🔹تعطیلی پنجشنبهها تصویب میشود؛ دستگاههای ارتباطگیری با دنیا را مستثنی کردیم تا اقتصاد آسیب نبیند.
🔸سخنگوی کمیسیون اجتماعی:
🔻 شورای نگهبان به مصوبه مجلس یازدهم ایراد گرفته بود که به مجلس عودت داده شد و مجلس هم به کمیسیون عودت داد و ما هم در کمیسیون رفع ایراد کردیم و این رفع ایراد در صحن مجلس قرار است مطرح و مصوب شود.
🔻 در لایحه افزایش تعطیلات آخر هفته درگاههای اقتصادی در کشور تعطیل نیست، مثلا گمرک، سازمان تجارت و دستگاههایی که مربوط به حوزه تجارت هستند و به صورت ضروری باید باشند را استثنا کردیم.
#چندروایت
🔸بُرشهایی از زندگی طلبهی شهید علیعباس حسینپور
🌼 #بابایعاشق|باباش عاشق امیرالمومنین (ع) بود، به همین خاطر هفت پسرش رو مزین به نام مولا کرد. علیاحمد؛ علیمحمد؛ علیحسین؛ علیعباس و ...
🌼 #استاد|از ۸سالگی به بعد سالها مکبّر نمازهای جماعتِ شهید محراب آیت الله مدنی شد. البته پامنبری ایشون هم بود و سعی میکرد دستورات اخلاقی ایشون رو مو به مو اجرا کنه. رویهای که توی شکلگیری شخصیتش هم خیلی اثر داشت...
🌼#قهرمان|علاقه ی زیادی به دومیدانی داشت و توی این رشته رتبهی دوم کشوری رو بدست آورد.
🌼 #نماز_اول_وقت|همیشه نمازش رو اول وقت می خوند. حتی وقتی برا تمرین میرفت استادیوم، محال بود وقت اذان نره یه گوشه و نایسته به نماز...
🌼#موفقیت|توی بچگی مادرش رو از دست داد. برا همین کارهای خونه هم افتاد روی دوشش؛ از آشپزی گرفته تا... اما هیچوقت این مسائل رو بهونهای برا عدم تلاش واسه موفقیت قرار نداد. همون ایام هم شاگرد ممتاز مدرسه بود، هم ورزش...
🌼 #تواضع|توی دبیرستان مسئول انجمن اسلامی بود، و گاهی بچهها رو با مدیریت خودش می برد قم برای زیارت و دیدار علما. اما برا اینکه غرور نگیردش، سعی میکرد خالصانه خادمیشون رو کنه، از جفت کردنِ کفشاشون گرفته تا...
🌼 #امتحان_الهی|توی جبهه دو بار مجروح شد و علیرغم علاقهی شدید به دو میدانی، دیگه نتونست این ورزش رو ادامه بده. اما بههم نریخت؛ چون میدونست خدا انسانها رو با دوستداشتنیهاشون امتحان میکنه. انصافاً هم توی این امتحان سربلند شد.
#ادامه_دارد
📚 منبع: کتاب "دیدن روی ماه"
#شهید_حسینپور #شهدای_روحانی #شهدای_لرستان #اخلاص
#چندروایت
🔸#قسمتدوم|بُرشهایی از زندگی طلبهی شهید علیعباس حسینپور
🌼 #مبارزه|توی دبیرستانمون گروهکها اعلامیه میگذاشتند داخل میزها برا انحراف بچهها. علیعباس بهمون گفت: از فردا باید کمتر بخوابیم و زودتر از همیشه بیایم برا جمع کردن و از بین بردنِ اعلامیهی گروهکها؛ نباید بذاریم روی بچهها اثر بذارن...
🌼 #عبادت|توی جبهه مریض شد و نمیتونست نگهبانی بده. برا همین از این فراغتِبال برا عبادتِ بیشتر استفاده کرد. البته وقتی میخواست نمازشب بخونه، میرفت بیرون سنگر تا کسی نبینه و ریا نشه...
🌼 #نخبه|با اینکه اکثر اوقات توی جبهه بود؛ کنکور رو با رتبه ۱۱۲ قبول شد. بخاطر عشق زیاد به امامرضا، دانشگاه رضوی رو انتخاب کرد و رفت مشهد. مدتی گذشت و با اینکه هماهنگی درسهای دانشگاه و حوزه خیلی سخت بود؛ همزمان توی حوزه علمیه نواب ثبتنام کرد و درس طلبگی رو هم خوند.
🌼 #مومن_واقعی|با غریبه و آشنا جوری گرم احوالپرسی میکرد انگار سالها میشناسدش. نمیشد توی سلام بهش پیشی گرفت. وضو رو با تمام آدابش انجام میداد. اولین نفر وارد مسجد، و آخرین نفر خارج میشد. میرفت یه گوشه مسجد مینشست و شروع میکرد به ذکر گفتن. همیشه میگفت: ما کربلا نبودیم تا حسین(ع) رو یاری کنیم؛ الان باید فرزندش رو یاری کنیم...
🌼 #شهادت|چهل روز روزه گرفته بود تا شهادت نصیبش بشه... بالاخره به آرزوش رسید و غروب ۲۳بهمن وقتی داشت وضو میگرفت، راکت دشمن به زمین خورد و ترکشش به گلویش نشست. رفیقاش میگن چند بار یا زهرا گفت و پر کشید...
📚 منبع: کتاب "دیدن روی ماه"
#شهید_حسینپور #شهدای_روحانی #شهدای_لرستان #اخلاص
#خاکریزخاطرات ۱۳۳
🔸اتفاقی شگفتانگیز در تشییع شهیدی که عاشق امامرضا علیهالسلام بود
#متن_خاطره|علیعباس خیلی امامرضایی بود. توی دانشگاهِ مشهد پنجرهی اتاقش رو به گنبد حرم باز میشد و مدام به امام رضا(ع) سلام میداد. اونقدر هم میرفت زیارت، که بهش میگفتند: "کبوتر حرم"... شهید که شد پیکرش اشتباهی جای لرستان رفت مشهد... بعداً فهمیدیم تویِ وصیتش نوشته: اگه شهید شدم؛ برا آخرینبار اول پیکرم رو ببرید به زیارت مولایم علی بن موسی الرضا(ع) ... انگار امام رضا(ع) زودتر از ما اومده بود برای عمل به وصیتش. پیکر علیعباس بعد از طواف در حرم ، منتقل شد خرمآباد...
👤خاطرهای از زندگی عارف شهید علیعباس حسینپور
📚منبع: کتاب “دیدن روی ماه” ، صفحه ۹۸
🔰دانلود کنید:
➕ دریافت قابنوشته[طرح مربع] با کیفیت اصلی
➕ دریافت قابنوشته[طرح ویژه] با کیفیت اصلی
➕ دریافت قابنوشته[طرح مستطیل] با کیفیت اصلی
___________________________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
●واژهیاب:
#شهید_حسینپور #امام_رضا #زیارت #شهدای_لرستان #شهدای_روحانی
#چند_روایت
🔸بُرشهایی از زندگی سردار شهید سیدعلی حسینی
🌼 #روزه|از هشت، نُه سالگی روزه میگرفت. برا اینکه اذیت نشه، تصمیم گرفتم سحر بیدارش نکنم. اما بدون سحری روزه گرفت و گفت: اگه بیدارم نکنید، باز هم بدون سحری روزه میگیرم.
🌼 #آرامش|هروقت مشکل یا ناراحتی براش پیش مییومد، وضو میگرفت و دو رکعت نماز میخوند. بعد هم دراز میکشید و دقایقی چشماش رو میبست و میخوابید. بیدار که میشد اثری از ناراحتی توی چهرهش نبود.
🌼 #اهلعمل|جاذبه داشت و سربازها و نیروها خیلی ازش حرفشنوی داشتند و حاضر بودند براش جان بدهند. میگفت: اگر میخواین حرفتون به دلِ مردم بنشینه و بهش عمل کنند، باید خودتون مردِ عمل باشید.
🌼 #بیتالمال|توی ماموریتها با اینکه پول کافی در اختیار داشت، اما همیشه غذاهای ساده مثل نون و تخممرغ و ... میگرفت. میگفت: پول بیتالماله و باید اون دنیا جواب بدیم. هیچوقت حتی مسافرخونه هم نبرد ما رو، چی برسه به هتل. همهش یا توی پادگانها میخوابیدیم یا توی ماشین. به شوخی میگفت: اینطوری امنیت ماشین هم حفظ میشه.
🌼 #خاکی|باهاش کار داشتم و رفتم پادگان شهید بهشتی. تصورم این بود که اتاق مسئول اطلاعات عملیات حتما میز و صندلی آنچنانی و بند و بساط زیادی داره. اما وقتی سراغشو گرفتم؛ گفتند: اونی که کنار تانکر ظرف میشوره، سیدعلی حسینی فرمانده اطلاعات عملیاته.
🌼 #پیشبینی|یه روز در جمع فرماندهان گفت: جنگ تا ۶ماه دیگه تموم میشه. توی دفتر هم نوشت. همه تعجب کردند؛ اما حدود ۶ماه بعد در حالیکه سیدعلی شهید شده بود، جنگ تمام شد.
📚منبع: ایثارنامه؛ جلد ۴۹
#شهید_حسینی #شهدای_خراسانرضوی
#چند_روایت
🔸بُرشهایی از زندگی غوّاص شهید سعید حسنیتنها
🌼 #شهید_قرآنی|يكى از روزهاى ماه رمضان، وقت اذان ظهر بدنيا اومد. هفت ساله بود که توی كلاسهاى آموزش قرائت قرآن ثبتنامش کردم. اونقد خوب کار کرد و پیشرفت سریعی داشت، که توی ۱۳سالگی به مســــابقات بينالمللی قرآن راه پیدا کرد و با کسب مقام، برندهی سفر حج شد...
🌼 #اخلاص|مسابقات بینالمللی قرآن بود و قاریان کشورهای مختلف هم حضور داشتند. سعیدِ سیزده ساله هم شرکت کرد و برندهی سفر حج شد؛ اما حتی به من که مادرش هستم هم نگفته بود که چنین مقامی بدست آورده. یه روز همسایهمون گفت: مگه فامیلی شما "حسنیتنها" نیست؟ گفتم چرا... گفت: رادیو اسم پسرتون رو بعنوان برنده سفر حجِ مسابقات قرآن اعلام کرده... وقتی رفتم و از سعید صحت خبر رو پرسیدم. سرش رو انداخت پایین و آروم گفت: بله! درسته...
🌼 #نماز_شب|سعید عاشق نماز شب بود. اون ایامی که باهاش بودم یاد ندارم یه شب نماز شبش ترک شده باشه. یه بار درِ گوشش گفتم: بهم نماز شب خوندن یاد میدی؟ لبخندی زد و آروم گفت: معلومه که یاد میدم! چی از این بهتر!؟ اگه خدا بخواد از همین فردا شروع میکنیم... مثل یه معلم دلسوز برام وقت گذاشت و با حوصله بهم یاد داد، و از اون به بعد منم شدم نمازِ شب خوان... البته خیلیا برا نماز شب بیدار میشدند. بعضی شبها اونقدر تعدادشون زیاد بود که انگار نماز جماعت میخوندند. اونم توی برف و سرمای طاقتفرسا...
📚 منبع: بنیاد شهید و امور ایثارگران + خاطرات همرزمان شهید
🔸۲۵بهمن؛ سالروز شهادت سعید حسنیتنها گرامیباد
_______________
#شهید_حسنیتنها #شهدای_زنجان #قرآن
#وصیتنامه
#وصیتِ_عرفانی|وصیتنامهی شهید سعید حسنیتنها خاص بود. یه جاش نوشته:
"خدایا! میخوام طوری شهید بشم که جسدم توی بیابونا بمونه؛ یا تکهتکه بشم، بعد پوسیده و با خاک مخلوط بشم، تا وقتی رزمندهها و بسیجیها رد میشن، همراه با گرد و خاک به چهرههای نورانیشون بنشینم، تا افتخار کنم که با خاک به صورت بندههای خوبت نشستم؛ و تو به احترام اونها و بخاطر زحماتی که میکشند؛ من رو ببخشی تا جلوی حسینات شرمنده نباشم"
____________________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
●واژهیاب:
#شهید_حسنیتنها #امام_حسین #بخشش #شهدای_زنجان
#خاکریزخاطرات ۱۳۴
🔸وسط مهمونی پاشد و رفت...
#متن_خاطره|یه شب توی مهمونی فامیلی همگی دور هم جمع بودیم. وسطِ شب نشینی و صحبت، یهو دیدم سعید بلند شد و رفت. کنار دربِ پذیرایی که رسید، گفت: ما امشب پلو خوردیم، گوشتش رو نخواستیم. من متوجه منظورش نشدم. تا اینکه فـردای اون روز یکی از بستگان گفت: منظور سعید از گوشت؛ غیبتی بود که توی صحبتمون داشت رخ میداد. چون خدا توی سوره حجرات آیه ۱۲ غیبت رو تشبیه کرده به خوردنِ گوشتِ برادرِ مُرده...
👤خاطرهای از زندگی شهید سعید حسنیتنها
📚منبع: بنیاد شهید و امور ایثارگران زنجان بهنقل از مادرشهید
🔰دانلود کنید:
➕ دریافت قابنوشته[طرح مربع] با کیفیت اصلی
➕ دریافت قابنوشته[طرح ویژه] با کیفیت اصلی
➕ دریافت قابنوشته[طرح مستطیل] با کیفیت اصلی
_______________________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
●واژهیاب:
#شهید_حسنیتنها #غیبت #بیتفاوت_نبودن #شهدای_زنجان #شهدای_قرآنی #امر_به_معروف #خاکریز_خاطرات