🌹🌹
--شهیدانه🕊زیستن--
⚜وقتی رسیدیم #دزفول و وسایل مان را جابه جا کردیم، گفت :
«می روم #سوسنگرد.»
⚜گفتم :«مادر منو نمی بری اون جلو رو ببینم⁉️» گفت :«اگه #دلتون خواست، با ماشین های راه بیایید. این ماشین 🚘مال بیت الماله.»
فرمانده جوان دفاع مقدس
#شهید_مهدی_زین_الدین 🌷
•┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
@kami_ta_shohada
•┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
『ڪَمۍٖټاٰشُھَداٰ』
#شهیدانه 👆👆👆👆
🔻مانده ام در باتلاق دنیا، هرچه دست و پا میزنم بیشتر گرفتار میشوم. تو با آن لبخندی که گوشه لبت جاخوش کرده نگاهم میکنی. در وصیت نامه ات نوشته بودی هنوز هم برای شهید شدن فرصت هست باید دل ها را صاف کرد. دارم با خودم حساب کتاب میکنم و هرچه چرتکه را بالا پایین میکنم، حق الله و حق النفس و حق الناس ها زیادند، آنقدر که فکر به شهادت هم سبب میشود خجالت بکشم از درگاه خدا...
به مادرت گفته بودی دوست داری بدنت پاره پاره شود و قطعه ای کوچک ازآن برگردد که مردم زیر جنازه ات خسته نشوند. آه شهید جان... چه بگویم از احوال به هم ریخته ام که وزن گناه بر وزن جسمم سنگینی می کند.
در وصیت نامه ات، مادرت را به جان #حضرت_زهرا قسم داده بودی بی قراری نکند. مادر است دیگر، آرزوهای بسیاری برایت داشت. روز تشییع پیکرت ماشین ات را با گل ها آراست. یک طرف رویای محقق شده ات را تبریک گفته بود و نوشته بود علیرضا جان #شهادتت_مبارک و طرف دیگر آرزوی به دل مانده خودش را و نوشته بود علیرضا جان عروسی ات مبارک. فرشته ها به پیشوازت آماده بودند و تو کفن پوش به سوی خانه ابدیت رفتی.
به سید گفته بودی کارهایم را ردیف کن تا بروم و نشان بدهم چجوری می شود شهید شد. در مراسم ات دوستانت و آقا سید به پیشواز پیکرت آمدند. شانه هایشان از غم رفتن تو افتاده و دلشان از داغ جاماندن شکسته بود...
دلم آشوب است و تو هنوز هم با لبخند همیشگی ات نگاهم می کنی. بگو چه کنم؟ کجا را اشتباه رفته ام؟ راه سعادت کدام طرفی است؟ هنوز هم فرصت هست برای جبران یک عمر خطا؟برای شهادت؟
آقا علیرضا، دعایم کن....
📸شهید مدافع حرم
#علیرضا_حاجیوند_قیاسی
#دزفول
🗓تاریخ تولد: ۱ مهر ۱٣۶۴
🗓تاریخ شهادت: ۱٢ بهمن ۱٣٩۴
🕊محل شهادت: سوریه_نبل والزهرا
🥀مزار شهید: دزفول
@kami_ta_shohada