🌷 #هر_دو_بخوانیم
❌ خطای گذشته همسرتان را
به رویش نیاورید.!!!
💠
بعضی مواقع برای تغییر رفتارهای همسرمان ، بیش از حد تکرار میکنیم.
مرتب رفتار او را به رویش میآوریم و از او میخواهیم آن را تغییر دهد.
وقتی مسئلهای بیش از حد تکرار شود، جایگاه و اهمیت خود را از دست میدهد و به مسئلهای پیش پا افتاده تبدیل میشود.
همسران باید توجه داشته باشند که در صورت متوسل شدن به این شیوه، ضمن عصبی کردن طرف مقابل، امکان موفقیت را از دست میدهند.
🌺☘🌷❣✨❣🌷☘❤️
@jqkhhamedan
🍃
♦️پنج چیزپیسی میاورد(ویتیلیگو)♦️
#پنج_عامل_پیسی
پیامبر صلی الله علیه واله
🔹نوره کشیدن در روز جمعه وچهار شنبه
🔹وضو وغسل با آبی که با آفتاب گرم شده باشد
🔹خوردن درحال جنابت
🔹آمیزش بازن درهنگام حیض
🔹خوردن در حال سیر بودن
@jqkhhamedan
دو رفیق
دو شهید
همه جا معروف شده بودن بہ باهم بودن؛ تو جبهه حتی اگه از هم جداشونم میکردن آخرش ناخواسته و تصادفی دوباره برمیگشتن پیش هم....
خبر شهادت علی رو که آوردن، مادرِ محمد هم دو دستی تو سرش میزد و میگفت: بچم...
اول همه فکر میکردن علی رو هم مثل بچش میدونه به خاطر همین داره اینجوری گریه میکنه
بهش گفتن: مادر تو الان باید قوی باشی، تو هنوز زانوهات محکمه ، تو باید ننه علی رو دلداری بدی همونجوری که
های های اشک می ریخت؛ گفت: زانوهای محکمم کجا بود؟ اگه علی شهید شده مطمئنم محمد منم شهید شده اونا محاله از هم جدا بشن؛ عهد بستن آخه مادر عهد بستن که بدون هم پیش سیدالشهدا نرن
مأمور سپاهی که خبر آورده بود کنار دیوار مونده بود و به اسمی که روی پاکت بعدی نوشته شده بود خیره مونده بود نوشته بود:
شهید #سیدمحمد_رجبی
╭─┅═♥️═┅╮
@jqkhhamedan
╰─┅═♥️═┅╯
🔴 تصورات #غلط را کنار بگذاریم
💠 #رهبر_انقلاب:
💠 بلاشک یکی از چیزهایی که باروری را محدود میکند، بالا رفتن سن #ازدواج است؛ چرا سن ازدواج در کشور ما بالا رفته؟ مگر جوان هفده ساله، هجده ساله، نوزده ساله، #احتیاج ندارد به اطفاء نیاز جنسی و غریزهی جنسی؟ از آنطرف میگویند که اینها خانه و شغل و درآمد ندارند؛ ما نباید #تصوّر بکنیم که حتماً بایستی یک نفری خانهی مِلکی و شغل درآمدداری داشته باشد، بعد #ازدواج بکند؛ نه "اِن یَکونوا فُقَرآءَ یُغنِهِمُ اللهُ مِن فَضلِهِ"، (و زنان و مردان مجرد خود را همسر دهيد. اگر تنگدست باشند، خداوند آنها را به فضل خويش بىنياز خواهد كرد، و خدا گشايشگر داناست.) این #قرآن است که با ما دارد اینجور حرف میزند.
۱۳۹۲/۰۸/۰۸
🆔 @jqkhhamedan
🔴 #زندگی_بهسبک_کوک_ساعت
💠 معمولاً انسانها برای انجام یک کار مهم که ممکن است بخاطر مشغله #فراموش کنند و یا از خستگی، خواب بمانند ساعت را #کوک کرده و یا زنگ هشدار موبایل را تنظیم میکنند تا با صدای زنگ، متوجّه آن کار شده و از انجام به موقع آن غفلت نکنند.
💠 در زندگی مشترک، زن و مرد باید کارها و امور مهم یکدیگر را که ممکن است به خاطر مشغله #فراموش شود به یکدیگر یادآوری کنند و نقش کوک ساعت را برای یکدیگر داشته باشند. البته نحوهی یادآوری و تذکّر باید با در نظر گرفتن #قلق همسر، روحیات و شخصیّت وی همراه باشد.
💠 یکی از امور بسیار اساسی که یادآوری آنها در زندگی باعث ایجاد روابط گرم و محبوبیّت بالای معنوی میگردد یادآوری برخی #مستحبّات و اعمال عبادی در ایّام خاص است.
💠 به طور مثال به همسر خود، نماز دههی اوّل #ذیالحجّه را که ثوابِ شریک شدن در اعمال حاجیان را دارد یادآوری کنیم. به طور کلّی توجّه به آداب، نوافل و مستحبّات و یادآوری آنها به همسر و ایجاد #انگیزه برای انجام آنها بهانهی بسیار قوی و زیبایی برای نزدیک شدن دلها به یکدیگر و محبوبیّت است.
💠 با یادآوریهای #معنوی، آرامش را در فضای خانه حاکم کرده و باعث نزول #برکات مادی و معنوی در زندگی شویم.
🆔 @jqkhhamedan
#بہوقٺبہشٺ
#شہٻدپاسـدارمدافـعحرمجـوادمحمـدے🌷
✨ ۱۶ خردادماه ۹۶ همزمان با ۱۱ماه مبارک رمضان به شهادت رسیدند و پیکر مطهرشان بعد از گذشت ۲۵ روز چشم انتظاری، پیدا شد.🌾🌸
⏪ در فیلمی که بعد از شهادتشان منتشر شد گفته بودند: «اگر خدا لطف کرد و شهادت را نصیبم کرد، بنده از آن شهدایی هستم که حتماَ یقه بی حجابیها و آنها که ترویج بی حجابی می کنند را در آن دنیا خواهم گرفت»⏩
گل صلواتی به روحشون هدیه مےکنیم
#اَللّهُمَّصَلِّعَلیمُحَمَّدوَآلِمُحَمَّدوَعَجِّلفَرَجَهُم
🍂🌹🍂🌹🍂
#شبِتونشہداٻے🌷
#یادمـانهسـٺ 👋
╔═🌸🍃════╗
@jqkhhamedan
╚════🍃🌸═╝
هدایت شده از جامعة القرآن خواهران همدان
۳۲۵۲۶۳۰۱ -
🔸 دعای روز یکشنبه
#به_ما_بپیوندید 👇👇👇👇
💠 @jqkhhamedan
هدایت شده از جامعة القرآن خواهران همدان
۳۲۵۲۶۳۰۱ -
🌱هر روز خود را با بسمالله آغاز کنید🌱
🔹امام على عليه السلام: هرچه محبّت دارى نثار دوستت كن، اما هرچه اطمينان دارى به پاى او مريز.
@jqkhhamedan
🍎🍏
راهکار برای بهبود کیفیت زندگی
🔸آرام غذا بخورید
🔸چربیها را کنترل کنید
🔸استرستان را مدیریت کنید
🔸سبزیجات بیشتری مصرف نمایید
🔸شکر را از رژیم غذایی خود حذف کنید
🔸زمانی را برای اوقات فراغت در نظر بگیرید
🔹به مدت طولانی یکجا بدون تحرک ننشینید
🔹به جای آبمیوه، خود میوه را بخورید
🔹به فضای باز با نور کافی بروید
🔹فعالیت بدنی داشته باشید
🔹به اندازه کافی بخوابید
🔹اجتماعی باشید
💐 @jqkhhamedan 💐
#خاکشیر
✨خاکشیر از بهترین پاک سازان بدن از سموم می باشد✨
✳️اگر به یبوست متبلا هستید، آن را کمی جوشانده و بنوشید
✳️#شربت خاکشیر برای خنکی کبد مفید است و بهتر است با عرق کاسنی و یا عرق بید مشک مصرف شود.
#خدایا فرزند سالم و صالح می خواهم/ #استاد خدائی
@jqkhhamedan
سعی کنید مکالمه بین شما و نوجوان کاملا دو طرفه باشد. دستوری حرف زدن و دیکته کردن یکسری دستورالعمل ها، آن هم با صدای بلند، سبب می شود که نوجوان واکنش نشان دهد و حداقل در ظاهر بی اعتنا باشد.
لحن صدای خود را آرام کنید و سعی کنید نوجوان را در بحث شرکت دهید. به نحوی برخورد کنید که نوجوان، شما را در مقابل خود نبیند و کاملا حس کند که در کنار او ایستاده اید،با نوجوانان با احترام برخورد کنید و آثار شگفت انگیز آن را مشاهده کنید.
join @jqkhhamedan
جامعة القرآن خواهران همدان
۳۲۵۲۶۳۰۱ -
🍃🍒 #هــاد💚 #قسمت_هفتاد_ودو -خر شدم، با اون ضایع بازی که قبلش درآوردم گفتم شاید اینجور بهتر باشه -ح
🍃🍒
#هــاد💚
#قسمت_هفتاد_وسه
شروین لبخندی زد و سر تکان داد. سعید که داشت شیشه عینکش را تمیز می کرد نگاهی به شیشه اش انداخت،عینک را به چشم زد و گفت:
-بی خیال. امروز می خوای حال آرش رو بگیری؟ اون روز خیلی کرکری می خونه
شروین شانه ای بالا انداخت. سعید زیر چشمی نگاهی به شروین کرد.
-ممکنه فکر کنه ترسیدی. مخصوصاً با اون باخت آخری. البته شاید بهتر باشه محلش ندی. هرچی می خواد فکر کنه
شروین جوابی نداد...
وسط بازی دو تا از بچه ها بود. وقتی تمام شد آرش گفت:
-همه حال این بازی به شرط بندیشه. پول بیشتر هیجان بیشتر. البته خیلی ها دوست دارن مثل دخترا فقط دوستانه بازی کنن
شروین نگاهی به سعید کرد. آرش ادامه داد:
- شاید هم می ترسن
-کسی با من بازی نمی کنه؟
بابک گفت:
- با من بازی کن
سعید خندید وگفت:
- تو پول می خوای همین جوری بگو
-تو و شروین تا حالا با هم بازی نکردید
نگاهی به هم انداختند.
-پایه ای؟
-سر چند؟
وقتی شروین سرش را به علامت" نمیدونم" تکان داد سعید گفت:
-می خوام یه موزیک پلیر هدفونی بخرم. 350 تومن کم دارم. باباهه هم راضی نمیشه. باید جورش کنم
-و حتماً از جیب من؟ و اگه باختی؟
- جهنم، یه ماه دیگه می خرم
بازی هایشان در حد هم بود. یکی شروین، یکی سعید، توپ آخر مال شروین بود. اگر توپ نارنجی را در پاکت می انداخت برده بود. نگاهی به سعید کرد. لبخندی زد. توپ را زد. توپ سفید
بہ قلــم🖊:
ز.جامعے(میم.مشــڪات)
@jqkhhamedan
🍃🍒
جامعة القرآن خواهران همدان
۳۲۵۲۶۳۰۱ -
🍃🍒 #هــاد💚 #قسمت_هفتاد_وسه شروین لبخندی زد و سر تکان داد. سعید که داشت شیشه عینکش را تمیز می کرد
🍃🍒
#هــاد💚
#قسمت_هفتاد_وچهار
و نارنجی با هم داخل پاکت افتاد.باخت. پول را به سعید داد. بابک گفت:
- خیلی شل بازی کردی
- باید پولش جور می شد
- رفیق با حالی داری سعید
آرش گفت:
-مگه اینجا بالیووده؟
شروین نگاهی به سعید کرد، با سر اشاره ای به آرش کرد و خندید...
سوار ماشین که شدند شروین گفت:
- قیافش رو دیدی؟ خیلی دیدنی بود
-خوب سوسکش کردی. داشت منفجر می شد
-حیف شد. کاش بیشتر شرط بسته بودم
- خب می بستی
- دیگه باید براش چک می کشیدم
-بابا ما کلی برات کلاس گذاشتیم، می خوای آبروی ما رو ببری؟
-من چقدر بذارم تو جیبم آبروی شما حفظ می شه؟
-یه قدری بذار که آرش دیگه سر این یکی دستمون نندازه
-باشه، دفعه دیگه دسته چکم رو همرام می آرم. فعلاً بریم یه چیزی بخوریم که دارم از گشنگی می میرم
این را گفت و فرمان را چرخاند.
سعید کمی از نوشابه اش را سر کشید و گفت:
-خوبه، راضی هستید؟
-خسیس بازی درآوردی یه شب شام دادی ها، پیتزا؟
-کم با کلاسه؟ تو که همینم ندادی
-آلزایمر! اون قلیون و دیزی رو کی حساب کرد؟
-ها؟ چی می گه؟ بابا بیا پولت رو پس بگیر. اگر از شانس منه از امشب این مسیر رو عوارضی می بندن
-فکر کنم تا دو سه هفته دیگه نتونم جم بخورم
سعید گازی به پیتزایش زد و با نگاهی پرسشگر به شروین خیره شد.
بہ قلــم🖊:
ز.جامعے(میم.مشــڪات)
@jqkhhamedan
🍃🍒
جامعة القرآن خواهران همدان
۳۲۵۲۶۳۰۱ -
🍃🍒 #هــاد💚 #قسمت_هفتاد_وچهار و نارنجی با هم داخل پاکت افتاد.باخت. پول را به سعید داد. بابک گفت: -
🍃🍒
#هــاد💚
#قسمت_هفتاد_وپنج
-جناب استاد مسئله ها رو برای دو هفته دیگه می خوان
- بی خیال، چهار تا شو حل کن بگو نتونستم
-اونم می گه آره جون خودت. تو راه حل ندی سنگین تری
-وقتی داشت می بردت می دونستم یه کاری دستت میده. گفتم بیام دنبالت اما فکر نمی کردم اینقدر خل باشی
-اصلاً نفهمیدم چی شد. خودم هم نمیدونم چرا قبول کردم. نتونستم بگم نه
-آخه آدم کم بود؟
-یارو فکر کرده من خیلی بارمه. می گفت نمره های پارسال رو دیده
-همون هایی که از رو دست محمد نوشتی؟
شروین شانه ای بالا انداخت:
-حتماً، یه بار تقلب کردیم. افتاده بودیم بهتر بود
-نتیجه اخلاقیش این می شه که هیچ وقت تقلب نکن. همیشه نون بازوت رو بخور، ... قیافشو!
-حالا کجاش رو دیدی!
-خوشم می آد خودت هم میدونی چه افتضاحی بار آوردی
سعید پول را به صندوق داد وگفت:
-حالا خیلی ناراحت نباش. می ری کنارش از گل و بلبل می گید. تو هم که بدت نمیاد. هی ازت حال و احوال می پرسه تو هم حال کن
شروین خندید.
*
کلاس که تعطیل شد صبر کرد تا خلوت شود. رفت سر میز.
-سلام
- سلام آقای کسرایی
تعدادی برگه روی میز گذاشت.
- اینا جواب سوال های فصل اول
شاهرخ برگه ها را گرفت و با لبخندی حاکی از سپاس گفت:
- ممنون
-البته من چند تائیش رو نتونستم حل کنم. کنارش علامت گذاشتم
بہ قلــم🖊:
ز.جامعے(میم.مشــڪات)
@jqkhhamedan
🍃🍒