لطفاََ در میانِ نگاههایِ مُختݪفی که
به خود جَلب میکُنید
مُراقب چِشمانِ امامزَمان(عج)
و شُهدا باشید
چه خانوم هَستید چه آقا...
🌹شهیدابراهیمهادی🌹🕊
ـ ـ ـ ــــــــــ✾ــــــــــ ـ ـ ـ ـ
قهرمان من
برادر شهیدم
رفیق آسمانی من
سرباز آقا امام زمان
#شهید_ابراهیم_هادی
اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ𝟑𝟏𝟑💙⃞💎
کانال شهید ابراهیم هادی
لطفاََ در میانِ نگاههایِ مُختݪفی که به خود جَلب میکُنید مُراقب چِشمانِ امامزَمان(عج) و شُهدا باش
خداےخوبِابراهیم 🌿'
بارها شنیده ایم که برخی جوان ها ، دوستی با جنس مخالف را بهانه ای قرار می دهند برای عدم وجود شرایط ازدواج. آیا این رفاقت ها صحیح است؟ بسیاری از این دوستی ها باعث از بین رفتن آبرو و زندگی طرفین می شود.
اما ابراهیم ...
آنقدر در این مسئله دقت می کرد تا خدای نکرده در دام شیطان قرار نگیرد. یکبار وقتی فهمید به خاطر تیپ و هیکل او ، در مسیر باشگاه ، به دنبال او هستند. از آن به بعد لباس گشاد پوشید و موهایش را زد تا جذابیتی برای جنس مخالف نداشته باشد!
او هیچگاه در مقابل نامحرم سرش را بالا نمی گرفت تا خدای نکرده دچار وسوسه شیطان نشود. خدای خوب ابراهیم در این زمینه می گوید :
وَلْیسْتَعْفِفِ الَّذِینَ لَا یجِدُونَ نِکاحًا حَتّیٰ یغْنِیهُمُ اللهُ مِن فَضْلِهِ
و کسانی که امکانی ( و شرایطی ) برای ازدواج نمی یابند ، باید پاکدامنی پیشه کنند تا خداوند از فضل خود آنان را بی نیاز گرداند.
( نور / ۳۲ )
قهرمان من
برادر شهیدم
رفیق آسمانی من
سرباز آقا امام زمان
#شهید_ابراهیم_هادی
#خدای_خوب_ابراهیم
اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ𝟑𝟏𝟑💙⃞💎
جهت تعجیل در فرج آقا#امام_زمان و شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات +وعجل فرجهم📿
رفیق شهیدم
🥀🥀🥀
🥀جلوی نامحرم که قرار میگرفت، همیشه سر به زیر بود. هیچگاه با نامحرم در جای خلوت قرار نمی گرفت. همیشه در تلاش بود تا نگاه خودش را حفظ کند. حتی خودش را تنبیه می کرد که چرا چشمش نا خودآگاه به نامحرم افتاده. ابراهیم میدانست که یکی از بهترین راه های نفوذ شیطان، از طریق جنس مخالف است. می خواست راه نفوذ شیطان را ببندد. می خواست به این کلام خدای خوب خود عمل نماید:
قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ
وَيَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ۚ ذَٰلِكَ أَزْكَىٰ لَهُمْ إِنَّ
اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا يَصْنَعُونَ .
به مؤمنان بگو چشمهای خود را (از نگاه به نامحرمان) فرو گیرند، و دامان خود را (از بی عفتی) حفظ کنند. این برای آنان(بهتر و) پاکیزه تر است. خداوند به آنچه انجام میدهند آگاه است.
کانال شهید ابراهیم هادی
🥀🥀🥀 🥀جلوی نامحرم که قرار میگرفت، همیشه سر به زیر بود. هیچگاه با نامحرم در جای خلوت قرار نمی گرفت. ه
شهـــــــــ🌷ــــــــــدا
را یاد کنیم با ذکر #صلوات👇
🍃🌷اللّهُمَّصَلِّعَلي
🍃💕مُحَمَّدوَآلِمُحَمَّد
🍃🌷وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
🌷🇮🇷🌷
📚 کتاب سلام بر ابراهیم یک
مجروحیت 🩸
بخش اول 1⃣
همه گردانها از محورهاي خودشان پيشروي كرده بودند. ما هم بايد از مواضع مقابلمان و سنگرهاي اطرافش عبور ميكرديم. اما با روشن شدن هوا كار بسيار سخت شده بود. در يك قسمت، نزديك پل رفائيه كار بسيار سختتر شده بود. يه تيربار عراقي از داخل يه سنگر مرتب شليك ميكرد و اجازه حركت رو به هيچ يك از نيروها نميداد. ما هم هر کاری كرديم نتوانستيم سنگر بتوني تيربار رو بزنيم. ابراهيم رو صدا كردم و سنگر تيربار رو از دور نشون دادم. خوب كه نگاه كرد گفت: "تنها راه چاره نزديك شدن و پرتاب نارنجك توي اون سنگره" و بعد دو تا نارنجك از من گرفت و سينهخيز به سمت سنگرهاي جلويي رفت و من هم به دنبال او راه افتادم. من در يكي از سنگرها پناه گرفتم و ابراهيم را كه جلوتر ميرفت نگاه ميكردم. ابراهيم موقعيت مناسبي را در يكي از سنگرهاي نزديك تيربار پيدا كرد ولي اتفاق عجيبي افتاد. يك بسيجي كم سن و سال كه حالت موجگرفتگي پيدا كرده بود اسلحه كلاش خودش رو روي سينه ابراهيم گذاشته بود و مرتب داد ميزد:"ميكُشمت عراقي!" ابراهيم هم همينطور كه نشسته بود دستهاش رو بالا گرفت و هيچ حرفي نميزد. نفس در سينه همه حبس شده بود. واقعاً نميدانستيم چكار كنيم. چند لحظه گذشت و صداي تيربار قطع نميشد
قهرمان من
برادر شهیدم
رفیق آسمانی من
سرباز آقا امام زمان
#شهید_ابراهیم_هادی
#کتاب_سلام_بر_ابراهیم
اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ𝟑𝟏𝟑💙⃞💎
جهت تعجیل در فرج آقا#امام_زمان و شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات +وعجل فرجهم📿
رفیق شهیدم
شهیدآنه🕊
شهید ابراهیم هادی🌹🕊
نامش را فراموش كردم، اما پسری سيزده ساله بود كه پدرش راننده بود و در يك سانحه از دنيا رفت. ابراهيم خيلی مراقب اين پسر بود. برايش خرج می كرد، او را باشگاه برد و وقتش را پر كرد. بعد متوجه شد كه اين ها مستأجر هستند و چند ماهی است اجاره منزلشان عقب افتاده.
روز بعد همان پسر در جمع ما گفت: خدا اين همسايه روبرويی ما رو حفظ كن. تموم اجاره های عقب افتاده را پرداخت كرد و به صاحبخانه ما گفته كه از اين به بعد اجاره ها را او پرداخت می كند.
او خوشحال بود و ابراهيم هم ساكت. اما من می دانستم كه ابراهيم با همسايه صحبت كرده و هزينه ها را پرداخت كرده! او می دانست خدای خوبش می فرماید: فَأَمَّا الْيَتيمَ فَلا تَقْهَرْ
و اما (به شکرانه این همه نعمت كه خدا به تو داده) یتیم را خوار و رانده و تحقیر مکن. (ضحی/۹)
📚: خدای خوب ابراهيم
ـ ـ ـ ــــــــــ✾ــــــــــ ـ ـ ـ ـ
قهرمان من
برادر شهیدم
رفیق آسمانی من
سرباز آقا امام زمان
#شهید_ابراهیم_هادی
اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ𝟑𝟏𝟑💙⃞💎
جهت تعجیل در فرج آقا#امام_زمان و شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات +وعجل فرجهم📿
رفیق شهیدم 🕊
کانال شهید ابراهیم هادی
📚 کتاب سلام بر ابراهیم یک مجروحیت 🩸 بخش اول 1⃣ همه گردانها از محورهاي خودشان پيشروي كرده بودند. م
─┅✿࿐ྀུ༅﷽࿐ྀུ༅✿┅─
📗#کتاب_سلام_برابراهیم۱
مجروحیت
آهسته و سينهخيز به سمت جلو رفتم و خودم رو به اون سنگر رساندم. فقط دعا می كردم و می گفتم خدايا خودت كمك كن. ديشب تا حالا با دشمن مشكل نداشتيم. اما حالا اين وضع بوجود آمده. يكدفعه ابراهيم يه كشيده تو صورت اون بسیجی زد و اسلحه رو از دستش گرفت. بعد هم اون بسیجی رو بغل كرد. اون جوان كه انگار تازه به حال خودش اومده بود گريه می كرد. ابراهيم من رو صدا زد و بسیجی رو به من تحويل داد و گفت: "تا حالا تو صورت كسی نزده بودم. اما اينجا لازم بود".بعد هم خودش به سمت تيربار رفت. نارنجك اول را انداخت ولی فايدهای نداشت.
بعد بلند شد و به سمت بيرون سنگر دويد و نارنجك دوم رو پرتاب کرد. لحظهای بعد سنگر تيربار منهدم شد و بچهها با فرياد "الله اكبر" از جا بلند شدند و به سمت جلو آمدند. من هم خوشحال به بچهها نگاه می كردم كه يك دفعه با اشاره يكی از بچهها برگشتم و به بيرون سنگر نگاه كردم. به يكباره رنگم پريد و لبخند بر لبانم خشك شد. ابراهيم غرق خون روی زمين افتاده بود.اسلحهام را انداختم وبه سمت او دويدم.درست در همان لحظه انفجار يك گلوله به صورت (داخل دهان) و يك گلوله به پشت پای ابراهيم اصابت كرده بود و خون شديدي از او می رفت و تقريباً بيهوش روی زمين افتاده بود.
داد زدم: "ابراهيم!" و بعد با كمك يكی ديگر از بچهها و با يك ماشين، ابراهيم و چند مجروح ديگه رو به بهداری ارتش در دزفول رسانديم. ابراهيم تا آخرين مرحله كارِ گردان حضور داشت و با تصرف سنگرهای پايانی دشمن در آن منطقه مورد اصابت قرار گرفت. بین راه دائماً گريه می كردم و ناراحت بودم که: "نكنه ابراهيم... نه، خدا نكنه"، از طرفی ابراهيم در شب اول عمليات هم مجروح شده بود و خون زيادی از بدنش رفته بود و حالا معلوم نيست كه بتونه مقاومت كند.
کتاب سلام بر ابراهیم۱–ص ۱۵۸
زندگینامه و خاطرات پهلوان بیمزار
#بࢪادرشهیدم ابراهیم هادۍ
ادامه دارد...
🦋🕊🦋🕊🦋🕊🦋🕊🦋🕊🦋
قهرمان من
برادر شهیدم
رفیق آسمانی من
سرباز آقا امام زمان
#شهید_ابراهیم_هادی
#کتاب_سلام_بر_ابراهیم
اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ𝟑𝟏𝟑💙⃞💎
جهت تعجیل در فرج آقا#امام_زمان و شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات +وعجل فرجهم📿 رفیق شهیدم 🕊
❀❀