eitaa logo
سعیده کرمانی
573 دنبال‌کننده
103 عکس
46 ویدیو
6 فایل
آرشیو اشعار و نوشته های من دل من راهی امام رضا ست کفتر چاهی امام رضا ست 🕊 @kaftarchahiemamreza 🕊 درصورت باز نشدن صوت‌ها کانال دیگری با همین آدرس در پیام‌رسان تلگرام دایر است مسیر ارتباط با من 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 @saeedekermani
مشاهده در ایتا
دانلود
⚘تقدیم به همسر شهید سید محمدجواد حسن‌زاده⚘ دوتا تنگ آوردی توی این خونه دوتا ماهی داشتیم یه روز، یادته؟ تو ‌گلدونا رو آب می‌دادی و من  قناریا رو دون؛ هنوز یادته؟ یه روز گفتی: "تنهات می‌ذارم ببخش! دیگه دنیا واسم همیشه شبه  باید شاه‌رگم رو بذارم وسط  آخه صحبت حرمت زینبه" بهت گفتم: "اون پرچمی هستی که  پیِ بادای بی‌هدف نیستی  جلو زورگویی و گردن‌کشی  قسم می‌خورم بی‌طرف نیستی" حالا چند ماهه واسه دیدنت  باید هر دفه دق کنم جاده رو  برا تنها بودن با تو، خوب من! نمیشه قرق کرد امامزاده رو همه‌ش فاطمه خوابتو می بینه به قرآن دیگه دوری واسش بسه بیا یک دفه دیکته واسه‌ش بگو  یه بارم تو باهاش برو مدرسه هنوز خنده‌تو یادمه وقتی که  بهت گفته بودم مسافر داریم  چجوری واسش از تو باید بگم  تو جاده حالا سه تا زائر داریم الان دوست دارم بشینم برات دوباره ببافم عرق‌چینتو  الان دوست دارم بکوبی درو  منم وا کنم بند پوتینتو هنوزم کلیدامو گم می‌کنم  هنوزم غذاها می‌سوزه عزیز  بیا وقتی خسته‌م کنارم بشین  بیا پاتو اصلا بذار روی میز دو تا تنگ اینجاس، یه ماهی! می‌رم  یه تنگو با ماهی عوض می‌کنم  واسه اینکه تو خواب ببینم تو رو  متکامو گاهی عوض می‌کنم 🕊 @kaftarchahiemamreza 🕊
🍃به نام نور🍃 💚نذر مادر عالم۳💚 عطری که از خاک مزارت پخش می‌شه  یادم‌ می‌یاره نو بهار دست هاتو  یادم می‌یاره حس خوب بودنت رو  یادم می‌یاره دونه دونه خاطراتو لالاییات هم رنگ آغوش خدا بود  سوز صدات سنگای سختو نرم می‌کرد  تو خاطرم مونده تنور خونه ی ما  قلب یتیمای یه شهرو گرم می‌کرد با اعتبار گردن آویزت یه وقتا  زنجیر دستای اسیرا باز می‌شد  دست دعا بالا  می‌بردی و گره از  کار گرفتار و فقیرا باز می‌شد اون که بهش پیراهنت رو هدیه دادی  هیچ وَخ دیگه پیراهن فقرو نپوشید  بعد یه عمری جستجو مرد یهودی نور کلیم الله و توی چادرت دید هر شب دعا کردی برا همسایه هامون  تو موج بارون قنوتای شبونه  اینکه یه در باید به مسجد باز می‌موند یعنی خدا هم خواست همسایه ات بمونه از برکت دستای تو خوش بخت می‌شد هر نو عروسی که براش چادر می‌دوختی  مزدت چی بود که بخت روزامونو شب کرد  از ضرب دستای کی توی تب می‌سوختی تنگه دلم قدر چهل سال واسه دستات  بغضم‌ شکسته اومدم پهلوت مادر  روی مزارت سر می‌ذارم اما این سر  سامون نداره جز روی زانوت مادر می‌گن بگو حرفاتو آخه بار غم ها  با درد دل می‌شه سبک تر راست می‌گن  سر بسته می‌گم دنیا با من سخت تا کرد  می‌گن به مادر می‌ره دختر راست می‌گن 🕊 @kaftarchahiemamreza 🕊
🍃امام یاکریم ها ۱🍃 می‌رسی با گواهی تاریخ  توی آغوش مصطفی باشی  سجده طولانی می‌شه وقتی تو زینت دوش مصطفی باشی وقتی پا توی کوچه می‌ذاری  تو مدینه برو بیا می‌شه  آخرین مهره ی یه گردنبند  محض لبخند تو دوتا می‌شه نور چشم دلاور خیبر  دشمن از یک نگات می‌میره  برق شمشیر تو که می‌تابه  شتر فتنه ها زمین گیره بی ادب با حیا می‌شه وقتی با مرام تو آشنا می‌شه  جز خود تو کدوم امیر میاد هم‌غذای جزامیا می‌شه دامنای همه پر از خرماس نخلای خشکو که تکون می‌دی  مهربونیت به آدما سرجاش  به سگای گرسنه نون می‌دی نیمه شب کوله بار احسانت  مثل ابره  مدام می‌باره  دین تو روی دوش عاشوراس از سکوتت قیام می‌باره از سکوت تو میگم و قلبم  پر میشه از هجوم تنهایی  مرهمای مدائن قصه  می‌کشه کارمو به شیدایی ابن مظلوم و عین مظلومی  داغدار جسارت  دیوار حرفمو جا به جا میگم از درد  ای سپاهی ترین بی سردار خیری از آدما نمی‌بینی دشمنا سایه سایه دنبالت  دشمنارو رها کنیم اصلا  توی خونه چطوره احوالت خونه ای که تو مرد اون باشی  حقشه دورباشه ازجنجال  همسرت با یه ظرف آب یا شیر  با چی آقا میاد به استقبال؟ 🕊 @kaftarchahiemamreza 🕊
🍃نزدیک‌نمی‌شوی‌به‌صورت وزدیده‌ی‌‌دل‌نمی‌شوی‌دور🍃 باید تن به تقدیر منظومه داد هم‌آغوش دردای دیرینه شد باید حد و مرز مدارو شناخت تو غربت نشست و قرنطینه شد پیش این همه آدم حزب باد باید کوه بود و جلو تر نرفت بیابون شد سوخت تا عمق جون ولی زیر دین صنوبر نرفت باید استخون لای زخما گذاشت باید از همه آدما رو گرفت باید زد  زیر گوش خوش‌باوری با تردید باید فقط خو گرفت یادت باشه عشقو باید بقچه کرد تو سینه‌ت باید سنگ باشه فقط حواست باشه که از امروز دلت برای خودت تنگ باشه فقط هم‌آغوش دریای آبی شدن یه روزی میشه حسرت قایقا برو مهربونم که چشمی نبود تو دنیا برا دیدن عاشقا از اونجا که هستی نرو دورتر که سرما شروع میشه پشت ِسرت از اونجا که هستی جلوتر نیا  می‌ترسم بسوزه یه روزی پرت منم بید مجنون می‌شم بعد تو که رو شونه هام باد لونه کنه شاید از سر انگشت من رد بشه سفیدی موهاتو شونه کنه 🕊 @kaftarchahiemamreza 🕊
🍃اگر التفات بودی به فقیر مستمندت 🍃 من باتوام که حال این روزام سوالت نیست دارم برات می‌میرم و عین خیالت نیست هرروز چن تا کشته می‌دی که ملالت نیست مثل یخی مثل زمستون بی خیالی تو یک آرزوی دوری و اصلا محالی تو هی سعی کردم منطقی باشم نمی‌ذاری سهمم شده هرشب بجای خواب بیداری اصلا توی فکرم توی شعرم چیکار داری دلتنگیو سر می‌کشم مثل یه لیوان سم تو استکان لب پرت چایی بریز واسم هی می‌شکافم تا ببافم تار و پودت رو روزی هزار بار با دلیل می‌گم نبودت رو اثبات اما می‌کنم بعدش وجودت رو متن و حواشی تموم این کتابایی تو علت ومعلول کل اضطرابایی من که بلد نیستم ادای شارلاتانارو تو دلبری که رد می‌شم هی امتحانارو حتی نمی‌دونم برند ادکلانا رو ته ریشتو اما می‌تونم خط بگیرم که گاهی می‌تونم بین با زوهات بمیرم که یادت باشه من یه زنم اما یه مردی تو می‌گم دوایی اما نه مفهوم دردی تو یک شاعر آیینی و دیوونه کردی تو هی قافیه ساختم برای سردودردو مرد خیر سرم این دفعه این جوری می‌گم برگرد 🕊 @kaftarchahiemamreza 🕊
🍃 همسایه سایه‌ات به سرم مستدام باد🍃 من همونم که کل بچگیشو توی صحن و سرات سر میخورد زائرا رو می‌پایید و گاهی واسشون مهر و آب می‌آورد از تو چشمای مادرش هربار قطره های ارادتو می شمرد واسه تطبیق ساعت آفتابی هردفه زنگ ساعتو می شمرد کفشداری یه ماجرایی داشت که نگفته به هیشکی تا حالا تا بگیره یه نمره ی دیگه کفشاشو دیرتر میذاش‌ بالا می‌شناخت اسم بستا رو از رو نقشه ی آخر کتاب دعا خیره می‌شد به سقف تا ببینه عکسشو توی تکه آینه ها قد کشیدن تو مشهدت عشقه حرمت پاتوقه همیشه برام هرچی که میگم از تو می بینم شعر میشه بدون اینکه بخوام من همونم که شعر می‌خونه یه گوشه توی صحن آزادی کربلایی نمیشدم اگه تو صله ی شاعرو نمی‌دادی ذیقعده ۱۳۹۶ 🕊@kaftarchahiemamreza🕊
به روضه رسیدیم ما با لطف زهرا س ولی دسته گل هاش رسیدن به صحرا دوباره وضومون شده اشک روضه بازم آبرومون شده اشک روضه بازم غم نشسته رو دلهای عاشق بیابونو پر کرد گلای شقایق بازم خیمه هاشون داره میشه بر پا سه ساله می‌خوابه رو زانوی بابا چه خوابی می‌بینه چرا خیسه چشماش تا از خواب پریده چرا میگه داداش دوباره می‌خوابه لالا لا لالا لا واسه گریه کردن هنوز زوده حالا هنوز خیمه امنه بخواب دختر من تا وقتی عمو هست نمی‌بینی دشمن واست قصه میگم که آروم بگیری کنارت که باشم نمی‌ری اسیری گل پونه لالا بخواب مهربونم نشی ارغوانی گل یاس خونم در افشونی وقتی میخندی نگینی الهی که دست خزونو نبینی بخواب نازنینم بخواب نور چشمام اگه زنده باشم نمی‌مونی تو شام ⁦🕊️⁩⁦@kaftarchahiemamreza🕊️⁩
ابرای غیرتی بارون خیز همشون مشکای تو ان سقا همه‌ی ماهیا عزادارِ روضه ی اشکای تو ان سقا آب رنگش پریده بعد ازتو خیمه افتاده رو دو تا زانوش دخترای سه ساله ی دنیا توعطش بعد تو می‌رن از هوش توی چنگ سه شعبه های سیاه نقطه های سفید تلف می‌شن واسه سر نیزه های شوم جهان همه شیش ماهه ها هدف می‌شن تو یه گودال منتشر می‌شه بی کرانیِ سینه ی دریا روی تل خیس می‌شه چشمای دخترای عفیفه ی حوا قوس شمشیرای جنون خورده واسه ی سینه سرخا پل می‌شه از قدم سرخیِ سیانَعلا* صحرا یک پارچه فرش گل می‌شه چلچراغای آسمونو به هم دست زنجیرِ درد می‌دوزه روی ریگای داغ ،پاهای رشته های ستاره می‌سوزه *سیاهْ نعل 🕊@kaftarchahiemamreza🕊
من شکایتی ندارم هر چی که بخوای همونم تو بگو بمیر می‌میرم تو بگو بمون می‌مونم ولی تلخه  واسم این که نشه چای روضه نوشید شال دوش نوکراتو نشه بعد روضه بوسید مگه می‌شه خاطرات هیئتت بشه فراموش درده که با گریه کن ها نگیریم همو تو آغوش سخته که آروم بشینیم وقتی آتیش و سپندیم که وظیفه داشته باشیم در مسجدو ببندیم دوباره می‌شه ببخشی به خوبیت بدی ما رو به ما برگردونی بازم شور و حال روضه ها رو من که عمریه تو گودال بیقرار بوی سیبم دیدن غربت روضه ات سخته آقای غریبم ما فقط شنیدیم اما بمیرم که خواهرت دید غربت بی حدتو تو نفسای آخرت دید غربتت یکی دو تا نیست کدومو بگم نمیرم تو بگو باید برای کدومش روضه بگیرم بگم از سوختن قلبت تو عزای علی اکبر یا تحیرت تو دفن بدن علیِ اصغر می‌سوزم برای اشک چش گریون ابالفضل قد تاشده ات کنار تن بی جون ابالفضل هنوز از تو قتلگاهت می‌وزه بوی غریبی بمیرم رو خاک صحرا هنوزم خد التریبی سه شبانه روز تو آفتاب تن تو بی سایبون شد خاتم دستت اسیر طمع یه ساربون شد پیش چشم زن و بچه ت روی نیزه بود سر تو نیزه هم خون گریه می‌کرد پا به پای دختر تو  نمیگم دیگه می‌ترسم نوکرات از غم بمی‌رن ولی  بغضی تو گلومه که بگم اتیش می‌گیرن قسمت می‌دم آقاجون نذار اینجوری بمونیم اربعین زیارتت رو از تو خونه مون بخونیم   🕊@kaftarchahiemamreza🕊
سن و سالی که نداشتم توی اون روزای آخر اما خب وصیتاتو خیلی خوب یادمه مادر گفتی که بی مادری نیست غم آخر پیش چشمام گفتی که یه روز می‌بینم که شکسته فرق بابام قبل اون دفن شبونه یه کفن باید بیارم پیش چشم غرق اشک حسن و حسین بذارم گفتی که یه روز می‌بینم جگری که شرحه شرحه است کفن بعدی رو باید بگیرم دوباره رو دست توی اون غم جگر سوز توی اون روز نفس گیر کفنی که غرق خون شد توی تابوت پر از تیر کفنا تموم شد اما تو هنوز آروم نداشتی پیرهنی که دوخته بودی رو دو تا چشت گذاشتی گفتی از حسین و غربت گریه کردی گریه کردم قول دادم تا زنده باشم همیشه دورش بگردم من که بی حسینت انگار توی این دنیا اسیرم حالا پیش تو می‌تونم سرمو بالا بگیرم ثمر عمرمو دادم واسه حرف آخر تو پسرامو راهی کردم به دفاع از پسر تو گفته بودی اما مادر فکر نمیکردم بتونم اینجوری برا حسینم یه روزی روضه بخونم قلب زخمی تو رو با سر خونی بابارو جگر سوخته و جسم پر تیر مجتبی رو روی پیرهنی که دوختی به تن حسین می‌بینم رمقی به زانوهام نیست حالا روی تل میشینم دیدنش سخته حسینم اینجوری بدون سر شه باورش سخته برام که سر بتونه همسفر شه 🕊@kaftarchahiemamreza🕊
شنیدم یه زمانی تو مدینه آسمون از زمین دل خسته بوده دست اوباش بوده باز اما دست بابابزرگم بسته بوده شنیدم میخ در با بی حیایی به جوش آورده خون آفتابو لگدهایی که خورده به شقایق شکسته قلب شیشه ی گلابو همون روزایی که توی مدینه با آتیش و با هیزم راه و بستن شنیدم قد من بوده بابام که توی کوچه غرورش رو شکستن برام سخته مثه بابام ببینم دوباره بی حیا می‌شه زمونه برام سخته که من هم عمه هامو ببینم توی سیل تازیونه نمی‌تونم عمومو بین گودال ببینم اینجوری می‌مونه تنها می‌شه قد خودم کمتر کنم از هجوم ضرب دست نیزه دارا می‌تونم زخمهاشو که ببندم می‌تونم که براش مرهم بذارم می‌تونم مانع سنگا بشم که می‌تونم نیزه هارو دربیارم سپر باقی نمونده واسم اما سپر میتونه باشه پیکرم که دو تا دستم درسته خالی مونده بلاگردون می‌شه دست و سرم که می‌خوام این لحظه ی آخر تن من پیش خون خدا نقش زمین شه خون بابام که جاری تو‌رگامه با خون تو رگ عموم عجین شه خدا کنه که بغض نیزه دارا بیشتر خالی شه روی بدن من جای تن عمو خدا کنه که دعوا بشه برای زدن من خدا کنه منو هدف بگیره هرچی تیر تو کمون کینه دارن خدا کنه که اون خنجرو آخر فقط روی گلوی من بذارن بغل می‌گیرم و می‌خوام با اسمش دوباره تر کنم بغض گلومو یه‌کاری می‌کنن اسبا که چیزی نتونه دور کنه از من عمومو 🕊@kaftarchahiemamreza🕊
من اولین باری که گریه کردم تو نوجوانیم واسه ی تو‌بوده همیشه دیگه ششم محرم یه جایی از صورت من کبوده روضه ی تو روضه ی راحتی نیست وقت وداع امام رفته از حال مقتلتو وقتی مرور میکنم هر دفه پیر می‌شم به قدر چن سال فقط بگن که حیف نو جوونیت همین بسه برای غصه خوردن فقط بگن زره تنت نداشتی همین یه جمله بسه واسه مردن داغ تو مجتبای کرب و بلا داغ کمی تو بنی هاشم نبود بعد تو واسه زخم قلب عموت تیر سه شعبه دیگه لازم نبود بالاسرت عموت نداره چاره چکار کنه بعد تو حال زارو لحظه ی پاکشیدنت رو زمین سوزنده حتی قلب دشمنا رو پات به رکاب نمیرسید که رفتی تو چن دقیقه قصه زیر و رو شد مثه ضریح تنت مشبک شدو قدت بلندتر از قد عمو شد تو اینو زود تر از همه شنیدی که نعل تازه چه صدایی داره که وقتی استخوان شکسته هارو لگد کنن چه روضه هایی داره ⁦🕊️⁩@kaftarchahiemamreza🕊️⁩
یه چیزایی زنونه اس که کاش هیچ کی نمی‌شنفت یه حرفا هس تو روضه که اصلا نمی‌شه گفت می‌گن شیش ماهه اما یه عمره واسه مادر مگه فکر و خیال عزیزش می‌ره از سر اگه باز خاطراتش بشه جاری تو خونه برای درد دل هاش با مردش هم زبونه حالا فک کن که بچه اش رونیزه اس پیش چشمش لب خشکو می‌بینه چقدر تر می‌شه چشمش حالا فک کن با گریه پای نیزه  که می‌ره با ضرب تازیونه باید آروم بگیره تصور کن که از دور به نی دوخته نگاشو با مردش که رو نیزه اس می‌گه درد دلاشو می‌گه می‌بینی نیزه گلوی بچمو دوخت بمیرم چی شدی تو کجا موی سرت سوخت رو نیزه هر دوتاتون هوامو دارین اما نذاشتن که جلوتر بیام این نیزه دارا بااین وضعی که دارین نخواستم کم بذارم می‌خواستم زخماتونو خودم مرهم بذارم می‌خواستم رد خونو بشورم از گلوتون بدون زخم صورت بشینم روبروتون می‌خواستم بچه مونو بگیری باز روی دست می‌خواستم پیرهنت رو بدوزم هرجوری هست حلالم کن عزیزم اسیر بنده دستم ببخشید برنیومد کاری از دست بسته‌م ⁦🕊️⁩@kaftarchahiemamreza⁦🕊️⁩
🍃به نام نور🍃 💚نذر مادر عالم۳💚 عطری که از خاک مزارت پخش می‌شه  یادم‌ می‌یاره نو بهار دست هاتو  یادم می‌یاره حس خوب بودنت رو  یادم می‌یاره دونه دونه خاطراتو لالاییات هم رنگ آغوش خدا بود  سوز صدات سنگای سختو نرم می‌کرد  تو خاطرم مونده تنور خونه ی ما  قلب یتیمای یه شهرو گرم می‌کرد با اعتبار گردن آویزت یه وقتا  زنجیر دستای اسیرا باز می‌شد  دست دعا بالا  می‌بردی و گره از  کار گرفتار و فقیرا باز می‌شد اون که بهش پیراهنت رو هدیه دادی  هیچ وَخ دیگه پیراهن فقرو نپوشید  بعد یه عمری جستجو مرد یهودی نور کلیم الله و توی چادرت دید هر شب دعا کردی برا همسایه هامون  تو موج بارون قنوتای شبونه  اینکه یه در باید به مسجد باز می‌موند یعنی خدا هم خواست همسایه ات بمونه از برکت دستای تو خوش بخت می‌شد هر نو عروسی که براش چادر می‌دوختی  مزدت چی بود که بخت روزامونو شب کرد  از ضرب دستای کی توی تب می‌سوختی تنگه دلم قدر چهل سال واسه دستات  بغضم‌ شکسته اومدم پهلوت مادر  روی مزارت سر می‌ذارم اما این سر  سامون نداره جز روی زانوت مادر می‌گن بگو حرفاتو آخه بار غم ها  با درد دل می‌شه سبک تر راست می‌گن  سر بسته می‌گم دنیا با من سخت تا کرد  می‌گن به مادر می‌ره دختر راست می‌گن 🕊 @kaftarchahiemamreza 🕊
هدایت شده از سعیده کرمانی
🍃 همسایه سایه‌ات به سرم مستدام باد🍃 من همونم که کل بچگیشو توی صحن و سرات سر میخورد زائرا رو می‌پایید و گاهی واسشون مهر و آب می‌آورد از تو چشمای مادرش هربار قطره های ارادتو می شمرد واسه تطبیق ساعت آفتابی هردفه زنگ ساعتو می شمرد کفشداری یه ماجرایی داشت که نگفته به هیشکی تا حالا تا بگیره یه نمره ی دیگه کفشاشو دیرتر میذاش‌ بالا می‌شناخت اسم بستا رو از رو نقشه ی آخر کتاب دعا خیره می‌شد به سقف تا ببینه عکسشو توی تکه آینه ها قد کشیدن تو مشهدت عشقه حرمت پاتوقه همیشه برام هرچی که میگم از تو می بینم شعر میشه بدون اینکه بخوام من همونم که شعر می‌خونه یه گوشه توی صحن آزادی کربلایی نمیشدم اگه تو صله ی شاعرو نمی‌دادی ذیقعده ۱۳۹۶ 🕊@kaftarchahiemamreza🕊
حرم لبخنده، آرومه، عزیزه ،دست و دل بازه حرم سنگ صبوره ، مهربونه ،محرم رازه یه موقع سفره‌ی عقده ، یه وقت درمون بیمارا یه وقت آغوشه واسه چشمای خیس عزادارا حرم شیرینیِ لبخند، توی جیب خادم‌هاس یه کاسه آب سقاخونه توی هق هق گرماس یه چشمه اشک شوقه تو دل هر تکه آیینه جواب نامه‌ی توی ضریحه ، بال آمینه حرم همراه آدم، تو هجوم روزای سخته اذون اولِ تو گوش نوزادای خوشبخته برای غربت زائر ،حرم گرمای یه خونه اس برای بال زخم یه کبوتر مرهمه، لونه اس حرم اعجاز چایی واسه‌ی یه شونه‌ی خسته اس یقینه واسه‌ اون که کرده کل عمرشو دست دست نسیم دل بخوا‌ه دور فواره اس سر ظهرا دل شاد‌ یه بچه اس واسه رو هم چیدن مهرا یه نقشه توی برگ اول ادعیه هامونه برای نوجوونا نقشه‌ی یه گنج پنهونه صدای شوق نقاره اس، صدای گرم امیده خراسانه جواز رفت و آمدهای خورشیده طناب دست یه معلوله که رو پاش وایساده دل یه پنجره اس که می‌شنوه با اینکه فولاده یه امضای عزیزه که قد یه دنیا می ارزه حرم برگ برات کربلای یه کشاورزه تسلای دل دلگیریه که با خودش قهره سلام اول صبح خیابونای یه شهره پناه بی ‌کسی ‌های یه همسایه‌ اس که غمگینه نمی‌شناسن حرم رو عنکبوتا غصه مون اینه 🕊️@kaftarchahiemamreza🕊️
خیلی غافل شدم ازت خیلی خیلی وقتا شدی فراموشم از همون غفلتا می‌دونم که باری از اشتباهه رو دوشم من که لایق نبودم اما تو دنبال نوکرات کشوندی منو دعوتم کردی آبروم دادی روی فرش عزات نشوندی منو روسیاهم ولی هنوز دلم واسه تو می زنه توی سینه اسمتو وقتی می‌شنوم هربار اشک توی چشام می‌شینه اسم تو چشممو جلا داده کاش پاکم کنی به حرمت اشک آدم بهتری بشم ای کاش بعد گریه برات به برکت اشک گریه‌های تو روضه‌هامونو همشو مادرت خریداره اگه تو گریه ها صداش کنیم هیچکسو بی جواب نمی‌ذاره مادرت بانی عزای تو و عرش منبر شده برا روضت پیرهنت روضه خونه این شبها می‌شه جای فرشته‌ها روضه ت دست من نیست گریه هام آخه پیرهنت یادگار مادر بود عطر دستای مادرت رو داشت سالها دلخوشی خواهر بود نیزه‌ها تکه تکه از تن تو دلخوشی های خواهرو بردن ساربان و حرومیا اومدن یادگارای مادرو بردن شاه بودی امام بودی تو سرتو از تنت جدا کردن از امامت چیزی نفهمیدن شاهو بی پیرهن رها کردن پاگذاشتن رو حرمت سینه‌ات قتلگا مثل کوچه‌ها شده بود تن تو مثل چادر مادر خاکی و غرق رد پا شده بود مادرت گریه می‌کنه هرروز پیرهن تو هنوز پر خونه فکر نعلای تازه ‌ی اسبا عالم و آدمو می لرزونه روضه‌ی پیرهنت جگرسوزه آسمونو می‌سوزونه غصه‌ات اسم تو از دهن نمی‌افته تا ابد داغ می مونه غصه‌ات 🕊@kaftarchahiemamreza🕊
دختری توی خونه تون داری؟ تاحالا شونه کردی موهاشو؟ تا حالا دیدی حال خوبی که داره وقتی می بینه باباشو دیدی آب خوردن قشنگش رو چادرم داره تو پر و بالش؟ چقدر دوست داره نوزادو؟ وقتی خسته اس چطوره احوالش ؟ ای به قربون اشکای چشمت گریه کردی اینا مگه روضه اس گونه‌ی نازک و لطیفش نه گوشواره اش رو دیدی اگه روضه اس عصر روز دهم می‌گن ترسید شیعه می‌میره با همین یک داغ بچه از تاریکی نمی‌ترسه ؟ تو خرابه نبود شمع و چراغ گم شدن از رو ناقه افتادن واسه لکنت گرفتنش بس نیست ؟ بچه‌ی کوچیکو کتک می‌زنن؟ غیر زجر اینجا دیگه هیچ‌کس نیست ؟ دختره با شیرین زبونی‌هاش گفتن از آرزو و آینده اش دندونای شکسته‌شو چی بگم دختره و قشنگی خنده اش آغوش بابا رو می‌خواست دیگه انتظارش حالا به سر رسیده به همین قدرشم کفایت کرد سر باباش از سفر رسیده دلبری کرد مثل اون وقتا سرشو رو سر بابا می‌ذاشت بوسه داد صورت کبودش رو خون خشکو که از لبش برداشت کر می‌شه گوش شام امشب از قصه ‌ی دختری که دق می‌کنه سر بابا و دامن دختر ؟ قلب دختر کوچیکه دق می کنه 🕊@kaftarchahiemamreza🕊
مگه دریا می‌اُفته تو خشکی مگه صحرا حریف این دریاس مگه عباس هم زمین می‌خوره باورش سخته واسه من عباس ای به قربون چشمای زخمیت کو دو تا دست تو علمدارم اگه تنهام بذاری تو این دشت من به کی خیمه ها رو بسپارم پاشو بازم کفیل زینب باش پاشو اهل حرم رو آروم کن پاشو تکلیف دشمنامونو با یه اخم نگات معلوم کن سخته واسه رقیه دوری تو چه جوابی بدم اگه پرسید نگران حرم باشم یا تو منو تنها نذار تو این تردید پهلوون پاشو که غمت دیگه کمر آسمونو تا کرده سورو سات یه غارتو دشمن تو حرم بعد تو به پا کرده رحم کن به من و غریبی من بین بی رحما قد کمون شدم کی بشه تکیه گاه خواهرمون وقتی من غرق خاک و خون شدم وقتی دشمن نشست رو سینه ام گریه ‌ی خواهروچه کار کنم وقتی خنجر حیا نکرد از من ناله ی مادرو چه کار کنم بعد تو دشمنم جسور می‌شه خیمه هامونو شعله ور می‌کنه سنگ و چوب و عصا رو که بزنه نعل اسبا رو تازه تر می‌کنه 🕊@kaftarchahiemamreza🕊