#سلامبرابراهیم۱🌷
پارت۶📚
روزی حلال
پيامبراعظم ميفرمايــد: (فرزندانتان را در خوب شدنشــان ياري كنيد، زيرا هر كه بخواهد ميتواند نافرماني را از فرزند خود بيرون كند.)
بر اين اساس پدرمان در تربيت صحيح ابراهيم و ديگر بچه ها اصلا كوتاهي نكرد. البته پدرمان بسيار انسان با تقوائي بود. اهل مسجد و هيئت بود و به رزق حلال بسيار اهميت ميداد. او خوب ميدانست پيامبر ميفرمايد: (عبادت ده جزء دارد كه نه جزء آن به دست آوردن روزي حالل است)
براي همين وقتي عدهاي از اراذل و اوباش در محله اميريه (شاپور) آن زمان، اذيتش كردند و نميگذاشتند كاسبي حاللي داشته باشد، مغازهاي كه از ارث پدري به دست آورده بود را فروخت و به كارخانه قند رفت.
آنجا مشــغول كارگري شد. صبح تا شــب مقابل كوره ميايستاد. تازه آن موقع توانست خانهاي كوچك بخرد.
ابراهيــم بارها گفته بود: اگر پــدرم بچههاي خوبي تربيــت كرد. به خاطر سختي هائي بود كه براي رزق حلال ميكشيد.
هــر زمان هم از دوران كودكي خودش يــاد ميكرد ميگفت: پدرم با من حفــظ قرآن را كار ميكرد. هميشــه مرا با خودش به مســجد ميبرد. بيشــتر وقتها به مسجد آيت الله نوري پائين چهارراه سرچشمه ميرفتيم.
آنجا هيئت حضرت علي اصغر بر پا بود. پدرم افتخار خادمي آن هيئت را داشت .
🌷ابراهیم همیشه میگفت:
خودتونو درگیر چیزای دنیوی نکنید!
همونطوری که اومدیم، قرارهبریم...
✌️😊✌️
قهرمان من
برادر شهیدم
رفیق آسمانی من
سرباز آقا امام زمان
#شهید_ابراهیم_هادی
اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ𝟑𝟏𝟑💙⃞
╔══🦋°🌷 °🦋══╗
┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
کانال شهید
💞https://eitaa.com/joinchat/3291742651C520981fe7d
🌺
☫شهید ابراهیم هادی
https://eitaa.com/joinchat/128647445Ce167e7a2de
╚══🦋°🌷 °🦋══╝
8.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#استوری❤️
#شھیدابراهیمهادۍ
ᘜ⋆⃟݊🌱•✿❅⊰•"•"•━━━•─
╔══🦋°🌷 °🦋══╗
┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
کانال شهید
💞https://eitaa.com/joinchat/3291742651C520981fe7d
🌺
☫شهید ابراهیم هادی
https://eitaa.com/joinchat/128647445Ce167e7a2de
╚══🦋°🌷 °🦋══╝
کانال شهید ابراهیم هادی
📚 کتاب سلام بر ابراهیم یک
ماجرای مار
ساعت ده شب بود.
تو كوچه فوتبال بازي ميكرديم.
اسم آقا ابراهيم را از بچه هاي محل شنيده بودم، اما برخوردي با او نداشتم.
مشغول بازي بوديم. ديدم از سر كوچه شخصي با عصاي زير بغل به سمت ما می آيد.
از محاسن بلند و پاي مجروحش فهميدم خودش است!
كنار كوچه ايستاد و بازي ما را تماشا كرد.
یكي از بچه ها پرسيد: آقا ابرام بازي ميكني؟
گفت: من كه با اين پا نميتونم، اما اگه بخواهيد تو درواز ه می ايستم.
بازي من خيلي خوب بود.
اما هر كاري كردم نتوانستم به او گل بزنم!
مثل حرفه ايها بازي ميكرد.
نيم ساعت بعد، وقتي توپ زير پايش بود گفت: بچه ها فكر نميكنيد الان دير وقته، مردم ميخوان بخوابن!
توپ و دروازه ها را جمع كرديم.
یعد هم نشستيم دور آقا ابراهيم.
بچه ها گفتند: اگه ميشه از خاطرات جبهه تعريف كنيد.
آن شب خاطره عجيبي شنيدم كه هيچ وقت فراموش نميكنم.
آقا ابراهيم میگفت: در منطقه غرب با جواد افراسيابي رفته بوديم شناسائي.
نيمه شب بود و ما نزديك سنگرهاي عراقي مخفي شده بوديم.
بعد هوا روشن شد.
ما مشغول تكميل شناسائي مواضع دشمن شديم.
همينطور كه مشغول كار بوديم يكدفعه ديدم مار بسيار بزرگي درست به سمت مخفي گاه ما آمد!
مار به آن بزرگي تا حالا نديده بودم.
نفس در سينه ما حبس شده بود. هيچ كاري نميشد انجام دهيم.
اگر به سمت مار شليك ميكرديم عراقيها ميفهميدند،
اگر هم فرار ميكرديم عراقيها ما را ميديدند.
مار هم به سرعت به سمت ما می آمد.
فرصت تصميم گيري نداشتيم.
آب دهانم را فرو دادم.
در حالي كه ترسيده بودم نشستم وچشمانم را بستم.
گفتم: بسم الله و بعد خدا را به حق زهراي مرضيه 3 قسم دادم!
زمان به سختي ميگذشت.
چند لحظه بعد جواد زد به دستم. چشمانم را باز كردم.
با تعجب ديدم مار تا نزديك ما آمده و بعد مسيرش را عوض كرده و از ما دور شده!
آن شب آقا ابراهيم چند خاطره خنده دار هم براي ما تعريف كرد.
خيلي خنديديم. بعد هم گفت: سعي كنيد آخر شب كه مردم ميخواهند استراحت كنند بازي نكنيد.
از فردا هر روز دنبال آقا ابراهيم بودم. حتي وقتي فهميدم صبحها براي نماز مسجد ميرود.
من هم به خاطر او مسجد ميرفتم. تاثير آقا ابراهيم روي من و بچه هاي محل تا حدي بود كه نماز خواندن ما هم مثل او آهسته و با دقت شده بود. مدتي بعد وقتي ايشان راهي جبهه شد ما هم نتوانستيم دوريش راتحمل كنيم و راهي جبهه شديم.
قهرمان من
برادر شهیدم
رفیق آسمانی من
سرباز آقا امام زمان
#شهید_ابراهیم_هادی
#کتاب_سلام_بر_ابراهیم
اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ𝟑𝟏𝟑💙⃞💎
جهت تعجیل در فرج آقا#امام_زمان و شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات +وعجل فرجهم📿
رفیق شهیدم 🕊
•[ #خدای_خوب_ابراهیم ]•
🌹~شکست و پیروزی~🌹
بعد از آزادی خرمشهر، عملیات رمضان و چند حمله دیگر رزمندگان با ناکامی همراه بود. برخی دوستان ابراهیم که ایمان ضعیف تری داشتند جبهه را رها کردند! میگفتند: اگر ما بر حق هستیم چرا پیروز نشدیم. ما که نیت خوبی داریم و میخواهیم مردم عراق را نجات دهیم. چرا خداوند ما را یاری نکرد؟
ابراهیم در جواب آنها گفت: در زمان پیامبر هم جنگ هایی بود که با موفقیت مسلمین همراه نشد. در ثانی خداوند میگوید شکست و پیروزی، علت های متفاوتی دارد. اگر به ما شکستی رسیده، به دشمن ما هم رسیده. خدا به این وسیله ایمان ما را کامل میکند و دشمن ما را نابود میسازد.
«اگر به شما (در جنگ) آسیبی رسیده آن قوم (دشمن شما) را نیز آسیبی نظیر آن رسید و ما این روزها (ی شکست و پیروزی) را میان مردم میگردانیم تا خداوند کسانی را که ایمان آورده اند معلوم بدارد و از میان شما شاهدانی بگیرد و خداوند ستمکاران را دوست نمیدارد/ و تا خدا کسانی را که ایمان آورده اند (به تدریج) خالص گرداند و کافران را نابود سازد.»
[نسا،141و140]