🕊💓#معرفی_شهید🕊💓
🕊#نجف_آبادپایتخت_شهیدان
سلام علیکم🙋
✨ روزتون پر از خیر و برکت باشد 🤲
☀️امروز مهمان ⚘️#سردارشهیدحسنعلی_قنبری⚘️ هستیم.
🎁مهمانش هستیم ان شاء الله با آگاهی و کارهامون رو با نیت الهی انجام و به این بزرگوار هدیه می دهیم
✅همه کارها از نفس کشیدن گرفته تا لبخند به روی اعضای خانواده ، غذا درست کردن ، مطالعه، نماز خواندن ، وقت تلف نکردن ، عصبانی نشدن و...
💫هدیه هاتون با نیت الهی و اخلاص ، پرارزش و مقبول ان شاء الله
╭┅─🌷💞🌷─┅╮
مدیون قطره قطره خون شهیدان هستیم
╰┅─🌷💞🌷─┅╯
💌نکات ♡نظم برای بندگی♡ به مرور در کانال💌
•🌷• ↷🆔️https://eitaa.com/k2500sh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•🕊• ↷
نمیدانمشهادت
شرطزیبادیدناست
یادلبهدریازدن؛
ولیهرچههست،جزدریادلان
دلبهدریانمیزنند . .(:
#سردارشهیدحسنعلی_قنبری
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
•🕊• ↷https://eitaa.com/k2500sh
🟥 صلابت یک پدر در کنار پیکر پسر.
از این دست تصاویر در نجف آباد کم نداریم ولی کم دیده ایم.
#سردارشهیدحسنعلی_قنبری
چهارم فروردین 61 طی عملیات #فتح_المبین در سن بیست سالگی در فکه به شهادت رسید.
او در زمان شهادت، دانشجوی علوم پزشکی دانشگاه اصفهان بود.
•🌷• ↷🆔️https://eitaa.com/k2500sh
#سردارشهیدحسنعلی_قنبری در سنگر فرماندهی.
•🌷• ↷https://eitaa.com/k2500sh
#سردارشهیدحسنعلی_قنبری در جمع رزمندگان.
•🕊• ↷https://eitaa.com/k2500sh
#زندگینامه_قهرمانان_وطن-مشاهیرایران
#سردارشهیدحسنعلی_قنبری
فرمانده گردان پیاده لشکر8 نجفاشرف
حسنعلی جزء دانشآموزان ممتاز بود. در نوجوانی برای امرار معاش خانواده قالی بافی میکرد.
همان زمان که رژیم برای تغییر فرهنگ اسلامی از دبیران بیحجاب برای حضور در کلاسها استفاده میکرد، او با این کار مخالف بود و حتی با معلمانش درگیر میشد.
از فعالترین افراد محل بود و زیرکانه و پنهانی در پخش اعلامیه و نوارهای سخنرانی امام تلاش میکرد، به صورتی که ساواک قادر به دستگیری او نشد.
حسنعلی در جواب پدرش که به خاطر ترس از دستگیری و فعالیتهایش به او معترض شد، گفت:
«اگر پدرها و پدربزرگهای ما در قیام 15 خرداد 1342 با تمام قوا با رژیم طاغوت به مخالفت برخاسته بودند، اینک جوانان و رهبران ما مجبور به تحمل شکنجه در زندانها نبودند.»
در درگیریهای 11 و 12 محرّم 1357 نجفآباد و مبارزه با طرفداران رژیم شاه، حضوری فعال داشت.
تحصیلات مقطع متوسطه را به پایان رساند. دانشگاه قبول شد و درسش را به مدت شش ماه ادامه داد. سپس از طریق جهادسازندگی به روستاهای شهرکرد رفت و در خدمت به روستائیان تـلاش بیوقــفهای کـرد و خـدمـات شـایـانـی انجام داد.
پس از آن در امتحان ورودی سپاه شرکت کرد و وارد این نهاد شد.
با گذراندن یک دورۀ آموزشی، لیاقت و شایستگی خود را نشان داد و به سطح مربیگری رسید.
در ماههای ابتدای جنگ به همراه یک گروه 150 نفری عازم جبهه شد، سپس در عملیات شکست حصر آبادان، با سِمت جانشین فرمانده گردان حضور یافت.
در عملیات مجروح شد و برای درمان به نجفآباد بازگشت. در مدت مداوا به ادامۀ فعالیتهای خود در سپاه پرداخت.
حضورش در #عملیات_طریقالقدس با سِمت معاونت فرمانده گردان در تصرف نهر و پل سابله و دستیابی به اهداف عملیات بسیار مؤثر بود.
در کنار رعایت اصول و مبانی نظامی، رزمندگان را به بر پایی نماز توصیه میکرد.
به قدری به نماز اهمیت میداد که حتی وقتی دشمن، گردان را از همه طرف محاصره کرده بود، در آن شرایط سخت و در میدان مین نماز صبح خود را به جای آورد، مقاومت او و لطف خدا باعث شد تا گردان از محاصره نجات پیدا کند.
در استفاده از اموال بیتالمال بسیار حساس بود و در این رابطه دیدار امام علی(ع) با طلحه و زبیر را یادآوری میکرد. به مادرش گفته بود: «مادر راضی نیستم کسی از مسئولیتهای من در جبهه با خبر باشد؛ چرا که من در جبهه مانند یک بسیجی هستم.»
قبل از عملیات فتحالمبین به سِمت فرمانده گردان منصوب شد و در عملیات مولای متقیان(ع) در مقابله با تک نیروهای عراقی در تنگۀ چزابه حضور یافت و آنجا از ناحیۀ شکم به شدت مجروح شد.
آخرین مجروحیت حسنعلی بسیار شدید بود، به طوری که باید چندین هفته استراحت میکرد؛ اما بیش از چند روز نتوانست دوری از جبهه را تحمل کند.
در جواب خانوادهاش که عقیده داشتند با این وضعیت نمیتواند به جبهه برود، گفت: «نمیخواهم نیروهای گردانی که مسئولیت آن در جبههها به عهدۀ من است، سرگردان باشند. من باید بروم، عملیات مهمی در پیش داریم.»
با همان وضعیت به جبهه بازگشت.
در عملیات فتحالمبین گردان تحت امرش تمامی اهداف واگذاری را یکی پس از دیگری به تصرف در آورد و در پیروزی غرورآفرین این عملیات نقش بسزایی داشت.
در 8 فروردین ماه 1368 از ناحیۀ شکم و سینه هدف اصابت ترکش قرار گرفت و به شهادت رسید، در حالی که روز قبل استحمام کرده و خود را به عطر خوشبو کرده بود.
همرزمانش به طعنه به او گفتند: «مگر کجا میخواهی بروی؟» محکم و با صلابت گفت: «به میهمانی خدا» همرزمان پرسیدند: «کِی؟» جواب داد: «فردا.»
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو