فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️ﭘﻴﺸﻨﻬﺎﺩﺩاﻧﻠﻮﺩ
🔹حاج قاسم سلیمانی پیامی را
*روی کاغذ برای شهروند سوری در بوکمال (البوکمال) مینویسد و جامیگذارد ...*
#ﺳﻴﺮﻩ_ﺷﻬﺪا
#ﺳﺮﺩاﺭﺩﻟﻬﺎ
🍃🌹🍃🌹🍃
#ﺳﻴﺮﻩ_ﺷﻬﺪا
🔰برنامـه آن شـب مانور شهری بود....
نا خواسته تیـرش، یک چراغ روشنایی را شکاند. تا صبح به خودش می پیچید، می گفت:« می ترسم امشب بمیــرم و این حق به گردنم بمانـد!»
صبح اول وقت، رفــت برای پرداخت پول چراغ تا چیـزی از بیت المال به گردنش نباشد.
🔰تازه از جبــهه برگشــته بود.نشـست پای سفـره،تلوزیون سخـنرانی امـام را پخـش میکرد...
ناگـهان قاشـق را انداخـت و ایستــاد.
گفتــم چے شــد؟😳
گفت:نشنــیدید امام گفت جوان هــا به جبهه بروند!
گفتم:حداقل غذاتو تموم کن!
گفت نه،نبایدحرف امام زمین بمونه!
برگشــــت جبهه.
#شهید_محمدمهدی_علیمحمدی
#شهدای فارس
#شهادت :کربلای ۵
سالروز شهادت
🍃🌹🍃🌹
#
#ﺳﻴﺮﻩ_ﺷﻬﺪا
دهه اول محرم بود.سربازهای آموزشی را برای راهپیمایی شب به بیرون از پادگان بردیم.
مهدی که فرمانده پادگان بود حال عجیبی داشت. پوتینش را در اورده, دور گردنش انداخته بود و پیشاپیش ستون ها روی سنگ و خارها حرکت می کرد, گویی روی زمین نبود و در اسمان ها سیر می کرد, نمی دانستم این کارش برای چیست.
در دامنه کوهی دستور ایستاد داد, همه روبرویش نشستند. مهدی با صدایی بغض الود از سختی های پیش رو در جبهه گفت, تا حرفش را به امام حسین(ع) و کربلا رساند. کلام اخرش این بود...
-این یک دستور نظامی نیست. هر کس دوست دارد به یاد غربت و غریبی اهل بیت امام حسین(ع), امشب پوتینش را در بیاورد و این ارتفاع را با پای برهنه طی کند!
بعد هم با پای برهنه شروع کرد به بالا رفتن. چند دقیقه نگذشته بود که ۱۲۰۰ سرباز و مربی و ... پوتین ها را به گردن انداخته و جا پای فرمانده گذاشته و به یاد غریبی حضرت زینب(س) و اهل بیت امام (ع) از ارتفاع بالا می رفتند...
#شهید_محمدمهدی_علیمحمدی
#شهدای_فارس
#ﺳﺎﻟﮕﺮﺩﺷﻬﺎﺩﺕ
🌹🍃🌹🍃🌹
#ﺳﻴﺮﻩ_ﺷﻬﺪا
🌷در بین بچههایی که به مسجد میآمدند، حبیب بیش از همه اهل بکاء و گریه بود.
شب جمعهای بود، مراسم دعای کمیل بود و طبق معمول گریه حبیب بلند...
در دعای کمیل من داستانی از حضرت موسی(ص) نقل کردم که در زمان حضرت خشکسالی شد و باران کم آمد. حضرت موسی و عدهای از ﻣﺮﺩﻡ دعا کردند،ﻭﻟﻲ ﻣﺴﺘﺠﺎﺏ ﻧﺸﺪ. عدهای گفتند چرا باران نیامد!
و ﺑﻌﺪ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﮔﻨﺎﻫﻜﺎﺭﻱ ﻛﻪ ﺑﻴﻦ ﺟﻤﻊ ﺑﻮﺩﻩ و ﺳﺒﺐ ﻗﻂﻊ ﺭﺣﻤﺖ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ اﻭ ﺭا ﮔﻔﺘﻢ و اﺩاﻣﻪ ﻣﺎﺟﺮا ....
دعای کمیل تمام شد. سراغ حبیب را گرفتم.
گفتند: تا شما گفتید که به خاطر حضور آن گناهکار دعای موسی مستجاب نمیشود، حبیب بلند شد و رفت!
دنبال حبیب فرستادم.
به شاهچراغ رفته بود. او را آوردند. گفتم: چرا رفتی؟
سر به زیر گفت: من آدم گنهکاری هستم، خواستم بودنم مانع اجابت دعای شما و این جمع نشود!
بعد از آن هر وقت مراسم دعا بود، قبلش رو به حبیب میگفتم اگر اسم گناهکار آمد، شما جمع را ترک نکنید، همین جا بشینید، خطابم به شما نیست!!
(برشی از کتاب قلب های آرام)
#ﻋﺎﺭﻑ_ﺑﺎﻟﻠﻪ_شهید حبیب روزی طلب
#شهدای_فارس
🌹🍃🌹🍃🌹🍃
#ﺳﻴﺮﻩ_ﺷﻬﺪا
🌺مراسم عقدمان 31 فروردین سال 93 مصادف با سالروز #ولادت_حضرت_فاطمه_الزهرا_(س) برگزار گردید.عاقد اون شب خیلی برامون دعا کرد تمام میهمانان دست به دعا برداشته بودند فضای روحانی زیبایی زیر آسمون شکل گرفته بود... قضیه ای که برایم #جالب بود میهمانانی بودند که همسرم دعوت کرده بود.
🌸وقتی مراسم تمام شد گفت:خانم میدونی کیا امشب مهمونمون بودند گفتم نه
گفت: #حضرت_زهرا_(س) و #حضرت_علی (ع) آنجا بود که فهمیدم فضای روحانی مراسم بخاطر حضور نورانی #میهمانان_ویژه_همسرم بود
برادرم قاسم دوماه بعدازعقدمان به شهادت رسیدند💔
#همسر_شهید
#سالروز_شهادت
🍃🍃🍃🍃
#ﺳﻴﺮﻩ_ﺷﻬﺪا
🔰برای دیدن مسلم به منطقه رفته بودم. به من گفت دوست داری از خط دیدن کنی!👌
با خوشحالی تأئید کردم. به اتفاق مسلم به خط رفتیم. ✅
به آخرین دژبانی که رسیدیم، دژبان از او اجازه ورود خاص...
سرباز تازه وارد بود و مسلم را نمی شناخت، من هم اطلاعی از مسئولیت مسلم نداشتم. سرباز مانع ورود مسلم شد. ⛔️😳
در همین موقع فرمانده آن سرباز که مسلم را می شناخت به سمت ما دوید و ما را به خط برد.😇
روزی مسلم را به یاد آن سرباز انداختم. خندید و گفت به خاطر اینکه وظیفه اش را درست انجام داد، یک هفته به او مرخصی تشویقی دادم!😊
#ﺷﻬﻴﺪﻣﺴﻠﻢ_ﺷﻴﺮاﻓﻜﻦ
🌹🌷🌹🌷
#ﺳﻴﺮﻩ_ﺷﻬﺪا
🔰برای دیدن مسلم به منطقه رفته بودم. به من گفت دوست داری از خط دیدن کنی!👌
با خوشحالی تأئید کردم. به اتفاق مسلم به خط رفتیم. ✅
به آخرین دژبانی که رسیدیم، دژبان از او اجازه ورود خاص...
سرباز تازه وارد بود و مسلم را نمی شناخت، من هم اطلاعی از مسئولیت مسلم نداشتم. سرباز مانع ورود مسلم شد. ⛔️😳
در همین موقع فرمانده آن سرباز که مسلم را می شناخت به سمت ما دوید و ما را به خط برد.😇
روزی مسلم را به یاد آن سرباز انداختم. خندید و گفت به خاطر اینکه وظیفه اش را درست انجام داد، یک هفته به او مرخصی تشویقی دادم!😊
#ﺷﻬﻴﺪﻣﺴﻠﻢ_ﺷﻴﺮاﻓﻜﻦ
🌹🌷🌹🌷
#ﺳﻴﺮﻩ_ﺷﻬﺪا
یکی از همرزمان شهید کدخدا می گﻓﺖ: در مقر لشكر با يكي از برادران بسيجي كنار ماشين گردان ايستاده بوديم و صحبت مي كرديم.
سيد محمد هم به جمع ما پيوست.
ميان صحبت ها، سيد محمد بدون جلب توجه سرش را پايين آورد و بي مقدمه دست بسيجي را كه به شيشه ي ماشين تكيه داده بود،بوسيد.
دوست ما خيلي ناراحت شد.
با ناراحتي گفت: «سيد چرا اين كار را كردي؟»
سيد خنديد و گفت:
«وقتي امام مي گويد:
«من دست بسيجي ها را مي بوسم، ما هم بايد اين كار را بكنيم،ما بايد پاي شما را ببوسيم."
🌹
#ﺷﻬﻴﺪﺳﻴﺪ ﻣﺤﻤﺪ ﻛﺪﺧﺪا
#ﺷﻬﺪاﻱ ﻓﺎﺭﺱ
#ﺳﺎﻟﺮﻭﺯﺗﻮﻟﺪ 🌸
🍃🌷🍃
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود
🔹به مناسبت سالروز شهادت اسوه عرفان و اخلاق 🌹
#ﺳﻴﺮﻩ_ﺷﻬﺪا
🔰عملیات کربلای پنج بود .آن روز روز وحشتناکی بود.
کمتر زمانی را دیده بودم که اینقدر گوله توپ و خمپاره به زمین ببارد.زمین شلمچه آرام و قرار نداشت و هر لحظه تکه ای از آن مثل آتشفشان از جا کنده میشد و به زمین میریخت.یک کلاه فلزی عراقی پیدا کردم و روی سرم گذاشتم.
در ماشین کنار آقا منصور نشستم .از ترس صدای انفجار ها و ترکش های سرگردان خودم را به منصور نزدیک کردم و همچون طفلی که به مادر میچسبد به حاجی چسبیدم .
برخلاف من حاج منصور آرام آرام بود جویی جز صدای ذکری که برلب داست چیز دیگری نمیشنید..
گفت: چیه میترسی؟
گفتم : آره..
خیلی با اطمینان گفت: خب ذکر بگو آرام میشی..یاد خدا ،دل رو آروم میکنه
#سردارشهیدحاج_منصورخادم_صادق
#ﺷﻬﺪاﻱﻏﺮﻳﺐﻓﺎﺭﺱ
#سالروز_ﺷﻬﺎﺩﺕ
🌺🍃🌺🍃🌺🍃
ﺑﺎ ﻧﺸﺮ ﻣﻂﺎﻟﺐ ﺩﺭ ﺗﺮﻭﻳﺞ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻬﺪا ﺳﻬﻴﻢ ﺑﺎﺷﻴﺪ
🔹به مناسبت سالروز شهادت اسوه عرفان و اخلاق 🌹
#ﺳﻴﺮﻩ_ﺷﻬﺪا
🔰عملیات کربلای پنج بود .آن روز روز وحشتناکی بود.
کمتر زمانی را دیده بودم که اینقدر گوله توپ و خمپاره به زمین ببارد.زمین شلمچه آرام و قرار نداشت و هر لحظه تکه ای از آن مثل آتشفشان از جا کنده میشد و به زمین میریخت.یک کلاه فلزی عراقی پیدا کردم و روی سرم گذاشتم.
در ماشین کنار آقا منصور نشستم .از ترس صدای انفجار ها و ترکش های سرگردان خودم را به منصور نزدیک کردم و همچون طفلی که به مادر میچسبد به حاجی چسبیدم .
برخلاف من حاج منصور آرام آرام بود جویی جز صدای ذکری که برلب داست چیز دیگری نمیشنید..
گفت: چیه میترسی؟
گفتم : آره..
خیلی با اطمینان گفت: خب ذکر بگو آرام میشی..یاد خدا ،دل رو آروم میکنه
#سردارشهیدحاج_منصورخادم_صادق
#ﺷﻬﺪاﻱﻏﺮﻳﺐﻓﺎﺭﺱ
#سالروز_ﺷﻬﺎﺩﺕ
🌺🍃🌺🍃🌺🍃
ﺑﺎ ﻧﺸﺮ ﻣﻂﺎﻟﺐ ﺩﺭ ﺗﺮﻭﻳﺞ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻬﺪا ﺳﻬﻴﻢ ﺑﺎﺷﻴﺪ
#ﺳﻴﺮﻩ_ﺷﻬﺪا
💠فرمانده گردان بود. تا بیکار می شد, می رفت سراغ دستشویی صحرایی ها. کارش تمیز کردن انها بود, بعد هم پر کردن منبع اب انجا…🌺
💠مجروح شده بود, پایش توی گچ بود و به اجبار در مرخصی. گفت بیا بریم انتقال خون من خون بدم!
گفتم: تو با این حالت؟😳
گفت حالا که دستم از جبهه کوتاه شده, بذار حداقل خونم را برای مجروحین بدم. با اصرار رفتیم. اما پرستار حاضر نشد, سعید هم اصرار. دیدم راضی نمی شود, گفتم پس من به جای تو خون می دهم.
کارمان که تمام شد. هنوز سعید ارام نشده بود. دست کرد توی جیبش همه پول هایش که ۳۰ تومن بود را در اورد و گفت:پس این را بده به صندوق کمک به جبهه!
#شهید حمیدرضا (سعید )ابوالاحرار
#سالروز_شهادت
#شهدای_فارس
🌹🍃🌷🍃🌹
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
#ﺳﻴﺮﻩ_ﺷﻬﺪا
علی اکبر در عمليات والفجر 2 در منطقه حاج عمران فرمانده گردان بود که به علت اصابت کاليبر در رانش بشدت زخمي شد. آتش دشمن زياد بود و تعدادي از بچه ها شهيد شدند و جاده بسته شده بود و هيچ وسيله اي که بتواند مجروحين رانجات دهند نبود خون زيادي از علی اکبر ميرفت و خدا مي خواست در آن عمليات اين سردار عزیز زنده بماند.
هلیکوپتری آمد و فورا دوستانی که حال وخیمی داشتند از جمله علی اکبر را در برانکارد گذاشته و هنگامی که میخواستیم وارد هلیکوپتر شویم مقاومت میکرد و مدام می گفت مرا نبرید . به او گفتم مگر مرا نمي شناسي که اينطور اعتراض مي کني؟ گفت: بله مي شناسم ولي ديگران #واجبتر هستند ... »
#ﺷﻬﻴﺪﻋﻠﻲ_اﻛﺒﺮﺣﺒﺸﻲ
#ﺷﻬﺪاﻱ_ﻓﺎﺭﺱ
🌹🍃🌹🍃