eitaa logo
کانال کهریزسنگ
4.7هزار دنبال‌کننده
18.5هزار عکس
7هزار ویدیو
340 فایل
خبری ، اجتماعی ، فرهنگی ، مذهبی و شهروندی منطبق با قوانین کشور ، میزبان شهروندان شهرهای غرب استان ، کهریزسنگ ، اصغرآباد ، گلدشت ، قلعه سفید ،کوشک و قهدریجان در شهرستان های نجف آباد، خمینی شهر و فلاورجان ، آیدی ادمین ها : eitaa.com/admineeitaa
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فقط خرج کار جلو عبا رو داشته باش😍 مخصوص خوش سلیقه هاست اگه دنبال کارهای متنوع می گردی به کانال ما سر بزن مزون یاس حجاب https://eitaa.com/hejabe_yas @arezo2615 👈راه ارتباطی با ما
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙 حجت‌الاسلام 💢آثار باورنکردنی بد اخلاقی! 🔸کوتاه و شنیدنی👌 در ماه مبارک رمضان مراقب باشیم تشنگی و ... موجب نشود اجر روزه خودمان را خدای ناکرده با بد اخلاقی در منزل زایل کنیم.
💫بخش_نود_و_نه💫 حتی یادم هست بابا گاهی به شوخی و خنده میگفت:بلاخره ما نفهمیدیم تو چقدر منو دوست داری.حالا من می فهمیدم میزان دوست داشتنش چقدر بوده است در بین حرف های ما،زینب که دوباره به من انس گرفته بود بهم تکیه داد.دا گفت:بیا این طرف کمر خواهرت تیر خورده.با تعجب برگشت نگاهم کرد و پرسید:چه جوری تیر خوردی؟ گفتم:به خمپاره کور بود منو ندید،افتاد نزدیکم.ترکشش خورد به من،بعد برای اینکه ذهنش را منحرف کنم،پرسیدم:توی کمپ دوست پیدا کردی؟گفت:با بچه ها بازی می کنم ولی دوست نشدم.یکی،دو ساعتی که گذشت دا بلند شد برود.خیلی ناراحت بود، احساس می کرد ما برای خانواده آقای بهرام زاده اسباب زحمت شده ایم.به همین خاطر، خیلی به ما سر نمیزد وقتی به زینب گفت بیا برویم،زینب به من گفت:تو هم بیا.دا گفت: نمیشه خواهرت باید بمونه.زینب به گریه افتاد،از من کنده نمیشد.دا به زور بلندش کرد.زینب دست هایش را به چشمش می مالید و میگفت:دا بذار بمونم. آنها که رفتند گریه افتادم.دلتنگی هایم بیشتر شد.با دیدن زینب نبود بابا را بیشتر احساس کردم.برای اینکه کسی متوجه حالم نشود سرم را زیر ملحفه بردم و خودم را به خواب زدم و یک دل سیر گریه کردم،دا دیگر زینب را نیاورد،هرچه بیشتر می گذشت بیشترحوصله ام سر میرفت.آقای بهرام زاده هم تلاش می کرد من در شرایط بهتری قرار بگیرم و با اعصاب راحت استراحت کنم.دکترها به آقای بهرام زاده و دایی گفته بودند اخبار جنگ را نشنود،عصبی نشود،محیطش آرام باشد،هر وقت میپرسیدم:چه خبر؟میگفتند:خبر خاصی نیست ما هم بی خبریم.گاهی سر و صدای میهمان ها می آمد.تعدادشان هم کم و زیاد میشد،به شهرهای دیگر میرفتند یا توی ماهشهر خانه اجاره میکردند؛همه حرفها راجع به خرمشهر بود،هرچند واضح نمی شنیدم ولی دلم می خواست بدانم چه شده.هر کسی می آمد،او را سؤال پیچ میکردم. دلم گواهی بد میداد.تمام اصرارم برای بودن در خرمشهر به خاطر این بود که احساسم بهم میگفت این آخرین دیدار و این آخرین حضور من در آنجاست،فکر اینکه عراقی ها پیشروی کنند و مزار بابا و علی را بهم بزنند و از بین ببرند، دیوانه ام می کرد،ساعت ها بی حرکت توی رختخواب افتادن،فرصتی فراهم کرده بود تا تمام جاهایی که این روزها رفته بودم،تمام لحظه ها و آدمها و صحنه ها را از نظر بگذرانم.حتی دلم برای گیوا تنگ شده بود. گیوایی که آن روزها از رفتارش عاصی و فراری بودم.حالا دعا میکردم خدا مرا به خرمشهر برگرداند و اجازه بدهد من فعالیت کنم.بعد از کلی روز دویدن و آرام نگرفتن حالا بی حرکت گوشه ای افتاده و از همه جا بی خبر بودم غم بزرگی روی دلم نشسته بود.از طرفی فکر میکردم توی مدتی که در شهر بودم خوب تلاش نکردم،بایدبرای شهرم بیشتر تلاش می کردم،حالا از خودم راضی نبودم.حرفهای دلم را نمی توانستم به کسی بگویم.یک شب همانطور که دراز کشیده و استراحت میکردم، لیال گفت:آبجی،سعیدی یادته ؟گفتم:آره اسماعیل رو میگی دیگه،جنازه اش رو بردیم ماهشهر.گفت:برادر بزرگترش،ابراهیم رو هم یادت میاد؟ گفتم:آره مگه چی شده؟گفت: همون روزی که توی سنتاب تو مجروح شدی، عراقی ها تا در رسیده بودند وبچه های توی پادگان عقب نشینی کردند.من همین طوری که توی جنت آباد چرخ می خوردم دیدم ابراهیم سعیدی جلوی در جنت آباد افتاده، رفتم جلو.دیدم ترکش توی فکش خورده، خیلی سخت نفس میکشید.از دهنش خون و کف بیرون میزد.فکر کردم او هم شهید شده باشه،گفتم: خدا به داد مادرش برسه،با چه سختی اینارو بزرگ کرد.لیال ادامه داد:وقتی من بالا سر ابراهیم رسیدم.داشت جون می داد.با اون وضعیت به سختی اشهدش رو می گفت،مونده بودم چی کار کنم که یک دفعه دیدم ماشین جیپی پر از سرباز تو جاده کمربندی از سمت پادگان در حركته.از همون جایی که وایستاده بودم، داد زدم و با دست اشاره کردم که وایستید،نگه دارید.اما اونا با سرعت از جلوی ما رد شدند و رفتند.من خیلی ناراحت شدم.سرشون داد زدم و گفتم:خیلی نامردید.شماها بی غیرتید این مجروح اینجا افتاده شما ول میکنین،میروید؟حرفم تموم نشده چشمم به یه عده نظامی افتاد که از همون طرفی که جیپ اومده بود توی جاده حرکت میکردند.باز دست تکون دادم و اشاره کردم تا آنها بیایند و فکری به حال ابراهیم بکنند.یه دفعه دیدم جیب با اینکه از جنت آباد دور شده بود،با سرعت به طرفم برگشت. خیلی تعجب کرده بودم.مونده بودم چرا رفتند و چی شد که دارن بر میگردند.جیپ که نگه داشت،دو نفر پایین پریدند و در حالی که ابراهیم رو برمی داشتند،با دستپاچگی گفتند: زود سوار شو نیروهایی که پشت سرمون اند همه عراقی اند.از شنیدن این ماجرا حس کردم مغزم یخ زد،حالم بد شد.با بهت و وحشت لیال را نگاه کردم.یک لحظه فکر کردم اگر لیال را برده بودند،حتی تصورش هم دیوانه ام می کرد.به سختی پرسیدم:بعدش چی شد؟گفت:هیچی من اصلا باور نمیکردم عراقی ها تا اینجا اومده باشن.
💫ادامه بخش نود و نه💫 هول سوار شدم ماشین که راه افتاد سر و کله یه ماشین نظامی عراقی هم پیدا شد،اگه تو جنت آباد مونده بودم حتما اسیر میشدم. نمیدونم به سر اون چند نفری که اونجا بودن چی اومد.خدا رو شکر زینب اون موقع جنت آباد نبود.با بغض گفتم:اگه اسیر میشدی من چه کار میکردم؟گفت:هیچی من هم مثل بقیه.بقیه چیکار کردند.مگه بعثی ها نریختند تو خونه های مردم یه عده رو بردند،گفتم: بسه دیگه هیچی نگو دستش را گرفتم و فشردم.هرچه بیشتر فکر میکردم عمق فاجعه برایم وسیع تر و دردناک تر میشد. خودم را سرزنش میکردم که چرا لیال را آنجا تنها گذاشته بودم.اگر این اتفاق می افتاد چه خاکی به سرم میکردم؟به دا چه جوابی می دادم ؟بابا مسئولیت لیال را به من سپرده بود،اطمینان بابا به من چی میشد؟ امانتی اش را مواظبت نکرده بودم.لیال را نگاه میکردم و خدا را شکر میکردم.به خودم دلداری میدادم الان لیال اینجاست،صحیح و سالم.باز فکر میکردم اگر مویی از سرش کم میشد تا آخر عمر خودم را نمی بخشیدم.لیال حال و روز مرا که میدید میخندید و میگفت: حالا که اتفاقی نیفتاده،چرا این قدر خودت را ناراحت می کنی؟ولی من نمی توانستم آرام بگیرم.حواسش که نبود،لباسش را میگرفتم تا آرام شوم و از حضورش در کنارم احساس امنیت کنم.وقتی میخوابید نگاهش میکردم و اشک میریختم.تا یه روز این موضوع فکرم را مشغول کرده بود.به خودم میگفتم:دیگر نباید از این سهل انگاری ها بکنم،نباید بابا را نسبت به اعتمادی که به من کرده است،پشیمان کنم.دیگر نمیگذارم لیال از کنارم جنب بخورد. روزهای حضورمان در خانه آقای بهرام زاده اینطور میگذشت و کم کم حالم رو به بهبود میرفت.ورم پاهایم تا حد زیادی خوابید،پای چپم کمی حس پیدا کرده بود و با کمک بقیه توانستم بایستم و پاهایم را روی زمین بگذارم.اما زمین را حس نمیکردم.خانه آقای بهرام زاده که دوباره شلوغ شد،گفتم:مرا از اینجا ببرند آقای بهرام زاده راضی نبود،به اصرار من پذیرفت.بعد از تقریبا یک هفته ای که آنجا بودیم،یک روز صبح طرف های ساعت نه،ده دایی ماشینی آورد و مرا به کمپ برد. کمپ به کارکنان ژاپنی،چینی و کره ای شرکت پتروشیمی اختصاص داشت.آنها با شروع جنگ آن را تخلیه کرده بودند.کمپ خارج از سربندر بود و یک ربع،بیست دقیقه ای با شهر فاصله داشت.توی کمپ،داپی تختشان را بیرون اتاق پیش ساخته شان گذاشت و مرا روی آن گذاشتن.از اینکه توی هوای آزاد بودم احساس خوبی داشتم و از طرفی چون با آن وضعیت خوابیده بودم،خجالت میکشیدم. چند دقیقه بعد از رسیدن ما دا و بچه ها آمدند،برادرام که انگار خجالت میکشیدند ، عقب تر ایستاده بودند و مرا نگاه میکردند. گفتم:بیایید ببینم.به خاطر حرف دا که گفته بوده دائم توی محوطه بازی می کند و حرف گوش نمیدهند،گفتم:شنیدم شیطون شدید، می خندیدند.دایی ناد علی که تقریبا انتهای کمپ بود،پنج،شش خانواده از فامیل های زن دایی مستقر شده بودند.آنها هم به عیادتم آمدند و دورم جمع شدند.بندگان خدا فارسی بلد نبودند،تازه یک سال بود که صدام آنها را از عراق بیرون کرده بود و اینها به خرمشهر آمده بودند.نزدیکی های ظهر آقای بهرام زاده دنبالم آمد و گفت:از بیمارستان تماس گرفتن هلیکوپتر اومده.گفتم:من نمیام دایی و آقای بهرام زاده ناراحت و متعجب پرسیدند:چرا؟ گفتم:من که با ماشین میتونم برم.آنقدر مجروح بد حال در بیمارستان دیده بودم که بخواهم چنین تصمیمی بگیرم.اعزام با هلیکوپتر را حق خودم نمیدانستم.نمی توانستم بپذیرم مجروحانی که در بیمارستان هستند.قطع عضو شده اند،بمانند و من بروم دایی گفت:ممکنه توی تکونهای ماشین مشکلی برات پیش بیاد.گفتم:نه هیچ اتفاقی نمی افته.هرکاری کردند متقاعدم کنند،قبول نکردم.دایی دیگر از دستم عصبانی شده بود. آقای بهرام زاده هم رفت.آن شب دردهایم دوباره به سراغم آمد.خارش محل زخم نشان میداد که در حال عفونت است.روز بعد دایی آمبولانس کمپ را خبر کرد.بیچاره دا فکر می کرد مرا توی ماهشهر نگه میدارند،راضی شد همراهم نیاید.در بیمارستان دکتر دستور اعزام برایم نوشت.آمبولانس در حال حرکت به طرف شیراز بود و خانواده ای را که همه آنها مجروح بودند،به زور در آن جای داده بودند.لیال روی برآمدگی چرخ ماشین نشست.من هم لبه در نشستم و پاهایم را دراز کردم،در را بستند و آمبولانس با یک پزشک و یک پرستار حرکت کرد.جایم راحت نبود،به سختی خودم را در کنج بین در و دیواره آمبولانس جا داده بودم،آمبولانس شیشه نداشت و موقع حرکت ماشین باد از نیمه بدون شیشه در به داخل می وزید. بعضی جاها گرم و بعضی جاها سرد بود،یک بار که راننده آمبولانس برای کنترل وضعیت ماشین نگه داشت.پرستار روم ملحفه کشید و پزشک همراهمان که دکتر مصطفوی نام داشت،کمی خوردنی خرید و بین مان توزیع کرد.در این بین دکتر به مردمی که کنجکاو شده بودند و توی ماشین سرک میکشیدند، گفت:بیاید جلو ببینید مردم خرمشهر به چه وضعی افتادند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 زاینده‌رود به اصفهان جان دوباره بخشید. 🔹ساعاتی پیش جریان آب زاینده‌رود به نصف جهان رسید و انتظار شهروندان و مسافران نوروزی برای جریان آب زاینده‌رود در اصفهان به پایان رسید. ‌‌✍️کانال کهریزسنگ در ایتا و روبیکا : 👇 ❤️𝙅𝙤𝙞𝙣 𝙪𝙨: ╭─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─╮ eitaa.com/kahrizsang rubika.ir/kahrizsang ╰─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─╯
‼️😞شیرینی نخور دیابت داری... ‼️😞بخاطر مشکل قندخونم لاغر شدم... ‼️😞کاش یه راهی بود دیگه قرص نمیخوردم... 👋🏻👋🏻خداحافظ دیابت ❗️اختراع جدید، کشف داروی گیاهی دیابت وترک اعتیاد✅ برای کسب اطلاعات بیشتر و دریافت مشاوره و ثبت دارو عضوکانال کلینیک قاصدک شوید👇🏻👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/3844735633C42489fe355 آیدی کارشناس طب سنتی ☘️👇: @Dr_gaffari برای درمان قطعی و ریشه‌ای فرم زیر رو پر کنید 👇👇👇👇👇 https://app.epoll.pro/36822950 شماره تماس: 📞۰۹۰۱۵۱۹۸۶۶۱
🔴 استاد حوزه علمیه ماهشهر به قتل رسید! 🔹شیخ حمزه اکرمی از اساتید و کادر حوزه علمیه ماهشهر که در تاکسی اینترنتی اسنپ فعالیت می کرد، توسط یکی از مسافرین به قتل رسید. 🔹این روحانی برجسته حوزه علمیه بندرماهشهر که برای امرار معاش خانواده خود مسافربری میکرد، پس از سوار کردن مسافر ناپدید و جسد آغشته به خون وی جنب راه‌آهن بندرماهشهر پیدا شد. 🔹این روحانی به ضرب گلوله به قتل رسید و سارقان پس از پرتاب کردن جسد وی به بیرون با خودرو از وی گذشته و خودرو او را به سرقت بردند.
22.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻چشم‌نوازترین میدان تاریخی جهان به استقبال بهار رفته است 🔹میدان تاریخی امام(ره) اصفهان در نوروز ۱۴۰۳ روزانه میزبان هزاران گردشگر از اقصی‌نقاط کشور خواهد بود.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 👆 🔰بی توجهی به هشدارها و گرفتار شدن یک شهروند در هنگام فیلمبرداری و عکاسی و نجات توسط نیروهای امدادی
♨️ خبر خوب برای وراث جامانده از سود سهام عدالت 🔹خبر خوب اینکه وراث جامانده از دریافت سود سهام عدالت متوفیان در مرحله دوم واریز سود در اسفندماه سال گذشته، تمام سود معوقه سال‌های گذشته را به شرط سجامی شدن در مرحله سوم واریز سود سهام عدالت در خردادماه دریافت می‌کنند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 حرم پدر آمادۀ برپایی جشن تولد برای پسر 🔹حرم امام علی (ع) در آستانۀ نیمۀ ماه رمضان برای برپایی جشن میلاد امام حسن مجتبی علیه السلام/خبرگزاری دانشجو
24.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🕰 : ۲۲ شب... ✍ قرائت دسته‌جمعی و همزمان برای تعجیل در فرج حضرت صاحب‌الزمان عجل الله فرجه الشریف و علیه‌السلام ✍ اِلهى عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفآءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطآءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجآءُ وَ ضاقَتِ الاَْرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمآءُ... ❤️ علیه‌السلام فرمودند: در تعجيل بسیار دعا كنيد كه تعجيل در فرج، گشايش كار خود شماست. 💚 اللهم عجل لولیک الفرج 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❗توجه❗ کاروان زیارتی حضرت زهرا تقدیم میکند: با کیفیت و قیمت بسیار مناسب 🟢 ویژه عید سعید فطر 🟢 ┄┅┅❀🏴❀┅┅┄ 💠تور کامل ۱۰ روزه (رفت و برگشت) همراه باکلیه امکانات رفاهی(هتل و غذا) 👈🏻هتل نزدیک به حرم 👈🏻و کلیه زیارت های دوره ای سید محمدبلد / دوطفلان / جناب حر مسجد کوفه / مسجد سهله / جناب کمیل 👈🏻همراه با مداح 5️⃣ شب اقامت در کربلا (هتل نزدیک) « شب جمعه و عید فطر در کربلا » 2️⃣ شب اقامت در نجف (هتل نزدیک) 1️⃣ اقامت در کاظمین و سامرا ♦️قیمت: با احترام : نفری ۷ میلیون» ┄┅┅❀🌺❀┅┅┄ ✴️تاریخ رفت: ۱۸ فروردین از امام زاده سید محمد قهدریجان ♦️ظرفیت محدود♦️ جهت ثبت نام تماس حاصل فرمائید. 📞۰۹۱۳۹۴۴۱۳۸۹ | آقای باقری از کانال زیر با ما در ارتباط باشید @karevan_hazratzahra
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: یکشنبه - ۰۵ فروردین ۱۴۰۳ میلادی: Sunday - 24 March 2024 قمری: الأحد، 13 رمضان 1445 🌹 امروز متعلق است به: 🔸مولی الموحدین امیر المومنین حضرت علی بن ابیطالب علیهما السّلام 🔸(عصمة الله الكبري حضرت فاطمة زهرا سلام الله عليها) ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹هلاکت حجاج بن یوسف ثقفی لعنة الله علیه، 95ه-ق 📆 روزشمار: ▪️2 روز تا ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام ▪️5 روز تا اولین شب قدر ▪️6 روز تا ضربت خوردن امام علی علیه السلام ▪️7 روز تا دومین شب قدر ▪️8 روز تا شهادت امیرالمومنین حضرت علی علیه السلام
هدایت شده از شهدای شهر کهریزسنگ
qoran-13.mp3
3.97M
ماه رمضان با شهدا✨ 🎤تندخوانی جزء سیزدهم قرآن کریم ثوابی از روخوانیِ قرآن کریم، هدیه به امام زمان(عج) و تمامیِ شهدا، اموات رو فراموش نکنید..🤲🏻 🕊 🌙 ☫🇮🇷 🇮🇷☫ @shohadayekahrizsang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 🌸سـلام صبحتون زیبا 🌿چه شادی بخش است 🌸نگاه خندان 🌿آنگاه که دل پراز امید به 🌸فردایی روشن است. 🌿زندگی باغ تمنای خداست 🌸زندگی یعنی همین صبح ها، 🌿لبخندها، آواز ها یکشنبه تون پر از موفقیت ‌✍️کانال کهریزسنگ در ایتا و روبیکا : 👇 ❤️𝙅𝙤𝙞𝙣 𝙪𝙨: ╭─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─╮ eitaa.com/kahrizsang rubika.ir/kahrizsang ╰─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
موکب پذیرایی توزیع افطاری به مناسبت ولادت کریم اهل بیت امام حسن مجتبی(علیه السلام) دوشنبه۶فروردین قبل ازاذان مغرب حسینیه چهارده معصوم(علیهم السلام) @H14M_K
⭕️ثبت نام اردوی جهادی(شماره ۴۷) ✅جهت کمک به ایجاد زیر ساخت های آسیب دیده در سیل استان سیستان و بلوچستان (ویژه آقایان ) ((ساخت گوم سیمانی چاه های فاضلاب)) 🗓زمان اعزام :۱۴۰۲/۱/۸ به مدت ۹ روز ❌مهلت ثبت نام:تا۷فرودین ماه 📌مکان خدمت :شهرستان دشتیاری استان سیستان وبلوچستان محل اعزام:ترمینال کاوه اصفهان ♻️فرم الکترونیک ثبت نام:👇👇 https://formafzar.com/form/p1cph 📄جهت کسب اطلاعات بیشتر با شماره ۰۹۲۱۶۳۰۹۹۳۵ (محمدی) تماس حاصل فرمائید ویا عضو کانال قرارگاه جهادی شهیدمسلم خیزاب شوید. ⛔️باانتشار این اطلاعیه درامرخیر سهیم باشید و ازثواب این حرکت بهره مندشوید🙏 https://eitaa.com/gharargah_moslem_khizab
🔅یا حسن؛ گر مس طلبی، کریم، زر خواهد داد، آمالِ تو زر شود، گوهر خواهد داد، بر کاهل و رند نیست فرقی وقتی، از حدِّ مراد بیشتر خواهد داد... 💠 مراسم جشن بزرگ‌ میلاد امام حسن مجتبی علیه السلام سخنران: 👤حجت الاسـلام امان الهی و نواے گرم: 👤 مداحان اهل بیت 🕰 دوشنبه ۶فروردین ماه از ساعت ۱۶:۴۵ عصر الی افطار 🍛 همراه با صرف افطاری            🕌 بیت العباس شهدای کهریزسنگ هیئت عاشقان و منتظران حضرت مهدی «عج» ╭┅───────┅╮    @beit_abbas ╰┅───────┅╯
کانال کهریزسنگ
به نام خدا و سلام و ادب به محضر شما همشهریان عزیز در ستون پیام های شهروندی موارد زیادی داشتیم از نگ
با سلام و ادب پیرو پیگیری انجام شده در خصوص اتوبوس های واحد و تماس با ناظر خطوط ایشان اعلام کردند که از امروز یک دستگاه اتوبوس توسط اتوبوسرانی نجف آباد برای خط کهریزسنگ یک ساعت یک بار در نظر گرفته شده و فعال می باشد . البته تعداد مسافر بسیار کم بوده و به همین دلیل امکان فعالیت با تمام ظرفیت تا پایان تعطیلات نوروزی امکانپذیر نمی باشد . نکته مهم این که مالکان اتوبوس های واحد برای امضای قرارداد با شرایط جدید می توانند به اتوبوسرانی مراجعه فرمایند.
⭕️ نرخ بیکاری تک‌رقمی در ۲۰ استان 🔰 در روزهای پایانی سال ۱۴۰۲ مرکز آمار ایران نرخ بیکاری زمستان را ۸,۶ درصد اعلام کرد که نسبت به زمستان ۱۴۰۱ با کاهش ۱.۱ درصدی مواجه شده است. 🔹احیای واحدهای راکد و نیمه‌فعال، برگزاری جلسات شورای اشتغال با حضور رئیس‌جمهور و توسعه سامانه رصد شغل از جمله اقدامات دولت برای کاهش بیکاری در کشور است. 🔹نرخ بیکاری طبق آخرین گزارش مرکز آمار در ۲۰ استان تک‌رقمی شده که نسبت به فصل قبل چهار استان از این رسته کم شده‌اند. ✅ دولت سیزدهم امیدوار است تا پایان این دولت بتواند نرخ بیکاری در همه استان‌ها را تک‌رقمی کند. وزارت تعاون، کار و رفاه‌ اجتماعی: 🆔 @mcls_gov_ir