شهید جاویدالاثر #غلام_رضا_رهبر است. او متولد ۱۳۳۶ در آبادان بود و زمانی که در کودکی برای اولین بار برنامه کودک رادیو نفت آبادان را اجرا کرد، پدرش به عنوان #خبرنگار سیار #روزنامه_اطلاعات در استان #خوزستان فعالیت میکرد و چندین سال گویندگی برنامههای رادیو و تلویزیون آبادان را نیز برعهده داشت.
اما «غلامرضا» جدا از این موقعیت، خود استعداد خاصی در زمینه گویندگی و خبر داشت به طوری که در مسابقات گویندگی آموزشگاههای خوزستان در سال پنجم دبیرستان مقام اول را برای دومین سال به دست آورد و به عنوان گوینده برتر استان شناخته شد.
در سال ۱۳۵۸ فعالیت رسمی خود را در صداوسیما از رادیو نفت آبادان آغاز کرد. پس از پایان تحصیلات متوسطه به خدمت سربازی اعزام شد و در همان دوران خفقان شاهنشاهی به نشر افکار اسلامی در پادگان میپرداخت و به همین خاطر چندین بار در دوره سربازی به دلیل نشر افکار اسلامی، توبیخ شد و در نهایت با فرمان امام مبنی بر ترک کردن مراکز نظامی شاه، غلامرضا به صف مبارزات مردم پیوست.
#آبادان؛ صدای ماندگار «خون نگار جنگ»
با آغاز دفاع مقدس، خود را به مناطق جنگی رساند و به تهیه گزارش و خبر پرداخت. وی در طول ۶ سال حضورش در مناطق عملیاتی بارها مورد اصابت ترکشها قرار گرفت و مجروح شد اما این امر باعث نشد وی از جمع همرزمانش جدا شود.
هنا آبادان؛ اینجا آبادان؛ اینجا رادیو آبادان؛ صدای جمهوری اسلامی ایران ... آبادانیها این جملات را در دوران مقاومت و خون با صدای غلامرضا بسیار شنیدند و به حق او را «خون نگار جنگ» نامیدهاند.
مدیر خبر رادیو آبادان و نماینده #صدا_و_سیما در قرارگاه خاتم الانبیا (ص) در مناطق عملیاتی جنوب و غرب کشور از دیگر سوابق این شهید رسانهای است که روز شهادتش با عنوان روز «#بسیج رسانه» نامگذاری شده است.
روی یک ترکش نوشته غلامرضا رهبر
برادرش فرهاد که دوشادوش او به عنوان عکاس در دفاع مقدس فعالیت داشت، از خاطراتش با غلامرضا در جبهه میگوید: یک روز با غلامرضا به خط مقدم جبهه رفته بودیم؛ شاید باورتان نشود بیش از چهار یا پنج بار دیدم که پای غلامرضا روی مینهای مختلف رفت، ولی عمل نکرد. من ترسیدم، گفتم: غلامرضا مواظب باش! خندید و گفت : فرهاد، ترکش به نام میآید، مثلاً روی یک ترکش نوشته غلامرضا رهبر، یا فرهاد رهبر. اگر بخواهیم شهید بشویم خدا خودش میداند.
فرهاد رهبر در ادامه میگوید: درست 21 دی ماه سال 65، ساعت هشت صبح، وقتی که به اهواز رسیدم از صداوسیمای مرکز اهواز با من تماس گرفتند که غلامرضا، در شلمچه در عملیات کربلای پنج کنار دریاچه ماهی ترکش خورده است. به شلمچه رفتم و در آنجا به دنبال برادرم گشتم ولی اثری از جنازه او نبود. یکی میگفت چون خبرنگار معروفی بوده به انگلستان برده شده؛ دیگری میگفت او را به مرز عراق بردند و خلاصه هر کس چیزی میگفت؛ یک سال و نیم به دنبال جنازه برادرم گشتم، کل بیمارستانهای ایران، جای جای ایران را گشتم ولی نتوانستم او را پیدا کنم.
بعد از شهادت برادرم، خدمت حضرت امام خمینی(ره ) رسیدیم و امام ما را دلداری دادند و از برادرم تقدیر کردند. حتی در مراسمی که با حضرت آیت الله خامنهای دیدار داشتیم، ایشان به خانواده ما نشان افتخار اهدا کردند.
*شهید رهبر یک رهبر واقعی در روایت دفاع مقدس بود
سردار سیدیحیی رحیمصفوی از فرماندهان ارشد دفاع مقدس درباره او میگوید: شهید رهبر یک رهبر واقعی در روایت دفاع مقدس بود؛ از همان ابتدای جنگ در جبهه حضور یافت و به تهیه گزارش از وضعیت رزمندگان پرداخت.
وی افزود: این شهید عزیز با صدای گرم خود در صدا و سیمای آبادان به رزمندگان امید میداد و آنها را تشویق میکرد تا استقامت و مقاومت خود در جنگ را حفظ کنند. وی در تبلیغات جنگ و به تصویر کشیدن حماسههای مختلف بسیار کوشید.
سردار صفوی ادامه داد: شهید رهبر شخصیت کمنظیری بود؛ این برادر عزیز از هیچ تلاشی برای تبلیغات جنگ دریغ نکرد و تاثیر بسیاری بر روی روحیه ملت ایران و رزمندگان گذاشت و تصویر واقعی از جنگ به همه نشان داد که در تاریخ ثبت شد.
قلبتان را با خدا یکی کنید
شهید غلامرضا رهبر در قسمتی از وصیتنامه خود مینویسد: «دنیای آبادان با دنیای خارج از آن تفاوت دارد. آبادان برای ما دنیا معنویات و الهیات و این جنگ برای ما کلاس واقعی درس است. این راه الهی است که خود انتخاب کردهام و از خدا میخواهم که اگر کشته شدم و یا زخمی گشتم فقط به خاطر او در راه او بوده باشد.
مطمئن باشید که اگر به این صورت باشد، من در آن دنیا نه تنها هیچ ناراحتی نخواهم داشت، بلکه بهترین زندگی را خواهم گذراند و سیاهی از آن کسانی است که این حرفها را باور ندارند و پوزخند به این حرفها میزنند. مرگ، مرگ است بالاخره باید با این دنیا وداع کرد. بنابراین خوشا به حال آنان که توشهای برای خود اندوختهاند و رفتند و در برابر خدایشان در آن دنیا شرمنده نیستند.
✳️حافظان امنیت ✳️
شهید جاویدالاثر #غلام_رضا_رهبر است. او متولد ۱۳۳۶ در آبادان بود و زمانی که در کودکی برای اولین بار برنامه کودک رادیو نفت آبادان را اجرا کرد، پدرش به عنوان #خبرنگار سیار #روزنامه_اطلاعات در استان #خوزستان فعالیت میکرد و چندین سال گویندگی برنامههای رادیو و تلویزیون آبادان را نیز برعهده داشت.
اما «غلامرضا» جدا از این موقعیت، خود استعداد خاصی در زمینه گویندگی و خبر داشت به طوری که در مسابقات گویندگی آموزشگاههای خوزستان در سال پنجم دبیرستان مقام اول را برای دومین سال به دست آورد و به عنوان گوینده برتر استان شناخته شد.
در سال ۱۳۵۸ فعالیت رسمی خود را در صداوسیما از رادیو نفت آبادان آغاز کرد. پس از پایان تحصیلات متوسطه به خدمت سربازی اعزام شد و در همان دوران خفقان شاهنشاهی به نشر افکار اسلامی در پادگان میپرداخت و به همین خاطر چندین بار در دوره سربازی به دلیل نشر افکار اسلامی، توبیخ شد و در نهایت با فرمان امام مبنی بر ترک کردن مراکز نظامی شاه، غلامرضا به صف مبارزات مردم پیوست.
#آبادان؛ صدای ماندگار «خون نگار جنگ»
با آغاز دفاع مقدس، خود را به مناطق جنگی رساند و به تهیه گزارش و خبر پرداخت. وی در طول ۶ سال حضورش در مناطق عملیاتی بارها مورد اصابت ترکشها قرار گرفت و مجروح شد اما این امر باعث نشد وی از جمع همرزمانش جدا شود.
هنا آبادان؛ اینجا آبادان؛ اینجا رادیو آبادان؛ صدای جمهوری اسلامی ایران ... آبادانیها این جملات را در دوران مقاومت و خون با صدای غلامرضا بسیار شنیدند و به حق او را «خون نگار جنگ» نامیدهاند.
مدیر خبر رادیو آبادان و نماینده #صدا_و_سیما در قرارگاه خاتم الانبیا (ص) در مناطق عملیاتی جنوب و غرب کشور از دیگر سوابق این شهید رسانهای است که روز شهادتش با عنوان روز «#بسیج رسانه» نامگذاری شده است.
روی یک ترکش نوشته غلامرضا رهبر
برادرش فرهاد که دوشادوش او به عنوان عکاس در دفاع مقدس فعالیت داشت، از خاطراتش با غلامرضا در جبهه میگوید: یک روز با غلامرضا به خط مقدم جبهه رفته بودیم؛ شاید باورتان نشود بیش از چهار یا پنج بار دیدم که پای غلامرضا روی مینهای مختلف رفت، ولی عمل نکرد. من ترسیدم، گفتم: غلامرضا مواظب باش! خندید و گفت : فرهاد، ترکش به نام میآید، مثلاً روی یک ترکش نوشته غلامرضا رهبر، یا فرهاد رهبر. اگر بخواهیم شهید بشویم خدا خودش میداند.
فرهاد رهبر در ادامه میگوید: درست 21 دی ماه سال 65، ساعت هشت صبح، وقتی که به اهواز رسیدم از صداوسیمای مرکز اهواز با من تماس گرفتند که غلامرضا، در شلمچه در عملیات کربلای پنج کنار دریاچه ماهی ترکش خورده است. به شلمچه رفتم و در آنجا به دنبال برادرم گشتم ولی اثری از جنازه او نبود. یکی میگفت چون خبرنگار معروفی بوده به انگلستان برده شده؛ دیگری میگفت او را به مرز عراق بردند و خلاصه هر کس چیزی میگفت؛ یک سال و نیم به دنبال جنازه برادرم گشتم، کل بیمارستانهای ایران، جای جای ایران را گشتم ولی نتوانستم او را پیدا کنم.
بعد از شهادت برادرم، خدمت حضرت امام خمینی(ره ) رسیدیم و امام ما را دلداری دادند و از برادرم تقدیر کردند. حتی در مراسمی که با حضرت آیت الله خامنهای دیدار داشتیم، ایشان به خانواده ما نشان افتخار اهدا کردند.
*شهید رهبر یک رهبر واقعی در روایت دفاع مقدس بود
سردار سیدیحیی رحیمصفوی از فرماندهان ارشد دفاع مقدس درباره او میگوید: شهید رهبر یک رهبر واقعی در روایت دفاع مقدس بود؛ از همان ابتدای جنگ در جبهه حضور یافت و به تهیه گزارش از وضعیت رزمندگان پرداخت.
وی افزود: این شهید عزیز با صدای گرم خود در صدا و سیمای آبادان به رزمندگان امید میداد و آنها را تشویق میکرد تا استقامت و مقاومت خود در جنگ را حفظ کنند. وی در تبلیغات جنگ و به تصویر کشیدن حماسههای مختلف بسیار کوشید.
سردار صفوی ادامه داد: شهید رهبر شخصیت کمنظیری بود؛ این برادر عزیز از هیچ تلاشی برای تبلیغات جنگ دریغ نکرد و تاثیر بسیاری بر روی روحیه ملت ایران و رزمندگان گذاشت و تصویر واقعی از جنگ به همه نشان داد که در تاریخ ثبت شد.
قلبتان را با خدا یکی کنید
شهید غلامرضا رهبر در قسمتی از وصیتنامه خود مینویسد: «دنیای آبادان با دنیای خارج از آن تفاوت دارد. آبادان برای ما دنیا معنویات و الهیات و این جنگ برای ما کلاس واقعی درس است. این راه الهی است که خود انتخاب کردهام و از خدا میخواهم که اگر کشته شدم و یا زخمی گشتم فقط به خاطر او در راه او بوده باشد.
مطمئن باشید که اگر به این صورت باشد، من در آن دنیا نه تنها هیچ ناراحتی نخواهم داشت، بلکه بهترین زندگی را خواهم گذراند و سیاهی از آن کسانی است که این حرفها را باور ندارند و پوزخند به این حرفها میزنند. مرگ، مرگ است بالاخره باید با این دنیا وداع کرد. بنابراین خوشا به حال آنان که توشهای برای خود اندوختهاند و رفتند و در برابر خدایشان در آن دنیا شرمنده نیستند.