✡ آمادئوس؛ بیانیۀ امانیسم علیه تئیسم (3)
🎯 تجربهای چهلساله از #لیبرالیزاسیون_دولتی (قسمت چهارم)
1⃣ #آمادئوس به ظاهر سرگذشتنامهای از زندگانی دو هنرمند شهیر و موسیقیدان برجسته اروپا، یعنی #ولفگانگ_آمادئوس_موتسارت و #آنتونیو_سالیری میباشد، فیلمی سینمایی که در آن با زبان روایت، سالیِری (وفات: ۱۸۲۵) به زندگی موتسارت (وفات: ۱۷۹۱) ورود میکند و در مجموع شرحی میشود بر احوال این دو موزیسین کلاسیک غرب که در قرن ۱۸م، در شهر وین، بهعنوان مرکز اصلی موسیقی اروپا میزیستند.
2⃣ این اثر سینمایی با هوشمندی هرچه تمام، سعی میکند تا شخصیت سالیِری #خداباور را بهنحوی رقم زند که در نهایت او را به حضیض ذلت و تباهی کشیده و دیوانه سازد، شخصیتی که بهروایت این اثر، متوهمانه بر این باور است که از جانب خداوند، نظارتی بر افعال انسان وجود دارد و آمال و آرزوها با اراده الهی محقق میشوند!
3⃣ سالیِری تمام عمر در توهّم وجود و حضور خداست و در این میان نقشِ محوری و حاکمیت مطلقِ انسان را در عالم نمیبیند! توهمی که سبب میشود تا همانگونه که دعای کودکی خود به محضر خداوند را عامل اصلی نوازندگی و شهرتش در آهنگسازی میپندارد، موفقیت موتسارت خودپسند و هرزه در رقابت با خود را هم از عنایات الهی! بهحساب آورد و چنین تصور نماید که خداوند موتسارت را بهعنوان ساز خود برگزیده است! باوری که سبب میشود تا سالیِری در نهایت مجسمه مسیح را بسوزاند و خدا را متهم به بیعدالتی کند!
4⃣ آمادئوس گرچه با پرداختی سینمایی، ماجرای زندگی موتسارت را نیز ترسیم مینماید و مراحل زوال این نابغهی خودپسند و مغرور موسیقی را نیز نمایش میدهد، در واقع مخاطب را به وادی #انسانمحوری کشانده و به این ذهنیت میرساند که خدواند توهمی است که پس از غفلت و نادیده انگاشته شدن نقش محوری بشر در تغییرات و تحولات عالم بهدست میآید، غفلت از نقش محوری بشر که در نهایت موجب میشود تا سالیِری مسئول تمام اتفاقات انجام شده در عالم را ارادهی خداوند بداند و بدون در نظر گرفتن نقاط ضعف آثار هنری خود و بدون توجه به توانمندی هنری موتسارت و کوشش فوقالعاده او در خلق آثار و جاودانهنمودن موسیقیاش، در پایان دچار چنین توهمی شود که خداوند تمام این بلاها را بر سر او آورده است و این مطلب را بهصراحت بیان نماید!
✍ نویسنده: م. شاهحسینی
📖 متن کامل مقاله را اینجا مطالعه كنيد:
👉 goo.gl/mHVFGb
✅ اندیشکده مطالعات یهود:
👉 @jscenter
✡ تمدن شیطان (١)
☠ رنسانس: آغاز تمدن شیطانی غرب
1⃣ در سال ٣٩۵م #امپراتوری_روم (که اینک به آیین مسیحیت درآمده بود) با همان الگوی تکراری #اختلاف میان مردمی که نام دینی الهی را بر خود برمیگزینند، به دو پارهی غربی و شرقی تجزیه شد. در سال ۴٧۶م #روم_غربی مورد تاخت و تاز اقوام ابتدایی و مهاجمی چون ژرمنها، مجارها و فرانکها قرار گرفت که همگی نیاکان کشورهای امروزی اروپا هستند.
2⃣ فاصلهٔ میان سال ٣١٣م که در آن کنستانتین، امپراتور روم، با صدور #فرمان_میلان، تساهل رسمی نسبت به مسیحیت را اعلام کرد، سال ٣٣٧م که در آن در بستر مرگ به عیسی مسیح ایمان آورد، و سرانجام سال ٣٨١م که در آن امپراتور تئودوسیوس گام نهایی را برداشت و مسیحیت را دین رسمی امپراتوری خواند، با این دو تاریخ (یعنی: ٣٩۵ و ۴٧۶) از لحاظ تمدنی بسیار اندک است و نشان می دهد که #حزب_شیطان حتی تحمل استقرار رسمی دینی ولو تحریفشده را در اروپا نداشت و مقدمات حمله به آن را فراهم نموده است.
3⃣ در نتیجهٔ این حملات شهر رم سقوط کرد و جلوههای تمدنی روم چون شهرنشینی، تجارت و دانش نیز برای مدتها به فراموشی سپرده شد. این آغازِ دورانی بود که در مقابل #قرون_قدیم (که دوران تمدنهای یونان و روم باستان را در بر میگیرد) و #قرون_جدید پس از رنسانس، دورهٔ #قرون_وسطی نام گرفت. این نوع نامگذاری متأسفانه #رنسانس را نقطهٔ محوریِ تحلیلِ تاریخ تمدن قرار داد.
4⃣ از آنجا که عمدهٔ تاریخنگاریها و تحریفات آن مربوط به پس از این دوره میباشد، این تصور قالبی به شکلی جداناشدنی بهعنوان یکی از باورهای جدی مردم جهان در آمد. بر اساس این باور، هر آنچه که در دورهٔ قرون وسطی شکل گرفته (از جمله #حاکمیت_دین و کلیسا بهعنوان مهمترین ممیّزهٔ آن) ابتدایی، عقبمانده و منفور است و تمدن واقعیِ بشر مربوط به دوران پس از این روزهای تاریک است که از حاکمیت دین خلاص شد و بهسوی #انسانمحوری حرکت نمود!
✍ دکتر محمدهادی همایون
✅ اندیشکده مطالعات یهود:
👉 @jscenter