eitaa logo
کلاس اولی ها❤️
2.1هزار دنبال‌کننده
15.6هزار عکس
4.4هزار ویدیو
3.2هزار فایل
برای تبلیغات به آیدی پیام بدین @VBuee_f
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸مهربـان باش 🕊مهربـانی همسایه ی 🌸دیوار به‌ دیوار شادی‌ است 🕊بگذار خانه دلت پُـر باشد از 🌸مهربـانی‌ های بی‌دلیـل 🕊آنگاه عشـق میشود 🌸خاصیتِ تـو 🕊و خـدا با سبـدی از لبخنـد 🌸مهمان همیشگی قلـب توست 🌸سلام صبحتون بخیر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
برنامه صبحگاهی ۸ کار آفرین موفق شما میتونید از روتین های این افراد موفق ایده بگیرید و‌ روتین صبحگاهی خودتونو تشکیل بدید: 🤍- جف بزوس - بنیانگذار آمازون: 🌱- تاکید بر ۸ ساعت خواب 🌱- بیدار شدن بین ۷ تا ۸ صبح بدون آلارم 🌱- ورزش و صبحانه و شروع ساعت کاری از ۱۰ صبح 🤍- ایلان ماسک - کارآفرین حوزه تکنولوژی: 🌱- ۶ ساعت خواب و بیدار شدن ۷ صبح 🌱- برنامه‌ریزی و دوش گرفتن 🌱- جلسات ۵ دقیقه‌ای با همکاران 🤍- جک دورسی - هم بنیانگذار توییتر: 🌱- بیدار شدن ساعت ۵ صبح 🌱- یک ساعت مدیتیشن و بعد حمام آب یخ 🌱- ۸ کیلومتر پیاده‌روی تا محل کار 🤍- بیل گیتس - هم بنیانگذار مایکروسافت: 🌱- ۷ ساعت خواب و بیداری حدود ۷ صبح 🌱- ورزش در حین دیدن ویدیوهای آموزشی 🌱- خواندن اخبار و نوشتن برنامه روزانه 🤍- مارک زاکر برگ - مدیرعامل فیسبوک: 🌱- بیداری در ۸ صبح 🌱- چک کردن فیسبوک و دویدن و ورزش 🌱- پوشیدن جین و تیشرت طوسی (هر روز) 🤍- اپراوینفری - تهیه کننده مجری و نیکوکار: 🌱- بیدار شدم بدون آلارم بین ۶ تا ۶:۲۰ دقیقه صبح 🌱- پیاده‌روی با ۵ سگش قهوه و مدیتیشن در فضای باز 🌱- ورزش در خانه و شروع روز کاری از ۹ صبح 🤍- وارن بافت - سرمایه‌گذار و بازرگان: 🌱- بیدار شدن ساعت ۶:۴۵ صبح 🌱- خواندن روزنامه و خبرهای اقتصادی 🌱- خرید سه ساندویچ از مک دونالد در مسیر رفتن به کار 🤍- ریچارد برانسون - موسس گروه ویرجین: 🌱- بیدار شدن حدود ۵ صبح 🌱- ورزش و خوردن صبحانه با خانواده 🌱- چک کردن ایمیل و شبکه‌های اجتماعی قبل شروع کار ✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فواید سحر خیزی؛🐳 ☆عملکرد مفیدتو افزایش میده ☆باعث بهبود سلامت روانت میشه ☆زمانتو بهتر مدیریت میکنی ☆سبک زندگیت عوض میشه ☆راحتتر میخوابی ☆کمک میکنه بتونی از سکوت لذت ببری💫 ✨
راز تغییر در این نیست که انرژی‌تان را برای مبارزه با خود قدیمی‌تان استفاده کنید، بلکه باید انرژی خود را بر روی ساختن خود جدیدتان متمرکز کنید ... پس از همین امروز شروع کنیم..🌱 سلام صبحتون زیبا قشنگا🌻❤️ 🦋 · ┈┈┈┈ · ꕥ · ┈┈┈┈ ·
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دیگه تخم‌مرغاتون رو باکلاس بپزید😃👌 با استفاده از قالب سیلیکونی و روغن جدا کننده😋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مدل مو با چسب پنج سانتی 😲🙌 ══◄••❀••►═══ 🎀•╗❀
انشب، پس از افطار، نمازسیدمیران بیش از شبهای دیگرطول کشید؛ زیرا قضای ظهر وعصر نیز به آن اضافه شده بود. میان اطاقی که او در گوشه پائینش سجاده گسترده بود، دور کرسی بزرگی که لحاف اطلس و روپوش سفید داشت، یک زن و چهار بچه ارمیده بودند. زن، با یک نوع سر افرازی که بطور محسوس چاقی زیر گلویش را نشان میداد، گردنش را کج گرفته بود.چادر که از سر بروی دوشش لغزیده بود هنوز انبوهی از گیسوان را می پوشاند. از چشمان مشکی خوش حالت، پوست تر و تازه و چهره شادابش تندرستی و نشاط زنی کم وبیش سی ساله خوانده میشد. نگاه مهرامیز و نـوازشگرش به بچه ها و شوهر، تبسم شیرین همیشگی اش که نقش دلاویز روحی بود شاد وبی غم، بخوبی نشان دهنده حقیقتی بود که او زنی است خوشبخت، زنی است که از لذت مــست کننده یک زندگی گرم و هستی بخش وبه تمام معنی کلمه سعادت امیز، برخوردار میباشد. این زن، آهو خانم، همسر سید میران سرابی نانوا ومادر بچه ها بود. طرف دیگر کرسی، مقابل او، کلارا، شمع اول شبستان پدر و مادر نشسته بود؛ دخترکی بود ظریف، خوش خنده و ارام، سن یازده؛ نامش به کُردی یعنی چشم، و چنانکه از پشت جلد کتاب دستش خوانده میشد کلاس چهارم دبستان را طی میکرد. پس از او سه برادر کوچکترش، بهرام و بیژن و مهدی بودند؛ اولی نُه ساله، که در جای همیشگی پدر، طرف بالای اطاق، به رختخواب تکیه داده بود مشق مینوشت. دومی شش ساله، که هنوز مدرسه نمی رفت؛ پائین کرسی دراز کشیده بود،به بازیگوشی تیرهای دود زده سقف را میشمرد و در عالم خود با لک و پیسهای روی انها که مجسم کننده اشیا و موجودات خاصی بود حرف میزد. سومی کودکی بود دو ساله یا اندکی بیشتر که هنوز از شیر گرفته نشده بود؛ پهلوی مادر ایستاده پستانکش را می مکید.چهره زرد و هیکل نحیفی داشت که در لباس زمـستانی خود گم شده بود. روی بازوی راستش لوله چرمی دعا و قران قاب نقره کوچک، وحمایل سـینه اش چپ و راست، دو جا بسم الله دیده میشد که کودک ناتوان با انها میباید بجنگ دردها و گزندهای جوربجور زندگی برود. اولین نگاه به چهره بچه ها بی انکه چندان دقتی بخواهد معلوم میکرد که پیشانی بلند و هموار، بینی کوتاه و رنگ سبزه هر چهارتای آنان ، لب و دهان گوشتالو، چشم و ابروی مشکی مخمورشان، بخصوص هنگام خندیدن، بمادر میبرد. نگاههای بیقرار بچه ها و بطور کلی حالت موقتی که در این جمع دور کرسی دیده میشد چنین می نمایاند که همه منتظر پایان نماز پدر و کشیده شدن شام هستند. مادربچه ها، مهدی کودک نوپا را برای انکه هنگام نماز اسباب اذیت پدر را فراهم نکند، پهلوی خود ببازی و حرف سرگرم کرده بود؛ وگرنه، با پاهائی که نمیشد تمیزش نامید روی سجاده میرفت، مهر و تسبیح را برمیداشت و بسوی هر چه که پیش میاید، چراغ، شیشه در، یا سروچشم ادم پرتاب میکرد؛ به هوای ساعت بغــلی یا شب کلاه پدراز کول و بارش بالا می رفت و نمازش را بهم میزد. او که بتازگی از یک بیماری ناشناخته و موذی که نه سرخک بود نه مخملک، و چیزی نمانده بود داغش را بدل مادر بگذارد،جان بدر برده بود، برای خانواده بیش از اندازه عزیز شده بود؛ نازاری میکرد، بهانه میگرفت، لوس میشد، لج میکرد، و همه، حتی همسایه های خانه که بغــلش میکردند، میباید بی چون و چرا به خواست هایش تن در دهند. هنگام بیماری مهدی، از بد حالی بیرون از تصوری که به او دست داده بود یکروز چنان وحشتی مادر را فرا گرفت که با چشمی اشکریز و دلی نومید روی بمشرق ایستاد و دست به تضرع برداشت؛ با خدای خود عهد کرد که درصورت شفای کودکش موی سر او را تا هفت سالگی نگه دارد و هم وزنش نقره خالص نذر ضریح امام رضا بکند. 20