ارزانسرای ماهان گلدشت(مجاور کهریزسنگ) جهت تکمیل کادر خود برای صندوق داری و چیدمان ، نیاز مبرم به چند نفر نیروی خانم دارد ، جهت اطلاعات بیشتر با شماره زیر تماس حاصل نمایید .
📱09132172107
💫بخش صد و بیست و نه💫
من که عبدالله معاوی را در حال بیماری و فراموشی دیده بودم،هر بار با دیدن حسین و سلامتی اش خوشحال میشدم.وقتی خبر شهادتش را شنیدم،دوست داشتم بمیرم.از خدا خواستم جانم را بگیرد،آشناها یکی یکی می رفتند،همچنان که خیلی از مردانی که همسرانشان در همسایگی ما بودند به شهادت میرسیدند.برایم باور کردنی نبود با یکی حرف میزدی،یک ساعت بعد میگفتند: شهید شده،کسی را میدیدی،ساعتی بعد در تشییع جنازه اش بود.مثل همیشه رفتم پیش بندری زاده،احساس میکردم مادرم است حرفهایش به دلم مینشست،به آدم دلگرمی و امیدواری میداد،به سیما گفتم: حسین شهید شده دوست دارم بمیرم.سیما گفت:وقتی مجید خیاط زاده شهید شد،بتول کازرونی هم همین حرف تو را میزد میگفت: دیگر دوست ندارم زنده باشم.مادر حسین بعد از شهادت او به منازل رادیو و تلویزیون آمد و همانجا ماندگار شد.مراسم ختم حسین را هم در این منازل برگزار کردند.روز چهلم حسین با ماه رمضان مصادف بود.چون حسین ماهی بیاح' خیلی دوست داشت، مادرش برای افطار مهمان های مراسم چهلم، مقدار زیادی ماهی بیاح خرید.من هم برای تمیز کردن ماهی ها به کمک او رفتم همان شب خواهر حسین دخترش را به دنیا آورد. تأثیر شهادت حسین روی او باعث شد نتواند بچه را نگه دارد.روحیه مادر حسین خیلی بهتر از دخترش بود.او نوه اش را پیش خودش آورد و از او نگهداری کرد.من مرتب به مادر حسین سر میزدم.
در آبادان که بودم فکر و ذکرم مدام مشغول خواهر و برادرانم بود که در تهران چه میکنند. با چه کسانی رفت و آمد دارند.مرتب با تلفن آنها را کنترل میکردم و از آنها راجع به یکدیگر سؤال میکردم.از حسن راجع به منصور اطلاعات میگرفتم،از منصور راجع به حسن، خیالم از بابت سعید راحت بود.او از اول پسر آرام و سر به راهی بود.حسن هم بچه خوبی بود،منتهی خیلی تخس بود و سر نترسی داشت.آنها چون کوچکتر بودند،بیشتر می توانستم کنترل شان کنم.بیشتر نگران منصور بودم که سن بحرانی را پشت سر میگذاشت و شرایط خاص خودش را داشت.متأسفانه در ساختمان کوشک با مساله مواد مخدر و حتی مشروبات الکلی رو به رو بودیم،یکی از مردان ساختمان هیئت عزاداری به اسم امام حسین راه انداخته بود که در پس پرده این به اصطلاح هیئت،کارهای خلاف مرتکب میشد.
من از ترس گرایش منصور به این مسائل با اینکه نفرت داشتم چشمم به این جور آدم ها بخورد،مجبور میشدم بروم داخل هیئت و منصور را از بین آنها بیرون بکشم،به او میگفتم نمیخوام با اینا قاطی بشی،اینا به اسم امام حسین ممکنه خیلی خلافها بکنند
تمام تلاشم این بود که بچه ها راهی غیر از راه درست نروند.هرچند خودم نیاز داشتم کسی راهنمایم باشد،ولی سعی میکردم کمبود پدر و بزرگ تر را برای خانواده جبران کنم.آن سال ها در محل حزب جمهوری با مدرسه شهید مطهری دعای توسل و کمیل برگزار میشد.تا وقتی ازدواج نکرده و درتهران
بودم یا هر گاه بعد از ازدواجم به آبادان می آمدم اکثر اوقات با خانواده و گاهی با اهالی ساختمان کوشک در این مراسم ها شرکت
میکردیم بچه ها را مرتب به مساجد قائم یا جلیلی میبردم تا مانع از انحرافشان بشود،
تابستان که سر میرسید و مدارس تعطیل می شد،از آبادان به دا تلفن میکردم و میگفتم: بچه ها آخرین امتحان شان را که دادند راه
بیفتند بیایند آبادان،اگر دا نمی توانست آنها را بیاورد،خودم به تهران میرفتم و آنها را باخودم می آوردم.با اینکه بچه ها شیطنت میکردند، ولی ترجیح میدادم پیش خودم باشند.در تابستان گاهی هم من به تهران می آمدم. واحد فرهنگی ساختمان کوشک برنامه های متنوع و سرگرم کننده ای برای بچه ها برگزار میکرد.تقریبا حسن و سعید و بقیه بچه های
ساختمان هر روز میرفتند واحد فرهنگی که در طبقه هفتم ساختمان بود.آنجا آزاد بودند با برنامه های آنجا سرگرم میشدند.طبقه هفتم در واقع سالن بزرگی بود با دیوارهای چوبی و سقف کاذب ساخته شده بود.دیوار های رو به سمت خیابان سقف تا کف تماما شیشه ای بود.ابتدای سالن هم اتاقکی قرار داشت که توسط لبه چوبی از بقیه سالن جدا میشد،از داخل اتاق هم پله میخورد و به پشت بام راه داشت،یک روز حسن و چند تا از پسرها که وسایل بازی شان را در آن اتاقک جا گذاشته بودند،از مسئول واحد میخواهند در اتاقک را باز کند تا بروند وسایل شان را بردارند.او قبول نمیکند.بچه ها اصرار میکنند اما او میگوید،شما بروید آنجا شلوغ میکنید و همه چیز را به هم میریزید.حسن با یکی از بچه ها به نام کوروش که او هم فرزند شهید بود،تصمیم میگیرند از پنجره سالن خارج شوند و از طریق پنجره اتاقک به داخل آن راه پیدا کنند.آنها از پنجره بیرون میروند،دستان شان را به میله ها و لبه های باریک پنجره ها و دیوار شیشه ای میگیرند و به این شکل خودشان را به اتاقک میرسانند.داخل میشوند وسایل شان را برمیدارند و دوباره به همین ترتیب،به سالن برمیگردند من وقتی
شنیدم مو به تنم راست شد.
#قصه_شب
#بخش_صد_و_بیست_و_نه
#رمان_دا
#کتاب_بخوانیم
💫ادامه بخش صد و بیست و نه💫
اگر خدای ناکرده دست و پای یکی از آنها می لغزید و از آن بالای طبقه هفتم سقوط می کردند،اگر زنده هم می ماندند،قطعا زیرماشین های درحال عبور میرفتند.بچه ها را که به آبادان می آوردم باز هم چشمم مدام دنبال شان میچرخید،ببینم چه کار میکنند.حبیب هم حواسش به بچه ها بود،خصوصا وقتی آنها خانه ما بودند اصلا سراغی از عبدالله
نمیگرفت و بغلش نمیکرد.اگر چیزی هم می خواست برای او بخرد،حتما برای حسن و سعید هم چیزی میخرید و اول هدیه های
آنها را میداد،کار به جایی رسید که من حساس شده بودم،یک بار به او اعتراض کردم که چرا عبدالله را بغل نمیکنی، چرا بچه ات را نمیبوسی؟من حس بدی دارم.اول چیزی نگفت.بعد که پا پیچش شدم،گفت که نمی تواند جلوی خواهر و برادرهای من عبدالله را بغل کند،مبادا آنها یاد پدرشان بیفتند.یک روز حبیب با وانت قرمزرنگی که زیر پایش بود به خانه آمد.همیشه هم توی ماشینی که می آورد اسلحه ای،گلوله خمپاره ای،چیزی پیدا میشد.حبیب ناهارش را خورد و رفت کمی استراحت کند،به محض اینکه حبیب توی خانه آمد،حسن و سعید بیرون رفتند،بعد آمدند و یکسره به طبقه بالا رفتند و دیگر هیچ خبری از آنها نشد،با خودم گفتم عجب این دو تا امروز شلوغ نمیکنند و ساکت اند،یک ساعت بعد حبیب بلند شد که برود.رفت بیرون.برگشت و گفت:من تو ماشین دو تا نارنجک گذاشته بودم.الان فقط یه دانه اش هست.یعنی کسی اومده برداشته؟گفتم:نه بابا اینجا تو منطقه این همه اسلحه و مواد منفجره هست.کی مییاد نارنجک تو رو نشون کنه ببره.گفت:پس چی شده؟گفتم:حتما اشتباه میکنی جای دیگه ای گذاشتی.گفت:نه به خدا همین جلوی داشبورد گذاشته بودم.
احتمال دادم چه اتفاقی ممکن است افتاده باشد.حسن و سعید را صدا زدم به حسن گفتم:چی از ماشین برداشتی؟گفت:هیچی بر نداشتم.گفتم:چرا یه چیزی برداشتی،برو بیار. سعید همان لحظه قضیه را لو داد،گفت: نارنجک رو ما برداشتیم.گفتم:چی کارش کردید؟حسین گفت:هیچی نارنجک رو دادم به سعید محکم نگه داشت.ضامنش رو در آوردم
سرم گیج رفت.خطر بزرگی از سرمان گذشته بود.حسن و سعید نارنجک را خنثی کرده بودند،نمی دانستم از چه کسی و چطور این کار را یاد گرفته بودند،به دستان سعید نگاه کردم،آن قدرنارنجک را محکم نگه داشته بود که برجستگی های نارنجک کف دستانش جا انداخته بود،به حبیب گفتم:باید با اینا جدی برخورد کنی،این دفعه این کار رو کردند،دفعه بعد ممکنه بخواهند خمپاره خنثی کنند.حبیب که بچه ها را خیلی دوست داشت،گفت:من نمیتونم به اینا از گل نازک تر بگم اولا برادرات اند،بعد هم فرزند شهیداند.من چی بگم به اینا؟ گفتم:چیزی نگی بدتره،باید قاطع برخورد کنی،هرطور بود حبیب را راضی کردم بچه ها را دعوا کند و به حسن سیلی بزند.حبیب که بیشتر از بچه ها از دعوا کردنشان ناراحت شده بود.سریع سوار ماشین شد و رفت.بعد او دیدم حسن غیب شد و پیدایش نیست. همه جا را زیر پا گذاشتم.تمام محوله را گشتم.خانه های همسایه ها را سرکشی و پرس و جو کردم.اثری از او نبود به پشت بام نگاهی کردم ولی چون سقف خانه شیروانی بود و راهی و جایی برای پنهان شدن نداشت نمی توانست آنجا رفته باشد.دلشوره و نگرانی همه وجودم را گرفته بود.آمدم پیش سعید و گفتم:آخه تو با این دستای کوچولوت چجوری نارنجک رو گرفتی؟گفت:خب حسن گفت اگه نارنجک رو ولش کنی تیکه تیکه مون میکنه. من هم ترسیدم و تا جایی که زور داشتم اونو فشار دادم.ناگهان به ذهنم رسید،نکند حسن توی اتاقک برق محوطه پنهان شده باشد. حدسم درست بود.حسین با همه شیطنت هایش بچه حساسی بود.گویا اصلا انتظار نداشت سیلی بخورد.این مسأله در روحیه اش اثر گذاشته بود.او را به خانه آوردم.از آنطرف
حبیب وقتب آن شب به خانه برگشت گفت: چرا به من گفتی بچه را سیلی بزنم؟من اصلا امروز نتونستم کاری انجام بدهم.بعد رفت حسن را بغل کرد و بوسید.چندین بار از او عذرخواهی کرد.به او گفت:حلالم کن.
یکی دیگر از سرگرمی های هرروزه حسن و سعید درست کردن سنگر بود.آنها خاک باغچه و اطراف خانه را زیر و رو میکردند و سنگرهای قشنگی در دو جبهه مخالف هم میساختند. یک جاهایی کانال میکندند.بعد آب می آوردند و گودال را پر از آب میکردند و از این کانال یا دریاچه،کانال های دیگری منشعب می کردند. آن قدر دقیق و قشنگ کارهایشان را انجام می دادند که آدم از دیدن ساخته هایشان خوشش می آمد.ولی میدیدم تمام باغچه و محوطه سوراخ سوراخ است.از بس این چاله ها را پر میکردم،خسته و عاصی شدم،گوش آنها را می پیچاندم و تشر میرفتم.بچه ها با دعوای من خودشان چاله ها را پر کردند و فردا روز از تو روزی از نو.از بابت محسن و منصور خیالم راحت شده بود.محسن در شهرداری خرمشهر استخدام آتش نشان شده بود و منصور هم جذب بسیج و در جبهه ماندگار شده بود.او جزو نیروهای حبیب به حساب می آمد.
#قصه_شب
#بخش_صد_و_بیست_و_نه
#رمان_دا
#کتاب_بخوانیم
طرد اتباع غیرمجاز خارجی در اصفهان با جدیت ادامه خواهد داشت
🔹️استاندار اصفهان: در مورد طرد اتباع خارجی غیرمجاز آنچه که باعث نگرانی شده تحلیل بافت جمعیت در برخی مناطق اصفهان به دلیل حضور اتباع خارجی است.
🔹️هرچند که در ۱۲ شهرستان استان ممنوعیت حضور اتباع افغانستانی را داریم اما این قانون در دورههایی مورد بیتوجهی قرار گرفته و اکنون با مشکلاتی مواجه هستیم.
🔹️ساماندهی و طرد اتباع خارجی غیرمجاز با جدیت ادامه خواهد داشت هر چند که مردم نیز در این خصوص باید همکاری لازم را داشته باشند.
✍️رسانه مجازی کهریزسنگی ها در ایتا :👇
❤️𝙅𝙤𝙞𝙣 𝙪𝙨:
╭─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─╮
https://eitaa.com/joinchat/2889875490C8ecb603291
╰─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─╯
❗️❗️ مرگ خاموش ❗️❗️
⚠️خستگی و بی حالی اذیتت میکنه؟
⚠️از انسولین زدن خسته شدی؟
⚠️قرص های شیمیایی دیگه تاثیر گذار نیستن؟
لینک کانال رضایت درمانجو 👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/3345744545Ce6e377d3ff
فرم ویزیت تلفنی 👇🏻👇🏻
https://formafzar.com/form/kzvzl
https://formafzar.com/form/kzvzl
♨️ استخدام
❇️ تعدادی راننده آقا با اتومبیل
💠 جهت سرویس دهی به شرکت های بزرگ ، پتروشیمی،پالایشگاه،شیر پگاه و سرویس های ثابت
🔥🔥 درآمد ماهانه بالای 22،000،000 تومان + هزینه سوخت + بیمه رانندگان
⏰ پاره وقت و تمام وقت
❌ مجرد یا متاهل
❌ از تمام تاکسی های گردشی و خطی و بازنشستگان دعوت به همکاری می نماییم.
🔖 فقط دوگانه سوز
🔖 کار در تاکسی تلفنی
🏠 شهرک صنعتی محمود آباد،خیابان ۲۶ ،روبروی سنگبری سلیمان ،آژانس مهدیه
09360333683📱
✍️رسانه مجازی کهریزسنگی ها در ایتا :👇
❤️𝙅𝙤𝙞𝙣 𝙪𝙨:
╭─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─╮
https://eitaa.com/joinchat/2889875490C8ecb603291
╰─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─╯
هدایت شده از حسینیه کهریزسنگیها در مشهد
🔶باسلام خدمت کلیه همشهریان گرامی
⏪ با توجه به اینکه حسینیه مشهد به یاری خداوند متعال و کمک های مادی و معنوی شما عزیزان در آینده نزدیک به بهرهبرداری خواهد رسید هیئت مدیره حسینیه در نظر داردقسمت آشپزخانه و رستوران حسینیه را جهت رفاه حال زائران و مجاوران حرم مطهر ازطریق مناقصه عمومی وفقط به افراد بومی دارای شرایط مورد نظر واگذار نماید لذا از عزیزانی که تمایل به همکاری دارند درخواست کتبی و رزومه کاری خود را حداکثر تا تاریخ 1403/2/20به دفترحسینیه تحویل ویاباشماره تلفن 09132303605حج مصطفی شمس هماهنگی نمایید، شرایط و نحوه همکاری در جلسه مشترک مورد بحث و تبادل نظر قرار خواهد گرفت ،التماس دعا
https://eitaa.com/hoseiniyekarsang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#اصفهان_شهر_زنده_شهر_زندگی
#هفته_فرهنگی_اصفهان
📹ویدیو| چهارباغ جان اصفهان
☘️به مناسبت گرامیداشت هفته فرهنگی اصفهان
🗓️ ۳ تا ۱۰ اردیبهشت ماه
⏰ساعت ۱۶ تا ۲۱
🔘 مکان: گذرفرهنگی چهارباغ
✍️رسانه مجازی کهریزسنگی ها در ایتا :👇
❤️𝙅𝙤𝙞𝙣 𝙪𝙨:
╭─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─╮
https://eitaa.com/joinchat/2889875490C8ecb603291
╰─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─╯
هدایت شده از دارالقرآن حضرت مهدی (عج) شهر کهریزسنگ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠اثرات عجیب سوره واقعه درشب جمعه...
🍃 هر کس سوره جمعه را در هر شب جمعه بخواند، کفاره گناهان ما بین دو جمعه خواهد بود.
التماس دعا رفقای امیرالمومنین 🤲
https://eitaa.com/darolquranehazratmahdi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 سردار رادان: ما موضوع حجاب و عفاف را یک موضوع کاملا فرهنگی و اجتماعی میبینیم
🔹آن کسی که موضوع را امنیتی میبیند و این شبهه را میآورد، میخواهد مردم را در برابر واژهای قرار بدهد که از اساس غلط و بیخود است.
✍️رسانه مجازی کهریزسنگی ها در ایتا :👇
❤️𝙅𝙤𝙞𝙣 𝙪𝙨:
╭─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─╮
https://eitaa.com/joinchat/2889875490C8ecb603291
╰─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌴شب زیارتی امام حسین(ع)
🍃پریشونم ....
🍃یه جوریهایی من شبیه مجنونم
🎙 #حسین_ستوده
⏯ #نماهنگ
🌷 #صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
🌙 #شب_جمعه
@kahrizsang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕰 #به_رسم_عاشقی: ۲۲ شب...
✍ قرائت دستهجمعی و همزمان #دعای_فرج برای تعجیل در فرج حضرت صاحبالزمان عجل الله فرجه الشریف و علیهالسلام
✍ اِلهى عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفآءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطآءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجآءُ وَ ضاقَتِ الاَْرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمآءُ...
❤️ #امام_مهدی علیهالسلام فرمودند: در تعجيل #فرج بسیار دعا كنيد كه تعجيل در فرج، گشايش كار خود شماست.
💚 اللهم عجل لولیک الفرج 🇮🇷
هدایت شده از آموزش خط | علی کرباسی
#دلنوشته
#امام_حسین (ع)❤️
#نسخ✍🌹
💌 در ثواب نشر سهیم باشید📡🌱
╭─┄┄<❅✾🌻✾❅>┄┄─╮
🆔@khat_karbasi
╰─┄┄<❅✾🌸✾❅>┄┄─╯
آموزش خوشنویسی علی کرباسی ✍
.
📖 تقویم شیعه
☀️ جمعه:
شمسی: جمعه - ۰۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
میلادی: Friday - 26 April 2024
قمری: الجمعة، 17 شوال 1445
🌹 امروز متعلق است به:
🔸صاحب العصر و الزمان حضرت حجة بن الحسن العسكري عليه السّلام
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹جنگ خندق، 5ه-ق
🔹وفات اباصلت هروی رحمة الله علیه، 203ه-ق
📆 روزشمار:
▪️8 روز تا شهادت امام صادق علیه السلام
▪️13 روز تا ولادت حضرت فاطمه معصومه س و آغاز دهه کرامت
▪️23 روز تا ولادت امام رضا علیه السلام
▪️42 روز تا شهادت امام جواد علیه السلام
▪️49 روز تا شهادت امام محمد باقر علیه السلام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سلام_امام_زمانم
السَّلامُ عَلَیکَ أیُّها الإمامُ الهادِمُ لِبُنیانِ الشِّرکِ وَالنِّفاقِ...
آمدنت نزدیک است...
و صدای قدم هایت لرزه بر جان طاغوت ها انداخته!
سلام بر تو و بر روزی که بُت های روزگار یکی یکی به دستان ابراهیمی تو سقوط کنند!
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج_
#امام_زمان_عج
✍️رسانه مجازی کهریزسنگی ها در ایتا :👇
❤️𝙅𝙤𝙞𝙣 𝙪𝙨:
╭─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─╮
https://eitaa.com/joinchat/2889875490C8ecb603291
╰─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─╯
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀
🌹 #شناخت_لاله_ها 🌹
#شهيد_والامقام
#غلامحسین_شمس
فرزند : محمد
#طلوع :
🗓 1348/01/09 🗓
محل تولد : کهریزسنگ
وضعیت تاهل : مجرد
#عروج :
🗓 1366/02/07 🗓
مسئولیت : پاسدار
محل #شهادت : سردشت
عملیات : خط پدافندی
مزار #شهید :
#گلزار_شهدای_کهریزسنگ
#مهربانم
#آسمانی_شدنت_مبارک
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀
🌹هفتم اردیبهشت ماه سالگرد شهادت این شهید بزرگوار را گرامی میداریم
✍️رسانه مجازی کهریزسنگی ها در ایتا :👇
❤️𝙅𝙤𝙞𝙣 𝙪𝙨:
╭─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─╮
https://eitaa.com/joinchat/2889875490C8ecb603291
╰─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شاید در شهر شما هم باشد!!!
زیر پوست شهر اصفهان چه خبره؟!
آنچه برخی نمی خواهند ببینند.
لازم به ذکرهست این کار تحقیقی است که در اصفهان انجام شده ولی مطمئنا این فرقه ها در همه شهرها فعالیت دارند و والدین باید هوشیار باشند.
#هفته فرهنگی اصفهان
#اَللّهُــمَّ_عَجـِّـل_لِوَلیِّــکَ_الفَـــرج
🆔@st_khabari_online
با عرض سلام خدمت همشهریان
امروز جمعه تمرینات نونهالان، نوجوانان و جوانان ساعت۲:۴۵ شروع میشود و هم زمان ثبت نام انجام میشود
از همشهریان عزیز (خواهران و برادران ) دعوت میشود برای تماشای تمرینات به ورزشگاه چمن شهرداری تشریف بیاورید
به صرف چایی و شیرینی
💥رهبر انقلاب حتی دستیابی به سلاح هستهای را هم مجاز نمیدانند
🔹افرادی که میخواهد ایران را ایران هستهای و خطرناک معرفی کنند و مسئولین را به ساختن تنها یک کلاهک هستهای تشویق میکنند، خواسته یا ناخواسته در حال تکمیل پازل دشمن هستند.
🔹تو میخواهی دشمن را بترسانی اما دشمنی که در عرصه نظامی چیزی برای ارائه ندارد، تهدیدات تو را در دنیا منتشر و ایران را #عامل_جنگ و فساد در جهان معرفی میکند!
❌برای دشمن برگبرنده نسازیم...
❌گل به خودی نزنیم...
✍میلاد خورسندی
هوالرزاق
ارزانسرای ماهان گلدشت (مجاور کهریزسنگ جنب دبیرستان شهید کبیری) جهت تکمیل کادر خود برای صندوق داری و چیدمان ، نیاز مبرم به شش نفر نیروی خانم دارد ، جهت اطلاعات بیشتر با شماره زیر تماس حاصل نمایید .
📱09132172107
♦️ترکهای اصفهان، به میراث هم رسید
🔹 آژیر قرمز برای شهری که تمام هویتش را از میراث ملموس و ناملموس خود میگیرد، روشن شد.
🔹فرونشست اصفهان تا آنجا پیش رفت که حالا به میراث عظیم چند صد ساله و بلکه ۲۰۰۰ ساله اصفهان رسید و ترکها با سرعت بر روی دیوارهها و سقف بناها پیش میروند.
🔹اصفهان که یکی از توریستیترین مقاصد گردشگری کشور محسوب میشود، باید دید با قرار گرفتن در این چالش بزرگ، به مرگ توریسم و اقتصاد این بخش نزدیک میشود؟
🔹 بحران آب بهواسطه برداشت های بیرویه چه در حوزه کشاورزی و صنعت و چه در حوزه گردشگری و ساخت و سازهای بیرویه، این میراث جهانی را به سکانس آخر رسانده است.
🔹 زایندهرودی که زمانی به زندهرود شهرت داشت، حالا به کمترین میزان خود رسیده و آبهای زیرزمینی و سفرهها خالی از آب شدهاند.
🔹 آبیاریهای غیراصولی در بخش کشاورزی و توسعه بیش از حد صنایع، بلای جان اصفهان و میراث کهنش شده است.
🔹 خشکسالی، آلودگی هوا و محیط زیست، فرونشست، مهاجرت و حتی نزاعهای قومی همه ناشی از عدم مدیریت برای مصرف آب است، که زنگ خطر را برای اصفهان روشن کرده است./دنیای اقتصاد
✍️رسانه مجازی کهریزسنگی ها در ایتا :👇
❤️𝙅𝙤𝙞𝙣 𝙪𝙨:
╭─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─╮
https://eitaa.com/joinchat/2889875490C8ecb603291
╰─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─╯