هدایت شده از دارالقرآن حضرت مهدی (عج) شهر کهریزسنگ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌙 فقط با آیات قرآن جوابشونو میده
✨ سوالات میزبانان و پاسخ قرآنی کوثر به آنها
🌙محفل؛ ويژه برنامه افطار ماه مبارک رمضان
🤩 مسابقه ۱۰۰ میلیون تومانی محفل هر روز ساعت ۱۷ از شبکه ۳ و روبیکا
🔸ساعت ۱۷ شبکه سه
🔸ساعت ۲۳ شبکه قرآن
@mahfeltv3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ماه_رمضان
🎥 توصیههای دلنشین آیتالله ناصری در مورد اوقات افطار...
حتما بشنوید و نشر دهید
التماس دعا
🔺واریز مرحله دوم سود سهام عدالت آغاز شد
رئیس سازمان بورس و اوراق بهادار:
🔹واریز مرحله دوم سود سهام عدالت سال مالی منتهی به ۲۹ اسفندماه ۱۴۰۱ شرکتهای سرمایهپذیر، آغاز شد.
🔹بر اساس مصوبه شورای عالی بورس و اوراق بهادار، سود سهام عدالت مربوط به سال مالی منتهی به ۲۹ اسفندماه ۱۴۰۱ شرکتهای سرمایهپذیر، در دو مرحله به حساب دارندگان سهام عدالت واریز میشود، پرداخت سود سهامداران مستقیم و غیرمستقیم سهام عدالت از روز پنجشنبه آغاز و به مدت ۴۸ ساعت به طول میانجامد.
http://eitaa.com/kahrizsang
💫بخش نود و یک💫
از یک در ریل رفت و برگشت قطارهای باری و از در دیگر،جاده آسفالته دو طرفه ای برای عبور و مرور ماشین های سنگین،تریلرها و کمرشکن ها طراحی شده بود و روی هم رفته در ورودی،خیلی بزرگ و عریض بود.این در که به سنتاب معروف بود،یکی از سه در اصلی بندر به حساب می آمد.نیروها پشت ستون میان دولنگه در،سنگری با گونی های شن درست کرده و مهمات شان را اعم از نارنجک های تفنگی و دستی،گلوله ها و خرج آرپی جی و... آنجا ریخته بودند.کل کسانی که جلوی در بودند،پنج،شش نفر نمی شدند.آنها از دیدن ما خیلی خوشحال شدند.خستگی توی چهره های شان موج می زد.معلوم بود چند روز است که نخوابیده اند و حالا چشم هایشان را به زور باز نگه داشته اند.فرمانده گروه ما نیروها را تقسیم و وظیفه هر کسی را مشخص کرد.تعدادی را دورتر از در سنتاب و چند نفری را بالای دیوار بتنی بندر فرستاد.دو، سه نفر از نیروهای قبلی که دیگر از شدت
خستگی و گرسنگی نای ایستادن نداشتند،با آمدن ما راه عقب را در پیش گرفتند،آنها می گفتند:گروه های کوچک و پراکنده ای از نیروهای ما به داخل گمرک نفوذ کرده اند.ما هم اینجا مقاومت می کردیم تا عراقی ها از بندر بیرون بیایند و از این طریق پیشروی
نکنند.فرمانده،من و دختر دیگر را کنار دیوار نشاند و از ما خواست به چند نفری که از دیوار بالا رفته و روی عرض دیوار نشسته بودند،گلوله آرپی جی برسانیم.این نیروها دیوار سه،چهار متری را با کمک هم خیلی تر و فرز بالا رفتند.شاخه های انبوه درختان آن طرف دیوار،آنها را از دید عراقی ها پنهان نگه می داشت.آنها گاهی روی دیوار میخوابیدند یا روی دیوار می دویدند و جای خودشان راعوض می کردند تا محل قرارشان شناسایی نشود.
روبه روی جایی که ما نشسته بودیم،کمی دورتر از جاده و ریل راه آهن،خانه های پراکنده محقری به چشم می خورد.یکی از
نیروهایی که از دیروز اینجا بود،گفت:پشت آن خانه ها آمبولانس مستقر است.اگرمجروح داشته باشیم،سریع می برد.من و آن خانم سریع گلوله های آرپی جی را روی خرج هایشان نصب میکردیم و ژ_سه ها را خشاب گذاری می کردیم و به دو،سه نفری که با فاصله بالای سرمان روی دیوار بودند می دادیم،وقتی آر چی جی یا ژ_سه ها از گلوله خالی می شدند،آنها را راحت و بدون نگرانی
بالای دیوار زمین می انداختند.ولی وقتی ما می خواستیم قبضه ها را بالا بدهیم،سخت بود.دستمان نمی رسید،اگر یکی از آنها از
دستمان می افتاد و نوک آرپی جی زمین می خورد یک لحظه ماشه چکانده می شد،کارمان تمام بود.برای شتاب بیشتر من فقط به خشاب و گلوله گذاری مشغول شدم و یکی از پسرها تند و سریع قبضه ها را رد و بدل می کرد.گاهی هم توی سنگر بین دو در میرفتند و خشاب ها را می آوردند و روی زمین می ریختند.دکتر سعادت هم با آن همه لطافت و ظرافت که کارهایش دیده بودم،حالا دیگر اسلحه به دست گرفته بود و تیراندازی می کرد.گاه میگفت:جنگیدن چقدر سخته،خیلی دلم می خواست بدانم توی بندر چه خبر است.سر و صدای عراقی ها را به وضوح میشنیدم ولی وقتی از گوشه دیوار سرک می
کشیدم،چیزی نمی دیدم.توی گمرک پراز کانتینر بود و عراقی ها از لا به لای آنها به ما تیراندازی می کردند.فرمانده و بقیه توصیه میکردند جلوی در نرویم.گاه آتش که زیاد می شد،از ترس پیشروی آنها من و آن دختر ازکنار دیوار تیراندازی می کردیم و برای عبور نیروها به داخل بندر یا آن طرف در راه باز میکردیم. هرچه میگذشت شدت آتش روی این قسمت بیشتر می شد.بچه ها تیر می خوردند و من و دکتر سعادت،جراحت های سطحی شان را پانسمان می کردیم.به خاطر کمبود نیرو از ما هم خواستند تیراندازی کنیم.توی این اوضاع و احوال لوله های آر پی جی ام تمام شد.به مرد ارتشی که نزدیکم ایستاده بود،گفتم: گلوله ها تمام شد،چی کار کنم؟ گفت:تو اون سنگر هست به سنگر بین دو در اشاره کرد. بلند شدم که به طرف سنگر بروم،بخاطر تیر اندازی زیاد و احتمال خطر گفت:شما نه ،خط آتیش باز کن،من میرم.دوست نداشتم این قدر ملاحظه ما را بکند و ما را دور نگه دارند.
جان خودشان هم مهم بود.گفتم نه اجازه بدید،خودم میرم.حالا که من تا اینجا اومدم، پس من و شما فرقی نداریم.رفتن زیر آتش، من و شما ندارد شما خط آتش باز کنید.آرپی جی هم که مسلحه شلیک کنید.یعد قنداق ژ_سه ام را به شکم چسباندم و اسلحه را روی رگبار گذاشتم،شروع کردم به تیراندازی و سه، چهار متری کنار در تا سنگر وسط را دویدم. اسلحه تکان می خورد و نمی توانستم آن را
کنترل کنم.فکر میکردم الان است که یک آرپی جی مغزم را متالشی کند.چند لحظه بیشتر طول نکشید به ستون بین دو در رسیدم.دستم را روی گونی ها گذاشتم و خودم را توی سنگر پرت کردم.هنوز به خودم نیامده بودم که دیدم مرد ارتشی بالای سرم
رسیده تنه اش در پناه ستون بود ولی دستش که آرپی جی را گرفته در معرض دید دشمن بود انگار خودش متوجه نبود.فقط باعصبانیت گفت:....
#قصه_شب
#بخش_نود_و_یک
#رمان_دا
#کتاب_بخوانیم
💫ادامه بخش نود و یک💫
این چه کاری بود کردی،منتظر جواب من نماند،از جلوی من رد شد.به محض اینکه یک قدم از سنگر و ستون فاصله گرفت و روی ریل قدم گذاشت،منفجر شد.موج انفجار مرا که هنوز روی دو زانوانم بودم،به کف سنگر پرت کرد و به دنبال آن همهمه ای توی سرم پیچید.دیگر هر چه را که می دیدم یا می شنیدم،فکر می کردم در خواب است.صدای مهیب انفجار،تکه های استخوان و گوشتش که به هوا میرفتند و با صدا به هر طرف می افتادند،خصوصا صدای شکستن سرش را به وضوح شنیدم.بعد،لحظه ای کوتاه دود و آتش و بلافاصله همه چیز را قرمز دیدم.چشمانم فقط قرمزی خون را میدید.انگار همه جا را رنگ قرمز زده بودند.بوی خون و باروت،مو و گوشت سوخته در هم آمیخته،فضا را پر کرده بود.تمام وجود آن مرد ارتشی که به نظر استوار یا گروهبان یک بود،حالا متلاشی شده بود.من درست لحظه ای قبل از انفجار گلوله ای را دیدم که از کنارش رد شد.یقینا اصابت ترکش آن گلوله به آرپی جی که در دست داشت،باعث انفجار و شهادتش شد.بلند شدم.صحنه را خیلی تار می دیدم.هنوز فکر می کردم،خوابم.از مرد ارتشی فقط تکه های سوخته ای باقی مانده بود.انگار کسی او را بلند کرده و به زمین کوبیده بود.آثار خون و
سوختگی را روی زمین می دیدم و بهتم برده بود.به این طرف و آن طرف نگاه می کردم و بعد یک نگاه به جایی که دیگر او نبود.به زمین خیره میشدم.خیلی حالم بد بود به سنگر و ستون پشت سرم نگاه کردم.قسمت هایی از دیوار سوراخ سوراخ شده و یک طرف سنگر خراب شده بود.از این همه ترکش چیزی نصیب من نشده بود.نمیدانم تحت تأثیر دیدن این صحنه بود یا موج انفجاری که پرتم کرد،اصال مغزم کار نمی کرد.انگار هیچ حسی نداشتم.نمیدانم چقدر آنجا را نگاه کردم.بعد اتوماتیک وار سه چهار خرج و گلوله زیر بغلم زدم و راه افتادم.عرض خیابان را بدون اینکه به گلوله ببندم یا بدوم طی کردم. سر جای قبلی ام که رسیدم،نشستم چند بار
دیگر به جنازه تکه پاره که به هر طرف افتاده بود، نگاه کردم.از آن فاصله انگار آنجا یک چیزی به هم پیچیده،افتاده بود.نمی دانم چرا از همان لحظه ای که ما به در سنتاب آمدیم و من این آدم را دیدم،چهره بابا در نظرم آمد، حالت صورتش خیلی شبیه او بود.حتی به دختری هم که همراهم بود میگفتم:این خیلی شبیه بابای منه.کشیدگی صورت پیوستگی ابروها و خصوصا موهایش را که رو به بالا زده بود،مرا عجیب یاد بابا می انداخت. ناخودآگاه جذبش شده بودم.احساس می کردم او بابای من است.تنها تفاوتی که بین
شان دیدم این بود که او حداقل هفت،هشت سال از بابای من کوچک تر بود.غیر از ظاهرش،خلقیاتش بیشتر باعث شده بود،فکر کنم مثل باباست،در حینن بدو بدو کردنهایش با نیروها حرف میزد و تشویق شان می کرد. معلوم بود آدم مؤمنی است که به هدفش اعتقاد دارد.میگفت:احسنت، شما سرباز واقعی هستید.حرف ها و رفتارش که یادم می افتاد،ناخودآگاه میگفتم لعنت به من، لعنت به من، آن قدر گفتم شبیه باباست تا رفت پیش بابا.بی اختیار و مدام این جمله را تکرار می کردم.آنقدر گفتم و گفتم که یکدفعه دختری که همراهم بود،در حالی که مشغول بستن پای مجروحی بود،با عصبانیت،سرم فریاد کشید:بس کن دیگه،میزنم تو گوشت ها،دیوونه مون کردی من فکر میکردم،این حرف را توی ذهنم میگویم غافل از اینکه با صدای بلند تکرار کرده ام دست خودم نبود. گیج و منگ،هنوز فکر میکردم همه چیز را دارم در خواب میبینم.برای اینکه مطمئن شوم این ها خواب است،به آن صحنه نگاه میکردم و میدیدم همه اینها واقعیت دارد. حالت جنون داشتم.نمیدانستم بخندم یا گریه کنم..
بقیه هم مثل من اعصابشان به هم ریخته بود.با این اتفاق یک دفعه نقطه ای که ما بودیم،شلوغ شد.نیروهای دیگر هم آمدند و به دنبالش آتش هم خیلی زیاد شد.آنقدر که
نتوانستند تکه های آن شهید ارتشی را جمع کنند.او همانجا افتاده بود.از توی بندر آن قدر به سمت دیوار می کوبیدند که دیوار میلرزید
و هر لحظه تصور می کردم دیوار فرو می ریزد و ما زیر آن مدفون می شویم.آرپی جی زن های بالای دیوار به خاطر این حجم و شدت آتش مجبور شدند،پایین بیایند.فرمانده قبلش به آنها گفته بود که یکجا ننشینند تا عراقی ها نتوانند جایشان را تشخیص بدهند. با این حال این محل شناسایی شد و ما را به خمپاره و گلوله آرپی جی بستند.توی این شرایط سخت من دیگر مثل قبل نبودم. احساس می کردم به من وزنه بسته اند و سنگین شده ام.نمی توانستم دستانم را به
راحتی تکان بدهم.موقع راه رفتن هم چالاکی و فرز بودن قبل را نداشتم.توی سرم همهمه ای برپا بود.همه اش فکر میکردم الان خمپاره ای هم مرا از هم می پاشد.دیگر نمیتوانستم این طرف و آنطرف بروم.یکجا میخکوب شده بودم و طبق عادت کارهای قبلی ام را تکرار می کردم.نیروها برای جواب دادن به آتش عراقی ها سخت در تلاش بودند،دور و برم پر از سر و صدا بود،مثل اینکه دوباره چند نفری بالای دیوار رفتند.دویدند و دشمن را به رگبار بستند.
#قصه_شب
#بخش_نود_و_یک
#رمان_دا
#کتاب_بخوانیم
#نماز_شب_چهارم_ماه_رمضان برای بالا رفتن عمل
🔵 پیامبر اکرم ﷺ فرمودند:
🟡 هر کس در شب چهارم ماه رمضان #هشت_رکعت نماز بخواند در هر رکعت حمد یک بار و سوره قدر را بیست مرتبه بخواند ، خداوند عمل او را در این شب بالا می برد همانند عمل هفت پیامبر که پیام های پروردگارش به او ابلاغ شده است.
📚 وسائل الشیعه ج ۵ ص ۱۸۶
🟢 چه خوب است که این نماز پرفضیلت را به امام عصر ارواحنا فداه هـدیه کنیم.
#امام_زمان
#رمضان_مهدوی
http://eitaa.com/kahrizsang
32.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#به_وقت_پیشـــرفت_کار_احیـای_قنات
#ماه_مبارک_رمضان
✅لایروبی زیر چاه یازدهم.
🍃🌸🍃
🌼گروه جهادی امام علی (ع)🌼
🍃🌸🍃
قنات باستانی کهریزسنگ
@Ehyagaraneghanat
۱۴۰۲/۱۲/۲۴ پنج شنبه
35.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#ماه_مبارک_رمضان
#به_وقت_پیشـــرفت_کار_احیـای_قنات
✅ادامه ی لایروبی زیر چاه یازدهم
بعد از نماز و افطار.
🍃🌸🍃
🌼گروه جهادی امام علی (ع)🌼
🍃🌸🍃
قنات باستانی کهریزسنگ
@Ehyagaraneghanat
۱۴۰۲/۱۲/۲۴ پنج شنبه
قرائت مناجات حضرت امیر
با نوای کربلایی علی رمضانی
ساعت ۲۲
مسجد جامع
@kfemamzamani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽چگونه گرفتار اسکیمر نشویم؟
📌یکی از شگـردهای کلاهبرداری برای سرقت کارت های بانکی و برداشت غیرمـجاز از موجودی حساب بانکی قربانیان، بهرهگیری از دستگاههای #اسکیمر برای جعل کارتهای بانکی است
1️⃣ مــراجعه کـنیـد pos شـخـصا به دسـتگاه.
2️⃣ هنگام وارد کردن رمز عبور مراقب باشیم.
3️⃣ از تحویل کارت خود به فروشندگان پرهیز نمایید.
4️⃣ حتما رسید را دریافت و بررسی کنید.
#مشارکت_مردمی
#آموزش_همگانی
#پلیس_خدمتگزار
#شهروند_قانون_مدار
✅ خبرگزاری پلیس نجف آباد 👇
https://eitaa.com/Najafabadpolice
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞نماهنگ | اَسماءُ الحُسنی ۲
🌙همخوانی نام های نیکوی خداوند متعال ویژه ماه مبارک رمضان
⭕️با سبک جدید و نغمات نو
⚜اجرای همزمان اعضای نوجوان و بزرگسال:
💠گروه تواشیح بین المللی تسنیم💠
📌ضبط صدا و تنظیم:
🎙استدیو تسنیم اصفهان
📽تصویر برداری شده در:
🏡خانه خاطره انگیز "سريال قصه های مجید"
📺مشاهده و دریافت نسخه باکیفیت:
🌐 aparat.com/v/qrH9x
📲 @tasnim_esf
#ماه_رمضان
#رمضان
هدایت شده از دارالقرآن حضرت مهدی (عج) شهر کهریزسنگ
📣📣 یک خبر خوب☺️
✨شما دعوتید به اولین دیدار با
حجتالاسلام والمسلمین حسینی
مدیر تشکیلات کشوری
تنها مسیرآرامش
⏱زمان :
شنبه 26 اسفندماه ساعت 11:30
🕌 مکان: دارالقران حضرت مهدی (عج) شهر کهریزسنگ
🎤موضوع سخنرانی :
✅همسرداری مومنانه
🌼ضمناً هر روزه از ساعت 10:45محفل جزءخوانی در دارالقرآن، برگزار میشود🌼
❣️منتظر حضور گرم ، پرشور و حداکثری شما خواهران عزیز هستیم
🌿⃟🦋@darolquranehazratmahdi
هدایت شده از هیئت رزمندگان اسلام کهریزسنگ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این فیلم زیرخاکی ، مصداقی از مصادیق بیشمار حمایت تمام عیار مردم از دفاع مقدس هست.
✌️به راستی که جنگ ما #مردمی بود و این مردم بودند که دفاع مقدس را اداره و پشتیبانی میکردند
🔹دیدن این صحنه لازم و بلکه واجب هست
🍃برای عموم یادآور خاطرات و مایه غرور و عظمت
🍂برای مسئولین یادآوری برای خدمتگذاری بی منت به ملت .
#دفاع_مقدس
#ملت_قهرمان
@________________________🖌
هیئت رزمندگان اسلام
@Razmandegan_eslam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕰 #به_رسم_عاشقی: ۲۲ شب...
✍ قرائت دستهجمعی و همزمان #دعای_فرج برای تعجیل در فرج حضرت صاحبالزمان عجل الله فرجه الشریف و علیهالسلام
✍ اِلهى عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفآءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطآءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجآءُ وَ ضاقَتِ الاَْرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمآءُ...
❤️ #امام_مهدی علیهالسلام فرمودند: در تعجيل #فرج بسیار دعا كنيد كه تعجيل در فرج، گشايش كار خود شماست.
💚 اللهم عجل لولیک الفرج 🇮🇷
🌸🍃در آستانه شروع ماه مبارک رمضان ماه دعا و خضوع و خشیت الهی و استجابت دعا مرکز نیکوکاری کهریزسنگ اقدام به تاسیس کانال مرجعی از ادعیه و قرآن از منابع معتبر شیعه به صورت متنی ، صوتی نموده است.
🌸🍃شما همشهریان متدین و روزه دار می توانید با لینک زیر 👇
@amalestijari
به کانال مرجع قرآن و ادعیه شهر بپیوندید و از مطالب غنی و مفید آن بهره مند گردید .
⚡️سفارش ختم قرآن با همکاری دارالقرآن حضرت مهدی(عج) کهریزسنگ و همراهی حافظان و قاریان دارای تجوید و قرائت صحیح شهر و شهرهای اطراف
⚡️سفارش نماز و روزه قضاء برای اموات و عزیزان آسمانی با همکاری طلاب دارای مدرک مرتبط
⚡️ سفارش دعا و ختم و اذکار مجرب
نکته: فایل هر دعا و زیارات و نیایشی را نیاز دارید در این کانال جستجو بزنید.
دیگر نیاز نیست برای سفارش نماز و روزه اموات و درگذشتگان طبق وصیت ایشان به خارج از شهر برویم.
توجه : بخشی از عواید حاصل از نماز و روزه استیجاری به رضایت کامل انجام دهندگان ، خرج امور ایتام و نیازمندان واجد شرایط شهرمان می گردد.
آیدی مدیر کانال :
@matinaminy
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: جمعه - ۲۵ اسفند ۱۴۰۲
میلادی: Friday - 15 March 2024
قمری: الجمعة، 4 رمضان 1445
🌹 امروز متعلق است به:
🔸صاحب العصر و الزمان حضرت حجة بن الحسن العسكري عليهما السّلام
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹هلاکت زیاد بن ابیه (زیاد بن ابی سفیان)، 53ه-ق
📆 روزشمار:
▪️6 روز تا رحلت ام المومنین حضرت خدیجه علیها السلام
▪️11 روز تا ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام
▪️14 روز تا اولین شب قدر
▪️15 روز تا ضربت خوردن امام علی علیه السلام
▪️16 روز تا دومین شب قدر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸آغـاز می کنیـم
✨جمعه ای دگر از
🌸کتـاب زندگیمـان را
✨با ذکـر مقـدس
🌸بسم الله الرحمن الرحیم🌸
🌸و مُهـر می زنیم
✨به نام پر برکت صاحب لحظه ها
🌸امــام زمــان(عجل الله فرجه)
✍️کانال کهریزسنگ در ایتا و روبیکا : 👇
❤️𝙅𝙤𝙞𝙣 𝙪𝙨:
╭─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─╮
eitaa.com/kahrizsang
rubika.ir/kahrizsang
╰─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تقدیم هدیه در قالب مثال به مجری برنامه یک شهر ضیافت
عطر را بر تن بزن ، بر جان بمال
خوش رایحهترین عطر ،درون شیشه و در جیب بغل باشد، چه فایده ؟ چه حاصل ؟ عطر را باید به تن زد و به جامه ؛ یعنی باید یک ظهور و بروز و نمود و نمایشی داشته باشد ، تا هم خود نصیبی برده و هم دیگران بهرهای ببرند .
و ایمان دقیقاً شبیه به همان عطر دل انگیز و دل آویز است ؛ پس اگر تنها گوشه ی دل باشد ، هیچ قدر و قرب و قیمتی ندارد . ایمان باید نه تنها در ذهن و ضمیر تو ، بلکه باید در زندگی تو ، ساری ،جاری پیدا و پدیدار باشد .
ایمان مقدمه عمل است .
« إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا » قطعاً آن کسانی که ایمان آوردند ( یعنی ایمان قلبی و باطنی آوردند و به خدا در هر شرایطی اعتماد کرده و باورشان را حفظ کردند ) « وَالَّذِينَ هَاجَرُوا » و آن کسانی که هجرت کردند ( یعنی ایمانشان صرفاً یک اعتقاد قلبی نبود ، بلکه به عمل تبدیل شد ) « وَجَاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ » آن مومنانی که اهل مبارزه خستگی ناپذیر در راه خدا باشند « أُولَٰئِكَ يَرْجُونَ رَحْمَتَ اللَّهِ ۚ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ » آن مومنان ،باید انتظار رحمت از سوی خدای متعال را داشته باشند ؛ همان خدایی که بسیار آمرزنده و مهربان است. ( رحمت خدا نصیب کسانی میشود که علاوه بر ادعای ایمان قلبی ، اهل عمل بر اساس ایمانشان هم باشند )
#مسطورا
#زندگی_با_آیه_ها
#نهضت_تبلیغات_اسلامی_نجف_آباد
•┈┈••✾•◈💠◈•✾••┈┈•
تبلیغاتاسلامیشهرستان نجفآباد
🔰 @tabligh_es_najafabad
هدایت شده از حسینیه چهارده معصوم(علیهم السلام) شهر کهریزسنگ
گزارش تصویری شب سوم ماه مبارک رمضان
حسینیه چهارده معصوم(علیهم السلام)
@H14M_K