eitaa logo
کنگره سرداران وَ ۲۵۰۰شَهیدنَجَف آباد
605 دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
3.5هزار ویدیو
122 فایل
صفحه اختصاصی کنگره سرداران و ۲۵۰۰ شهید نجف آباد
مشاهده در ایتا
دانلود
فرمانده گردان پیادۀ لشکر 8 نجف‌اشرف پدرش کارگر کارخانه بود و مادرش قالی‌باف. پدرش با وجود شرایط سخت زندگی، حاضر نبود مال حرام به خانه بیاورد و به خاطر بهبود وضع اقتصادی خانواده مجبور به ترک کارخانه و روی آوردن به کار کشاورزی و چوپانی شد. غلامعلی روزها درس می خواند و در اوقات فراغت برای چرای گوسفندان راهی صحرا می‌شد. چهارده ساله بود که به شغل بنّایی روی آورد. در این حین از رفتن به کلاس‌های عقیدتی و قرآن غفلت نورزید. در سال 75 زمانی که زلزلۀ طبس رخ داد، به مدت یک ماه در آنجا حضور یافت و آگاهانه راه خود را انتخاب کرد. اوقات فراغتش با مطالعۀ قرآن، نهج‌البلاغه و مکارم‌الاخلاق غنی می‌شد. باوجود سن و سال کم در راه‌پیمایی‌های دورۀ انقلاب شرکت می‌کرد. اعلامیه‌ها و نوارهای سخنرانی حضرت امام را پخش می‌کرد تا مردم را با انقلاب آشنا کند. او عاشق امام و انقلاب بود. در وصیت‌نامه‌اش نوشته است: «خدایا مرگ مرا زودتر از امام خمینی قرار بده؛ چرا که من طاقت فقدان رهبر و مقتدایم را ندارم.» آزادی و آزادگی را دوست داشت؛ به همین خاطر سال 1358 جزء اولین کسانی بود که به عضویت سپاه پاسداران در آمد. با شروع غائلۀ اشرار در کردستان راهی آن خطه شد تا آزادی را برای مردم آنجا به ارمغان آورد. بسیار کوشش کرد و از جان مایه گذاشت، تا آنجا که از جانب فرماندهی ستاد عملیات در کردستان، تشویق‌نامه دریافت کرد. زمانی که در کردستان مشغول خدمت بود، از روی بلندی سقوط کرد و دستش به شدت آسیب دید. در سنندج، دیواندره و مریوان خدمات ارزنده‌ای از خود نشان داد، سپس به عنوان محافظ در خدمت بیت رهبری بود. همیشه می‌گفت: «اگر بعد از جنگ زنده بودم، برای آزادی و پیروزی ملت مظلوم فلسطین به آنجا خواهم رفت.» نسبت به مال حلال و حرام بسیار حساسیت نشان می‌داد، تا مبادا حق خدا و بندۀ خدا زایل شود. غلامعلی ساده زیستی را دوست داشت و در عین حال از نیازمندان و مستمندان دستگیری می‌کرد. از یاد آن‌ها غافل نبود و مخفیانه به یاری آنان می‌شتافت. در زمان جنگ، زیاد پیش خانواده نمی‌ماند، علت را که جویا می‌شدند، می‌گفت که می‌دانم عاقبت شهید خواهم شد به خاطرهمین نمی‌خواهم حتی یک دست رختخواب داشته باشم تا وابستگی خانواده را به خود کم کنم. پس از شروع جنگ تحمیلی، همراه گروهی از نجف‌آباد عازم جبهۀ نثاره و پس از آن فارسیات شد. سرانجام در عملیات نصر و در جبهۀ فارسیات، زمانی که فرماندهی یک محور از نیروها را برعهده داشت، با اصابت تیر به پیشانی‌اش به شهادت رسید. در اولین سطر از وصیت‌نامه‌اش آیه‌ای از قرآن نگارش کرده و نوشته است: «از خدواند طلب صبر و بردباری کنید. آن‌ها که رفتند، کاری حسینی کردند و شما که می‌مانید، باید کاری زینبی کنید. ... خدایا شهادت را نصیب و روزی من قرار بده که شهید همیشه زنده است. این ندای قرآن است و خدایا من شهید می‌شوم تا شاید با شهادتم خدمتی برای اسلام کرده باشم.» ┄┄┅┅┅❅🌷❅┅┅┄┄┄ •🌷• ↷ 🆔️https://eitaa.com/k2500sh