🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
شب است و دوبارہ
#یادیاران
بخاطرم شرارہ زد
هـواے دیدن آن
#دوستداران
بہ دلم جوانہ زد
🍀 #شبمان_آرام_و_خدایے 🍀
#شهید_بابک_نوری_هریس
#شهادت مثل زلیخا است ، دنبال هر
کسی نمی رود ، باید #قلبی
زیبا چون یوسف داشته باشی ...
امشبم پر از نسیم
#عطر_حضورت
#شهـید_عزیزم
🌷 #محمدرضا_حاجی_بابائی🌷
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🌹 #شبتون_شهدایی 🌹
┏━━🍃🕊🍂━━┓
┗━━🍂🕊🍃━━┛
#خاطره_ای_در_خصوص
#شهید_محسن_جمشیدیان
از زبان #آزاده سر افراز و #جانباز معزز
#حاج_مصطفی_صادقی_پور
این خاطره مربوط به اولین اعزام آقای #صادقی_پور به مناطق عملیاتی #کردستان است که نحوه #شهادت مظلومانه #جوان رشید و نازنین #شهید_محسن_جمشیدیان نقل را کرده است .
در همان روزهای اول، فرمانده سپاه #دیواندره تذکراتی جدّی دربارۀ نا امنی منطقه دادند و همه را #ملزم کردند که #قوانین را رعایت کنند .
برخی از این #قوانین عبارت بودند از:
#ممانعت از گشت وگذار در شهر
#منع_خروج از مقر سپاه به صورت #انفرادی . برای خارج شدن می بایست حتماً #دو_نفری و با #اسلحه بیرون می رفتیم که البته آن هم در موارد #ضروری میسّر بود.
خبرها و اتفاقات #عجیب و #ترسناکی می شنیدیم.
یک روز خبر آمد که :
چند روز پیش #کومله_ها یک نفر را گرفته اند، #سرش را بریده اند،
با #سرنیزه بدنش را #سوراخ_سوراخ کرده اند و کنار خیابان گذاشته اند.
وقتی اسمش را پرسیدیم
گفتند: #محسن_جمشیدیان
#محسن بچه محل ما بود.
#محسن را به خوبی می شناختم.
کسانی که #بدن او را دیده بودند، از #قساوت و #بی_رحمی نیروهای #ضد_انقلاب حرف های عجیب و غریبی می زدند.
بعدها از زبان #اقوامش شنیدم که وقتی جنازۀ #شهید_محسن_جمشیدیان را با تعداد دیگری از #شهدا برای #تشییع و خاک سپاری به محل سکونتش آوردند،
درِ تابوت #شهید_جمشیدیان بسته بود و نمی گذاشتند باز کنند.
به اصرار #خانواده_اش درِ تابوت را باز کردند تا یک بار دیگر #محسن را ببینند و با او وداع کنند .
به چند نفر از افراد #خانواده اجازه دادند که جنازۀ #شهید را ببینند.
وقتی بدن بی سر #شهید را مشاهده کردند ، بی اختیار این #جمله بر زبان ها جاری شد :
#السلام_علیک_یا_ابا_عبدالله_الحسین_ع
پدر #شهید بیماری #قلبی داشت.
به بهانه هایی او را سرگرم کردند که #جنازۀ فرزند خود را نبیند؛
ولی بهانه و اصرار دیگران فایده ای نداشت.
برای لحظه ای کنار تابوت #فرزند خود رفت و با مشاهدۀ #بدن او #بی_هوش شد و به زمین افتاد.
او را به #بیمارستان بردند
و خانواده اش را از کنار تابوت #شهید متفرق کردند .
#سالروز_شهادت
🌹🌺🍃🌼🍃🌺🌹
🌹🌺🍃🌼🍃🌺🌹
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
🌓 #باز_شب_شده
❤️ #دلم_بهانه_می_گیرد
مسیر سبزت ، رایحه #گلهایی است که نوید #آزادی و #سبکباری را می دهد .
#همقدم شدن با تو ، #پا گذاشتن در سرزمینی از جنس #نور است و پایان تمام #شبهایی است که #نهایتشان به ناکجا آباد می رسد .
من از #دیار نحس تظلم به امید گوشه #چشمی از تو به دامانت #پناه می آورم .
اینبار نه برای #اجابت آرزوهایم ، بلکه فقط و فقط بخاطر اینکه تو را #لایق دوست داشتن می دانم ، به #سویت می آیم .
🌹ش🌹ه🌹ی🌹د🌹
برای #یافتنت به #قلبی رجوع می کنم که هر زمان از زمانه #میگیرد با #ندایی به سمت #اقلیم تو با سر می دود .
حال و روزم را ببین : #سر سپرده ، #دل سپرده و در انتظار #نگاهی از #سمت تو .
#دعایم کن تا اندکی #شبیه تو شوم ، شاید آنزمان #لیاقت_نگاهت را داشته باشم .
من می گویم
🌴 شب #بهشتی تو #بخیر
تو بگو عاقبت شما
🌹 #ختم به #خیر و #شهادت
🌷 #شهید_عزیزم
🌷 #رفیق_تنهایی_هایم
#امشبم را به نام تو #متبرک می کنم
🌹 #شهید_والامقام
🌹 #علیرضا_شریفی
🌗 #شبتون_شهدایی🌷
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
~🕊
#عاشقانه_شهدا🙃🍃
⚘هروقت که از ماموریت میومد، به تلافی اینکه دل منو به دست بیاره، گوشه #سفره غذامون یه قلب کوچیک با گلهای رز درست میکرد.
منم دیگه به تلافی اون،قرار گذاشتم هربار که بیام گلزارش، براش یه #قلبی با گل رز درست کنم..🥀
⚘یبار که از ماموریت های زیادش، خیلی ناراحت بودم، به من گفت خانوم قول میدم جبران میکنم، یه کوچولو هم که شده جبران میکنم.
⚘روز پنجشنبه بود، من همش تو ذهنم میگفتم میخواد فردا مارو جایی ببره.. میخواد یه کاری انجام بده...
صبح شد، دیدم پاشده خودش ناهار قرمه سبزی گذاشته.#آشپزیشم خوب بود.
گفت امروز تو اصلا با غذا کاری نداشته باش،گفت موقعی که میخوام سفره رو بچینم،میری تو اتاق نمیای، سفره که چیده شد شما بیا...
⚘بعد که اومدم دیدم سفره رو قشنگ چیده. یه گوشه سفره یه #قلب با گل رز درست کرده بود. اصلا نفهمیده بودم کی رفته گل رز گرفته ...
✍🏻به روایت همسر
#شهید_محمدحسین_میردوستی♥️🕊
♡ #آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
@kakamartyr3