eitaa logo
✳️حافظان امنیت ✳️
1.6هزار دنبال‌کننده
78.9هزار عکس
15هزار ویدیو
198 فایل
مطالب شهدا و اخبار روز #خادم_امام_رضا #خادم_شهدا #راوی_برتر_جنگ #بختیاری جامونده از غافله #ایثار و #شهادت #جانباز_شیمیایی #فارغ_تحصیل_دانشگاه_شهدا #جزیره_مجنون #فعال #فرهنگی #اجتماعی #سیاسی https://eitaa.com/kakamartyr3
مشاهده در ایتا
دانلود
. ‌ چپی ها می گفتند «جاسوس آمریکاست. برای ناسا کار می کند.» راستی ها می گفتند « کمونیسته. » هردو برای کشتنش جایزه گذاشته بودند. ساواک هم یک عده را فرستاده بود ترورش کنند. یک کمی آن طرف تر دنیا، استادی سرکلاس می گفت « من دانشجویی داشتم که همین اخیرا روی فیزیک پلاسما کار می کرد.» اوایل که آمده بود لبنان ، بعضی کلمه های عربی را درست نمی گفت. یک بار سرکلاس کلمه ای را غلط گفته بود . همه ی بچه ها همان جور غلط می گفتند. می دانستند و غلط می گفتند. امام موسی می گفت «دکتر چمران یک عربی جدیدی توی این مدرسه درست کرد.»‌ . . .
. ‌ برای انجام کاری به ستاد لشکر رفته بودم. وقتی به گردان برگشتم دیدم حاج مهدی کنار منبع آب نشسته و مشغول شستن ظرف است. به او گفتم :« حاجی این چه کاری است ؟ برای فرمانده ای مثل شما خجالت دارد کنار منبع آب بنشینید و ظرف بشویید!» هر چه کردم بلند نشد ، از پَسِش بر نیامدم. حاجی با آرامشی که داشت ، نگاهی به من انداخت و گفت: « این چه حرفی است که می زنی؟ من افتخار می کنم ظرفهای سربازان اسلام را بشویم ، من این کار را دوست دارم و برایم خجالتی ندارد.اگر می خواهی کمک کنی کلمن آب را پر کن و به چادر ببر » شهید حاج مهدی طیاری فرمانده گردان 419 لشکر 41 ثارالله بود که در عملیات بیت المقدس 7 ، روحش آسمانی شد و به شهات رسید.‌ . . .
دستی که جاماند ... حالم هر لحظه وخیم تر می شد، تا اینکه یک شب بین خواب و بیداری یکی از ملائک مقرب درگاه الهی به سراغم آمد و پرسید: حسین، آیا آماده رفتن هستی یا قصد زنده ماندن داری؟! من گفتم فعلا میل ماندن دارم تا با آخرین توان به مبارزه در راه دینِ خدا ادامه دهم برای رسیدن به حسین باید اول عباس شد رفیق آماده ای؟ برای آرمان ها و ارزشهامون باید محکم بایستیم مبارزه کنیم شادی روح رفیق و همراه شهیدمون صلوات + وعجل فرجهم
🍂ما نسل شهید ندیده ای بودیم اما خبر نداشتیم که ندیده و رفیق نشناخته هم هستیم اما واقعه مقدس دفاع از حرم خوب تلنگری شد برای ما ندید بدید ها تا هم شهیدها را ببینیم در کنار خودمان و هم لمس کنیم رفاقت و را از نزدیک! البته خیلیها را دیدیم و خیلی ها را هم نه. . 🍁فریادهای محمد را در تشییع پیکر مطهر مصطفی هر کس شنید و دید به ظاهر و به حکم زمانه باید چیزی کاملا معمولی را می دید و می شنید اما زمان به ما نشان داد که اگر کسی به چشم خدابین و گوش خداجو، آن صحنه و آن فریادها را میدید و می شنید،درک می کرد که دارد یک را در حال یک گفتگوی کاملا رفاقتی می بیند. . 🍂محمد با بی تابی تمام، از رفیق خدایی اش، ، میخواست تا سلامش را به حضرت زهرا سلام الله علیها برساند و مدتی بعد معلوم شد مصطفی هم رفاقت را برای محمد تمام کرده است و سلامش را به حضرت رسانده است چرا که فکر میکنم به دو ماه نکشید و محمد جواب سلامش را گرفت و در پر کشید. . 🍁محمد آژند شهیدی بود که هم در کنارمان دیدیمش و هم با رفتارش رفاقت را که اکسیر عاقبت بخیری است جرعه جرعه به ما چشاند. . 🍂محمدجان! مرا هم رفیق خودت قبول میکنی؟حاضری در این بیستم دی ماه مثل مصطفی صدرزاده عزیز سلام شکسته ما را هم به محضر مادر شهدا سلام الله علیها برسانی؟💔 . ✍نویسنده: . 🌺به مناسبت سالروز شهادت . 📅تاریخ تولد: ٢٧ تیر ۱٣۵٩ . 📅تاریخ شهادت: ٢۱ دی ۱٣٩۴ . 📅تاریخ انتشار: ٢۱ دی ۱۳۹۹ . 🥀مزار شهید: بهشت رضوان کهنز .
... برای دلتنگ ها آنها که میپندارند در این پهنه گیتی دستگیری نیست که به دادِ دلِ پرغصه شان برسد... برای آنها که فکر می کنند تنهایند🥀 نجواهایت را می‌شنود اشک هایت را می‌بیند و پادرمیانی می‌کند برای خواسته هایت نزد خدا دلتنگ مباش!!!! هوای را دارد... 💫شبتان آرام با یاد شهدا 💫 ╭┅┈┈┈┈┈┈┈╼┅╮ 𑁍▹ ڪپی‌آزادباذڪرصلوات ◃𑁍 𑁍▹ ◃𑁍 ╰┅╾┈┈┈┈┈┈┈┅╯
وقتی در بیمارستان بہ دنیا آمد ، تقویم را کہ نگاه کردیم ، روز شهادت امام هادی(ع) بود. اسمش رو گذاشتیم محمد هادی بعدها هم خودش عاشق امام هادی(ع) شد تا جایی کہ در راه دفاع از آن بزرگوار در حوالی سامرا بہ شهادت رسید.🌿 〰️〰️〰️〰️〰️
وقتی در بیمارستان بہ دنیا آمد ، تقویم را کہ نگاه کردیم ، روز شهادت امام هادی(ع) بود. اسمش رو گذاشتیم محمد هادی بعدها هم خودش عاشق امام هادی(ع) شد تا جایی کہ در راه دفاع از آن بزرگوار در حوالی سامرا بہ شهادت رسید.🌿 〰️〰️〰️〰️〰️ @kakamartyr3
این لحظات شادند ؛ اما چه می‌دانیم شاید مرورشان برای‌ِ بعضی‌ها اشک دارد ..!
🔰کودکان غزه به استقبالش می‌روند... 🕊روحش شاد راهش پر رهرو 🌷 راه شهــــ🌹ــــیدان ادامه دارد...🕊🕊
💔خادم علی‌ابن‌موسی‌الرضا(ع) در عين صلابتی كه داشت، زماني كه پا به حرم مطهر حضرت رضا(ع)  مي‌گذاشت، واقعا با كمال خضوع و خشوع وارد می‌شد. همیشه شهيد شوشتری برای كشيك از «در طلا» می‌آمد. قبل از شهادتش آن‌جا كنار در طلا، روبه‌روی ضريح مطهر ايستاده بودم كه ایشان آمد. سلام و احوالپرسی كردم. سردار شوشتری گفت: «اجازه می‌دهی آقای اسلام‌فر بايستم؟» گفتم: «اختيار داريد، شما هر زمان كه تشريف بياوريد در خدمت هستيم.» چوب‌پَر را به ايشان دادم و پست را تحويل گرفت. او اين كلام را به من گفت: «شايد اين آخرين پستم باشد در اينجا.» واقعا به ايشان الهام‌ شده بود و به اين رسيده بود كه اين سفر آخر است و اين زيارت كه الان آمده، زيارت آخری است و اين آخرين خاطره من از اوست. ✍🏻حسين اسلام‌فر(از خدام کشيک حرم رضوی) ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
سال اول دبیرستان بیماری عجیبی گرفت، دکترها بعد از یک ماه بستری، متوجه شدند رضا فلج شده، و گفتند کم کم فلج شدنش از پاها به بالا (و قلب رسیده) و جانش را می‌گیرد... بعد از قطع امید پزشکان، گفتم هیچکس مصیبت زده‌تر از حضرت زینب(سلام‌الله‌علیها) نیست، نذر عمه‌ی سادات کردم تا رضا خوب شود برای خودشان... یک روز در کمال ناباوری دیدم که رضا دست به دیوار گرفت و راه رفت. آن روز زینب کبری(سلام‌الله‌علیها) پسرم را شفا داد و امروز رضا فدایی حضرت زینب(سلام‌الله‌علیها) شد... 💔به یاد شهید مدافع حرم رضا کارگربرزی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🔸بُرش‌هایی از زندگی شهید مدافع‌حرم مهدی عزیزی به روایتِ مادر... 🌼 |از بچگی خاص بود و هیچوقت گریه نمی‌کرد و فقط می‌خندید، طوری که من گمان کردم، مشکلی داره... اولین کلامی هم که به زبان آورد «شهیدم من» بود. یادمه مادربزرگش تعجب کرد که زبونش با این کلمه باز شده... 🌼 |بچه که بود؛ با زبون بچگانه‌اش می‌گفت: می‌خوام بزرگ بشم؛ جبهه‌کار بشم و خودم صدام رو بکُشم! 🌼 |اصلا مشکل‌ِ مالی نداشتیم؛ اما رفتارش طوری بود که هیچ چیزی رو برا خودش نمی‌خواست. بهش می‌گفتم: مادر! عید شده؛ برا خودت لباس نو بخر اما مهدی می‌گفت: مادر! عید روزیه که گناه نکنی، نه اینکه لباس نو بپوشی... 🌼 |روزایی که زود از سرکار تعطیل می‌شد، مستقیم می‌رفت خیریه‌ و به نیازمندان کمک می‌کرد. گاهی هم سرکار بهش سبدکالا می‌دادن که خونه نمب‌آورد و می‌داد به فقرا. اینا رو بعد از شهادتش متوجه شدیم... 🌼 |همیشه عکس شهید ابراهیم هادی توی جیبش بود، هروقت هم از کنار تصویرش رد می‌شد، بهش سلام می‌کرد... 🌼 |از مال دنیا چیزی نداشت، جز یک موتور؛ كه اونم ازش دزدیدند... وقتی خبر دزدیده شدن موتورش رو به مادر داد؛ گفت: درویش بودیم و درویش‌تر شدیم... 🌼 |مهدی رفته بود کربلا و میگن زیر قبه خیلی گریه کرد. بهش گفتن: چی از خدا می‌خوای؟ گفته بود: دو تا بال میخوام ... ▫️۱۱مرداد؛ سالروز عروج شهید مدافع‌حرم مهدی عزیزی گرامی‌باد ‌‌‌‌____________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: ●واژه‌یاب: