eitaa logo
✳️حافظان امنیت ✳️
1.4هزار دنبال‌کننده
68.3هزار عکس
10.6هزار ویدیو
173 فایل
مطالب شهدا و اخبار روز #خادم_امام_رضا #خادم_شهدا #راوی_برتر_جنگ #بختیاری جامونده از غافله #ایثار و #شهادت #جانباز_شیمیایی #فارغ_تحصیل_دانشگاه_شهدا #جزیره_مجنون #فعال #فرهنگی #اجتماعی #سیاسی https://eitaa.com/kakamartyr3
مشاهده در ایتا
دانلود
عده‌ای برای برقراری عدالت زخم خوردند و درد کشیدند... و جمعی کنار سفره آنان فقط خوردند و خوردند و خوردند...
🔹️ امام خامنه‌ای در دیدار سخنگوی جنبش انصارالله , شهادت ابراهیم بدرالدین برادر آقای سیدعبدالملک بدرالدین را تبریک و تسلیت گفتند و با تجلیل از خانواده بزرگ و مجاهد بدرالدین و گرامیداشت شهید حسین بدرالدین، افزودند: مردم یمن با تمدن عمیق و تاریخی خود و با روحیه مجاهدت و ایستادگی که در این پنج سال از خود نشان داده‌اند، آینده خوبی را در پیش دارند و به لطف خداوند، دولتی قوی را تشکیل خواهند داد و در چارچوب آن دولت، به پیشرفت خواهند رسید. ۹۸/۵/۲۲ ِ
نیایش کودکانه از بچگی خیلی باخـدا دوست بود! تو سن ۴-۵ سالگی یکبار که وارد اتاقش شدم، دیدم پای تخت اش نشسته و داره باخـدا حرف میزنه و میگه خدایِ تُپُل مُپُل خودم الان هم به عکسهاش نگاه کنید میبینید که بچگیش خیلی تپل بود هروقت باخـدا حرف میزد، فکر میکرد خـدا شبیه خودشه و ویژگی های خودشو به خـدا نسبت میداد
یاد ، افتخارات ، عزت را همه باید نصب‌العین خودشان قرار بدهند ، . شما غفلت کنید ، نیروهای انقلاب غفلت کنند ، نیروهای مؤمن غفلت کنند ، نفوذیهای دشمن از آن طرف وارد می شوند و چیزی هم طلبکار می شوند . ۱۳۸۶/۲/۲ 🌺🌹 🌹
دیدید در وصیّت‌نامه‌های چقدر درباره‌ی توصیه شده . خب ، یک حکم دینی است ، این آرمان فراموش نشود. این‌ جور نباشد که تصوّر بشود فقط یک جنگی بود مثل جنگهایی که بقیّه دارند در دنیا می کنند ، بالاخره هر کشوری دشمنی دارد ، گاهی جنگی اتّفاق می‌افتد ، جوانهایی می روند در جبهه و می جنگند ، کشته می شوند یا زنده بر می گردند یا مجروح بر می گردند ، اینها هم مثل آنها . این نبود قضیّه ، قضیّه قضیّه‌ی دین بود ، قضیّه‌ی آرمان الهی بود ، قضیّه‌ی حاکمیّت اسلام و انقلاب بود . ۱۳۹۵/۷/۵ 🌷🕊🌺🌼🌺🕊🌷
🌹🕊👆🌷👆🕊🌹 🌹 🌹 رمز پیروزی انقلاب اسلام اطاعت از رهبری و ولایت فقیه بوده و هست ، ملت مسلمان ایران توجه داشته باشند این موانع و مشکلاتی را که ابر قدرت ها و نوکران آنها و منافقین برای ما به وجود آورده اند نه تنها ما را شکست نخواهد داد بلکه باعث رشد هر چه بیشتر و پخته تر شدن این انقلاب خواهد بود . 🕊 🕊 🌹 🌹 ✋ ✋ 🌺 🌺 🌷 🍀🌷
💐🌼🌸🌺🌸🌼💐 زنده نگهداشتن غدیر زنده نگهداشتن اسلام است مسئله‌ی امامت و مسئله‌ی ولایت و زنده نگهداشتن غدیر، به یک معنا زنده نگهداشتن اسلام است. مسئله فقط مسئله‌ی شیعه و معتقدین به ولایت امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) نیست. اگر ما مردم شیعه و مدعی پیروی از امیرالمؤمنین حقیقت غدیر را درست تبیین کنیم، هم خودمان درک کنیم، هم به دیگران معرفی کنیم، خود مسئله‌ی غدیر میتواند وحدت ‌آفرین باشد. بحث اعتقاد قلبی و اتصال یک نحله‌ی دینی و مذهبی به یک اصل اعتقادی، یک بحث است؛ شناخت مسئله، بحث دیگری است. اسلام عالی‌ترین مسئله در باب تشکیل جامعه ی اسلامی و نظام اسلامی و دنیای اسلامی را در مسئله‌ی غدیر متجلی کرده است. ۱۳۹۱/۰۸/۱۰ 💐 💐 💐🌼🌸🌺🌸🌼💐 💐🌼🌸🌺🌸🌼💐
‌ 🔴 سالروز از ایران‌ در دوره زمامداری ‌ رهبر معظم انقلاب:‌ «در دوره‌های قبل از جمهوری اسلامی، همیشه ایران شد و همیشه از ایران کَندند. هیچ کدام از سلاطین و ، این افتخار را ندارند که بتوانند بگویند ما مرزهای ایران را حفظ کرده‌ایم... تنها جمهوری اسلامی بود که مردانه ایستاد و نگذاشت که متجاوزین یک قدم جلو بیایند.» ۱۳۷۵/۰۲/۱۳‌ ‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸نامه عاشقانه شهید حاج ابراهیم همت به همسرش: ❣"سلام بر همسر مؤمن و مهربان و خوبم. گرچه بی تو ماندن در خانه برایم بسیار سخت بود، ولیکن یک شب را تنهایی در این جا به سر آوردم. مدام تو را این جا می دیدم. خداوند نگهدار تو باشد و نگهدار مهدی، که بعد از خدا و امام، همه چیز من هستید. ان شاءالله که سالم می رسید. کمی میوه گرفتم، نوش جان کنید. تو را به خدا به خودتان برسید. خصوصا آن کوچولوی خوابیده در شکم، که مدام گرسنه است. از همه ی شما التماس دعا دارم. ان شاءالله به زودی، به خانه ی امیدم می آیم. " ۱۳۶۲/۷/۱
🌸زیارت بر شانه های پســر🌸 مادر شهید شفیعی هنوز کربلا نـرفته . شبی در خواب علی بهش می گه : روی شانه هایم بنشین تا ببرمت کربلا . مادر می نشیند و کربلا از شانه های پسرش پیاده می شود . علی نخی به دستش می دهد وسر دیگر نخ را به دست خود می گیرد . قبر امام حسیــن (ع) و امام علـی(ع) و بقیه را بهش نشان می دهد . مادر برای زیارت می رود وبر می گردد . باز بر شانه های دست پرورده شهیدش می نشیند وبه خانه باز می گردد .مادر از خواب می پرد. بوی عطــری فضای خانه را تا مدتها پر کرده بود .وهر کس به دیدار ننه سکینه می آمد از این گلاب خوش بو درخواست می کرد و ننه سکینه هم به اجبار می گفت: شیشه گلابی روی فرش شکسته و ریخته که چنین بویی پخش می شود . آری،راهی که به قیمت خون پاکشون باز شد. پس روا نیست مادر عزیز شهید در حسرت زیارت یار بماند. 🌹 شهیدعلےشفیعی (کرمان)
شهید مدافع حرم حجت اصغری از عاشقان شهید ابراهیم هادی قسمتی از وصیت شهید: تاریخ درحال تکرار شدن است و یزیدیان زمام امور دنیا را در دست گرفته‌اند.شمایی که می‌گویید جنگیدن در کشوری دیگر کاراشتباهی است!بدانید امام حسین(ع) در مدینه زندگی میکرد ولی در عراق و کربلا به شهادت رسید. امام حسین(ع)برای احیای دین جدش و امربه معروف ونهی ازمنکر قیام کردند و این نیز خود گواهی برای ماست که ببینیم چگونه تاریخ در حال تکرار شدن است و چگونه یزیدیان زمان زمام امور را در دست گرفته‌اند و چگونه چهره‌ اسلام را با تفکری صهونیستی و تکفیری که آمیزه‌ای از تفکرات یهود است مخدوش می‌کنند و به دنبال معرفی اسلامی پر از توحش و معرفی آن به جهانیان هستند. هرکس به نوبه خود باید تکلیف خود را ادا کند و قدم در راه مقتدای خود حسین بن علی(ع) بگذارد. همه آزاده‌گان و محبین به اباعبدالله(ع) وظیفه داریم در این راه قدم بگذاریم و برای ظهور منتقم، زمینه سازی کنیم.چه زیبا فرمود خمینی کبیر که راه قدس از کربلا میگذرد و این جمله هر زمانی بیشتر نمود پیدا می‌کند که هرسال اربعین پرچمهای سیاه خراسانی این نکته نورانی امام(ره) را یادآوری می‌کند.
🚨 🌷بسیجی پاسدار، استاد خلبان، «مجید فتحی نژاد» در اثر سقوط هواپیما به فیض شهادت نائل شد. 💠فتحی نژاد از بنیانگذاران یگان فاتحین بسیج بوده است که هواپیمای وی صبح امروز دچار حادثه شد. 💐مراسم وداع با شهید امشب (پنجشنبه) ساعت ۲۱ در حسینیه _شهدا
🔸در حادثه سقوط هواپیمای فوق سبک شخصی حوالی فرودگاه ایوانکی گرمسار 2 سرنشین آن جان باختند. 🎥 اولین تصاویر از هواپیمای فوق سبک سقوط کرده در حوالی فرودگاه ایوانکی
در زندان عراقی های بعثی یه روحی دیگه هم داشتن که ما اسمشو گذاشته بودیم .. این چطور بود.. به این صورت که یه بود رو می بردن توی این روی می نشودن ، و می بستن ، یه پارچه ای مانند کیسه می کشیدن روی ک بالای این ، آهنی بود که قشنگ میومد روی ، دو رشته وصل می شد به . رو میکردن ، الکتریسیته ای که به واسطه این وارد می شد ، بدن شروع می کرد و رعشه گرفتن . در اثر این الکتریسیته تحت تاثیر قرار می گرفت و این ناخودآگاه تا چند ماه می شد تا این سلول های مغز خودشون رو بازیابی کنن طول میکشید . اوضاع و احوالی می شد . حال خیلی می شد . طوری که نمی شد براشون کرد . گاهی اوقات ، دست و پاشونو می بستیم یه گوشه ی بالا سرشون می نشستیم و زار زار می کردیم . حاج آقا می گفت قرار شد که همچین شکنجه ای به ما بدن:. دل تو دلم نبود ، خدایا چه میخاد به سرم بیاد . خیلی بودم . تا اینکه اومدن سراغم ، توی راهی که منو کشان کشان می بردن ، نه کردم ، نه زدم ، نه کردم ، نه زدم ، نه و نه ، چون می دونستم اونا همینو میخان ، نمیخاستم اونا دل بشن . تا اینکه منو بردن توی اون و نشوندن روی . دست و پام رو . دیدید وقتی انسان خیلی ازش اسمت چیه ، حتی اسمش هم دیگه یادش نمیاد ، گفت هیچی یادم نمیومد . هی به خودم می گفتم یه چیزی یادم بیاد بگم . از کسی کمک بخام . هر چی فشار آوردم به مغزم فقط یه چیز به یادم اومد ، اونم تو اون لحظات که خیلی ترسیده بودم و وحشت زده بودم ، شروع کردم دعای رو خوندن . بسم الله الرحمن الرحیم.. اللهم کل ولیک الحجت ابن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه .... به اینجای که رسیدم ، اونا رو وصل کردن ، بدنم شروع کرد به ، فکم به همدیگه می خورد . تمام توی دهانم جمع کردم که بتونم دعای رو به پایان ببرم . صلواتک علیه و علی آبائه ، فی هذه ساعه و فی کل ساعه . نمی دونم چقد طول کشید تا تونستم این رو تموم کنم ، اما تموم کردن من همانا و کردن بوسیله ی عراقی هم همانا ، بدنم یه لحظه آروم گرفت ، عراقی اومد رو از برداشت ، حالا منتظره که من بازی در بیارم ، بشم بشم ، اما من نشدم ، خیلی براشون آور بود ، چون ردخور نداشت که هر کسی این رو می دید می شد. با این وضع قرار شد ، دوباره این رو به من بدن ، این یکی عراقی به اون یکی اشاره کرد . کیسه رو کشیدن به سرم به فرق سرم ، برق رو روشن کردن و ولتاژ برق رو دو برابر کردن ، شدت برق آنقدر زیاد بود که من رو بلند می کردم و می کوبیدم به زمین . دیگه حالم دست خودم نبود ، دیگه زبان و دهانم کار نمی کرد فقط تو و من رو می خوندم و بار دیگه رو قطع کردن ، این بار داشتم می مردم ، کل داشت می شد ، دیگه با اون که داشتم فقط چشمام کمی باز بود . اومدن رو برداشتن ، دیدن نه ، مثل اینکه این روی این شخص نداره ، اومدن و حواله و می کردن . با و 'لگد منو بردن انداختن یه گوشه . می گفت اون لحظه من پاهای جمع کردم ، با اون بی حالی خودم . شروع کردم به کردن ، اما این ، ترس نبود ، نا امیدی نبود ، امید بود و تشکر از ، به می گفتم نمی دونم کجای عالم برای من کردی نمی دونم کجای برای من اون بالا آوردی ، برای من_دعا کردی ، 🌺🍃🌺🌼🌺🍃🌺 🌺🍃🌺🌼🌺🍃🌺