eitaa logo
یادمان شهدای کانال کمیل و حنظله
2.5هزار دنبال‌کننده
393 عکس
144 ویدیو
6 فایل
🔰 صفحه رسمی یادمان شهدای کانال کمیل و حنظله این‌جا پرنده‌های زیادی رها شدند باید خطاب کرد به این دشت، «آسمان»... ارتباط با ادمین👇 @kanal_hanzaleh
مشاهده در ایتا
دانلود
"فکه دیگه جای من نیست" 💠💠💠 یکے از روزها که شہید پیدا نکرده بودیم، به ط‌رف "عباس صابری" هجوم بردیم و بنابر رسمی که داشتیم دست و پایش را گرفتیم و روی زمین خواباندیم تا بچه ها با بیل مکانیکی رویش خاک بریزند. بین بچه های تفحص رسم بر این بود که گاهی وقت ها که مدتی می‌گذشت و شهیدی پیدا نمی‌شد یک نفر از بچه‌های تازه وارد را می‌خواباندند و از پا تا روی سینه‌اش خاک می‌ریختند تا به شهدا التماس کند که خودشان را نشان دهند. البته همیشه این کار را انجام نمی‌دادند ولی هروقت انجام میدادند رد خور نداشت و حداقل یک شهید پیدا می‌شد. آن روز هم کلافه شده بودیم. هرچه می‌گشتیم شهیدی پیدا نمی‌شد. بیل مکانیکی را روشن کردیم تا روی عباس خاک بریزیم. تا ناخن های بیل مکانیکی در زمین فرو رفت، همگی متوجه استخوانی شدیم که سَرِ آن پیدا شد. سریع نگه داشتیم. جالب بود! درست همان‌جایی که می‌خواستیم خاک‌هایش را روی عباس بریزیم، یک شهید پیدا کردیم. بچه ها در حالی که از شادی می‌خندیدند به عباس صابری گفتند: -بیچاره شهید! تا دید می‌خوایم تو رو پیشش خاک کنیم، گفت:"فکه دیگه جای من نیست؛ باید برم یه جای دیگه برای خودم پیدا کنم! مجبور شد خودشو نشون بده..." از کتاب: آسمان زیرخاک راوی: عباس صابری بعدها در سال ۱۳۷۵ در حین تفحص، در منطقه فکه به شهادت رسید. 💠💠💠💠 تنها صفحه رسمی یادمان شهدای کانال کمیل و حنظله https://eitaa.com/kanalekomeil_ir
«مجید روضه‌خوان شده بود» 💠💠💠💠 🔻هر روز وقتی برمیگشتیم، بطری آب من خالی بود اما بطری مجید پازوکی پر بود! توی این حرارت آفتاب، لب به آب نمی‌زد! همیشه به دنبال یک جای خاص بود. 🔻نزدیک ظهر، روی یک تپه ی خاک با ارتفاع ۷-۸متر نشسته بودیم و اطراف را نگاه می‌کردیم که مجید بلند شد! خیلی حالش عجیب بود. تا حالا او را این‌گونه ندیده بودیم. مرتب می گفت :"پیدا کردم این همون بلدوزره." 🔹یک خاکریز بود که جلوش سیم خاردار کشیده بودند روی سیم خاردار دو شهید افتاده بود که به سیم ها جوش خورده بودند و پشت سر آن ها چهارده شهید دیگر! مجید بعضی از آن ها را به اسم می‌شناخت. مخصوصا آنها که روی سیم خاردار خوابیده بودند جمجمه‌ی شهدا با کمی فاصله روی زمین افتاده بود. 🔰ناگهان دیدیم مجید بطری آب را برداشت روی دندان‌های جمجمه می ریخت و گریه می‌کرد و می‌گفت:"بچه ها ! ببخشید اون شب بهتون آب ندادم. به خدا نداشتم تازه آب براتون ضرر داشت." مجید روضه خوان شده بود. از کتاب:نشانه راوی: 🔹🔹🔹 در مهرماه سال ۱۳۸۰ شمسی هنگام تفحص یاران شهیدش در منطقه‌ای نزدیک کانال کمیل به شهادت رسید. 💠💠💠💠 تنها صفحه رسمی یادمان شهدای کانال کمیل و حنظله https://eitaa.com/kanalekomeil_ir