eitaa logo
کاغذ بی خط
558 دنبال‌کننده
73 عکس
13 ویدیو
1 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
علیه السلام میان طی طریقش صبورمی سوزد و چشم خیس خودش را به دور می دوزد چقدر موکب و عاشق چقدر خانه ی عشق تمام جاده به شوق حضور می سوزد سه روز پای پیاده سه روز شوق وصال و خادمی که قدم را به زور می بوسد و نام لیلی و مجنون چه بی جهت گل کرد که لیلی از تب دریای نور می سوزد و اربعین و گدایی که در تمام مسیر شبیه دانه ی اسپند و عود می سوزد @kaghazebikhat ۸
با جستجوی عبارات زیر محتوای مورد نظر خود را بیابید. صلی الله علیه و آله و سلم علیه السلام سلام الله علیها علیه السلام علیه السلام علیه السلام علیه السلام علیه السلام علیه السلام علیه السلام علیه السلام علیه السلام علیه السلام عجل الله تعالی فرجه الشریف سلام الله علیها سلام الله علیها علیه السلام علیه السلام علیه السلام علیه السلام سلام الله علیها سلام الله علیها علیه السلام علیه السلام
چهل شب آه را با گریه آوردیم و جان دادیم چهل شب شهر را با نام زیبایت تکان دادیم چهل شب پای احسان شما نان و نمک خوردیم چهل شب رسم نوکر بودن خود را نشان دادیم چهل شب سینه ها را با هوای روضه پر کردیم چهل شب دل به غمهای مسیر عمه جان دادیم چهل شب سرخی داغ تو را بر سینه کوبیدیم چهل شب اشک آوردیم و دل ها را امان دادیم چهل شب اسم اعظم بود بر لب های آلوده چهل شب با تو بر دنیای لکنت ها بیان دادیم چهل شب از سر مژگان گلی از اشک آوردیم به رستم تعزیت بر حضرت صاحب زمان دادیم @kaghazebikhat
مبهوت می بینم تمام رد پاها را این سیل جاری سوی اقیانوس و دریا را نقاشی زیبای صبح جمعه ی فردا دارد به مسلخ می کشد تدبیر دنیا را انگور شیرین نجف را می چشد زائر دستار شرمنده نموده هرم گرما را من از طبق های سر هر غنچه می پرسم هر روز و هر شب پاسخ سخت معما را تاول لب خود بر سر انگشت وا کرده تا قصه گوید قصه ی آنروز صحرا را سرمایه ی یک سال موکب دار [مای بارد] دارد به چشمان می نشاند مِهر اقا را @kaghazebikhat
بنشسته ام بعد از چهل منزل کنارت درد دلم را می نویسم بر مزارت خیلی شکستم بعد تو پائیز زردم از من نپرسی که چه شد رنگ بهارت بوسیدمت در خیمه و چیزی نگفتی وقت وداع از کوفه و رخت اسارت چشمان من سویی ندارد مشکلی نیست تازه شده مثل همان چشمان تارت من با حجاب فاطمه در بند بودم من کوه بودم بین طوفان شرارت از کوفه ما یک طور دیگر رفته بودیم ما را به کوفه برد دشمن با حقارت من خطبه می خواندم تو اما رفته بودی بین تنور مرد کوفی با جسارت خیلی میان راه غنچه تشنه جان داد خیلی رقیه بود هر شب بی قرارت بازار شهر شام ما را عاقبت دید حرف کنیز افتاد بر ایل و تبارت از خیزران دلگیر بودم بوسه می زد لبهای خونین تو را با هر عبارت فتح الفتوح خواهرت با دخترت بود قسمت شد آخر در خرابه یک زیارت حالا رسیدم بی قرار و می نشینم مثل رباب و ام لیلا در کنارت @kaghazebikhat
تبر به جان من و ریشه ی بهار افتاد و زخم خنده کنان بر تن نگار افتاد هوای شهر پس از تو هوای کوفی بود که قطره های غریبی ز چشم تار افتاد و دست باد مخالف به باغ آفت زد که غنچه در تب تو مرد و بی قرار افتاد ستاره ها همه در بند و سلسله بودند و ماه گریه کنان روی نیزه زار افتاد کسوف،طالع خورشید سرخ خاکی بود دمی که فال من و تو به انفطار افتاد کشیده ام به سرانگشت زخمیم مویت همان که بر دل تنّور روزگار افتاد تو را نشد بشناسم تو هم مرا حالا ز بس به صورت آیینه ام غبار افتاد @kaghazebikhat
سلام الله علیها دیدم میان دشت که با تن چه کرده اند با حنجرت حسین مضافا چه کرده اند دیدی تمام راه مرا پشت سر حسین دیدی که با حرم تماما چه کرده اند ای ذبح بالقفا بنگر که اهل شام با اهل بیت تو دقیقا چه کرده اند گفتی که احترام زن و بچه واجب است با بچه ها چه کرده و با زن چه کرده اند از من سوال قد خم و زخم سر نکن از سنگ ها بپرس که با من چه کرده اند @kaghazebikhat