eitaa logo
کانون مداحان تیران وکرون
356 دنبال‌کننده
320 عکس
55 ویدیو
6 فایل
🇮🇷کانون مداحان شهرستان تیران وکرون🇮🇷 وابسته به اداره تبلیغات اسلامی پل ارتباطی با مدیرکانون شهرستان @amozeshmadahi7631 📞۰۹۱۳۲۳۲۸۳۵۵
مشاهده در ایتا
دانلود
کوچه‌ای بود و دری بود و امامی روی خاک می‌دوید آشفته‌رو ماه تمامی روی خاک بی عمامه، بی عصا، بی‌تاب قرآن می‌دوید چند نوبت بین کوچه ریخت جامی روی خاک رشته‌ی پوسیده‌ای را روی مرکب دیده‌ام عُروَةُ الوُثقی و حبل لَاانفِصامی روی خاک... می‌چکاند ابیات بر پای دری، آن نیمه‌شب روضه‌هایی شور را با تلخ‌کامی روی خاک از نجف آیینه آوردند در آغوشِ سنگ ریخت در تعجیل‌شان وادِی السَّلامی روی خاک از مدینه تا مدینه اسم‌هایی اعظم‌ست اسم‌هایی روی نِی، چندین اسامی روی خاک قبله‌ی حاجاتِ ما را بی‌نمازان می‌برند می‌رود در دست بت ‌«بیت الحرامی» روی خاک
به هر کجا که رَوی ورد هر زبان شده است که عالم العلما هست و روضه خوان شده است لوای مذهب شیعه علم نمود و ولی ز داغ جد غریبش چنین کمان شده است نمازش اول وقت است هرکه صادق شد نماز خواندن صادق به ما بیان شده است ز صادق و ز مصدق، ز طاهر و ز محقق شنیده نام فقیهان به هر زمان شده است به وقت واقعه گویی چو فجر صادق شد ز زهر کین چو حسین، آن شه شهان شده است فقیه تر ز فقیه است، روضه خوان حسین که عالم العلما بود و روضه خوان شده است
سایه نشینِ رحمت شیخ الائمه ایم حیرانِ از کرامت شیخ الائمه ایم سینه به سینه لطف مدامش به ما رسید لبریزِ از محبت شیخ الائمه ایم از بین هرچه مذهب و دین و عقیده‌ای ما پیروان نهضت شیخ الائمه ایم آری اگر که خادم سلطانِ مشهدیم مدیونِ به امامت شیخ الائمه ایم فرموده‌است، شیعه‌ی ما از سرشت ماست یعنی که در حمایت شیخ الائمه ایم در عرصه‌ی قیامت و آن روزِ بی کسی ما شامل شفاعت شیخ الائمه ایم یک گوشه از مصیبت او قبر خاکی‌اش در حسرتِ زیارت شیخ الائمه ایم اما چقدر روضه‌ی او مثل مرتضاست ما روضه‌خوانِ حضرت شیخ الائمه ایم دستان بسته، آتش و دیوار و کوچه‌ها گریه کنانِ غربت شیخ الائمه ایم
دارم برای رنگِ تنت گريه می كنم پای نفس نفس زدنت گريه می كنم باور كنيم حرمت تو مستدام بود؟ يا بردن تو بردنِ با احترام بود؟ باور كنيم شأن تورا رَد نكرده است؟ اين بد دهانِ شهر به تو بد نكرده است؟ گرد و غبار، روی تو ای يار ريختند روی سرِ تو از در و ديوار ريختند هرچند بين كوچه تنت را كشيد و بُرد دستِ كسی به روی زن و بچه ات نخورد باران تير و نيزه نصيب تنت نشد دست كسی مزاحم پيراهنت نشد اين سينه ات مكان نشست كسی نشد ديگر سر تو دست به دست كسی نشد
آقا تو را چون حیدر کرار بردند در پیش چشم بچه های زار بردند تو آن همه شاگرد داری پس کجایند! آقا چه شد آن شب تو را بی یار بردند؟ این اولین باری نبود این طور رفتید آقا شما را این چنین بسیار بردند وقتی شما فرزند ابراهیم هستی قطعاً شما را از میان نار بردند آن شب میان کوچه ها با گریه گفتی که عمه جان را هم سرِ بازار بردند یاد رقیه کردی آن جا که شما را پای برهنه از میان خار بردند این ظاهرِ درهم خودش می گوید آقا حتماً شما را از سر اجبار بردند سخت است اما آخرش تابوتتان را آقا هزاران شیعه در انظار بردند
قسم به نان و نمک، ذرّه‌ای مرام ندارید نمک به سفره‌ی زخمید، التیام ندارید آهای مردمِ مؤمن به دینِ ساختگی‌تان! به دین‌تان سخن از یاری امام ندارید؟! میان شهرِ زمستان کنار خانه و آتش شمای یخ‌زده کاری جز ازدحام ندارید خبر دهید به هارون مکّی آتشِ غم را شما که غیرتی اندازه‌ی غلام ندارید شکستْ حُرمتِ مویی که آیه‌های سپیدش گواه شد که نشانی از احترام ندارید چنان غبارِ سواران به خاکِ ظلم نشستید چنان نشسته که دیگر سرِ قیام ندارید آهای لشکرِ شاگردهای جنگ‌ندیده! میان دفترتان درسِ انتقام ندارید؟! سلاح دست گرفتید و شرحِ واقعه گفتید شما که جز قلمِ لال در نیام ندارید به مستحب که نشستید، واجبات قضا شد شما که فعلِ ثوابی به جز حرام ندارید
پیرمردم نکشیدم ندهید آزارم بگذارید به همراه عصا بردارم به زمین می خورم و طاقت ره رفتن نیست در همین اول ره، کاش که جان بسپارم مویم آشفته شد از بس که کشیدید مرا کاش می شد که عمامه به سرم بگذارم پا برهنه، وسط کوچه به دست بسته به خدا هر قدمم فکر سر بازارم عمه ام را سر هر کوچه تماشا کردند مثل یک ابر بهار، از غم او می بارم جگرم سوخت همان لحظه که خانه می سوخت خانه ام سوخت ولی یاد در و دیوارم خانه پر دود شد و شُکر، که در میخ نداشت دائماً یاد تن فاطمه و مسمارم صورت همسرم از شعله ی در گُر نگرفت صورت مادر ما سوخت و من بیمارم زن و اطفال من از ترس به خود لرزیدند نزند هیچ کسی لطمه به روی یارم
قلبم از کینه ی دشمن چقَدَر ریخت به هم تا که زد بر جگرم زهر شرر ریخت به هم یاد بزمی که به پا کرد در آن شب منصور از سر شب جگرم تا به سحر ریخت به هم جگرم سوخته از زهر نباشد، که عدو ناسزا داد به زهرا که جگر ریخت به هم اثری نیست به جا جز سرم، از زهر ولی صورت مادرم از شعله ی در ریخت به هم خانه ام سوخت ولی سینه ای از میخ نسوخت آن که شد بهر علی سینه سپر ریخت به هم با لگد زد به در سوخته تا در افتاد میوه از شاخه جدا گشت و ثمر ریخت به هم دست بسته وسط کوچه کشاندند مرا دیده ام از غم زینب شده تر، ریخت به هم داغ های من و عمه چه تفاوت ها داشت وای من عمه ام از تیر نظر ریخت به هم می دویدم عقب مرکب و می سوخت دلم بهر آن طفل که از پای به سر ریخت به هم
شهادت امام صادق علیه السلام داغ صادق شرر سینه ام افروخته کرد جگرى سوخته یاد از جگر سوخته کرد جگرى سوخته کز داغ بر افروخته بود باز هم از اثر زهر جفا سوخته بود بر جگر آن که ولایت به موالى همه داشت محنت کشتن اولاد بنى فاطمه داشت آن امامى که لواى شرف افراخته بود زهر منصور به جانش شرر انداخته بود آه از آن روز که بگرفت ز طاغوت زمان آتش از چار طرف خانه او را به میان وندر آن خرمن آتش، ولى رب جلیل راه مى رفته و می گفت منم پور خلیل شعله را چون به در خانه تماشا مى کرد یاد آتش زدن خانه ی زهرا مى کرد آن که هم ظاهر و هم باطن ما مى داند با دلش زهر چه کرده است خدا مى داند چارمین قبله ی عشق است به دامان بقیع رونق دیگر از او یافت گلستان بقیع سید رضا موید
مردی که جبریل امین در محضرش بود دریای علمش هدیه ی پیغمبرش بود نام شریفش اسم نهری در بهشت است خلد برین هم جلوه ای از مظهرش بود فقه و کلام و منطق و عرفان و حکمت این چشمه ها جاری ز چشم کوثرش بود وقتی که در میدان دین آماده می شد تازه زمان رزم و فتح خیبرش بود هر احتجاجش چشم ها را خیره می کرد تیغ کلامش ذوالفقار دیگرش بود حتّی به همراه هزاران طالب علم «نعمان ثابت»*پای درس منبرش بود هارون مکّی ها کجا بودند آن روز روزی که دست شعله سدّ معبرش بود فرزند ابراهیم را آتش نسوزاند این معجزه از معجزات محشرش بود یاد مدینه بود و عکس آتش و دود ... ... دائم میان قاب چشمان ترش بود پای پیاده، پشت مرکب، آه افتاد آثار افتادن به روی پیکرش بود شکرخدا چشمی به ناموسش نیفتاد شکرخدا که بین حجره همسرش بود مویی نشد کم از سر اهل و عیالش هر چند که بغضی درون حنجرش بود در آن شلوغی روضه می خواند اشک می ریخت اشکش برای عمّه های مضطرش بود او بیشتر یاد رقیّه بود آن جا این روضه ها هم حرف های آخرش بود: از کاروان جا مانده بود و اندکی بعد ... ... با تازیانه زجر، بالای سرش بود یک دست خود را حائل سیلی نمود و یک دست دیگر هم به روی معجرش بود آتش، هجوم ناگهانی، درد پهلو این ها همه ارثیه های مادرش بود محمد فردوسی
🥀 و 🥀 داغ تو آب کرده دل سنگ خاره را هم جنس روضه کرده هشام و زراره را سوگ تو، صبح صادق دامان فاطمه خاموش کرده نور هزاران ستاره را دارد برای زخم دلت گریه میکند زهری که بسته بر روی تو راه چاره را دارد نفس نفس زدنت شرح می دهد پای پیاده و دل سنگ سواره را قنفذ دوباره آمده فریاد میکشد آورده است بر در خانه شراره را در بین روضه واژه ی قنفذ تو راشکست باید دوباره گریه کنی این اشاره را از قطره های اشک تو مرثیه میچکد باید نوشت متن لهوفی دوباره را از شرحه شرحه ی جگر تو نوشته اند شرح مصیبت بدن پاره پاره را از عصر روز گریه، ز غارت سخن بگو از خاتمی که گریه کند گوشواره را ▫️محسن حنیفی
تنها نشد ز زهر ستم آب پيکرت يک عمر ريخت آتش اندوه بر سرت هر روز بود روز تو از دود آه ، شب هر لحظه ريخت خون دل از ديده ي ترت آنشب که شعله گشت ز کاشانه ات بلند ياد آمد از شکستن پهلوي مادرت بردند دست بسته ترا چون علي ولي نقش زمين نگشت در خانه همسرت (سيلي نخورد پشت در خانه همسرت) خصمت نگاه داشت سه ساعت به روي پا ديگر نبود بسته دو بازوي خواهرت بودند اهل بيت تو بعد از تو بس عزيز سيلي نزد کسي به گل روي دخترت تيغ ستم سه بار به رويت کشيده شد ديگر نخورد چوب به لبهاي اطهرت اين غم مرا کشد که به شهر مدينه نيست جز بوسه ي نسيم به قبر مطهرت غربت نگر که پشت در بسته ي بقيع صورت نهد به دامن ديوار زائرت در حيرتم چگونه کفن شد جنازه ات چيزي نمانده بود ز اندام لاغرت ميثم گداي توست مرانش ز کوي خويش اي مهر و مه دو خاک نشين سائل درت
تو غیر جود نکردی ، ولی جفا کردند چقدر خون به دلت قوم بی حیا کردند تو مثل فاطمه در حقشان دعا کردی شبیه فاطمه حق تو را ادا کردند کشند آتش و انگار کارشان این است درست با تو شبیه سقیفه تا کردند تو را بدون عبا دست بسته می بردند میان راه ندانم چه با شما کردند چه بی ملاحظه بودند آن سیه دلها مگر رعایت قد خم تورا کردند؟ نصیب تو شده جامی ز زهر،آقا جان چگونه درد غریبی ت را دوا کردند قرار بود تو هم شاه بی حرم باشی تو را گریز غزل سمت مجتبی کردند
غروب سرخ نگاهش به رنگ ماتم بود غريب شهرِ خودش نه ، غريب عالم بود چقدر روضة كرب و بلا بپا مي داشت به روي سر در خانه هميشه پرچم بود برای داغ ِ دل بی‌قرار و پر دردش همیشه زمزمة روضه مثل مرهم بود شبي كه در تب آتش بهشت او مي سوخت شكسته قامت و آشفته حال و درهم بود چه شد که در وسط كوچة بني هاشم پر از تلاطم اشكِ مصيبت و غم بود شتاب مركب و آقای قد خمیدة ما ميان كوچه زمين خوردنش مسلم بود غم ِ اسارت و داغ ِ جسارت و غربت چقدر در نظرش كربلا مجسم بود خلاصه لحظة‌ آخر ، زمان تدفينش بساط غسل و بساط كفن فراهم بود کنار پیکر او هر دلِ عزاداری به یادِ بی‌کسی کشتة محرّم بود تنی که غرق به خون مانده بود در گودال سری که بر سر نیزه پناه عالم بود
بسمه تعالی سلام علیکم ؛ در سالروز شهادت حضرت امام صادق (علیه السلام )وعرض تسلیت محضر نورانی امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) وهمه شیعیان وپیروان آن حضرت وشما برادران وذاکران اربابمان امام حسین (علیه السلام) وتقارن وهمزمانی این ایام با ایام درگذشت برادر زاده این حقیر کمترین ذاکر آل الله وکوچک همه دوستان مداح وبعضا همه اهالی محترم خطه شهرستان تیران وکرون ، روستاهای بخش مرکزی وکرون به ویژه اهالی با معرفت روستای هومان، عموم مردم قدر دان ،خانواده های معظم شهدا ،جامعه فرهنگی این روستا ،بخش زارعین وکشاورزان، جامعه مداحان عزیز اهلبیت (علیهم السلام)، اعضای محترم شورای اسلامی هومان، دهیار محترم ، اعضای محترم شوراهای بخش مرکزی، شورای بخش مرکزی ،بخشدار محترم بخش ،دهیاران عزیز بخش ودر یک کلام همه شخصیت های حقیقی وحقوقی وآحاد مردم فهیم که در طول این یکی دوروز ابراز لطف ومحبت در قالب تسلیت و همدردی بااین حقیر وخانواده داغدیده ام داشتید تشکر وقدر دانی میکنم. هر چند زبان در بیان این همه لطف شما قاصر است اما به مصداق آیه شریفه قران لم یشکر المخلوق لم یشکر الخالق برخود لازم وواجب دانستم سر تعظیم در برابر این بزرگواری شما فرود بیاورم و سپاسگزار باشم هرچند ناتوانم. لذا این حقیر را در کوتاهی وظیفه ودر عدم پاسخ سریع الطاف خود مورد عفو وبخشش قرار دهید. امید است خداوند به همه شما خیر وبرکت وعمر با عزت عطا فرماید . برادر کوچک شما ناصر کرمی مداح اهلبیت( علیهم السلام)وخادم مردم فهیم هومان والسلام.
از دعای گرم شما خوبان حال عمومی حاج رمضان فرقانی رو به بهبودی است. در این ظهر روز شهادت شیخ الائمه آقا امام جعفر صادق علیه السلام برای سلامتی کامل خیر گرانقدر و محب آل الله دست به دعا برمی‌داریم.
شهادت امام صادق علیه السلام مرحمی نیست که این زخم مداوا بکند کاشکی با جگرش زهر مدارا بکند زهر آهسته تمامِ جگرش را سوزاند حق بده اینهمه از درد تقلا بکند چند روز است که کارش شده از بسترِ مرگ خانه‌ای سوخته را خوب تماشا بکند غربت این است که در شهرِ مدینه هرشب باید او با درِ آتش زده احیا بکند رسم این است در این شهر که حرمت شکنند چقدر روضه مهیاست که برپا بکند : این حرامی که رسیده است که او را بکشد از زن و بچه‌اش ای کاش که پروا بکند پیرمرد است عصا یا که عبا با نعلین فرصتی حیف ندادند مهیا بکند عادتش بود که در آخرِ هر مجلسِ درس رویِ زانو بزند وای حسینا بکند عمه‌اش تا دل گودال ندارد راهی باید او داد زنَد با همه دعوا بکند تا مگر بعدِ سه ساعت برسید پیشِ حسین قبل از آنیکه بر آن سینه کسی جا بکند بعد از آن هم بدود خیمه به خیمه تنها تا مگر دخترِ آتش زده پیدا بکند ... 🔸شاعر: حسن لطفی
کانون مداحان تیران وکرون
از دعای گرم شما خوبان حال عمومی حاج رمضان فرقانی رو به بهبودی است. در این ظهر روز شهادت شیخ الائمه آ
خدایا به حق امام صادق همه مریضهای دربستر بیماری بویژه حاج رمضان فرقانی عزیزراشفا عنایت بفرما الهی آمین🤲🤲🤲
کانون مداحان تیران وکرون
از دعای گرم شما خوبان حال عمومی حاج رمضان فرقانی رو به بهبودی است. در این ظهر روز شهادت شیخ الائمه آ
خداوند همه بيماران مخصوصا خیر ارزشمند خادم الحسین جناب حاج رمضان فرقانی را شفا عنایت بفرماید🤲🤲
🔸از فشار آوردن به حافظه و متراكم كردن ساعات يادگيری جداً خودداری نماييد و در فعاليتهای ذهنی بين هر سی الی چهل دقيقه يك بار به مدت پنج دقيقه استراحت كنيد و تنفس عميق داشته باشيد. 🔸در هنگام مطالعه چند موضوع يا كتاب، بين موضوعات مشابه تداخل و بي نظمی ايجاد ميشود و اگر بعد از مطالعه در مورد يك موضوع، در مورد موضوع ديگری مطالعه كنيد به حافظه زياد فشار نخواهد آمد و آموخته های شما آسيب نخواهد ديد. ميزان فراموشی حافظه در خواب به مراتب كمتر از بيداری است، بنابراين بعد از آموختن مطالب دشوار، مدتی استراحت مطلوب داشته باشيد. 🔹در تقويت حافظه علاقه نقش مهمی را ايفا ميكند، اگر به موضوع و مطلبی علاقه شديدی داشته باشيد، در به خاطر سپردن آن مشكلی نخواهيد داشت. 🔸در به خاطر سپاری، عمل گزينش مطالب را انجام دهيد. يعنی سعی در حفظ كردن و يادگيری همه مطالب نداشته باشيد، بلكه فقط مطالب مورد نياز و مهم را به خاطر بسپاريد. 🔸در هنگام خستگي و بی حوصلگی از كارهای ذهنی و مطالعه بپرهيزيد، زيرا كه خستگی موجب كم شدن دقت ميگردد. درهنگام شروع مطالعه، هرگز اين فكر را كه مطلب مشكل ويا خسته كننده است به خود راه ندهيد. 🔹به خود تلقين كنيدكه قادريدهرمطلبی راخوب فرا بگيريد، زيرا واقعا قادر به انجام اين كار هستيد.
مناجات من بندۀ روسیاهم این کوه جرم و گناهم این ناله و اشک و آهم با تو سخن دارم امشب یاربِّ یاربِّ یارب با آن همه لطف و رحمت از تو نکردم اطاعت دارم به رخ اشک خجلت ذکر توام بوده بر لب یاربِّ یاربِّ یارب ای خالق مهربانم مسکینم و ناتوانم بنگر که افتاده جانم پیوسته در تاب و در تب یاربِّ یاربِّ یارب از تو عطا و کرامت از من سرشک ندامت از بیم قبر و قیامت پیوسته هستم معذب یاربِّ یاربِّ یارب عزت ز تو ذلت از من لطفی کن ای حی‌ ذوالمن این عبد آلوده دامن گردد به کویت مقرب یاربِّ یاربِّ یارب ای رب مولی الموالی بنگر که دارم چه حالی تو خالق ذوالجلالی من بندۀ تیره کوکب یاربِّ یاربِّ یارب جرمم بود بی‌شماره دادم ز کف راه چاره بر حال من کن نظاره به حق زهرا و زینب یاربِّ یاربِّ یارب
دوبیتی خدا به موسیِ جعفر بِداده یک دختر ز دختران جهان در زمان خود برتر که بود فاطمه نامش چو مادرش زهرا چه مادری که پیمبر بخوانده اش مادر ▪️ داده داور به موسیِ جعفر دختری نیک سیرت و منظر نام او فاطمه بود که رضا مفتخر باشد از چنین خواهر ▪️ حضرت موسی بن جعفر را یگانه دختری حق عطا کرده منوّرتر ز ماه و مشتری شهرتش معصومه و نام گرامش فاطمه دختر است و خواهر و عمه به سه نام آوری
🌺 🍃 صدای پای سوار ظهور می آید مسافری ز زمان های دور می آید نشسته روی پر جبرئیل و میکائیل میان هاله ای از موج نور می آید قرار نیست همیشه شکسته دل باشیم به جمع مهدویان آن سُرور می آید اگر چه غیبت موسای قوم طولانی ست ولی به معجزه از راه طور می آید به صحن مجلس عالم امیر دوران ها برای بررسی هر امور می آید ز جنگ فتنه گران زمانه فهمیدم که دست عدل خدای صبور می آید به ذوالفقار قسم خوردن علی سوگند که تیغ منتقم آخر به شور می آید یگانه اسوه ی پرهیزگاری و تقوی برای ریشه کنیِ غرور می آید برای خواندن یک روضه بین رکن و مقام ترک ترک شده مثل بلور می آید در انزوای جدایی سروده ام غزلی که فصل خواندن شعر حضور مي آید
🌺 🍃 چه جمعه‌ها که یک به یک غروب شد، نیامدی چه بغض‌ها که در گلو رسوب شد، نیامدی خلیل آتشین سخن، تبر به دوش بت‌شکن خدای ما دوباره سنگ و چوب شد، نیامدی برای ما که خسته‌ایم و دل شکسته‌ایم، نه! ولی برای عده‌ای چه خوب شد نیامدی! تمام طول هفته را به انتظار جمعه‌ام دوباره صبح، ظهر نه، غروب شد نیامدی..
🌺 🍃 گـل همیشـه بهــارم چـرا نمی آیـی گــره فتـــاده بــــه کارم چـــرا نمی آیــی چه جمعه ها که رسید و دلم هوای توکرد بـــه خلـــوت دل زارم چـــرا نمـــی آیـــی بیا که شـــوق وصالت نهایت عشق است نشان عشـــق تو دارم چـــرا نمی آیـــی بهــــار عمــــر من منتظر خــــزان گشته به فصــل تیره و تــارم چـــرا نمی آیـــی گـــل معطــــر گلــزار مرتضی ، مهـــدی به بــاغ حسن تو خارم چـــرا نمی آیـــی بــرای دیـــدن خــــال رخت ( نیـــا ) گوید دگـــر نمانـده قــــرارم چـــرا نمی آیـــی
ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها صدا صدای تپش‌های قلبِ باران است که مثل زمزمه‌ی قاریانِ قرآن است ستاره‌های فلک دانه‌های تسبیح‌اند دوباره خانه‌ی خورشید، ریسه‌بندان است کلیمِ آل عبا با خداست، هم‌صحبت کنار وادی گهواره‌ای غزل‌خوان است برای دختر خود «ان یکاد» می‌خواند کسی که روی لبش ذکر «فاطمه جان» است خدا دوباره به آل رسول، کوثر داد و برکتی که خدا می‌دهد فراوان است نشسته‌ام سر راهش؛ به زیر سایه‌ی نور سلام می‌دهم از دور، سمت آیه‌ی نور سلام خواهرِ خورشیدِ این دیار! سلام سلام حضرت گل! دخترِ بهار! سلام دوباره نوکری از نسل نوکران علی رسانده محضرت ای فاطمی‌تبار! سلام به قطره قطره‌ی آب وضوت، محتاجم به رود می‌دهم از سمت شوره‌زار، سلام نفس نفس به هوایت پریده مرغ دلم تپش تپش به تو داده‌ست، بی‌قرار، سلام به جبر هم که شده نوکرِ تو خواهم ماند مرا قبول کن ای صاحب‌اختیار! سلام گدای سر به هوا، سر به راه خانه‌ی توست برایم آخرِ پرواز، چاه خانه‌ی توست تو شاهزاده‌ای و من غلام‌زاده‌ی تو تویی ملیکه و من هم گدای ساده‌ی تو به دودمانِ گدایانِ دودمانِ شما همیشه خیر رسانده‌ست، خانواده‌ی تو دهانِ حاجتم از ذکرِ خواهشم خالی‌ست پر است دستِ من از داده و نداده‌ی تو نفس کشیدن من از کریمه بودن توست که زنده‌ام به هوای تو؛ با اراده‌ی تو مرا دوباره ببر سر به راهِ گنبد کن کبوترم؛ که زمین خورده‌ام به جاده‌ی تو بیا مرا ببر از خود، مسافرِ قم کن اگر صلاحِ من این است، در حرم گم کن دلم دو دل شده در شاهراه قم - مشهد که ماه، ماه جنون است، ماهِ قم - مشهد همیشه وقتِ بلا می‌شوم پناهنده به سایه‌سار شما؛ در پناهِ قم - مشهد کلاغ‌های شما هم سپید رو هستند منم کبوترِ چهره‌سیاهِ قم - مشهد به آسمانِ بخیلِ دیارِ ما هر روز رسیده ابر کَرم از نگاهِ قم - مشهد دلم اسیرِ مسیرِ تو و رضاست فقط که پرسه‌گاه من است ایستگاهِ قم - مشهد همیشه زائرِ جلدِ قم و خراسانم هزار شکر خدا را که اهل ایرانم 🔸شاعر: رضا قاسمی
درب رحمت بار دیگر باز شد شور عشق و عاشقی آغاز شد در مدینه شور و غوغایی شده خانه موسی تماشایی شده نخل باغ دین حق داده ثمر نجمه امشب زاده یک قرص قمر در سپهر دین حق ماه آمده دخت موسی با دو صد جاه آمده آمد امشب دختر مظلومه اش سر زده ماه روی معصومه اش نور ایمان و ولایت آمده خواهر شمس هدایت آمده هدیه ای بر شیعیان داده خدا آمد امشب فاطمه اخت الرضا پاره ی قلب نبی خاتم است کوی او دارالشفای عالم است گلبن عترت که خویش فاطمی است همچو زینب عطر و بویش فاطمی است واژه ها در مدح او گردیده گم گه مدینه می رود گه شهر قم از وجودش شهر قم زینت گرفت خاک ایران زین زمین عزت گرفت دربی از قم وا شود سوی بهشت زان حرم بر جان رسد بوی بهشت او چو شمع و شیعیان پروانه اش حاتم طایی گدای خانه اش از کرامات خدای لایزال زینبی سیرت بود زهرا خصال زائرینش را کرامت می‌کند در کرامت او قیامت می‌کند صحن زیبایش بود باب الکرم دردها درمان شود در آن حرم ای امید شیعیان معصومه جان عمه ی صاحب زمان معصومه جان ای گل زهرا شب میلاد تو خانه ی دل ها شده آباد تو امشب از لطف تو مهمان توام ریزه خوار ریزه خواران توام کن نظر بشکسته بالی مرا پر کن امشب دست خالی مرا عیدی ام را کن عطامعصومه جان قسمتم کن کربلا معصومه جان نوکر درگاه تو هستم (رضا) حب و مهرت را نما بر من عطا زین همه لطف شما شرمنده ام از شما دم می زنم تا زنده ام
۱٣ (سرود حضرت معصومه س) مدینه امشب از لطف خدا چون وادی طور است علی سوم آل محمد شاد و مسرور است ز نسل فاطمه،رسیده دختری که بر خلق جهان،کند او مادری مدد معصومه جان۴ گلی از بوستان آل عصمت وا شده امشب امام هفتمین از لطف حق بابا شده امشب دوباره نخل دین،شد امشب پرثمر به دنیا خواهر،رضا شد جلوه گر مدد معصومه جان۴ ز شادی موسی جعفر زند بوسه به رخسارش به سجده رفته و خواهد خدا باشد نگهدارش گل باغ جنان،شده امشب عیان به دنیا آمده،صفابخش جهان مدد معصومه جان۴ مهی سر زد ز دامان عروس فاطمه امشب بود در خصلت و خلق و خویش او تالی زینب بُوَد او هدیه‌ای،ز خلاق مبین ز نسل احمد و،امیرالمومنین مدد معصومه جان۴ بود او دختر موسی بن جعفر از تبار نور تمام عالم هستی ز یمن مقدمش مسرور همه بنشسته در،پناه فاطمه دل از عالم برد،نگاه فاطمه مدد معصومه جان۴ بود آن مرقد پاک تو در قم جنت شیعه بود مهر و ولای او به دل ها عزت شیعه پناه عالمی،منم عبد فقیر ز لطف و مرحمت،بی بی دستم بگیر مدد معصومه جان۴ کرم کردی به من از لطف و جودت گشته مهمانت شب میلاد تو گردیده ام ریزه خور خوانت همیشه بوده ای،مرا پشت و پناه به حق مادرت،نما بر من نگاه مدد معصومه جان۴
(سرود حضرت معصومه س) ذیقعده جلوه کرد(نور خدا رسید)۲ روز تولدِ(اخت الرضا رسید)۲ مدینه در سرور گردیده همچو طور هنگامه ی حضور معصومه جان مدد۳ از نسل مصطفی(مظلومه آمده)۲ بر هفتمین امام(معصومه آمده)۲ او هدیه از رب است مولود امشب است تالی زینب است معصومه جان مدد٣ این دخت نجمه و(موسی بن جعفراست)۲ در استقامتش(زهرای اطهر است)۲ رویش چو فاطمه بویش چو فاطمه خویش چوفاطمه معصومه جان مدد٣ آن کوی و مرقدش(باشد بهشت من)۲ مهر و ولایتش(اندرسرشت من)۲ هستم گدای او مست ولای او محو صفای او معصومه جان مدد٣ امشب ز مرحمت(ای منشأ سخا)۲ جان رضا نگه(امشب نما به ما)۲ شور ولایتی نور هدایتی بنما عنایتی معصومه جان مدد٣ از کودکی خویش(هستم غلام تو)۲ بر روی قلب من(حک گشته نام تو)۲ ای صاحب حرم بی بی با کرم مسکین این درم معصومه جان مدد٣