7.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#جلسه_چهارم
#آموزش_تجوید_قرآن_کریم
✍حروف مقطعه
🎞آموزش تجوید قرآن کریم
🎧توسط: حجت الاسلام میرعمادی
#پیشنهاد_دانلود
『💕』@kanale_behesht
7.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#جلسه_پنجم
#آموزش_تجوید_قرآن_کریم
✍اهمیت تلفظ و ادای صحیح حروف
🎞آموزش تجوید قرآن کریم
🎧توسط: حجت الاسلام میرعمادی
#پیشنهاد_دانلود
『💕』@kanale_behesht
نردبان بهشت
🦋🌈🦋 #ادامه_قسمت_چهارم از مدرسه بیرون آمدم و به سمت خانه حرکت کردم هنوز چند قدمی از مدرسه دور نشد
🌈🦋🌈🦋🌈🦋🌈🌈🦋🌈🦋🌈🦋🌈🦋
#قسمت_پنجم
ساعت هفت صبح هوا خیلی سرد بود داشتم در خانه راه می رفتم می خواستم هوا کمی گرم شود تا با زهرا بروم برف بازی ساعت ۹ قرار گذاشته بودیم دوساعتی گذشت زهرا در خانه یمان آمد فوری رفتم در باز کردم مادرم تاکید کرد که برای برف بازی شال گردن بپوشم از کوچه های پر از برف گذشتیم و به دشتی رسیدیم که در تابستان پر از زیبایی بود و اکنون پر از برف شده شده است
تیوپ پلاستیکی را روی بلندی قرار دادیم و از بالای به سمت پایین سر خودریم سرایزی خیلی هیجانی بود من و زهرا در حال سر خوردن فریاد بلندی کشیدیم به طوری که صدایمان دشت را پر کرده بود
چند ساعتی بازی کردیم خورشید که درست در وسط آسمان قرار گرفته بود
هوا کمی گرم شده بود به خانه برگشتیم تا کمی در کار های خانه به مادرهایمان کمک کنیم
به خانه که رسیدم مادرم غذا را آماده کرده بود من هم سفره را پهن کردم و با مادرم مشغول غذا شدیم ، غذا گرم جانی تازه در بدن یخ کرده من ایجاد کرد
بعد از ناهار به کمک مادرم آمدم تا چند رج از قالی را ببافم کلی با هم صحبت کردیم هر کداممان از آرزوهایی داشتیم می گفتیم
مادرم می گفت دوست دارو یک سفر کربلا برود چون تا بحال نرفته است من هم گفتم دوست دارم معلم شوم
نزدیک غروب از اتاق بیرون رفتم و لحظه ی غروب آفتاب را تماشا کردم
جقدر دل انگیز است پاره های خورشید کم کم در حال خاموش شدن است بعد از نماز مغرب و عشا زیر کرسی رفتم و آهسته بی صدا فکر کردم
نویسنده ترنم باران 💚🌈
کپی 🚫🚫🚫
『💕』@kanale_behesht
🌸🌿قراره هر صبح🌿🌸
🔅هرصبح سه مرتبه بگو :
🌴صَلَّی اللّهُ عَلیکَ یا اَباعَبدِاللّه 🌴
(درود خدا بر تو یا ابا عبدالله)
تا ثواب زیارت سیدالشهداء از راه دور
برات ثبت بشه ان شاءالله💕
@kanale_behesht
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼
نردبان بهشت
#اخلاق 3 به نام خدا سلام دوستان خوبم،حالتون چطوره؟💞 خب ما قراره اینجا کم کم رو اخلاق خودمون کار ک
#اخلاق 4
به نام خدا
سلام،آبجی فاطمه هستم😊
من تو پست قبلی گفتم یکی از راه هایی ک ما بتونیم اخلاق بد خودمونو درست کنیم اینه ک ادای آدمای خوش اخلاق رو در بیاریم👌
امشب میخوام یه راهکار دیگه بدم..
راهکار اینه👈خودمونو بزنیم ب اون راه😉وقتی یکی داره در مورد ما بد میگه طوری رفتار کنیم ک انگار چیزی نشنیدیم🙄
امام علی(ع):انسان دانا کسی است ک نصف آن تحمل و نصف آن تغافل(خود را ب نفهمی زدن)است.🙏
وقتی یه نفر ب ما یه حرفی زد نباید سریع ب هم بریزیم...وقتی یه نفر از ما انتقاد کرد نباید سریع از کوره در بریم و دعوا بگیریم با طرف..ببینید بچه ها ما نمیتونیم جلوی زبون مردم رو بگیریم..امکان نداره همه از ما راضی باشن😒
این فکرو از سرت بیرون کن ک بتونی همه رو از خودت راضی نگه داری☹️
پیامبر(ص)عقل کل بود..ب پیامبر ک عقل کل بود میگفتن مجنون..ساحر😨
ب پیامبر اینجوری میگفتن دیگه ما ک جای خود داریم🙃
بعضیا فکر میکنن زرنگی اینه ک هرکی هرچی گفت جوابشو بدی..اگه تو ساکت باشی بهت میگن تو چرا انقد خنگی..
ببین داره درمورد تو چی میگه!!چرا جوابشو نمیدی؟؟😠
ولی واقیت اینه ک اگه ما برگردیم و جواب بدیم نشونه ضعف ماست و اگه جواب ندیم نشونه قدرت ماست💪
گاهی وقتا آدم فقط بخاطر خدا باید تحمل کنه🙏
وقتی ما تحمل میکنیم ایمان ما قوی میشه و نفسمون ضعیف میشه.
اگه ما بتونیم بر نفس خودمون غلبه کنیم ب خیلی چیزا میرسیم👌
ما باید با عبادت نفس خودمونو مهار کنیم،نه اینکه فقط عبادت کنیم و کاری ب نفسمون نداشته باشیم😕
اگه کسی بداخلاقه ناامید نباشه...یه وزن بردار ک از اولش نمیتونسته یه وزنه سنگین رو بلند کنه...از وزنه کم شروع کرده تا تونسته وزنه سنگین بزنه🏋
اصلا نگران نباشید ما هم کم کم خودمونو میسازیم😊❤️
📚منبع حرفام
سخنرانی های حجت الاسلام فرحزاد
❤️به امید ظهور آقا امام زمان که صدالبته وقتش نزدیکه❤️
🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸
💭کانال نردبان بهشت 👇
http://eitaa.com/joinchat/2531000340Cef121ea16b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#جلسه_ششم
#آموزش_تجوید_قرآن_کریم
✍ تلفظ حرف (و)
🎞آموزش تجوید قرآن کریم
🎧توسط: حجت الاسلام میرعمادی
#پیشنهاد_دانلود
『💕』@kanale_behesht
5.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#جلسه_هفتم
#آموزش_تجوید_قرآن_کریم
✍ تلفظ صحیح حرف (ث)
🎞آموزش تجوید قرآن کریم
🎧توسط: حجت الاسلام میرعمادی
#پیشنهاد_دانلود
『💕』@kanale_behesht
نردبان بهشت
#جلسه_پنجم #آموزش_تجوید_قرآن_کریم ✍اهمیت تلفظ و ادای صحیح حروف 🎞آموزش تجوید قرآن کریم 🎧توسط: ح
الحمد یعنی ستایش
الهمد اگه تلفط کنیم معنیش میشه هلاکت ..مرگ
صمد یعنی بی نیاز
اگه سمد تلفظ کنیم یعنی زباله
ثمد یعنی آب مانده گندیده
صلی علی محمد ..درود بفرست بر محمد ولی اگه سلی علی محمد تلفط کنیم یعتی شمشیر بکش و ..
قد مات الصلاه ..یعنی نماز بر پاشد
اگر با غ تلفط بشه غد غامت الصلاه ..یعتی فردا هوا ابری است
نردبان بهشت
🌈🦋🌈🦋🌈🦋🌈🌈🦋🌈🦋🌈🦋🌈🦋 #قسمت_پنجم ساعت هفت صبح هوا خیلی سرد بود داشتم در خانه راه می رفتم می خواستم هو
🌈🦋
#قسمت_ششم
روز های اسفند ماه به سرعت می گذشت انگار عجله داشت زودتر خودش را بهار برساند ، مردم روستا در تکاپوی سال نو بودند هر کسی در حد توان خانه را تمیز می کرد و حسابی بعد از یکسال غبار رویی می کردند
اسفند از نمیه گذشته بود که من و مادرم شروع به خانه تکانی کردیم من بعد ظهر ها به آغل حیوانات می رفتم و آنجا را تمیز می کردم
چند روزی زمان برد تا آغل کمال تمیز شود بعد از تمیز کردن آغل داخل اتاق رفتم مادرم را دیدم که مشغول سفید کردن اتاق تنور بود
( گچ های سفید که بروی دیوار می کشیدند )
مادرم دو روزی بود که مشغول این کار بود چون باید تمام دیوار ها تمیز می کرد کمی زمان می برد
بعد از سفید کردن دیوار ها قالی های اتاق را جمع کردیم و در حیاط به میله ای که دو طرفش بسته بود آویزان کردیم
هر دویمان با چوب خاک هایشان را تکان دیم خیلی خسته شدیم داخل اتاق رفتم کف اتاق خالی بود برای این که که روی زمین نشیم پارچه های پهن کردیم مشغول خوردن چای شدیم
روزها به همین منوال می گذشت یک روز وکور پر از ظرف را خالی کردم و ظرف هایش را پاک کردم روزی دیگر وسایل اتاق را جابجا کردم هر طوری بود وسایل اضافه را از خانه بیرون ریختم
آشپرخانه بیشتر از همه جا کار داشت چون باید وسایل را بیرون می آوردیم و مرتب در زیر اپن می چیدم
تمام این کار ها را بعد ظهر ها بعد از مدرسه و درس خواندن انجام می دادم
چون نمی خواستم از درس های مدرسه عقب بیفتم یک هفته ای به عید مانده بود تکاپوی مردم روستا بیشتر شد پدر و برادرم از شهر برگشته بودند و کمی از بازار نخودچی ، کشمش و آجیل های مرسوم روستا و میوه شیرینی هم تهیه کردند
سال تحویل روز شنبه ساعت ۶ صبح بود فقط دو روز دیگر وقت باقی مانده بود تا کارها تمام کنیم بیشتر از قبل هر چهار نفرمان کار می کردیم
روز شنبه بعد از نماز صبح سفره ی هفت سین را پهن کردم آیبنه ی کوچک که دورش با نقش و نگار های خاص تزئین شده بود را از طلاقچه برداشتم و در بالای سفره گذاشتم قرآن را روبروی آیینه عکس قرآن در آیینه افتاد نمای خیلی قشنگی ایجاد کرد
هفت سین آماده شده را در سفره ی هفت سین گذاشتم ، بلند شدم نگاهی به سفره کردم خیلی زیبا شده بود کم کم لحظات تحویل سال نزدیک می شد من همراه با خانواده دور سفره هفت سین نشستم و شروع به خواندن قرآن کردم که لنشالله امسال سال خیلی خوبی داشته باشیم مادرم دعا کرد امسال انشالله سفر کربلا قسمتش شود
قطره ی اشک از چشمانش ریخت ، اشک چشمش را پاک کرد شروع به خواندن دعا ی تحویل سال شد یا مقلب القلوب و البصار •••
بعد از تمام شدن دعا صدای توپ از رادیو شنیده شد همه به هم عید را تبریک گفتیم و خوشحال بودیم که سال ۱۳۷۴ در کنار هم آغاز کردیم بعد از یکی دو ساعت عید دیدنی ها شروع شد من همراه خانواده به خانه مادربزرگم رفتیم چند ساعتی ماندیم همه عموهایم ، عمه هایم به آنجا آمده بودند
همه به هم عید را عید تبریک می گفتند و مثل شب چله خوشحال بودند که فرصتی پیش آمد که دورهم باشند من مشغول خوردن آجیل شدم مادربزرگم شیرینی ها میوه هایش را در گوشی قرار داده بود چون هوا گرما شده کرسی را جمع کرده و میزی برای پذیرایی وجود نداشت
روز های عید طبعیت روستا بسیار زیبا،شده بود من یک روز با چند تا از بچه ها فامیل قرار گذاشتم تا به خانه چند تا از فامیل برویم آن ها قبول کردند مسیر حرکتمان را از دشت انتخاب کردیم
رنگ سبزی بر دشت پهن شده بود حیوانات مشغول چرا کردند بودند گل زرد ، بنفش در جای جای دشت دیده می شد با دوستانم کمی در دشت دویدم هیجان زیادی داشتیم کمی بعد در کوچه ها راهی شدیم و عید دیدنی را از خانه عمو هایم شروع کردیم حتی به خانه همسایه ها رسیدیم وقتی محله خودمان تمام شد محله های اطراف هم عید دیدنی رفتیم
خلاصه تا چند روز همین روال را در پیش داشتیم تا روز سیزده فروردین همه ی فامیل قرار گذاشتند تا برویم کنار رودخانه در اطراف رودخانه درخت های زیادی وجود داشت تا هم سایه مناسبی داشته باشد و برای اقامت مکان آرامی باشد وقتی در منطقه کوهستانی اطراف رفتیم یکی از عموهایم آتش درست کرد و با همکاری بقیه دیگ بزرگی گذاشت و زنان آش خوشمزه ای پختند زن پسر عمویم نیز که تازه وارد خانواده ما شده بود به بقیه کمک میکرد تا زیر انداز ها را پهن کنند و چای آتشی درست کنند بعد از مدتی چای آماده شد و همه مشغول خوردن چای با خرما شدند قبل از آماده شدن آش مشغول خوردن تخمه شدند و مثل همیشه صحبت کردند وقتی آش آماده شد در کاسه های روحی ریختند و با کشک و پیاز داغ در سفره گذاشتند
پس از نهار مشغول بازی هفت سنگ شدیم روز خدا را شکر روز خیلی خوبی بود و در کنار اقوام خیلی به من خوش گذشت تنها با نزدیک شدن به غروب سیزدهمین روز از تعطیلات به فکر تکالیف مدرسه افتادم البته خیالم از این بابت راحت بود چون در طول تعطیلات درس هایم را خوانده بودم
نوسنده ترنم باران 💚🌈
کپی ⛔️⛔️⛔️