eitaa logo
کانون مداحان تیران وکرون
356 دنبال‌کننده
319 عکس
55 ویدیو
6 فایل
🇮🇷کانون مداحان شهرستان تیران وکرون🇮🇷 وابسته به اداره تبلیغات اسلامی پل ارتباطی با مدیرکانون شهرستان @amozeshmadahi7631 📞۰۹۱۳۲۳۲۸۳۵۵
مشاهده در ایتا
دانلود
سفر کردن بدون تو ! گمانم خواب می بینم من از بس بر تو می گریم جهان را آب می بینم سفر کردن بدون تو ! برای ما خطر دارد که این راهِ چهل روزه هزاران درد سر دارد سفر کردن بدون تو ! عجب فرجام و تقدیری میان خواب هم دیگر سراغم را نمی گیری سفر کردن بدون تو ! به رویِ ناقه ی عریان امان از هسفرهایم دعایم کن برادر جان سفر کردن بدون تو ! پر از زخم است احساسم چقدر این روزها در قافله محتاج عباسم تو رفتی شانه هایت رفت دیگر تکیه گاهی نیست برای خواهرت جز سوختن جز صبر راهی نیست شبیه سرو بر پا هستم و نستوه می مانم میان گردبادِ غم شبیه کوه می مانم به راهت لحظه لحظه با تمامِ خویش می جنگم ندارم شِکوه ای آخر، فقط بسیار دلتنگم نه تو هستی نه عباسم نه قاسم نه علی اکبر صدایم کن ز روی نی صدایم کن بگو: خواهر! طلوعت را به نی دیدم تو سِرِّ مَطلَعُ الفَجری عجب تعبیرِ جانکاهی عجب تفسیرِ پُر زجری به لبخند تو عادت داشتم، بر نِی تبسم کن تبسم گر میسر نیست با قرآن تکلم کن بخوان قرآن و رفع اتهام از آل عصمت کن به اثبات مسلمان بودنت قرآن تلاوت کن! به حال کودکانِ تو ندارد هیچ کس رحمی نه از آب و نه از نان نیست ما را اندکی سهمی نمی دانم که شمر آخر چه می خواهد در این عرصه کنارِ ناقه ها با تازیانه می زند پَرسه یتیمانت ز روی ناقه ها صد بار افتادند به ضرب نیزه و کعبِ نیِ اشرار افتادند پس از آنکه به نعلین تو دستان جسارت رفت لباس و کفشِ پای کودکانت هم به غارت رفت اسیران پا برهنه آمدند و غم مفصّل شد کف پای یتیمانت پر از گلهای تاول شد نشسته نافله خواندم ، برادر گریه ها کردم ولی آرام و پنهان زیر معجر گریه ها کردم چنان در راه بر ما ظلم کافی می کند دشمن تو گویی جنگ خیبر را تلافی می کند دشمن کجا بودم کجا هستم ببین بازیِ دنیا را به عرض تسلیت، نیزه تسلّی می دهد ما را نخواهد رفت از یادم جسارت های خصمانه نخواهد رفت از یادم جفای اِبنِ مرجانه در آن مجلس به حسرت هستی ام را خوب می دیدم گل و گلزخم هایش را به زیر چوب می دیدم کشیدم زاده ی مرجانه را در بند رسوایی اگر چه این مصائب را ندیدم غیر زیبایی هزار و یک مصیبت تا مدینه پیشِ رو دارم دعایم کن حسین من ، گرفتارم گرفتارم
به جز حسین حواس کسی به نوکر نیست.. کسی میان سران از حسین ما سر نیست حسین بوده اگر آبرو به ما دادند علی نباشد اگر ،صحبتی ز قنبر نیست غریبه ای که حسینی شده برادر ماست برادری که حسینی نشد برادر نیست نماز و روضه و حج و زکات جای خودش بدان رفیق که چیزی ز روضه بهتر نیست! کسی که آمده در محشر حسین امروز زمان صور،هراسان میان محشر نیست تمام خیر همینجاست،زیر پرچم او نگرد جای دگر را،که جای دیگر نیست عراق خاک حسین است خاک ایران هم حسینیه ست زمین،حرف چند کشور نیست حسین مقصد ما شد خدا به ما دادند هزار عمره به یک کربلا برابر نیست غریب کرب و بلا از بقیع یادی کن همه کنار تو اند کسی در آنور نیست گلوی تو بخدا بوسه گاه زهرا بود به شان حنجره ات زخم های خنجر نیست
بگیر بالِ مرا باز در هوای خودت مرا بِبر به کنارت ، به کربلایِ خودت من آشنایِ توام خانه‌زادِ مادرتان نصیبِ دربه‌درت کن  شبی دعایِ خودت نفَس بزن که مذابم کنی در این شب‌ها نفَس بده که بسوزم فقط برایِ خودت دلم کتیبه‌یِ اشعار محتشم شده است بزن به سینه‌ام آتش، به روضه‌هایِ خودت ببین که نذرِ درِ زینبیه‌ات شده‌ام بکِش به دیده‌ام از گرد و خاک پایِ خودت از آن زمان که مرا نوکرت خدا خوانده نشسته بر جگرم داغِ بوریای خودت وصیتم شده آقا! مرا کفن نکنند مگر به پیرهن مشکی عزای خودت
فرقی ندارد که جهنم یا بهشت است هر جا که می گویم حسین ؛ آنجا بهشت است هر روز از این روضه به آن روضه دویده حق دارد آن که گفته این دنیا بهشت است چشمی که از داغت نمی بارد جهنم چشمی که از داغت شود دریا بهشت است شش گوشه را از شش جهت دیدیم و گفتیم از هر جهت این کعبه ی زیبا بهشت است بالا و پایینی ندارد خانه ی تو بالای سر فردوس و پایین پا بهشت است با جبر ما را عاشق خود کن که فردا در اختیار حضرت زهرا بهشت است گفتند زهرا زائر شب های جمعه است گفتیم زیر پای مادرها بهشت است خیمه به خیمه سوخت دست و پای طفلان در آتشی که شعله هایش تا بهشت است
مونسی برمن نمانده بهتر از عمامه ام راحتی اصلا ندارداین سر از عمامه ام ازسرهرکوچه ای رفتم سرمن ریختند جابه جا هرگزنشد خاکستر از عمامه ام هرچه میگفتم مسلمانم مرامحکم زدند میزبانی کرد اینجا منکر ازعمامه ام غیراز اینکه دستمال گریه های من شود برمیامد کاش کاردیگر از عمامه ام عمه جان از آستین پاره بهتر پیشم است درمی آید چندپاره معجر از عمامه ام پیش چشمم به سکینه تهمت زشتی زدند چه خجالت هاکشید این دختر از عمامه ام از همان روزی که از ماروسری دزدیده اند بهره بردم بین مردم کمتر از عمامه ام
چهل سال است در تب گریه کردم چهل سال است هر شب گریه کردم   چهل سال است من بیدار ماندم صحیفه را نوشتم روضه خواندم   چهل سال است غرق اشک و آهم شبانه روز یاد قتلگاهم   چهل سال است خواب شمر دیدم به دستش خنجری دیدم پریدم   چهل سال است گفتم دادِ بیداد همیشه ظرف آب از دستم افتاد   چهل سال است تا مذبوح دیدم نشستم بر زمین، ضجه کشیدم   چهل سال است دشت کربلایم به یاد روز دفن و بوریایم   چهل سال است فکر اصغرم من عزادار ذبیحی پرپرم من   چهل سال است مانند ربابم به کام تشنه، زیر آفتابم   چهل سال است می گویم خدایا عطا کن خیر، سهلِ ساعدی را   چهل سال است یاد شهر شامم کنار عمه ها در ازدحامم   چهل سال است بر زخمم نمک خورد بمیرم عمه ام زینب کتک خورد   چهل سال است می گویم رقیه زنم بر دست می گویم رقیه   چهل سال است در بزم شرابم به یاد خیزران خانه خرابم   چهل سال است می سوزد وجودم به روی ناقه با غل بسته بودم   چهل سال است داد از سنگ دارم به روی خود نشان از چنگ دارم   نگو این زهر امانم را بریده چهل سال است عمرم سر رسیده
من علمدار گریه کن هایم وارث ناله های زهرایم انقلابی ترین دعا خوانم نعرهٔ حیدری ست نجوایم روضه خوان ها همه غلام منند به همه نوکران من آقایم من گلوی بریده بوسیدم خون رگهاست روی لبهایم تنِ بی سر شده بغل کردم جمع کردم ز خاک بابایم هرچه چیدم تنش درست نشد زائر ِ قطعه قطعه اعضایم کمکم کرد بوریا آن شب تا که برخواستم من از جایم شاهدِ گریهٔ بنی اسد و ناله های وحوش صحرایم بعد ازاین ماجرا حسینی ها بنشینید پای غمهایم غیرتی ها بلند گریه کنید شد اسارت بلای عظمایم حیدر دسته بستهٔ شامم جای زنجیر بر سروپایم عمه ام را بهم نشان دادند داد زد ای حسین تنهایم دیدی آخر نمود ،آخرِ عمر چشم نامحرمان تماشایم وسط آن همه ارازل شهر گفت عمه کجاست سقایم سخت بر من گذشت آن ساعات بد شکستند حرمت سادات اوج بی غیرتی نشان دادند سنگ در دست این وآن دادند اول شهر عنان مرکب را دست یک مشت بد دهان دادند جای عرضِ سلام ، پیرو جوان ناسزاها به کاروان دادند راسِ بابام زیرِ پا افتاد بسکه سر نیزه را تکان دادند دستِ سادات بر سرِ بازار صدقه تکه های نان دادند سرِ هر کوچه با سرِ انگشت دخترِ فاطمه نشان دادند بوسه گاهِ رسول خاتم را به دمِ چوبِ خیزران دادند
محرمی که نباشی در آن محرم نیست بدون تو ضربان زمین منظم نیست چقدر ساده گرفتیم بی تو بودن را هزار سال بدون تو زندگی ... کم نیست خودت بخواه که دست از گناه بردارم که عهدهای منِ روسیاه محکم نیست هزار بار خودت را به ما نشان دادی ولی چه فایده؛ چشمان ما که مَحرم نیست خودم به چشم خودم دیده ام که در روضه حلاوتی ست که در هیچ جای عالم نیست حوائجم همه در بین روضه یادم رفت غمت چه کرده؟! غم روزگار یادم نیست بیا و روضه ی گودال را بخوان آقا محرمی که نباشی در آن محرم نیست
بوی سيبِ حرم از سمتِ سحر می‌آيد قطعِ اين فاصله از دستِ تو برمی‌آيد   روز و شب كارِ شما گريه شده می‌دانم باز از دامنتان بویِ جگر می‌آيد كاشكی قدر بدانيم جوانی‌ها را زود بر شاخه در اين فصل ثمر می‌آيد تا نشستيم در اين حلقه سرِ مجلسمان مادرت دست‌شكسته به كمر می‌آيد روزها سايه نشينِ قدمش خورشيد است هركه در سايه‌ی اين بيرق اگر می‌آيد می‌رسد جمعه‌ای و پيشِ تو دَم می‌گيريم عاقبت غُربتِ اين جمع به‌سر می‌آيد تاكه آبی بزند بر لبِ لب‌تشنه‌ی ما مادرِ سينه‌زنان زود زِ در می‌آيد كفنم پيرهنِ مشكیِ من كاش شود رنگِ مشكی به كفن هم چقدر می‌آيد علتِ اولِ دیوانگیِ ماست حسین باز از مستیِ ديوانه خبر می‌آيد
چهل سال است دارد اشک ممتد غمی که از نگاهش شعله می زد شروع گریه اش حتمی ست وقتی که چشمش بر حصیری کهنه افتد الهی خسته ی غربت نباشد بزرگ دهر بی عزت نباشد الهی لحظه ای اهل و عیالت اسیر دست بی غیرت نباشد به شهر شام بغضش در گلو ریخت چه سنگی بر سر آنها فرو ریخت دو دستش بسته بود و دید آتش به روی چادر ناموس او ریخت الهی بی برادر ها نباشی کنار نیزه ی سر ها نباشی الهی بین یک عده حرامی دچار داغ معجر ها نباشی
انالله واناالیه الراجعون 🖤🖤🖤🖤🖤 مداح وذاکراهل بیت برادرعزیز آقای مصیب جعفری،درگذشت ناگهانی پدر عزیزتان رابه شماوخانواده محترمتان تسلیت عرض مینمایم. ازطرف کانون مداحان و شاعران آیینی شهرستان تیران وکرون
🍃🏴 به امید نیم نگاهی مغفرت بخش 🍃🏴 بی تو سرگردانم و یک دردِ جانکاهم حسین(ع) خوب شد که سائلِ این بزم و درگاهم حسین(ع) دستهایم را نگیری میخورم هر آن زمین... راه را گم میکنم! پس باش همراهم حسین(ع) دردسر دارم برایت! من کجا اینجا کجا؟! بینِ خوبانت منِ بیچاره گمراهم حسین(ع) مثلِ حرّ؛ با توبه راهم را به تو کج کرده ام چونکه از آقایی ات بسیار آگاهم حسین(ع) میشوم آب از خجالت با همین چشمانِ خشک رزقِ اشکی لطف کن! ای عشقِ دلخواهم حسین(ع) رد شدم از خطِّ قرمزهایِ بسیاری ولی خط بکش بر اشتباهاتِ خودآگاهم حسین(ع) تا همین لحظه که طی شد با گناهانِ زیاد رحم کن بر باقیِ این عمرِ کوتاهم حسین(ع) از خدا جز تو نمیخواهم کسی را لحظه ای هست عشقت حاجتِ صبح و شبانگاهم حسین(ع) آرزویم هست بیمارِ غمت باشم فقط دردمندم کن! مداوا نه! نمیخواهم حسین(ع) میشود دوزخ گلستان! با شهیدان در بهشت- تا که میگوییم هر شب یکصدا، با هم: حسین(ع) داغت از قلبم شبیه شعله بالا میرود تشنه بودی! آتشی افتاده در آهم حسین(ع) میکُشد آخر مرا که غارتِ انگشترت روضهٔ پیراهنت شد دردِ جانکاهم حسین(ع)!
اعلام مراسم پدر مداح اهل بیت مصیب جعفری
حمله تروریستی به حرم مطهر شاهچراغ علیه‌السلام تسلیت باد 🏴اداره تبلیغات اسلامی شهرستان تیران و کرون ضمن محکومیت حادثه تروریستی مجدد در حرم مطهر شاهچراغ علیه السلام توسط عوامل تکفیری استکبار و دشمنان خبیث ایران اسلامی، شهادت تعدادی از هموطنان عزیز را محضر حضرت ولیّ‌ عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف، نائب برحقش امام خامنه‌ای مدظله العالی، مردم شهیدپرور ایران و خانواده‌های این شهدای بزرگوار تسلیت عرض نموده و برای مجروحین آرزوی سلامتی و بهبود عاجل می نماید. 🇮🇷 اداره تبلیغات اسلامی شهرستان تیران کرون🇮🇷 پل ارتباطی👇 @siahi7890 ...................ایتا👇 @tmtirankarvan .............. روبیکا👇 https://rubika.ir/joing/CIDCGGBA0PCXICXCZRAXQWNKETAEDFBC
ای تکیه گاه مردم بی تکیه گاه حسین ما را نبوده غیر تو یک جان پناه حسین تو یک نگاه کردی و من مست آن نگاه دنیای من عوض شده با آن نگاه حسین من را به رنگ مشکی پیراهنم ببخش من را بخر شبیه غلام سیاه حسین من بی هوای تو نفسم بند می شود از شهد نام تو شده ام روبه راه حسین در کوچه های گم شده ی آخرالزمان با پرچمت شناخته ام راه و چاه حسین هر روزِ روضه خیر پس انداز کرده ام یک روزِ بی خیال تو عمرم تباه حسین خاکم به سر اگر که نمیرم برای تو من را بیا شهید غم خود بخواه حسین دست مرا برای همیشه رها مکن می ترسم از زمانه ی پر اشتباه حسین
🍃🏴 درمحکومیت حادثه تروریستی حرم شاهچراغ 🏴🍃 کنج حرم زمین خورد، زائر پس از عبادات حاجت روا شد آخر، در آخرین مناجات شاهِ چراغ داغش، شد تازه و از این غم جاریست خون دل از، جانِ تمام ِابیات صحن و سرا شد آشوب، از فتنه ای دوباره هر لحظه میچکد اشک، از دفتر امانات یک عده زخم خوردند، در وادیِ زیارت از مکرِ شوم ِ تکفیر، با فتنه هایِ بد ذات نامردها تمام ِ تفریحشان ترور شد هستند بسکه عمریست، بیگانه با مجازات یکبار دیگر از راه، آمد همان حرامی این است از زیانِ افراطِ در مماشات مشتی نفوذیِ پست، خائن شدند اگر که تکرار شد مکرّر، این دست از جنایات الماس ِ امنیت را، باید محافظت کرد در سایهٔ نظام و تدبیرِ اطلاعات ما ملت شهادت، هر لحظه با شجاعت مظلوم-محوریم و یاریِ ظلم؟! هیهات... یکروز میرسد آن، موعودِ جمکرانی با بیرقِ حسینی، با ذکر "یا لثارات"!
درمحکومیت حمله تروریستی به 🏴 حریم احمد موسی پرازخون شددگر باره دلم درموج خون همرنگ مجنون شد دگرباره به دست داعشی نامرد نااهل ستمکاره حرم در خون نشست این گونه گلگون شد دگرباره به یاد کربلای تشنه کامان بلا دیده نگاه زائران آن لحظه محزون شد دگرباره خشاب ازکینه وجهل ونفاق وناکسی پر شد به قصد قتل دلداران چه بیرون شد دگرباره حرم می گرید از این داغیاد زائران اینک ز دیده جاری غمگین کارون شد دگرباره بگو هیهات من الذله از کرب و بلا باشد که بااین انقلاب عشق مقرون شد دگرباره الهی اشک می باریم و میگویم به غمناله حریم احمد موسی پرازخون شددگر باره
شکر خدا که از ازل آقای ما شدی شکر خدا که نوکری ات شد نصیبِ ما صد مرده زنده میشود از خاکِ مقدمت ای تربتِ مقدس و پاکَت ، طبیبِ ما حُبَّت دلیلِ رفع موانع ز هر دعاست ای پاسخ حقیقی اَمَّن یُجیبِ ما هستی رفیق هرکه ندارد رفیق و یار تنهاترین رفیق  ، حبیبِ غریبِ ما ای بی کفن فتاده به صحرای کربلا خد التریب ، حضرتِ شیب الخضیبِ ما از بین روضه های تو با روضه تنور عمری است رفته است قرار و شکیب ما لطفی کن ای طبیب و به فریاد ما برس در وقت احتضار بزن یک سری به ما
ما دو پیاله‌ایم که لبریز باده‌ایم این دو پیاله را به ملک هم نداده‌ایم تا وقت می‌کنیم حسینیه می‌رویم ما سال‌هاست شیعۀ گریان جاده‌ایم با هر سلام صبح به آقای بی‌کفن انگار روبروی حرم ایستاده‌ایم با رعیتی خانۀ ارباب با وفا احساس می‌کنیم که ارباب زاده‌ایم شکر خدا که نان شب ما حسین شد ممنون لطف مادر این خانواده‌ایم بال ملائک است که ما را می‌آورد یعنی سواره‌ایم، اگر چه پیاده‌ایم داریم با «حسین، حسین» پیر می‌شویم خوشحال از این جوانی از دست داده‌ایم
استاد حاج منصور ارضی: 🍂یک نوکر با اخلاص امام حسین علیه السلام باید مردم را به خدا و اهل بیت علیهم السلام دعوت کند و این فراز از زیارت جامعه را سرمشق خود قرار دهد که امام هادی علیه السلام در فضائل ائمه علیهم السلام می فرماید: 💠إلی الله تدعون و علیه تدلون و به مؤمنون💠 "یعنی شما کسانی هستید که مردم را به سوی خدا دعوت می کنید و ..." 🍂یک نوکر اهل بیت علیهم السلام باید هر کاری در این طریق انجام می دهد، مردم را به خود دعوت نکند. بلکه به سوی خدا راهنمایی نماید و این وقتی میسر است که همه ی فیوضات را از او بداند و خود را چیزی به حساب نیاورد. به طور مثال وقتی که در آزادسازی شهر فاطمیه ((فاو)) خدمت امام خمینی رسیدند و عرض کردند:"ما پیروز شدیم" ایشان بلافاصله فرمود: "فاو را خدا آزاد کرد" او آن جمعیت را متوجه خدا ساخت. یک نوکر امام حسین علیه السلام هم باید اینگونه مردم را از خود به سوی خدا ببرد. دنبال این باشد که عظمت ارباب را به مردم برساند، نه این که خود را بزرگ جلوه دهد و در همه ی کارهایش رضایت خدا را بجوید. راهش را هم خدا از لسان پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله معلوم و مشخص فرموده. رضای خدا در رضای فاطمه سلام الله علیها است. از آن جا که خدا با مظاهر خود شناخته می شود، پس بسیار واضح است که دعوت به اهل بیت علیهم السلام دعوت به خداست. به زبان ساده تر این که مداح باید خود را خرج اهل بیت علیهم السلام کند نه اهل بیت علیهم السلام را خرج خود.
حرمت کعبه ی دل هاست رقیه مددی نام تو دافع غم هاست رقیه مددی مهرت از روز ازل در دل شیعه شد نقش مهرت از عالم بالاست رقیه مددی تو همه نور ولایی به دل خسته ی ما حب تو نور دل ماست رقیه مددی جده ات فاطمه و جد علی و باب حسین عمه ات زینب کبراست رقیه مددی در همه صبح و مسا، هم به حیات و به ممات نام تو ذکر لب ماست رقیه مددی با نگاه تو رقیه همه ی کوی بهشت شامل شیعه ی طاهاست رقیه مددی نه فقط لطف تو شد شامل شیعه به جهان لطف تو شامل دنیا است رقیه مددی دست از دامن لطف تو نگیرم هرگز حب تو شافع فرداست رقیه مددی یک نظر دیدن کوی تو به جنت ندهم کوی تو جنة العلاست رقیه مددی هر محبت که کند گریه برایت امروز دستگیرش خود زهراست رقیه مددی هرکه در محفل تو سوزد و گرید از غم شافعش مهدی زهراست رقیه مددی هر دم افتد دل من یاد خرابه گریم ماتمت سوز غم ماست رقیه مددی یاد آن لحظه که رأس پدرت وارد شد عمه گفت این سر باباست رقیه مددی تا نگاهت به سر خونی بابا افتاد ناله از نای تو برخاست رقیه مددی من(رضایم) که گدای سر کویت هستم هدیه ام از تو تولاست رقیه مددی
گذشت، ماه محرم نیامده خورشید برای ختم ِ شب  ِغم نیامده خورشید هنوز هم که غریب و طرید و پردرد است چقدر دور و برش ،مدعی نامرد است نشد که حضرت تنها به خانه برگردد نشد به خانه، حسین زمانه برگردد برای این همه قرنی که بوده در صحرا چه پاسخی بدهم من به مادرش زهرا نشد که لحظه ای از غربتش بکاهم من شکسته ام دل او را پر از گناهم من گذشت ماه محرم رسیده ماه صفر رسیده عمّه ی او بین کینه های گذر دوباره زخم دل عمّه اش شده تازه همین که رد شده از ازدحام دروازه برای اهل عزا ، شهر شد چراغانی تبرّکی شده از چه شراب مجانی گذار آل علی بین خیبر افتاده به سینه های همه ،بغض حیدر افتاده رسید روضه به خاکستر و سر سجّاد بلند مرتبه رأسی ز صدر نی افتاد
یکم صفر، روز ورود کاروان اسرا به شام. دلم گرفته و جانم ز زندگی سیر است هوای شام چرا اینقدر نفس گیراست لباس عید به تن کرده اند مردم شام فضای شهر چراغان و غرق تزویر است نوای هلهلۀ مردمان همانندِ صدای نیزه و تیر و صدای شمشیر است ز بام ها ز چه باران سنگ می بارد به سوی ما همه جا سیل غم سرازیر است ز دست و پای گلی روی ناقه خون ریزد حدیث غُربت او ناله های زنجیر است چه غافلند که بر اشک و آه ما خندند که در کمان دل خستگان همین تیر است قسم به آیۀ ناب"لیِذهِبَ عَنکُم" به روی نیزه سری از تبار تطهیر است پی هدایت مردم ز روی نی آید نوای قاری قرآن که غرق تفسیر است به عرش دوست زده تکیه قدر ما، امّا هنوز دشمن بیدادگر زمین گیر است مس وجود «وفایی» اگر که آوردی غبار درگه این آستانه اکسیر است ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ غلامر ضا سازگار: فتنه و بیداد و بلا بود شام سخت تر از کرب و بلا بود شام شام بلا تیره تر از شام بود عصمت حق در ملأ عام بود ساز و نی و نغمه و آهنگ بود دسته گل سنگدلان سنگ بود خلق به دور اسرا صف زدند کوچه به کوچه همگی کف زدند فاطمه های حرم فاطمه زخم زبان مرهم زخم همه هرکه به آن خسته دلان رو نهاد زخم زبانی زد و دشنام داد خنده به رأس شهدا می زدند سنگ به ناموس خدا می زدند قافله تا وارد دروازه شد داغ جگر سوختگان تازه شد پای سر رهبر آزادگان عید گرفتند زنازادگان آل ابوسفیان در هلهله آل رسول الله در سلسله وای ندانم که چه تقدیر بود دست خدا در غل و زنجیر بود ماه سر نیزه پدیدار بود یا سر عباس علمدار بود چهره چو خورشید بر افروخته از عطشِ تشنه لبان سوخته دوخته چشم از سر نی بر حسین محو شده، غرق شده در حسین دیده ی اطفال به سیمای او چشم سکینه شده سقای او مانده سر نیزه به حال سجود مهر جبینش شده محو از عمود دیده ی اکبر سر نی نیم باز مانده به لب هاش اذان نماز هرکه به خورشید رخش چشم بست گفت که این سر، سر پیغمبر است رأس امام شهدا نوک نی کرده چهل مرحله معراج، طی زلفِ غباریش پر از بوی مُشک لعل لبش خشک تر از چوب خشک ماه خجل از رخ نورانیش سنگ زده بوسه به پیشانیش هیچ شنیدید که از گَرد راه پرده کشد باد به رخسار ماه هیچ شنیدید که در موج خون صورت خورشید شود لاله گون رخ زگل زخم، بهاران شده وجه خدا ستاره باران شده اشک همه سیل شد از سرگذشت خون، دل میثم شد از این سرگذشت  
کی می رسد زمان غمت انتها شود شیعه ز درد غیبت رویت رها شود بنگر میان قلب مُحِبّین ِ آل تو هر جمعه از فراق تو برپا عزا شود بر درد دوری تو طبیبی نخواستیم این درد ِلاعلاج به دیدن دوا شود کی می شودکه کوری آل سعود ِپست بر تو نماز جمعه ی ما اقتدا شود آباد کی کنی تو بقیع و به امر تو صحنی برای مادرت اول بنا شود از خاک در بیاوری آن دو پلید را پرونده ی جنایت آن کوچه وا شود آتش زنی جنازه ی آن دونفر که این تسکین آه و ناله ی (مهدی بیا) شود آقا بیا بگو به چه جرمی کنار آب رأس امام تشنه ای از تن جدا شود کهنه لباس او برود غارت و تنش در زیر نعل تازه ی دشمن رها شود ناموس او رود به اسیری و رأس او تا شام همدم سر سرنیزه ها شود آقا ببین که جدّ تو مهمان شام شد دردی که بدتر از غم کرب وبلا شود وای از دمی که عمه ی قامت کمان تو با اشک و ناله وارد شام بلا شود با رقص و تار و هلهله آیند در رهش بر مرگ خود ز شدت غُصّه رضا شود وای از گذر ز کوی یهودیّ شهر شام رأس همه شکسته ی سنگ جفا شود (بزم شراب وچوب یزید و لب حسین) قدّش به زیر بار غم و درد تا شود اذنی بده که نوکر تو روز اربعین پای پیاده راهی کرب وبلا شود
از روی نیزه بر من غمگین نظاره ای حرفی کنایه ای سخنی یا اشاره ای پلکی بزن که حال حرم روبه راه نیست کافی است بزم سوختگان را شراره ای سوسو بزن به سوی من ای سوی دیده ام در آسمان به جز تو ندارم ستاره ای دستم نمی رسد به سر نیزه ات اگر در دست زینب است گریبان پاره ای یک قتلگاه رفتی و صد قتلگاه من... گشتم به هر دیار حسین دوباره ای چشمم کبود گشت و جدا از سرت نشد از بحر بر کنار نگردد کناره ای با هر تکان نیزه تکان می خورد سرت جانا به گوش نیزه مگر گوشواره ای پیشانی ات شکست که پیشانی ام شکست آیینه بی خبر نشود از نظاره ای جایش به روی صورت من درد می گرفت میخورد تا که بر رخ تو سنگ خاره ای بی پوشیه به پیش نگاه حرامیان جز آستین پاره نداریم چاره ای
شِکوِه دارم ای برادر از تمام مردمان بر مصیبت های من خون گریه کرده آسمان امنیت دارند اینجا هم مسلمان هم یهود دختر حیدر چرا اینجا نبوده در امان؟! کار دنیا را ببین! من سفره دار عالمم... پیش من انداخته پیرزنی یک تکه نان در مدینه سایه ام را هم ندیده هیچکس می روم حالا میان خولی و شمر و سنان وضع ما را دیده ای از روی نیزه تا به حال؟! مسخره کردند ما را یک به یک، پیر و جوان به اسیران، "خارجی" گفتند؛ "بَر خورده" به من خواهشاً با صوت داوودی خود قرآن بخوان بچه ها اینجا همیشه "سنگ بازی" می کنند من که دیدم دستشان بوده فقط تیر و کمان... ...پس مراقب باش از نیزه نیفتی بر زمین کاش با تو مهربان تر " تا کند " این ساربان وضع لبهای تو بدجوری به هم خورده حسین بس که بوسیده لبانت را، لبان خیزران قدر یکصد سال غم دیدم در این شهر بلا شد بهار عمر من در شام یکباره خزان
دختر شیر خدا در شام محشر کرده است گوییا حیدر دوباره فتح خیبر کرده است اوکه منبر رفته جدش بر جهاز ناقه ها ناقه‌ای را بی‌جهاز اینبار منبر کرده است چون خدابین است چشمش، غیر زیبایی ندید گرچه چشمش با سری نیزه‌نشین سر کرده است بر فراز نیزه ها رأس حسین بن علی محض همراهی زینب ترک پیکر کرده است آستین یا چادر پاره، به هر صورت که هست عصمت الله است و قطعا فکر معجر کرده است مرتضای نطق هایش کفر را بیچاره کرد مکرِ کافر را به اذن الله ابتر کرده است بین خطبه مکث کرده ناگهان، گویا یزید چوب را نزدیک لبهای برادر کرده است
شام بر عترت طاها چقدر سخت گذشت وای بر دختر زهرا چقدر سخت گذشت دو سه روزی دمِ دروازه معطل بودند پشت دروازه به آنها چقدر سخت گذشت کاش شب بود و نمی دید کسی زینب را بین انظار خدایا چقدر سخت گذشت وسط آن همه نامحرمِ بی شرم و حیا سرِ بازار به زنها چقدر سخت گذشت آن یهودیه نگاهش که به سرها افتاد ناسزا گفت به مولا چقدر سخت گذشت هر کسی بغض علی داشت به اکبر میزد پای آن نیزه به لیلا چقدر سخت گذشت دختر آیه تطهیر کجا بزم شراب بیشتر از همه ، آنجا چقدر سخت گذشت سر ببریده درآورد سر از طشت طلا خاک غم بر سر دنیا چقدر سخت گذشت چوب میخورد حسین و لب زینب می سوخت وای بر زینب کبری چقدر سخت گذشت
باید که فقط یوسف زهرا بپسندد مارا چه نیازیست که دنیا بپسندد قنبر شدن این است که هر لحظه بگویی من راضی ام آنگونه که مولا بپسندد مجنون دمی از سرزنش خلق نرنجید دیوانه شد آنقدر که لیلا بپسندد از قافله دوریم ولی کاش از آن دور یک ثانیه برگردد و مارا بپسندد یک عمر نشستیم که در باز کند؟؟ نه_ _یک بار بیاید به تماشا...بپسندد ما دغدغه داریم که ارباب ببیند ما دغدغه داریم که سقا بپسندد نه فکر حسابیم نه دنبال ثوابیم ما آمده ایم اُمّ ابیها بپسندد  بگذار بخندند به این زار زدن ها... می ارزد اگر زینب کبری بپسندد
ای غبار حرمت تاج سر نوکرها نوکری ات شده تنها هنر نوکرها ” با بی انت و امی یا اباعبدالله” به فدایت همه مادر پدر نوکرها در قیامت تو به فکر من و امثال منی میشوی سنگ صبور و سپر نوکرها عده ای را طلبیدی به زیارت اما نشده قسمتشان بیشتر نوکرها کشته‌ی اشک چه داریم برایت بدهیم ای به قربان تنت چشم تر نوکرها کاش مانند شهیدان خودت آخر عمر بگذاری سر زانوت سر نوکرها ببری تا که به همراه خودت میمانی جلوی درب جنان منتظر نوکرها ای که درعلقمه خم شدکمرت میبینی از مصیبات تو خم شد کمر نوکرها اربعین پای پیاده به حرم می آییم میشود پخش در عالم خبر نوکرها