هدایت شده از جامعة القرآن خواهران همدان
۳۲۵۲۶۳۰۱ -
🔸 دعای روز دوشنبه
#به_ما_بپیوندید 👇👇👇👇
💠 @jqkhhamedan
هدایت شده از جامعة القرآن خواهران همدان
۳۲۵۲۶۳۰۱ -
🌱هر روز خود را با بسمالله آغاز کنید🌱
🔹امام على عليه السلام: هرچه محبّت دارى نثار دوستت كن، اما هرچه اطمينان دارى به پاى او مريز.
@jqkhhamedan
🌞 امام رئوف علی بن موسی الرضا علیه السلام :
😊 غدیر روز تبسم در صورت مومنین است...
#تبلیغ_غدیر
💐 @jqkhhamedan 💐
🔸چگونه فرزندانمان را گام به گام با #غدیر آشنا کنیم؟
👦در مقوله تربیت زمان را نباید از دست داد. بدین معنا که تربیت فرزند فصل مناسب خود را دارد که در آن بهتر و آسانتر به بار مینشیند. فصل مناسب تربیت، در اوایل زندگی یعنی دوره کودکی، نوجوانی و عنفوان جوانی است
در مباحث روانشناسی گفته میشود که حافظه و قدرت یادگیری بچهها در سن 7 تا 14 سال بسیار توانا و گیرا است.بنابراین از حافظه آنها استفاده کرده و آنان را به حفظ #خطبه_غدیر دعوت کنید.
💐 @jqkhhamedan 💐
جامعة القرآن خواهران همدان
۳۲۵۲۶۳۰۱ -
🍃🍒 #هــاد💚 #قسمت_صدو_شصت_ودو - نمی دونم سعید چی بهت گفته. نمی خوام هم بدونم ... همیشه من باهات ن
🍃🍒
#هــاد💚
#قسمت_صدو_شصت_وسه
از حمام که بیرون آمد نگاهی به لباس های توی کمد انداخت. چند تایش را برداشت و انداخت روی تخت. نشست جلوی آینه . موهایش را ژل زد. کمی ادکلن به صورت اصلاح شده اش زد و با خودش اتفاقات را مرور کرد:
- خب وقتی شاهرخ نیومده، وقتی همه چیز جوره یعنی خودش می خواد دیگه
بعد درحالیکه به خودش توی آینه خیره شده بودگفت:
-خیلی هم بد ریخت نیستم ها!
چندتایی از لباس ها را جلوی آینه قدی جلوی خودش گرفت. بالاخره شلوار و پیراهن قهوه ای اش را انتخاب کرد و پوشید. همین جور که آستین هایش را بالا می زد از پله ها پائین آمد و رفت دم اتاق پدرش. در زد:
-بیاتو
- بابا؟
-چیه؟
-می شه چند ساعت ماشینت رو قرض بگیرم؟
-برای چی؟
-می خوام برم بگردم
- مگه ماشین خودت چشه؟ خراب شده؟
-نه ولی این بهتره
پدرش سر بلند کرد و با دیدن شروین که به سر و وضعش رسیده بود گفت:
-خبریه؟
-با بچه ها قرار دارم
- پس روکم کنیه؟
- ای ، تقریباً
پدرش لبخندی زد، ابرویی بالا برد و درحالی که سر می گرداند گفت:
-سوئیچ توی جیب کتمه. فقط حواست باشه
سوئیچ را از جیب پدرش برداشت ، باشه ای گفت و از اتاق پرید بیرون. ساعت 5 بود. سر کوچه ایستاد. ساعتش را دستش بست. کمی با ضبطش ور رفت. صدای موبایلش درآمد. پیامک بود. از طرف شاهرخ.
- من فردا نمی تونم بیام
بہ قلــم🖊:
ز.جامعے(میم.مشــڪات)
@jqkhhamedan
🍃🍒
جامعة القرآن خواهران همدان
۳۲۵۲۶۳۰۱ -
🍃🍒 #هــاد💚 #قسمت_صدو_شصت_وسه از حمام که بیرون آمد نگاهی به لباس های توی کمد انداخت. چند تایش را ب
🍃🍒
#هــاد💚
#قسمت_صدو_شصت_وچهار
نگاهی به ساعت فرستاده شدن پیام انداخت. ساعت 12 دیشب فرستاده بود. با دیدن اسم شاهرخ دوباره توی فکر رفت. سرش را به طرف پنجره چرخاند و رو به آسمان گفت:
-من دیشب ازت خواستم. اگر مخالف بودی اینجوری نمی کردی. تازه مگه من می خوام چه کار کنم؟
ماشین را روشن کرد و راه افتاد. اواسط کوچه دختر را دید. جلوی پایش ترمز کرد. شیشه را پائین داد. دختر خم شد.
- شروین خان؟
از صورت نقاشی شده اش حالش بد شد. رویش را برگرداند و با علامت سر تائید کرد. دختر می خواست سوار شود که دید در قفل است. سر خم کرد و با لبخند خاصی گفت:
-اجازه نمیدید سوار شم؟
شروین بدون اینکه سر برگرداند جواب داد:
-عقب ، اینجا دردسر می شه
دختر سوار شد. توی آینه نگاهی به هم انداختند و شروین راه افتاد. کمی که گذشت دختر نگاهی به آینه دستی اش که از کیفش درآورده بود انداخت و گفت:
-همیشه اینقدر آروم رانندگی می کنی؟
و نگاهش را در آینه ماشین به شروین دوخت و خنده ای با نازهای خاص خودش تحویلش داد.
- شما سرعت رو دوست دارید؟
دختر از پنجره نگاهی به بیرون انداخت و گفت:
-با این ماشین ها حیفه یواش بری
بعد سر را به طرف شروین برگرداند.
- نه؟
شروین از لبخندهای دختر خنده اش گرفته بود. نگاهی موذیانه کرد و پایش را روی پدال گاز فشار داد. با حداکثر سرعت ممکن رانندگی می کرد و زیر چشمی دختررا می پائید. دختر معلوم بود ترسیده اما سعی می کرد خودش با خونسرد نشان بدهد. شروین با حالتی بی تفاوت پرسید:
-خوبه؟
-بد نیست ولی برای شهر یه کم زیاده. جریمت می کنن
شروین توجهی نکرد و همچنان گاز می داد و پشت ماشین ها می چسبید.
- جریمه که چیزی نیست. می پردازم
بہ قلــم🖊:
ز.جامعے(میم.مشــڪات)
@jqkhhamedan
🍃🍒
جامعة القرآن خواهران همدان
۳۲۵۲۶۳۰۱ -
🍃🍒 #هــاد💚 #قسمت_صدو_شصت_وچهار نگاهی به ساعت فرستاده شدن پیام انداخت. ساعت 12 دیشب فرستاده بود.
🍃🍒
#هــاد💚
#قسمت_صدو_شصت_وپنج
بالاخره بعد از اینکه چند باری جیغ دختر را درآورد رضایت داد که سرعتش را کم کند. دختر سعی کرد به خودش مسلط باشد.
- معلومه که از اذیت کردن بقیه خوشت میاد
شروین خوشحالی اش را پنهان کرد:
- خودتون گفتید سرعت زیاد رو دوست دارید
- رسمی حرف می زنی . با من راحت باش
- با غریبه ها رسمی باشم بهتره
دختر با ناز گفت::
- بالاخره باید یه جوری از غریبه بودن دربیای!
- مثلاً؟
-نمی خوای از خودت چیزی بگی؟
شروین نگاهی به آینه بغل انداخت:
-فکر کنم سعید آمار منو کامل داده. شرط می بندم که تعداد موهای سرم رو هم گفته
دختر خندید.
- یه چیزایی گفته اما نه در این حد. خودت بگی بهتره. حیف تو نیست اینقدر کم رو هستی؟
-به اندازه کافی آدم پررو هست که جبران کنه
- منظورت منم؟
شروین ابروهایش را بالا برد:
-مگه تو پرویی؟
-گفته بود از دخترا خوشت نمیاد و اهل حال گیری هستی
- بهت برخورد؟ می خوای پیاده شی؟
-من عادت دارم. پسرای مثل تو زیاد دیدم همتون اول کلاس میذارید. بعد التماس می کنید
- اعتماد به نفست هم که زیاده
- چرا نباشه؟
-از لوازم مخ زدنه؟
دختر دستش را با بی تفاوتی تکان داد:
-فعلاً که من تیپ نزدم برم دنبال کسی. اونا اومدن
- بچه کجایی؟
بہ قلــم🖊:
ز.جامعے(میم.مشــڪات)
@jqkhhamedan
🍃🍒
🔴 #محبت_به_پسر_بچه_ریشسفید
💠 این را شما خانمها بدانید، وجود شما آن #تحولی را در روحیات مرد به وجود میآورد که گاه هیچ عاملی نمیتواند آن تحول را ایجاد کند. شما میتوانید دل مرد را #گرم کنید و به او امیدواری به زندگی و شوق ادامه کار بدهید.
💠 اصلاً این توان در شما هست که در وجود مرد #نیرو بدمید. وجود شما این قدر مهم است. مرد هم نسبت به زن همین است. حالا مرد گاهی ممکن است مثلاً اخمآلود وارد خانه شود. اگر #زن قدری عقل و پختگیاش بیشتر باشد و از اخم او جا نخورد و #لبخند نشان دهد و در مقابل محبت بورزد، یواش یواش با افسون محبت، میتواند گره اوقاتتلخی و بداخلاقی مرد را باز کند و ببیند که او چه احتیاج داشت. من این حرفی که میگویم خواهش میکنم مردها نشنوند؛ چون ممکن است بدشان بیاید! شما خانمها این را بدانید آقایان تا آخر هم مثل یک #پسربچه هستند و باید ادارهشان کنید. واقعاً خانمها باید این بچّهپسری را که حالا ریشش هم بعد از پنجاه، شصت سال زندگی #سفید شده اداره کنند.
🔸 #رهبر_معظم_انقلاب
۸۱/۷/۱۱
🆔 @jqkhhamedan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬کلیپی زیبا و دیدنی از صحن و سرای حرممطهر امام #علی (ع) در نجف اشرف
🔻با دیدن این کلیپ حال خوبی به شما دست خواهد داد
💕تقدیم به عاشقان مولا
#کلیپ
#حرم_امام_علی
التماس دعا
@jqkhhamedan
🌸🍃🌼🍃🌸🍃🌸
#دقت کردید
❤️انسانهای صادق به صداقت حرف هیچکس شک نمیکنند و حرفِ همه را باور دارند.
❤️انسانهای دروغگو تقریبا حرف هیچکس را باور ندارند و معتقدند که همه دروغ میگویند .
❤️انسانهای امیدوار همواره در حال امیدوار کردن دیگرانند .
❤️انسانهای نا امید همیشه آیه یاس میخوانند .
❤️انسانهای شریف همه را شرافتمند میدانند .
❤️انسانهای بزرگوار بیشترین کلامشان ، تشکر از دیگران است.
❤️انسانهای نظر بلند هرکاری برای هرکسی میکنند بازهم با شرمندگی میگویند:
ببخشید که بیشتر از این از دستم بر نیامد .
❤️انسانهای تنگ نظر هرکاری برای هرکس انجام دهند ، چندین برابر می بینندش .
❤️انسانهای بامحبت در نهایت مهربانی همه را با جانم ، عمرم ، عزیزم خطاب میکنند.
❤️انسانهای متواضع تقریبا در مقابل خواسته همه دوستان میگویند: چشم سعی میکنم
اما
❤️انسانهای پرتوقع انتظار دارند همه در مقابل حرف هایشان بگویند چشم .
❤️انسانهای حسود همیشه فکر میکنند که همه به آنها حسادت میکنند .
❤️انسانهای دانا در جواب بیشتر سوالات میگویند: نمیدانم .
❤️انسانهای نادان تقریبا در مورد هر چیزی میگویند: من میدانم!!!
❤️با دانستن خصلت هایمان آنها را از خود دور کنیم تا سلامت و زیبایی مان درونی باشد.
🌸🍃🌼🍃🌸🍃🌼
@jqkhhamedan