eitaa logo
✳️حافظان امنیت ✳️
1.4هزار دنبال‌کننده
66.3هزار عکس
9.8هزار ویدیو
167 فایل
مطالب شهدا و اخبار روز #خادم_امام_رضا #خادم_شهدا #راوی_برتر_جنگ #بختیاری جامونده از غافله #ایثار و #شهادت #جانباز_شیمیایی #فارغ_تحصیل_دانشگاه_شهدا #جزیره_مجنون #فعال #فرهنگی #اجتماعی #سیاسی ارتباط با ادمین @MARTYR1 https://eitaa.com/kakamartyr3
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸 ترجمه دعای چهلم صحیفه سجادیه ، امام سجاد علیه السلام خدايا، بر محمد و خاندانش درود فرست و ما را از آرزوي دور و دراز نگه‌دار، و چنان كن با درستكاري دست آرزوها از ما كوتاه شود، تا ما را اميد آن نباشد كه ساعتي را پس از ساعتي به پايان بريم، و روزي را پس از روزي به سر آوريم، و نَفَسي را به نَفَسي پيوند زنيم، و از پسِ يك گام، گام ديگري برداريم. ما را از فريب آرزوها به سلامت دارد و از بدي‌هاي آنها ايمن ساز، و مرگ را پيش روي ما مجسّم بدار و بر ما مپسند كه لحظه‌اي از ياد آن تهي گرديم. ما را آن گونه به انجام دادن كارهاي شايسته موفق كن كه بازگشتمان به سوي تو را كُنْد پنداريم، و در رسيدن به كوي تو حريص‌تر گرديم؛ بدان پايه كه مرگ براي ما خانه‌ي آرامشي شود كه در آن بياساييم، و جايي دوست داشتني كه مشتاقانه بدان درآييم، و خويشاوندي كه نزديك شدن به او را دوست بداريم. پس چون مرگ را به ما نزديك ساختي و ما را به دامنش انداختي، به ديدار او ما را نيك بختي بخش، و آمدنش را سبب آرامش ما كن، و به ميزباني او شور بختمان مساز، و به ديدار او ما را به خواري ميفكن، و او را دري از درهاي بخشش، و كليدي از كليدهاي رحمت خود گردان. ما را در حالي بميران كه راه يافته‌ايم و گمراه نگرديده‌ايم، و طاعت تو را ناپسند نشمرده‌ايم، و روي از گناه برتافته‌ايم و دست از نافرماني كشيده‌ايم. اي عهده‌دار پاداش نيكوكاران، و اصلاح كننده ي عمل تباهكاران. . ۳۱۳
. ‌ خرمشهر داشت سقوط می کرد. جلسه ی فرمانده ها با بنی صدر بود .بچه های سپاه باید گزارش می دادند. دلم هرّی ریخت وقتی دیدم یک جوان کم سن و سال ، با موهای تکو توکی تو صورت و اورکت بلندی که آستین اش بلند تر از دستش بود  کاغذ های لوله شده را باز کرد و شروع کرد به صحبت.یکی از فرماندهای ارتش می گفت «هرکی ندونه ،فکر می کنه از نیروهای دشمنه.» حتی بنی صدر هم گفت «آفرین ! » گزارشش جای حرف نداشت.نفس راحتی کشیدم.‌ . . .
. ‌ چپی ها می گفتند «جاسوس آمریکاست. برای ناسا کار می کند.» راستی ها می گفتند « کمونیسته. » هردو برای کشتنش جایزه گذاشته بودند. ساواک هم یک عده را فرستاده بود ترورش کنند. یک کمی آن طرف تر دنیا، استادی سرکلاس می گفت « من دانشجویی داشتم که همین اخیرا روی فیزیک پلاسما کار می کرد.» اوایل که آمده بود لبنان ، بعضی کلمه های عربی را درست نمی گفت. یک بار سرکلاس کلمه ای را غلط گفته بود . همه ی بچه ها همان جور غلط می گفتند. می دانستند و غلط می گفتند. امام موسی می گفت «دکتر چمران یک عربی جدیدی توی این مدرسه درست کرد.»‌ . . .
. ‌ برای انجام کاری به ستاد لشکر رفته بودم. وقتی به گردان برگشتم دیدم حاج مهدی کنار منبع آب نشسته و مشغول شستن ظرف است. به او گفتم :« حاجی این چه کاری است ؟ برای فرمانده ای مثل شما خجالت دارد کنار منبع آب بنشینید و ظرف بشویید!» هر چه کردم بلند نشد ، از پَسِش بر نیامدم. حاجی با آرامشی که داشت ، نگاهی به من انداخت و گفت: « این چه حرفی است که می زنی؟ من افتخار می کنم ظرفهای سربازان اسلام را بشویم ، من این کار را دوست دارم و برایم خجالتی ندارد.اگر می خواهی کمک کنی کلمن آب را پر کن و به چادر ببر » شهید حاج مهدی طیاری فرمانده گردان 419 لشکر 41 ثارالله بود که در عملیات بیت المقدس 7 ، روحش آسمانی شد و به شهات رسید.‌ . . .
. ‌ می گفتن حاجی به جای سه روز اعتکاف, اگر بمانی و به مردم خدمت کنی بهتر نیست؟ می گفت شما دو هفته مرخصی می گیرید, می رید شمال, استراحت. منم دوست دارم سه روز مرخصی بگیرم با خدام تنها باشم,تا بعدش پر انرژی به مردم خدمت کنم! سال بعدشهادتش, در محل سجده گاهش در مسجد، در اعتکاف, نوشته بودند در اخرین سجده هایت چه گفتی که از این رجبیون به عندربهم یرزقون رسیدی! هدیه به شهید حاج عبدالله اسکندری صلوات,,‌ . . .
. ‌ من،عمار،مصطفی صدرزاده، حاج حسین همدانی و چند نفر دیگر از بچه ها رفتیم مقر بچه های سوری؛ تازه نمازخوان شده بودند چیز خاصی هم از دین نمی دانستند. صف شدند که نماز جماعت برگزار کنند.یکی از بین خودشان ایستاد جلو. داشتیم این پا و آن پا می کردیم که حاج حسین همدانی و عمار ایستادن توی صف؛ تعجب کردیم.به کسی اقتدا کردند که شاید تازه شش هفت روز بود نماز می خواند. نماز را بستیم.پیش نمازشان یک رکعت اضافه‌تر خواند! می‌خواستیم به طرف‌ حالی کنیم که نمازت اشکال دارد. عمار اشاره کرد که هیچ چیزی نگویید. بلند شد و نماز بست یک چهار رکعتی خواند نماز که تمام شد پیشنماز متوجه شد؛ آمد و گفت که فهمیدم نماز را اشتباه خواندم.‌ به نقل از همرزم شهید‌ منبع:کتاب عمار حلب‌‌ . . . . ‌‌ ‌‌
. ‌ بیشتر جمعه ها با خانواده بود. احمد به زیارت عاشورا و قرآن خواندن خیلی علاقه داشت. صبح جمعه بعد از نماز چهار نفری سوره جمعه را می‌خواندند بعد احمد میرفت سراغ باغچه؛ آشپزی هم میکرد. محمدسعید می گفت جمعه ها غذا پختن با پدر بود.یک سال مهدی و سعید برایش کت و شلوار خریدن؛ کادوی روز پدر. شب که بچه‌ها هدیه شان را دادند احمد حسابی خوشحال شد اما هیچ وقت فرصت پوشیدنش را پیدا نکرد. . . . . ‌‌ ‌‌
. ‌ بیشتر جمعه ها با خانواده بود. احمد به زیارت عاشورا و قرآن خواندن خیلی علاقه داشت. صبح جمعه بعد از نماز چهار نفری سوره جمعه را می‌خواندند بعد احمد میرفت سراغ باغچه؛ آشپزی هم میکرد. محمدسعید می گفت جمعه ها غذا پختن با پدر بود.یک سال مهدی و سعید برایش کت و شلوار خریدن؛ کادوی روز پدر. شب که بچه‌ها هدیه شان را دادند احمد حسابی خوشحال شد اما هیچ وقت فرصت پوشیدنش را پیدا نکرد. . . . . ‌‌ ‌‌