#پیام_شهروندی
سلام خسته نباشید؛
میخواستم ازهلال احمرکهریزسنگ تشکرکنم؛بابت دعوت دکترامیرحسین صالحی؛ان شاءالله که دکترای دیگمونم هفته یه روزتودرمانگاه بیان؛یه خواهش دیگه ؛خانم دکترقاسمی رو دعوت کنن؛به جای داروخانه سرفلکه؛
هدایت شده از بیت العباس شهدای کهریزسنگ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 گزارش ویدیویی جشن ایام ولادت سرداران کربلا
╭┅───────┅╮
@beit_abbas
╰┅───────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گزارش تصویری
#شنبه_های_ام_البنینی_سلام_الله_علیه
شنبه۲۸بهمن
به نیابت حضرت قمربنی هاشم ابالفضل العباس(علیه السلام)
حسینیه چهارده معصوم(علیهم السلام)
موکب سیده ام البنین(سلام الله علیها)
@Mookeb_sayede_ommolbanin_s
👇👇 قابل توجه همشهریان گرامی 👇👇
🌺 حضور دکتر امیر حسین صالحی فوق تخصص روماتولوژی در درمانگاه 🌺
روز حضور 1402/11/30
دو شنبه از ساعت 15 🌻
🌴لطفا جهت نوبت گیری با شماره تلفن های: 42322666 یا 42322655 تماس حاصل فرمائید .🌴🌴🌴
♡ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ☆ ✅ کانال اطلاع رسانی درمانگاه هلال احمر ✅ ☆ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ♡
https://eitaa.com/DarmangahHelalAhmar ⛑
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اعیاد شعبانیه برشما همشهریان گرامی مبارک باد. مهد شکوفه های خندان کهریزسنگ
🎂🎂🎂🎂🎂🎂🎂🎂🎂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من رای نمیدم اساسا وجود نداره چون تو داری رای میدی
🔸همه 11 اسفند میآییم...
#وطنم_مردم
#انتخاب_مردم
📌بورل: باید از غیرنظامیان در غزه بر اساس قوانین بینالمللی حمایت کرد
«جوزپ بورل» مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا روز شنبه درباره وخامت اوضاع غزه به خصوص در شهر رفح هشدار داد.
وی در ادامه سخنانش گفت: «از اسرائیل میخواهیم تا عملیات نظامی در رفح که باعث وخیمتر شدن اوضاع کنونی انسانی در آنجا میشود را آغاز نکند.
مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا اضافه کرد: «باید از تمام غیرنظامیان بر اساس قانون انسانی بینالمللی حمایت کرده و به دستور دیوان دادگستری بینالمللی احترام گذاشت».
وستانیوز
https://eitaa.com/westanews
♦️فراخوان اعزام مشمولان پايه خدمتي اسفند ۱۴۰۲
معاون وظیفه عمومی فرماندهی انتظامی استان اصفهان:
🔹 مشمولانی که داراي برگ اعزام به تاريخ روز سه شنبه یکم اسفند ماه ۱۴۰۲ هستند، باید رأس ساعت ابلاغي در برگ اعزام خود در پایانه مسافربری شماره ۲ جي واقع در خيابان جي، خيابان شهيد همدانيان حضور یابند.
https://eitaa.com/kahrizsang
آخرین اخبار کهریزسنگ و حومه(کانال همه چیز کده)
اعلام مراسم ترحیم هر هفته
اعلام مراسم عزاداری و اعیاد در شهر کهریزسنگ
گزیده عکسهای کانال قدیم کهریزسنگ
معرفی تورهای زیارتی و سیاحتی کهریزسنگ و شهرهای اطراف
مطالب طنز و دابسمش با لهجه اصفهانی😂😂😂😂
مطالب تاریخی و سیاسی
آگهی های استخدام(کانال در قبال آگهی ها مسئولیتی ندارد و تحقیق به عهده مخاطب است)
قیمت روز سکه و طلا
تقویم روز
ذکرهای ایام هفته
زیارتنامه ها
صلوات های دسته جمعی به چهارده معصوم
آگهی های حراجی
جوکهای خفن😜😜
دستور پخت انواع غذاها
یادی از شهدای شهر
بیان احکام شرعی
گزیده اخبار شهرهای اطراف مثل کوشک و گلدشت و اصغر آباد و۰۰
تفسیر آقای قرائتی
کلیپهای سخنرانی کوتاه آقای قرائتی و دانشمند
عکسهای نوستالژی دهه شصتی😝😝
گزیده ای از کلیپهای بلاگرها🙊
احادیث و روایتها
گزیده اخبار سیاسی داخلی و امور جنگ غزه
به طور کلی گزیده ای از همه کانالها و گروهها
خوشحال میشیم به کانال ما تشریف بیارید
😍 https://eitaa.com/hame_chii8 😍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 این ۱۱ قلم هم به لیست خریدت اضافه کن!
🔺 در مرحله جدید طرح کالابرگ الکترونیکی میتوانید به قیمت ۱۴۰۱ خرید کنید و مابهالتفاوت آن را تا سقف ۲۲۰ هزار تومان به ازای هر عضو خانوار از اعتبار تشویقی خود بپردازید.
#کنارتونیم
💠 پایگاه اطلاع رسانی اداره کل تعاون، کار و رفاه اجتماعی استان اصفهان
Https://eitaa.com/isfahan_mcls
ما را در اینستاگرام دنبال کنید
🆔 kar.esfahan
دیروزایتا #نبود،
⚠️🔴❌🔴⚠️
🔸انگار یه چیزی کم داشتیم😁
هی می اومدیم سر میزدیم
ببینیم وصل شد یا نه!
🔸بعضیا اعصابشون از دست
#مسولین این قطعی
به هم ریخته بود.
🔸بعضیا کارشون معطل
مونده بود. از کار و
زندگی عقب افتاده بودند
و...
اما
اما
اما
دیروز#امام_زمان #نبود،
🔸انگار نه انگار یه چیزی کم داشتیم😭
کی اومدیم دم در، سر بزنیم
ببینیم غیبت تموم شد یا نه؟!
🔸چرا بعضیا اعصابشون از دست
#مسولین این #غیبت
(که خود ما هستیم)
به هم نمی ریزه؟!
🔸چرا بعضیا کارشون معطل
نمونده، و با غیبت امام
از کار و زندگی عقب نیفتادند⁉️
چرا⁉️‼️⁉️😔😔😔
╭─┅─•🍃🌸🍃•─┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 اگه دنبال کاری ...
فقط توی این ۶ ماهی که از راهاندازی «سامانه جستجوی شغل» وزارت کار گذشته، ۲۶۱ هزار فرصت شغلی روش بارگذاری شده👌
• درخواست نیرو توسط کارفرمایان
• پیدا کردن شغل مناسب و مقایسه بین شغلها، سریع و کمهزینه
• ایجاد رزومه بصورت رایگان
• کسب مهارت یا ارتقای مهارت
اگه دنبال کاری حتما بهش یه سر بزن 👇
🌐 shoghl.mcls.gov.ir
📆 ۱۴۰۲
#اقتصادی
خبرهای خوش ایران در
🇮🇷 خـــــ♥️ــوشخبـر 👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3193438243C5161aeab75
#من_مراقب_آب_هستم
#اب_لبخند_زندگی
👈 شهروندان محترم! لطفاً هرگونه مصرف بی رویه آب را به شماره ۱۲۲ گزارش فرمایید و یا مستندات خود را به شماره 09372710615 از طریق شبکه اجتماعی ایتا ارسال فرمایید تا همکاران ما نسبت به پیگیری آن اقدام نمایند.
💧مصرف بهینه آب را یاد بگیریم و به دیگران نیز بیاموزیم.
🇮🇷 روابط عمومی و آموزش همگانی آبفا منطقه نجف آباد
❄️_____________
📳ارتباط با ما:
🌐ایتا: https://eitaa.com/abfanajafabad122
💫بخش هفتاد و پنجم💫
از در ساختمان رفتیم تو،سالن نسبتا بزرگی بود.همان ابتدا دو تا کلاس دست راست و چپ مان بود و بعد راهروی پهنی که درهای
کلاس ها به آن باز می شد.پلکانی هم روبه روی مان بود که بعد از شش،هفت پله و یک پاگرد به طبقه دوم می رفت.دیواره این پاگرد برای نورگیری تا سقف طبقه دوم شیشه بود. از همین دیواره شیشه ایی گلوله توپی وارد شده و به نبش دیوار کلاس دست راست اصابت کرده بود.زمین را کنده و سوراخ بزرگی توی دیوار ایجاد کرده بود.در این کلاس به طور کامل از جا درآمده بود ولی بین خاک و پاره آجرها گیر کرده بود.از اینجا گذشتیم و
داخل راهرو شدیم.کف راهرو پر بود از خاک، شیشه خرده،گلوله های عمل نکرده،خون و... ساختمان آنقدر تخریب شده بود که انگار کف سالن یک کامیون خاک خالی کرده اند.که به سطح زمین بالا آمده بود.آثار سیاهی و سوختگی روی دیوارها نشان میداد چه حادثه هولناکی رخ داده است.توی سالن جلوتر که رفتیم،بیشتر از آنچه از سر راهرو دیده بودم،
خون روی زمین ریخته بود.بعضی جاها خونها خشک شده بود و بعضی جاها هنوز حالت تازه اش را داشت و ماسیده بود.پایمان را که ناغافل میگذاشتیم،یکهو سر می خوردیم.کم کم داشت حالم بد میشد.بوی خاک،خون و باروت مشامم را پر کرده بود.حالت ضعف و سرگیجه داشتم.با این حال دلم می خواست آنجا را ببینم.جایی که علی را از من گرفته بود.لای خرت و پرت ها جلو می رفتم و به همه جا نگاه می کردم.تکه های گوشت و
پوست بچه ها به دیوار چسبیده بود.حتی تکه های مغز که بعد از دو شب حالت لزجی شان را از دست داده،خشک شده بودند.بدترین قسمت جایی بود که مقدار زیادی مهمات در آنجا منفجر شده بود.آن قسمت از دیوار تا سقف خونی و تکه های استخوان،مغز،مو و ترکش جای خالی برای آن نگذاشته بود.به
این قسمت اشاره کردم و از عبدالله پرسیدم: به نظرت اینجا چه جوری تخریب شده؟عبدالله گفت:این طور که معلومه توپ از حیاط توی کلاس اومده و از داخل کلاس به دیوار خورده بعد گفتم:بیایید بریم تو کلاس اولی ببینیم چه خبره؟سه تایی برگشتیم سر راهرو،لای در آن کلاس حدود بیست سانتی باز بود.با اینکه در از جا در آمده بود،باز نمی شد،انگار از پشت،کسی در را نگه داشته بود.من و حسین هر چه کردیم در را باز کنیم،نتوانستیم. عبدالله گفت:صبر کنید من درست میکنم.
از سوراخی که توپ ایجاد کرده بود به سختی داخل کلاس شد و گفت:پشت در کلی خاک و سیمان و آجر ریخته،نمیذاره در باز بشه،بعد از آن طرف،خاکها را کنار زد.ما هم از این طرف به در فشار می آوردیم،یکدفعه عبدالله با وحشت فریاد زد:یکی اینجاست،یکی اینجاست با حسین در را هل دادیم و به زحمت داخل شدیم.از زیر کته های خاک انگشتان یک نفر بیرون زده بود.به عبدالله گفتم:نترس،چیزی
نیست.نشستم و خاکها را کنار زدم.جنازه ای در کار نبود.فقط یک پای از ران قطع شده از زیر خاکها بیرون آمد.پا از آن قسمتی که قطع شده بود متلاشی و خونی بود.از قسمت مچ، پا را سه تایی گرفتیم و به سختی بیرون کشیدیم،خیلی سنگین بود.به نظر می آمد پای یک آدم نسبتا چاقی بوده،حال هر سه تایمان داشت به هم می خورد.من که از دو شب پیش چیزی نخورده بودم،دل و روده ام
داشت توی دهانم می آمد.گفتم:بیایید کمک کنید،اینو برداریم.عبدالله که رنگ و رویش پریده بود و مثل دیوانه ها شده بود،گفت:
من اصلا دست نمیزنم گفتم:عبدالله بیا کمک کن دیگه،خیلی سنگینه،با اکراه آمد و سه تایی پا را توی راهرو بردیم.من گفتم:باز هم
بگردیم.شاید چیزی پیدا کنیم.حسین گفت: آبجی تو رو خدا ول کن.بیا بریم.من که فکر می کردم این پای تقی محسنی فر باشد، گفتم:نه حسین،چه فرقی میکنه؟! دست و پای بریده هم جزء بدن شهیده،باید دفن بشه
دوباره شروع به گشتن کردیم.البته لای خرت و پرت های توی سالن،پتوها،لباس های فرم، پوتین ها و خاک و خلها را گشتم و این باریک دست پیدا کردیم.دستی که آنقدر از هم پاشیده بود که آدم فکر می کرد ساطوری شده،از خیر طبقه بالا گذشتیم.به پسرها گفتم:بالا نریم.ممکنه خمپاره عمل نکرده اونجا باشه.حسین دست بریده را برداشت و عبدالله هم پا را روی دوشش انداخت.آمدیم توی حیاط،اینجا را گشتیم و یک کیسه نایلون پیدا کردیم.به حسین گفتم:من پا رو تو این نایلون میپیچم.تو یه چیزی برای بستن دست جور کن،حسین داخل ساختمان مدرسه رفت و وقتی برگشت دیدم یک پای بریده از زانو با یک پیراهن سپاه با خودش آورده،پای بریده را زمین گذاشت و گفت:بیا این رو هم پیداکردم
دست بریده و این یکی پا را توی پیراهن سپاه گذاشتم.بعد آستین های پیراهن را به هم گره زدم.عبدالله گفت:آبجی این کارها چیه میکنی دل و روده آدم،اول صبحی بالا میاد.
#قصه_شب
#بخش_هفتاد_و_پنج
#رمان_دا
#کتاب_بخوانیم
💫ادامه بخش هفتاد و پنج💫
گفتم:اگه اینجا بمونن سگ و گربه ها بو میکشن می افتن به جون اینا گفت:حالا چرا می پیچیشون؟گفتم:خوب نیست تا جنت آباد چشم مردم به اینا بیفته.بسم الله بگید، بردارید بریم.حسین به نایلونی که پا را در آن بسته بودم،اشاره کرد و گفت:عبدالله تو اون رو بردار من بقچه رو برمی دارم.دیدم دارند دست دست می کنند،گفتم:بدید به من،منم کمک میکنم.غیرتی شدند و گفتند:نه مگه ما مردیم که تو برداری ؟!خودمون میاریم.
گفتم:خب.پس هر کدومتون یکی از اینا رو بردارید.وسط راه بقچه و نایلون رو عوض میکنیم.بعد رفتم و دستم را خاک مال کردم و نایلون صبحانه را از گوشه حیاط برداشتم و راه افتادیم،تا به جنت آباد رسیدیم،عبدالله هی مزه می ریخت و با لحن فروشندگان دوره گرد میگفت چی آوردید؟عبدالله گفت:هیچی. دست و پا آوردیم.زینب گفت:چی؟دست و
پا؟! از کجا؟گفتم:از مدرسه رسایی.اونجا که مقر سپاه بود.زینب با تعجب بهم گفت:رفتید مدرسه؟چرا بدون من رفتی؟تو که میخواستی بری،میگفتی من هم می اومدم
گفتم از اول نیت رفتن رو نداشتیم ولی وقتی از جلوی حزب رد شدیم،یه دفعه به فکرم زد بریم اونجا رو ببینیم
زینب با مهربانی نگاهم کرد و بعد رفت چای بیاورد.نمی دانم لیال کجا بود و چه کار می کرد.به پسرها گفتم:شما برید دست هاتون
رو بشورید،بنشینید سر صبحونه.من میرم سر خاک علی و بابا،راه افتادند.دنبالم آمدند. گفتم:شما نیایید.می خوام تنها باشم.نرسیده به قبرها،از دور سلام دادم و شروع کردم به حرف زدن،گفتم:خوب با هم جفت شدید و خوشید.اصلا فکر ما نباشیدها.سر خاک که رسیدم نمی دانستم اول سر قبر کدامشان بنشینم.به حساب بزرگتری بابا،بالا سر او نشستم.خم شدم و خاک قبرش را بوسیدم و گفتم:دیشب خوش بودی نه؟على پیشت بود.خودم را سمت قبر علی کشاندم.خاک او را بوسیدم و گفتم:علی کاش اصلا نیومده بودی.اومدی آتش به جانم بریزی و بری؟ این همه منتظرت شدم بیایی،با تو عقده هام رو خالی کنم،حالا بدتر عقده ای ام کردی.به خدا هم اعتراض کردم که:چرا منو نمی بری؟چقدر باید زجر بکشم؟چقدر باید تحمل کنم؟من از تو صبر و طاقت حضرت زینب رو خواستم ولی حالا میبینم طاقت مصائب رو ندارم.تا کی میخوای من رو با مصائب اون امتحان کنی؟ اون حضرت زینب بود.اما من چی؟در برابر او قطره ای هم نیستم.ساکت شدم.چون هرچه میگفتم،آتش دلم شعله ورتر می شد،با هیچ حرف و استدلال دیگری آرام نمیگرفتم.به لیال هم دیگر توجهی نداشتم.حتی حس میکردم توی دلم کمی هم نسبت به او کدورت پیدا کرده ام.به او حسودیم می شد.از این فراتر، انگار به او کینه داشتم.به خودم میگفتم چرا او باید على رو ببینه و من نباید؟مگر لیال بهتر از منه؟من که این قدر آرزو داشتم علی رو ببینم.اگر فقط یک بار هم می دیدمش،سبک می شدم.شاید شهادتش را هم راحت تر می پذیرفتم.این فکرها را کنار گذاشتم.وسط دو تا قبر خوابیدم.زل زدم به آسمان و به بابا و علی گفتم:لااقل خودتون رو به من نشون بدید.
این تنها چیزیه که می تونه منو آرام کنه انتظار بیهوده ای داشتم.آن لحظه مهم ترین و قشنگ ترین چیز برایم مرگ بود.آرزو کردم مرگ به سراغم بیاید.چشمانم را بستم و گفتم:دیگه خسته شدم،می خوام بمیرم.
نمیدانم چقدر این حالت طول کشید.همان طور که دراز کشیده بودم،حس کردم کسی پیشانی ام را بوسید و بعد سرم را در بغل گرفت.چشمانم را باز کردم.بغضم ترکید. زینب بود.با گریه گفتم:از کجا پیدات شد؟
گفت:من از همون اول حواسم به تو بود. وقتی که راه افتادی اومدی این طرف از همون لحظه دنبالت اومدم ولی نزدیک نشدم که هر کاری دوست داری بکنی.ولی وقتی دیدم این جوری رو خاکها خوابیدی طاقت نیاوردم. گفتم:دوست دارم بمیرم.سرم را توی سینه اش فشرد.انگار منتظر چنین فرصتی بودم.
اصلا انگار به این حالت نیاز داشتم.باز با گریه و صدای بلند گفتم:دوست دارم بمیرم.زینب نوازشم کرد و گفت:این حرف رو نزن.تو الان باید جای علی و بابات رو برای مادر،خواهر و
برادرات پر کنی،بابا و علی به امید تو گذاشتند و رفتند.گفتم:آخه چرا من؟چرا باید این بار رو روی دوش من می گذاشتند و می رفتند؟مگر من چقدر توان دارم؟زینب با مهربانی گفت: دختر تو که اینجوری نبودی.مگه تو همیشه به ما روحیه نمیدادی؟مگه نمیگفتی باید از حضرت زینب درس بگیریم؟حرف هات رو فراموش کردی؟گفتم:نه فراموش نکردم،ولی من کجا و او کجا؟گفت:تو باید قوی باشی، وظیفه ای که به گردنت هست رو به خوبی انجام بدی.اگه میخوای بابات ازت راضی باشه و اون دنیا رو سفید باشی،باید قوی باشی
گفتم:نمی خوام،نمی تونم.من چطوری قوی باشم؟وقتی من هیچ تکیه گاهی ندارم.وقتی کسی نیست حمایتم کنه،من چه جوری قوی باشم؟گفت:زهرا تو مگه همیشه از ائمه استمداد نمیکنی؟اونها مایه برکت و رحمت اند.تو نگران چی هستی؟ تازه بالاترین دارایی هرکس خداست.اعتمادت به خدا که باشه نیازی به کسی نداری. خدا خودش خانواده تو رو تکفل میکنه.
#قصه_شب
#بخش_هفتاد_و_پنج
#رمان_دا
#کتاب_بخوانیم
عرض سلام و ادب خدمت همراهان گرامی بخش #قصه_شب.
عذر خواهی بنده رو بابت اشتباهی که دیشب در فرستادن #رمان_دا پیش اومده بود، بپذیرید.🌹
هرشب ساعت ۲۰ با ما همراه شوید.
#قصه_شب
#رمان_دا
#کتاب_بخوانیم
✅ #با_جام_جهانی_2024
🏆پیش بسوی قهرمانی🇮🇷
پوستر دومین بازی ایران در جام جهانی فوتبال ساحلی 2024 امارات
📆شنبه 28 بهمن 1402
🇮🇷 ایران - آرژانتین 🇦🇷
🕗ساعت 20:30
🏟استادیوم دیزین دیستریک دبی
📡 #پخش_زنده از شبکه ورزش
✨به امید پیروزی یوزهای ایرانی...
┄┅═✧🇮🇷🇮🇷🇮🇷✧═┅┄
@kahrizsang
با سلام
به دو نیروی جوان آقا و خانم جهت تکمیل کادر کارگاه تولیدی واقع در اصغرآباد نیازمندیم
همراه با سرویس رفت و برگشت
📱09134632905
یاری
#هشدار
🔰 هشدار سطح زرد اداره کل هواشناسی استان در مورد فعالیت سامانه بارشی در برخی از نقاط استان از روز یکشنبه ۲۹ بهمن
وضعیت قرمز ذخایر خونی در استان اصفهان
💢 نیاز فوری به خون از همه ی گروههای خونی در استان اصفهان
با توجه به کاهش شدید ذخایر خونی در استان اصفهان در این روزهای سرد سال(کلانشهر اصفهان با ذخیره ۷۷۲ واحد به میزان ۲/۴ روز و استان اصفهان با ذخیره ۱۵۴۳ واحد به میزان ۴ روز، در حالی که حداقل استاندارد ذخایر خونی ۸ روز می باشد)؛ منتظر حضور سبز شما عزیزان اهدا کننده ی خون در یکی از مراکز زیر هستیم تا باعث نجات جان بیماران نیازمند به خون و فراورده های خونی باشیم:
🌿 مرکز خونگیری خواجو: ۷ صبح تا ۱۸:۳۰
🌿 مرکز خونگیری شهید حججی: روزهای زوج ۷:۳۰ تا ۱۲:۳۰
🌿 مرکز خونگیری شاهین شهر:روزهای شنبه، یکشنبه، دوشنبه، چهارشنبه ۷:۳۰ تا ۱۲:۳۰
🌿 مرکز خونگیری خمینی شهر: ۷:۳۰ تا ۱۲:۳۰
🌿 مرکز خونگیری نایین: روزهای شنبه، یک شنبه، دوشنبه، چهارشنبه ۹ صبح تا ۱۲
🌿 مرکز خونگیری زرین شهر: روزهای یک شنبه و سه شنبه ۹ صبح تا ۱۲
🌿 پایگاه خونگیری نجف آباد: ۷:۳۰ تا ۱۳
🌿 پایگاه خونگیری شهرضا: ۷:۳۰ تا ۱۳
🌿 پایگاه خونگیری کاشان: ۷:۳۰ تا ۱۳
🌿 پایگاه خونگیری گلپایگان: ۷:۳۰ تا ۱۲:۳۰
🌿 پایگاه خونگیری خوانسار: ۷:۳۰ تا ۱۳
با احترام
کیان دهراب پور
مدیرکل انتقال خون اصفهان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
انقلابیها اتفاقا باید انتقاداتشون و مطالباتشون بیشتر باشه
✍ ما مخالف عملکرد برخی از مسئولین هستیم.
🔻در این رسانه مطالبه گری هم می کنیم لیکن اینکه
🔹تاکید به رفتن پای صندوق می شود ، چون کمک میکنه به حرکت مطالبه گری چون کمک میکنه به بهتر شدن اوضاع.
#استخدام
💥استخدام در شرکت سپاهان بافت زاگرس
در شهرک صنعتی اشترجان
65 نفر آقا
15 نفر خانم
#اطلاع_رسانی_کنید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕰 #به_رسم_عاشقی: ۲۲ شب...
✍ قرائت دستهجمعی و همزمان #دعای_فرج برای تعجیل در فرج حضرت صاحبالزمان عجل الله فرجه الشریف و علیهالسلام
✍ اِلهى عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفآءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطآءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجآءُ وَ ضاقَتِ الاَْرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمآءُ...
❤️ #امام_مهدی علیهالسلام فرمودند: در تعجيل #فرج بسیار دعا كنيد كه تعجيل در فرج، گشايش كار خود شماست.
💚 اللهم عجل لولیک الفرج 🇮🇷