آینده می آید
و قطعا ما نیستم
از شما به عنوان بنده ای که
خونش را در راه
اعتقادات و شریعت و وطنش داد میخواهم که مراقب #ولی_فقیه باشید و نگذارید امرش روی زمین بماند
اف بر کسانی که باشند و به ولی فقیه توهین شود و سکوت اختیار کنند...
#بسیجی یل نهضت روح الله(ره)
#عارف باالله
#کوه معرفت و نورانیت
#بسیجی بصیر
#عاشق دلداده
#مجنون شیدا
#دلداده حضرت زهرا سلام الله علیها #شهید_هاشم_گرجی
#عملیات_کوهستان
#مائوت
#نصر7
سید مجتبی فاطمی
چه خوش بودی دلا گر روی او هرگز نمیدیدی،
هرگز نمی دیدی،
نمی دیدی .....
#شهید_حسین_معز_غلامی
#شهید_حسین_معزغلامی
#حسین_معز_غلامی
#شهید_معز_غلامی
#حسین_معزغلامی
#شهید_معزغلامی
#سید_مجتبی
#مدافعان_حرم
#فدایی_زینب
#ناز_نگاهش
#عشق
#شیرین
#مجنون
#سرو
#ایهام
#ابهام
ای خدا!
این دلم،
جانم،
روحم
فقط تو را میخواهد
دیگر طاقت ماندن در میان دنیا و دنیائیان را ندارم و میخواهم از وادی پر از گناه و وادی پست و ساده کوچ کنم و در وادی #عشق و صفای روحانی فرود آیم...
ای انسانها روح را الهی کنید، از مسیر دنیا طلبی خارج و در مسیر رضای خدا وارد شوید...
#فرمانده وارسته
#عارف بالله واله
#حیران عاشق شیدا
#مجنون امام حسن مجتبی(ع)
#شهید_قاسم_یاراحمد
#ماووت_عراق
#نصر_هفت
#شهید_علی_عباس_حسین پور
#غواص
#والفجر_هشت
بارالها! دلم چنان گرفته که گویی
غم دنیا همگی بر من وارد گشته...
دلم از این دنیای مادی
از هواهای نفسانی
از وسوسه های شیطانی
از گناهان کبیره و صغیره
از زیر پا گذاشتن حق مظلوم گرفته...
می خواهم بال بزنم #پرواز کنم
#عشق در وجودم موج می زند
معبود و معشوق مرا فرا می خواند
کفنم را بیاورید تا بپوشم
خون من از خون امام حسین(ع) و علی اصغر(ع) به خون خفته رنگین تر نیست خدایا احساس می کنم که اعضای تنم میله های زندانی هستند که مرا به اسارت خویش در آورده اند و تلاش مقرون من برای فرار از این زندان بی فایده است مگر به لطف و رحمتت...
خدایا مرا در صف #شهیدان قرار ده و توفیقی عطا کن تا هر چه زودتر جانم را نثار درگاهت گردانم...
#طلبه اهل معرفت
#دانشجوی پیرو خط امام(ره)
#غواص دریادل
#بسیجی وارسته
#عارف باالله
#کوه عرفان و دلدادگی
#عاشق شیدا
#مجنون حضرت اباعبدالله(ع)
#شهید_علی_عباس_حسینپور
#غواص
#والفجر_هشت
#خاطرات_آزادگان
#شکنجه_اسرای_ایرانی
#در_زندان_های_صدام
در زندان عراقی های بعثی یه #شکنجه روحی دیگه هم داشتن که ما اسمشو گذاشته بودیم #صندلی_جنون..
این چطور بود..
به این صورت که یه #اتاقی بود #اسیر رو می بردن توی این #اتاق روی #صندلی می نشودن ، #دست و #پاشو می بستن ، یه #کلاه پارچه ای مانند کیسه می کشیدن روی #سرش ک بالای این #کلاه ، آهنی بود که قشنگ میومد روی #فرق_سر_اسیر ، دو رشته #سیم وصل می شد به #دستگاه_برق .
#دستگاه_برق رو #روشن میکردن ، الکتریسیته ای که به واسطه این #دستگاه وارد می شد ، بدن #اسیر شروع می کرد #لرزیدن و رعشه گرفتن .
#مغز_اسیر در اثر این الکتریسیته تحت تاثیر قرار می گرفت و این #اسیر ناخودآگاه تا چند ماه #دیوانه می شد تا این سلول های مغز #اسیر خودشون رو بازیابی کنن #مدتی طول میکشید .
اوضاع و احوالی می شد .
حال #بعضیاشون خیلی #بد می شد . طوری که نمی شد #کاری براشون کرد . گاهی اوقات ، دست و پاشونو می بستیم یه گوشه ی #اردوگاه بالا سرشون می نشستیم و زار زار #گریه می کردیم .
حاج آقا #اسحاقی می گفت قرار شد که همچین شکنجه ای به ما بدن:.
دل تو دلم نبود ، خدایا چه #بلایی میخاد به سرم بیاد . خیلی #ترسیده بودم .
تا اینکه اومدن سراغم ، توی راهی که منو کشان کشان می بردن ، نه #گریه کردم ، نه #فریاد زدم ، نه #التماس کردم ، نه #دادی زدم ، نه #خواهشی و نه #تمنایی ، چون می دونستم اونا همینو میخان ، نمیخاستم اونا دل #شاد بشن . تا اینکه منو بردن توی اون #اتاق و نشوندن روی #صندلی .
دست و پام رو #بستن .
دیدید وقتی انسان خیلی #می_ترسه ازش #می_پرسن اسمت چیه ، حتی اسمش هم دیگه یادش نمیاد ، گفت هیچی یادم نمیومد .
هی به خودم می گفتم یه چیزی یادم بیاد بگم . از کسی کمک بخام . هر چی فشار آوردم به مغزم فقط یه چیز به یادم اومد ، اونم #دعای_سلامتی_امام_زمان_عج
تو اون لحظات که خیلی ترسیده بودم و وحشت زده بودم ، شروع کردم دعای #سلامتی_امام_زمان_عج رو خوندن .
بسم الله الرحمن الرحیم.. اللهم کل ولیک الحجت ابن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه .... به اینجای #دعا که رسیدم ، اونا #برق رو وصل کردن ، بدنم شروع کرد به #لرزیدن ، فکم به همدیگه می خورد . تمام #قدرتمو توی دهانم جمع کردم که بتونم دعای #سلامتی_امام_زمانم رو به پایان ببرم .
صلواتک علیه و علی آبائه ، فی هذه ساعه و فی کل ساعه .
نمی دونم چقد طول کشید تا تونستم این #دعا رو تموم کنم ، اما تموم کردن #دعای من همانا و #قطع کردن #برق بوسیله ی #بعثی_های عراقی هم همانا ، بدنم یه لحظه آروم گرفت ، #بعثی عراقی اومد #کلاه رو از #سرم برداشت ، حالا منتظره که من #دیوانه بازی در بیارم ، #مجنون بشم #دیوانه بشم ، اما من #دیوانه نشدم ، خیلی براشون #تعجب آور بود ، چون ردخور نداشت که هر کسی این #شکنجه رو می دید #دیوانه می شد.
با این وضع قرار شد ، دوباره این #شکنجه رو به من بدن ، این یکی #بعثی عراقی به اون یکی اشاره کرد . کیسه رو کشیدن به سرم #کلاه_آهنی به فرق سرم ، #دستگاه برق رو روشن کردن و ولتاژ برق رو دو برابر کردن ، شدت برق آنقدر زیاد بود که من #صندلی رو بلند می کردم و می کوبیدم به زمین . دیگه حالم دست خودم نبود ، دیگه زبان و دهانم کار نمی کرد فقط تو #مغز و #سرم من #دعای_سلامتی_امام_زمانم رو می خوندم و بار دیگه #برق رو قطع کردن ، این بار داشتم می مردم ، کل #آب_بدنم داشت #خشک می شد ،
دیگه با اون #نیمه_جانی که داشتم فقط چشمام کمی باز بود .
اومدن #کلاه رو برداشتن ، دیدن نه ، مثل اینکه این #شکنجه روی این شخص #تاثیری نداره ، اومدن #مشت و #لگد حواله #سر و #صورتم می کردن .
با #مشت و 'لگد منو بردن انداختن یه گوشه #زندان .
می گفت اون لحظه من پاهای #خودمو جمع کردم ، با اون بی حالی خودم . شروع کردم به #گریه کردن ، اما این #گریه ، #گریه ترس نبود ، #گریه نا امیدی نبود ، #گریه امید بود و #گریه تشکر از #امام_زمانم ، به #امام_زمانم می گفتم #یابن_الحسن نمی دونم کجای عالم برای من #دعا کردی #آقاجان نمی دونم کجای #عالم برای من اون #دستای_قشنگتو بالا آوردی ، برای #سلامتی من_دعا کردی ،
#آقا_ممنونتم
#آقا_متشکرم
🌺🍃🌺🌼🌺🍃🌺
🌺🍃🌺🌼🌺🍃🌺
آینده می آید
و قطعا ما نیستم
از شما به عنوان بنده ای که
خونش را در راه
اعتقادات و شریعت و وطنش داد میخواهم که مراقب #ولی_فقیه باشید و نگذارید امرش روی زمین بماند
اف بر کسانی که باشند و به ولی فقیه توهین شود و سکوت اختیار کنند...
#بسیجی یل نهضت روح الله(ره)
#عارف باالله
#کوه معرفت و نورانیت
#بسیجی بصیر
#عاشق دلداده
#مجنون شیدا
#دلداده حضرت زهرا سلام الله علیها #شهید_هاشم_گرجی
#عملیات_کوهستان
#مائوت
#نصر7
سید مجتبی فاطمی
چه خوش بودی دلا گر روی او هرگز نمیدیدی،
هرگز نمی دیدی،
نمی دیدی .....
#شهید_حسین_معز_غلامی
#شهید_حسین_معزغلامی
#حسین_معز_غلامی
#شهید_معز_غلامی
#حسین_معزغلامی
#شهید_معزغلامی
#سید_مجتبی
#مدافعان_حرم
#فدایی_زینب
#ناز_نگاهش
#عشق
#شیرین
#مجنون
#سرو
#ایهام
#ابهام
دستی که جاماند ...
حالم هر لحظه وخیم تر می شد،
تا اینکه یک شب بین خواب و بیداری
یکی از ملائک مقرب درگاه الهی
به سراغم آمد
و پرسید:
حسین، آیا آماده رفتن هستی
یا قصد زنده ماندن داری؟!
من گفتم فعلا میل ماندن دارم
تا با آخرین توان
به مبارزه در راه دینِ خدا ادامه دهم
برای رسیدن به
حسین باید اول عباس شد
رفیق آماده ای؟
برای آرمان ها و ارزشهامون
باید محکم بایستیم مبارزه کنیم
شادی روح رفیق و همراه شهیدمون
صلوات + وعجل فرجهم
#نعم_الرفیق_ما
#رفیق_شهید
#سردار_شهید_حسین_خرازی
#شهید_حاج_حسین_خرازی
#مجنون
#خیبر
#شلمچه
#طلاییه
#راهیان_نور
#دفاع_مقدس
#نعم_الرفیق
#شهادت
🍃تمام وجودت که مادری شود ؛ نمیتوانی دل بکنی و تمامت جان میشود تا خود را به او برسانی #مادر را از همان بچگی رها نمیکردی و زندگی ات عجیب زهرایی شده بود ...
.
🌱دلت را به ایه های خدا سپردی و نجواهای روزانه ات با خالق تورا نورانی تر کرده بود .همان سخنانی که تورا#مجنون کرد و بیقرار پر کشیدن شدی🕊
.
🍃شهادت رفقایت تورا هوایی تر کرده بود و گویی ملائک به تو الهام کرده بودند که لباس همرزم شهیدت *محمودرضا بیضایی* را به تن کردی و با همان لباس به آغوشش پر کشیدی ...
.
🌱در #بین_الحرمین ، شرمنده عباس بودی که حرم عمه سادات در خطر است و نتوانسته بودی مدافعشان شوی. همان لحظات دل شکسته ات سبب شد #شهادت نامه ات امضا شود و دستت را در دست زهرای مرتضی نهاد تا همچون او پهلو شکسته به دیدار حق بروی💔
.
✍نویسنده:#اسماء_همت
.
🌸به مناسبت سالروز شهادت
#شهید_اکبر_شهریاری
📅تاریخ تولد: ۱ فرودین ۱٣۶٣
.
📅تاریخ شهادت: ۱ بهمن ۱٣٩٢
.
📅تاریخ انتشار: ۲ بهمن ۱٣٩٩
.
🥀مزار شهید: بهشت زهرا تهران
.
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
✨نکته اصلی و کلیدی در اردوهای راهیان نور ایجاد زمینهای برای {زیارت با معرفت} است.
#سید_علی_خامنهای
🍃در#شلمچه که راه میافتی صدای خوش آمدگویی را از تن های عجین شده با خاک میشنوی، استخوان هایی گرد هم میآیند و برای تو که به دیدارشان آمدهای قامت راست میکنند. آن هنگام بی شک به آسمان متصل خواهی شد.
🍃 اگر از#فکه بگویم، خواهی فهمید آنجا مکهی کوچکِ #شهید_آوینی است که برای طواف رفت و هرگز بازنگشت.
هنوز هم صدای مداحی شهیدان را از حسینیه گردان تخریب میتوان شنید! همان ها که محتاج نگاهی بودند تا گرههای دنیا از دستانشان باز شود و مانند پرندهای کوچ کنند🕊
🍃چشمانی در جزیره#مجنون میدرخشند که صاحبشان را به#خدا سپرده اند... همان چشمانی که مصباحی بودند برای#سردار_خیبر.
🍃خدا در آیهای زنده بودنشان را فریاد میزند اما چه بسیار آدمهایی که نمیشنوند.
🍃شرهانی خود قصهای دارد برای اهلش، آنجا قطعهای از#کربلاست. گویی #زینب سلام الله علیها آنجا بر روی تپهها ایستاده و برای دیگران سخنرانی میکند، از سرهایی میگوید که سالها بعد در سرزمینی دیگر بریده میشوند و برای خواهران و مادران خود سرافرازی به بار میآورند، همان مدافعانی که پای درسِ سرداران خیبر و بدر و#والفجر بودند و چه خوب درسِ تا ابد زنده بودن را آموختهاند✌️
به راستی #شهدا_شمع_محفل_بشریتند💚
✍نویسنده: #فاطمه_اکبری
🌷به مناسب روز راهیان نور
#بزرگداشت_شهدا
#استوری_شهدایی #گرافیست_الشهدا
«به نام خدا»
🍃اول مرداد ۱۳۵۸ خانه آقای عسگری، عطرآگین شد به حضور فرزندی همنام مولای غریبش.
در خانوادهای بزرگ شد که فرهنگ ایثار و #شهادت از زمان انقلاب و جنگ در آن تبلور داشته و نهال غیرت و شجاعت، به درختی تبدیل شده.
🍃سال ۷۶ مسیرِ عشق او را وارد سپاه کرد. پوشیدن لباس سبز پاسداری مقدمهای شد برای #ظهور غیرت مردانهاش.
قریب به ۱۰ سال بعد نیز به یکی از زیباترین سنتهای پیامبر(ص) جامه عمل پوشاند و همسری فاطمی برگزید.
🍃 اما #عشق حکایتش فرق دارد. عشق حسین(ع) و اهل بیتش را که در دل داشته باشی، کوه هم نمیتواند در برابرت قد علم کند.
و او عاشق بود. #مجنون و دیوانه حسین.
مرد بود و روی خواهر اربابش غیرت داشت. تاب دیدن جسارت به حریم حرم #عمه_سادات را نداشت. ساکش را بست و راهی دیار عاشقان بی ادعا شد.
🍃در پایان، آخرین صفحه دفتر زندگیاش در رمضان سال ۹۵ با لبانی تشنه رقم خورد و خانوادههایی از برکت حضورش محروم شدند.
🍃شرمندهایم..
شرمنده نازنین فاطمههایی که طعم آغوش #پدر برایشان بیش از یک آرزو نیست.
شرمنده همسرانی که در قاب عکسهای زندگیشان جای شوهرانشان خالیست.
شرمنده مادرانی که نوازش های پر مهرشان بر صورت پسرانشان جایش با سنگهای سرد #گلزارها عوض شده.
🍃امان از دل مادران و همسران و فرزندانی که چون خانواده مهدی عسگری، قطعه سنگی نیز نصیبشان نشده..!🥀
✍نویسنده : #محدثه_کربلایی
به مناسبت سالروز شهادت #شهید_مهدی_عسگری
📅تـاریخ تـولـد : ۱ مرداد ۱۳۵۸
📅تـاریخ شـهادت : ۲۷ خرداد ۱۳۹۵
📅تاریخ انتشار : ۲۶ خرداد ۱۴۰۰
🕊محل شهادت:سوریه
🥀جاویدالاثر
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
#کربلا
باکری را همه میشناسند
نامش که برده میشود، شجاعت و خدمت در پسِ ذهنها نقش میبندد
دو برادر بودند که قلبشان برای #انقلاب میتپید و دوشادوش یکدیگر در راهِ همین انقلابِ نوپا جانفشانی میکردند.
قلم اینبار از حمید بنویسد...
#حمید_باکری، مبارزه را از برادر بزرگترشان #علی آموخته بود. اویی که به دست رژیم شاه به شهادت رسید
قد میکشید اما روح بلندش وَرای گنجایش زمین بود، آنقدر بزرگ که هیچ چیز آرامَش نمیکرد.
به #سوریه و لبنان رفت تا دوره های چریکی را بیاموزد و از آنجا به #آلمان برای ادامه تحصیل اما خبرِ استقرارِ امام در #پاریس، حمید را به آنجا کشاند!
تمامِ فکر و ذکرش #خدمت بود. خدمت به مردمی که حالا بانگِ انقلاب سر داده بودند و خونشان را به پایِ این نهالِ نوپا میریختند
رنگ و بویِ #جبهه را که دید، گویی روحش به #تکامل رسید، خستگی ناپذیر بود و هیچ چیز روحِ بزرگش را آرام نمیکرد. حتی وقتی در شهرداری مشغول شد، چندی بعد پست و میز و صندلی را رها کرد و به خاکِ جبهه پناه برد.
خدمتِ پشتِ میز کارِ حمید نبود...او مرد #جهاد بود و میدان جنگ!
بیوقفه در #تکاپو بود، اصلا انگار متولد شده بود تا خستگی را شکست دهد. شاید هم به قول #حاج_احمد_متوسلیان "استراحت را گذاشته بود بعد از #شهادت"!
شهادتی که در #خیبر اتفاق افتاد و پیکری که هیچ گاه از #مجنون باز نگشت اما آنچه حاکم است، #عشقی است به حمید که در دلها مانده
فرمانده حمید
این روزها به چون تویی نیاز داریم...کسی که خسته نشود و دردِ مردم را بفهمد...درد مردم را درد خودش بداند، به کسی نیاز است که دلبسته به #مقام و منصب و میز نباشد!
از آنجایی که تو هستی تا جایی که ما ایستاده ایم فرسنگها فاصله است
برای روحِ زمینگیرمان #فاتحه بخوان...شاید نفسِ تو زنده مان کند!
گرچه شهادت، طلوعِ جاودانگی تو بود اما...
#سالروزِ_زمینی_شدنت_مبارک فرمانده
✍️نویسنده : زهرا قائمی
🌺به مناسبت #سالروز_ولادت #شهید_حمید_باکری
📅تاریخ تولد : ۱ آذر ۱۳۳۴
📅تاریخ شهادت : ۶ اسفند ۱۳۶۲.جزیره مجنون عراق
🥀مزار شهید : مفقودالاثر🌹
#جزیره_مجنون
🌸 @kakamartyr3