاعت تصویرگری از زیباترین حقایق عالم را به خود نمی‌دهند، این سرود آمده و با صراحت، لطیف‌ترین معارف حماسی و انقلابی اسلام ناب را با بیانی هنری و فطری فریاد می‌کند. و ناگهان همه احساس می‌کنند که می‌شود این راز نهفته در جان‌ها را بی‌واهمه اعلام کرد و ملاحظات معمول را کنار گذاشت. این کودکان دهه‌ی نودی، همان کودکی هستند که عریان‌بودن پادشاه را فریاد کرد و به او خندید و نترسید. و همه از پسِ او این واقعیت آشکار را بازگفتند. جهانی که از تمدن مادی به ستوه آمده، چشم‌انتظار غیورمردانی است که این سکوت سیاه را بشکند و واقعیت را از ورای هیمنه‌ی بوغچی‌های غرب مدرن، بی‌لکنت بیان کند و افقی تازه بگشاید و انسان درمانده را از حقیقت سیراب کند تا همه از پی او روان شوند. امام خمینی، بزرگ فریادگر این عصر بود و این نوباوگان فرزندان خمینی‌اند. ۵- تذکر: این سرود برای جشنواره‌ای در استان گیلان تولید شده بود. برای همین است که در شعر آن از میرزا کوچک خان و آیت‌الله بهجت نام برده شده است. @jorenush
سلام بر نصرت حق تهاجم فرهنگی به عنوان یک راهبرد تاریخی از سوی استعمار برای هویت‌زدایی از ملت‌های مقاوم و مستقل، در ایران از دوران مشروطه و به‌نحو رسمی از عصر پهلوی اول آغاز شد و در دوره پهلوی دوم نیز با گستردگی بیشتری ادامه یافت. خاصیت تهاجم فرهنگی آن است که به صورت نرم آغاز می‌شود و پس از مدت‌ها نتیجه‌ی خود را بروز می‌دهد؛ زمانی که دیگر کار از کار گذشته و نسلی بی‌هویت و مغلوب- به‌مثابه پرچم سفید شکست در جبهه‌ی فرهنگ- رخ نموده است. سال‌های پایانی دهه‌ی سی و آغازین دهه‌ی چهل، دورانی از افزایش آمار زاد ولد در ایران بود، و از قضا زمانه‌ای در بطن تهاجم فرهنگی غرب در عصر پهلوی. در همان دوران، و در ایامی که امام خمینی قیام کرده بود، کسی از او پرسید که با کدام سرباز سرِ قیام دارید؟ و پاسخ شنید که سربازان من در گهواره‌اند. طاغوت پهلوی احتمالاً هرگز گمان نمی‌کرد که نسلی که در منحط‌ترین دوران تاریک سلطه‌ی استعمار نو در ایران متولد شده و بالیده بودند، به سوی روشناییِ دعوت سید روح‌الله خمینی رو کنند و با رهبری او طومار سلطنت را در این بوم درهم‌پیچند. حتی طاغوت آمریکایی هم دوران جوانی آن نسل را، دوران آرامش ایران تصور کرده بود و ایران را لنگر ثبات غرب در منطقه‌ی استعمارزده‌ی ما می‌دانست. ولی سرنوشت جور دیگری رقم خورد؛ همان‌طور که سید روح‌الله از پیش دیده بود. سربازان خمینی از گهواره برآمده بودند و جوانان مدل ۵۷، دودمان پهلوی را به مزبله انداختند و با استکبار سرِ ستیز نهادند. پس چه شد نتیجه‌ی آن تهاجم سهمگین فرهنگی در طول ده‌ها سال؟ در تمام آن سال‌ها کسانی بودند که آگاهانه و دردمندانه از سر اخلاص ایستادند تا در حد توان خود در برابر آن سیل ظلمت بایستند و روزنه‌ای از نور بگشایند. و سلسله‌جنبان این خیل همان بود که مظلومانه در میدان توپخانه بر سر دار رفت به جرم آن‌که این تهاجم را دیده بود و در برابرش قد برافراشته بود هرچند به بهای جان و مال و آبرویش. در تمامی این دوران کسانی غریبانه و صبورانه عَلم نصرت خدا را نگه داشتند و نگذاشتند که پرچم اسلام در این طوفان بر زمین افتد. و خداوند با صابران و پرهیزکاران است؛ و العاقبه للمتقین. و همو وعده کرده که یاری‌کنندگانش را یاری کند و آن را حقی بر خویش خوانده: "و کان حقاً علینا نصر المومنین". "توفان، به‌ناگهان از راه می‌رسد... و کوهِ خفته‌ی خاموش، آتشفشان می‌کند؛ این، انقلاب است که از راه می‌رسد، خروشان و خونین، و همه‌چیز را در مسیر خود- سوزان و شتابان- درمی‌نوردد. ... زمان حدوداً آغاز سال ۵۷ است. ... زیباترین روزهای حیات یک ملت... اینک، برای نخستین بار در طول تاریخ حیات بشر، آفتاب از غرب به شرق می‌آید... اینک خمینی می‌آید؛ این چلچراغِ هزارشعله‌ی آزادی..." (نادر ابراهیمی، ابوالمشاغل) سال‌ها به انقلاب و دفاع گذشت. اما تهاجم فرهنگی دوباره از پسِ شعله‌ی فروخفته‌ی جنگ سر برآورد. و این‌بار برای نابودی انقلاب از درون. نسل‌های انقلاب از پس هم آمدند و ثمرات تلخ تهاجم فرهنگی خود را نشان می‌داد. به دهه‌ی نود رسیدیم. دیگر امید چندانی نمانده بود و همه اذعان داشتیم که نسلی که از پس این سال‌ها ببالد، دیگر تعلقی به انقلاب و حتی اسلام ندارد. ولی فراموش کردیم که در همه‌ی این سال‌ها، نفس‌هایی برای ایستادن در برابر دیو شوم شبیخون فرهنگی غرب، به شماره افتادند و خون دل‌ها خورده شدند و نیت‌های پاک مجاهدت کردند. و نصرت خدا آن‌گاه فرا می‌رسد که رسول او و همراهانش فریاد برآورند: "متی نصر الله؟" و در همان لحظه ندایی ملکوتی به گوش رسد که: "اَلا اِنّ نصر الله قریب". ناگهان از گوشه‌ای انفجاری از نور رخ می‌نماید: و همان‌ها که از ایشان نومید بودیم، به خواست خدا به میدان می‌آیند؛ اذا جاء نصر الله و الفتح، و راَیتَ الناس یدخلون فی دین الله افواجاً، فسبح بحمد ربک و استغفره اِنّه کان توّاباً... ... السلام علیک حینَ تقوم @jorenush
بِنَفْسِي أَنْتَ مِنْ مُغَيَّبٍ لَمْ يَخْلُ مِنَّا بِنَفْسِي أَنْتَ مِنْ نَازِحٍ مَا نَزَحَ عَنَّا ... مَتَى تَرَانَا وَ نَرَاكَ وَ قَدْ نَشَرْتَ لِوَاءَ النَّصْرِ تُرَى‏ أَ تَرَانَا نَحُفُّ بِكَ وَ أَنْتَ تَؤُمُّ الْمَلَأَ وَ قَدْ مَلَأْتَ الْأَرْضَ عَدْلاً وَ أَذَقْتَ أَعْدَاءَكَ هَوَاناً وَ عِقَاباً وَ أَبَرْتَ الْعُتَاةَ وَ جَحَدَةَ الْحَقِ‏ وَ قَطَعْتَ دَابِرَ الْمُتَكَبِّرِينَ وَ اجْتَثَثْتَ أُصُولَ الظَّالِمِينَ وَ نَحْنُ نَقُولُ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ‏ به جانم قسم که تو آن حقیقت پنهانی که دور از ما نیستی. به جانم قسم که تو آن شخص جدا از مایی که ابداً جدا نیستی. کی شود که تو ما را و ما تو را ببینیم هنگامی که پرچم نصرت و فیروزی در عالم برافراشته‌ای؟ آیا خواهی دید که ما به گرد تو حلقه زده و تو با سپاه تمام روی زمین را پر از عدل و داد کرده باشی، و دشمنانت را کیفر خواری و عقاب بچشانی و سرکشان و کافران و منکران خدا را نابود گردانی، و ریشه متکبران عالم و ستمکاران جهان را از بیخ برکنی، و ما با خاطر شاد به الحمد لله رب العالمین لب برگشاییم تجمع @jorenush
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همخوانی سرود سلام فرمانده با حضور ابوذر روحی، خواننده این اثر امروز عصر در حسینه امیرچخماق یزد @our_shahidieh | شهیدیه ما
سلام بر دارالعباده اجتماع دیروز در یزد، فوق‌العاده بود. خواستم برایش نظیری سراغ بیاورم، چند نمونه به نظرم آمد: روز استقبال از رهبر عزیز انقلاب در دی‌ماه 86، راهپیمایی 9 دی 88 و همچنین تشییع شهدای گمنام مدفون در همین حسینیه‌ی امیرچخماق (2 دی 1393). کسانی می‌گویند یزد پایتخت اصلاحات است؛ و کسان دیگری تلاش دارند تا در پروژه‌ی ، هویت و فرهنگ یزد را فرادینی و سکولار جلوه دهند؛ و کسان دیگری هم در موضوع می‌گویند جمهوری اسلامی برای شلوغ‌بازی، بار دیگر خود را به ارزش‌های دینی مورد احترام مردم گره زده تا از کیسه‌ی دین ارتزاق کند و زمان بخرد. از همه‌ی این‌ها یک سؤال مشترک دارم: چرا هرچه در تاریخ این شهر می‌گردیم، نمونه‌های چنین تجمعاتی را تنها در موضوعات عمیقاً دینی و انقلابی می‌یابیم؟ چرا حتی یک مورد از چنین تجمعاتی درباره‌ی آن‌چه شما به دنبالش هستید رخ نداده؟ حتی اگر استقبال از رؤسای جمهوری مثل خاتمی و احمدی‌نژاد را هم اضافه کنیم- که البته دولت هم در ایجاد آن‌ها نقش داشت-، باز هم استقبال از مسئول نظام اسلامی را خواهیم دید و نه طرفداری از یک گروه و جناح را. و حتی اگر استقبال از سید حسن خمینی را- حدود 25 سال قبل- هم اضافه کنیم، باز هم استقبال گرم مردم از نواده‌ی امام خمینی است و نشانه‌ی عمق تعلق خاطر مردم به انقلاب و روحانیت شیعه. چرا یک نمونه سراغ نداریم که شما با گرایش سکولار و منتقدانه‌ی خود از اسلام ناب و انقلاب اسلامی، جمع زیادی از مردم را به صحنه کشیده باشید؟ (تذکر: همه‌ی این اجتماعات (سلام فرمانده، استقبال از امام خامنه‌ای، 9دی 88، 2 دی 93) مردمی بودند و مردم از سر تطمیع یا تهدید یا اجبار در آن شرکت نکرده بودند. و البته هیچ رفتار ساختارشکنانه‌ای هم در میان نبود. این را نوشتم تا نگویید نمی‌گذارند ما تجمع کنیم. نمونه‌های تجمعات ساختارشکنانه‌ی شما را هنوز به یاد داریم که جز خرابی و نفرت‌پراکنی برای مردم ثمری نداشتند و البته بسیار محدود بودند.) آیا استقبال از امام خامنه‌ای هم سوءاستفاده‌ی نظام از دین مردم بود؟ آیا تشییع شهدای گمنام هم فریب مردم بود؟ شعارِ مرگ بر خاتمی مردم یزد را در 9 دی فراموش کرده‌اید؟ کمی بیندیشید و در قضاوت‌های خود تجدید نظر کنید. این‌جا یزد است؛ شهر دهم فروردین 57، شهر شهید محراب آیت‌الله صدوقی. @jorenush
همه باید با هم با یک صدا این نهضت را نگذارید که به سستی بکشد، حفظ کنید، همه مکلفیم که حفظ کنیم این را، با این نهضت اسلامی ما تا این‌جا آمدیم و قدرت‌ها را عقب زدیم، با این نهضت اسلامی باید سازندگی کنیم از حالا به بعد، یعنی همه با هم، همه با هم به جلو برویم، همه با هم به یک تمدن صحیح- نه تمدنِ محمدرضایی-، ، تمدن رسول‌اللهی، آن‌که همه اقشار بشر را، سیاه و سفیدش را هیچ فرق نمی گذارد مگر این‌که به تقوی (ان اکرمکم عندالله اتقیکم). میزان تقوی است، میزان انسانیت است. (صحیفه نور، جلد ۵، ص ۱۶۰) @jorenush
جنگ است؛ باور کنید اگر کسی در اثر خوردن غذاهای نامناسب دچار سوء مزاج یا زخم معده شود، تعادل معده‌اش به هم می‌خورد و با کمترین خوراک نامناسب دچار معده‌درد می‌شود. اگر کسی در اثر کثرت ورود اخبار ناگوار، نگران‌کننده و نومیدکننده دچار آسیب ذهنی شود، به اخبار تلخِ کوچک هم واکنش شدید نشان خواهد داد و به‌سرعت دچار کلافگی، نومیدی و رنجش خاطر خواهد شد. برای درمان معده، یکی از موارد حتمی، تغییر رژیم غذایی است. باید از این معده‌ی بیمار مراقبت بیش‌تری داشت؛ از هجوم اغذیه‌ی ناسالم به آن جلوگیری کرد و در عوض، با غذاهای مطبوع و گرم، به‌تدریج آن را التیام داد تا به حال عادی بازگردد. برای درمان ذهن مشوش و پریشان که زخم‌خورده از توارد اخبار مسموم است، اولین اقدام، اصلاح رژیم غذایی ذهن است. باید تا مدتی از ورود بی‌حساب اخبار سنگین و ناگوار یا ناسالم و دروغ به آن، جلو گرفت و در عوض، اخبار مطبوع و نشاط‌آور به آن وارد کرد، تا به‌تدریج، سوء هاضمه‌ی ذهن، برطرف شود و به تعادل خود بازگردد. وقتی دائماً خبر تلخ بشنوی، اگر بنیاد قوی فکری نداشته باشی که بتواند این واردات را درست هضم کند و فساد درونش را دور بیندازد، مسموم می‌شوی؛ مسمومیتِ سیاه‌بینی و . دیگر، اوضاع هرچه هم سفید باشد، تو سیاه می‌بینی؛ در واقع اصلاً سفیدی‌ها را نمی‌بینی. تقصیر تو نیست، مسموم شده‌ای. و این مسمویت باید با دو نسخه درمان شود؛ یکی کوتاه‌مدت و دوم بلندمدت. کوتاه‌مدتش را گفتم. بلندمدتش آن است که اولاً هاضمه‌ی ذهنت را قوی کنی که بتواند سخت‌ترین و درشت‌ترین اخبار را هم درست بفهمد و آسیب نبیند و نیز دروغ و راست را تمییز دهد و سم دروغ را دفع کند. برای تقویت هاضمه به مبانی فکری‌ات بپرداز و آن‌ها را بازسازی کن. ثانیاً تاریخ بخوان. بدان که چه بر این روزگار گذشته تا خبرهای سخت به‌راحتی تو را از جا نکند و هم هنر یافتن نقاط روشن را از میان آوار اخبار بد تجربه کنی. خصوصاً تاریخ صدر اسلام و تاریخ معاصر. ثالثاً ورودی‌هایت را حتی بعد از رفع بیماری حادّ ذهنی مدیریت کن. اولاً به هر سخنی گوش جان نسپار، همه راست‌گو و خیرخواه نیستند، و ای بسا خیرخواهانی که درست‌فهم نیستند. ثانیاً به‌اندازه خبر بخوان، دائماً خود را در معرض اخبار قرار نداده، نگذار بر سرت آوار شوند. رسانه را تو مدیریت کن، نه بالعکس. اگر دست اجنبی را در این فرایند ببینی، تصدیق خواهی کرد که این تصویری است از جنگی که وجود دارد. و حقیقت آن است که خرمشهرِ ذهن بسیاری از ما مدت‌هاست که سقوط کرده. سوم خردادی باید که با دست خدا دوباره فتحش کنیم. اگر ذهن ما در اشغال باشد، دست و پایمان هم در اختیار دشمن است و حتی قلب ما اگر به خیرات متمایل باشد، اشتباه خواهد کرد و فطرت الهی ما مانع از تعلقات و تصمیمات غلط ما نخواهد شد. به امید پیروزی در این نبرد. @jorenush