eitaa logo
کانون مداحان تیران وکرون
353 دنبال‌کننده
317 عکس
54 ویدیو
6 فایل
🇮🇷کانون مداحان شهرستان تیران وکرون🇮🇷 وابسته به اداره تبلیغات اسلامی پل ارتباطی با مدیرکانون شهرستان @amozeshmadahi7631 📞۰۹۱۳۲۳۲۸۳۵۵
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹یا اباعبدالله(ع)🌹 یا حسین!بار غَمت را نتوان بُرد به دوش که برای کمر کوه غمت سنگین است! زِچه رو آب ندادند به تو ظهر عطش؟ ذبح لب تشنه به آداب کدامین دین است؟! بوریا بر تن تو جای کفن،بعدِ سه روز... این چنین خاک شدن چه شیوه تدفین است؟! (دلسوخته)
حسین حتّی هنوز از همه سرها سری حسین بر نیزه دیدمت، چقدر محشری حسین «کهف الرّقیم...» نغمه ی داوودی است این! قرآن بخوان که از همه دل می بری حسین از هرکجای دشت شمیم تو می وزد عطر گل محمّدی پرپری حسین تو قبل قتله گاه چقدر اکبری، ولی تو بعد قتله گاه چقدر اصغری حسین تا گفت: «یا أخا...» به خدا مطمئن شدم عبّاس را به خیمه نمی آوری حسین! من که هنوز هم کمرم درد می کند! حالا بگو تو از کمرت... بهتری حسین؟ چشمم به توست ای سر بی تن که سال هاست تنها پناه بی کسی خواهری حسین حتّی به شمر و عاقبتش فکر می کنی! «تو مهربان تر از پدر و مادری حسین» از اشک ما بنای قیامت شود خراب از قاتلان خویش اگر بگذری حسین
«ثُمَّ کَانَ عَٰقِبَهَ ٱلَّذِینَ أَسَٰٓـُٔواْ ٱلسُّوٓأَىٰٓ أَن کَذَّبُواْ بِ‍َٔایَٰتِ ٱللَّهِ وَکَانُواْ بِهَا یَسۡتَهزِءُونَ سپس عاقبت آن کسانی که مرتکب کارهای بد شدند، این شد که کافر شده و آیات خدا را دروغ انگاشتند و آنها را به مسخره گرفتند[روم آیه۱۰] بزم در کاخِ یزیدِ فاسقِ شیطان تبار گوش ها در بازتابِ گفتگوی نور و نار در میانِ تشتِ زرّین می درخشد قرصِ مَه خیره مانده چشمِ شَه بر خواهرانِ داغدار بی حیا می زد به راسِ شاهِ دین با خیزران پیشِ چشمانِ رقیه(س) دختِ شاه و شهریار منظره درد است دردِ غربتِ خونِ خدا لیک زینب مثلِ زهرا(س)در شکوه و اقتدار سعیِ دشمن بود خود پیروز باشد در مصاف محو گردد نامِ زیبای حسین(س)از روزگار حیدری ثانی ست زینب،گر چه میدانیم ما_ لافتی اِلا علی لاسیف اِلا ذوالفقار با کلامِ حق سخن آغاز کرد امّا چه سود ! کی شود با نطقِ اَحسن آشنا گوشِ حِمار استنادِ خطبه اش آیاتِ قرآن کریم ظلم گر باشد نخواهد شد حکومت پایدار بند بندِ نطقِ او تبیینِ دینِ جدِ اوست_ اینکه رفته بعد او در هاله ی گرد و غبار انقلابِ کربلا را، عشق معنا می کند با همه افشاگری های یزیدِ می گسار با شهامت گوید از زشتیِ افکارِ یزید ظالمان را میکند در چشمِ هر آزاده خوار ریشه ی افکارِ پستش را نشانه می رود_ با بیانِ این که شد بنیانِ ظلمِ بی شمار اوست در کاخِ ستم از سرزنش های یزید_ در دفاع از آرمانش می کند بس افتخار ای یزید اظهارِ خوشحالی مکن از فعلِ خود زود رسوا گردی و نقشِ پلیدت آشکار راهِ ما حق است و پیروزی بدان از آنِ ماست این چنین هستیم ما در هر دو عالم رستگار آه! از دستت اگر داغِ برادر دیده ایم_ یا نمودی تا قیامت جانِ ما را داغدار_ لیک جاویدان بماند پرچمِ آزادگی_ بر فرازِ بامِ عالم تا طلوعِ انتظار تا قیامت شعله ی عشقِ حسینم روشن است تا جهان باقی ست ما هستیم و جانی سوگوار در مرامِ عاشقی، خواهر برادر نیستند عشق زینب(س)را نباشد در کلامِ ما عیار مِهرِ جانش به برادر نیست صرفِ خواهری_ بلکه او دارد تولّا بر ولیِ کردگار ما رایت° اِلا جمیلا پاسخِ دشمن شده از زبانِ پاک بانوی متین و استوار کربلا دانشگهِ تدریسِ عشقِ زینب(س)است این چنین دانشگهی دارد چنین آموزگار جز وفا وُ صبر و غیرت هیچ در زینب نبود_ "کربلا در کربلا میماند اگر زینب نبود"
ای که دل با ذکر نامت میشود گریان و زار اشک می ریزد برایت مادرم بی اختیار چون مسیرِ حضرت آدم به نام تو رسید سوخت قلبش! بغض کرد و بیهوا شد بیقرار عزّتش حتمیست هر کس زیر این پرچم نشست آبرومند است و میگیرد از اینجا اعتبار رتبه میگیرند با تأییدِ مولانا علی(ع) نوکرانی را که آورده ست زهرا(س) پایِ کار دست از دنیا کشیدم، دوست دارم روضه را آرزو دارم که قلبم بیش از این باشد دچار «از محبت خارها گل میشود» با إذن تو میشود گل پای عشقِ تو؛ ارادتمندِ خار نیست در عالم کسی دلسوز، مانندِ حسین(ع) گفت این را آنکه خورده پشت پا از روزگار گفت این را «حر» به امثالِ رسول ترک ها توبه کن! بگذار با ارباب خود قول و قرار من گرفتم بهترین تصمیم عمرم را حسین(ع) «سر» بگیر از من! نه که یکبار! بلکه چند بار میشود با یک نظر آیا خریدارم شوی؟! إربا إربا، غرق خون، گمنام؛ بی سنگِ مزار هست اشکِ در عزایت یک پس اندازِ حلال هر که شد در روضه گریان؛ میشود سرمایه دار اشک میریزم برای ساعتی که تشنه لب پیش چشم مادرت خوردی زمین با چشم تار آمدم تا جان دهم بالا سرِ جسمت که شد میزبانِ مهربانِ نیزه هایِ بیشمار جان دهَم باید برای لحظه ای که با سماع رأس تو شد مَلعبه در دستهای نیزه دار!
در سر ما نوکران غیر از هوای روضه نیست زندگی درد است آن جا که بنای روضه نیست از اذان صبح هستی تا غروب زندگی نغمه ای خوشتر به گوشم از صدای روضه نیست خانه در آشفتگی شهر حسرت ساخته آنکه در تاب و تبش جایی برای روضه نیست زخمی هایی پوچ دست آویز روحش می شود هر که در این خاک دان درد آشنای روضه نیست گم شده در ناکجا آباد دنیایی غریب عارفی که در طریقش رد پای روضه نیست اشک معراج منِ دور از تهجّد می شود نردبان آسمان جز اشک های روضه نیست
من که بی روضه ها نخواهم ماند لحظه ای بی شما نخواهم ماند روز و شب بی خیالِ رؤیای حرم کربلا نخواهم ماند بی نوا می روم به سمت حرم در حرم بی نوا نخواهم ماند من گدای همیشه ات هستم هر کجایی گدا نخواهم ماند پرچمت تا که هست محتاجِ منت رهنما نخواهم ماند لطف زهرا میان روضه ی تو لحظه ای بی صدا نخواهم ماند تا حسین است عشق بندگی ام لنگ قبله نما نخواهم ماند تا حسینیه است معراجم بی در و بی کجا نخواهم ماند
از تنت دوری و سرنیزه مکانت شده است آیه ی کهف خدا ذکر زبانت شده است سرِ تو دست سنان است و گلویت خسته خسته از دست تکان های سنانت شده است بین هجده گل سرخم که به نی می سوزند زخم پیشانی تو خوب نشانت شده است برسان از سر نی نیم نگاهی به من و دخترت که نفسش، مرثیه خوانت شده است من عزادارم و دستانم اگر بسته، ولی سنگ ها بر سر من لطمه زنانت شده است شده امروز مرا همسفر کوفه و شام آنکه دیروز تو را قاتل جانت شده است معجر سوخته ی دخترکانت، امروز بدترین زخم روی روح و روانت شده است
می روی نیزه نشینم کمی آهسته برو تا تو را سیر ببینم کمی آهسته برو از رد بوسه ی من نیزه نشینت کردند اسب ها رد شده و نقش زمینت کردند از سر نی به من و قافله احسان کردی صورتت را سپر سنگ نوازان کردی من اسیر تو شدم مهر تو در سر دارم لحظه ای نیست که چشم از سر تو بردارم همه شب سر زده، خورشید شدی تابیدی روی نی دور سر قافله می چرخیدی من و یک قافله کودک،همه سیلی خورده خواهرت آینه ی توست، اگر پژمرده جان نمانده ست حسینم به تنم اما حیف تا حد مرگ سپر شد بدنم اما حیف صورت کودک تو سوخت،خجالت زده ام ضربه او را به زمین دوخت، خجالت زده ام خنده ای مست به دنبال عذاب آمده است باز هم حرمله با کاسه ای آب آمده ست گله ای نیست از این زخم از این تنهایی ما ندیدیم در این مرحله جز زیبایی
کوفه در هلهله ها گم شده است کوچه ها غرق ترنم شده است جامه ی دختر تو پاره ولی رخت نو بر تن مردم شده است چند روزی ست ز تو بی خبرم در دلم سخت تلاطم شده است خواهر خون جگرت زخمی از نان و خرمای ترحم شده است سرِ عباس شد انگشت نما قلب من کوه تألم شده است کوفه در سنگ زنی استاد است روی ما سنگ، تراکم شده است اشک و خون می چکد از چشم رباب حرمله مست تبسم شده است بسکه سر نیزه بزرگ است، حسین روی نی اصغر تو گم شده است از سرِ نیزه ی تو در دل من نوک مسمار تجسم شده است نوبتی شمر و سنان می آیند بینشان خوب تفاهم شده است بر لب سوخته ات قاری من سنگ ها مزد تکلم شده است
حسین جان ای آبروی دو عالم   حسین جان ای آبروی دو عالم  //   نگین سلیمان به حلقه ی خاتم خدا حافظ ای برادر زینب   //   به خون غلطان در برابر زینب  برادر جان بی تو در دل صحرا  //  شده تنها خواهرت گل زهرا  ز زخم تنت روی ریگ بیابان   //  به اشک دل و سوز و آه یتیمان  تنت بی سر مانده در دل صحرا  // سرت هر دم روی نیزه اعدا  کند گریه خواهر تو به هر شب  // شده محمل جای روضه ی زینب  تو ای سوره ی پاره در بر زینب // مزن دست و پا در برابر زینب  به شهر شام در هجوم نظر ها //  کند خنده دشمنت به غم ما  زند سیلی دشمنت به رخ من // دلم خون است از جسارت دشمن  حسین جان ای آبروی دو عالم  // نگین سلیمان به حلقیه خاتم  يا حسين ويا حسين ويا حسين ويا حسين در دم مردن بیا یک دم کنارم یا حسین   //جان زهرا مادرت چشم انتظارم یا حسین  در س‍ؤال و پرسش قبرم بیا ای سرورم  //بی کس و بی مونس و بی غمگسارم یا حسین  بی نوا را جان زهرا مادرت از در مران//مجرمم چشم شفاعت از تو دارم یا حسین  خادمم، عبدم، غلامم، نوکرم در مانده ام//سروری کن لحظه ی در احتضارم یا حسین  رو سیه، نامه سیه، رفتار بد، کردار زشت//من پناهی جز تو در محشر ندارم یا حسین  سایه ات را گر بگیری از سرم روز نشور//من یقین دارم که اندر قعر نارم یا حسین  این لباس نوکری را ای شه از نوکر مگیر//چون که یک عمری بود این افتخارم یا حسین آقام حسین حسین جان (۲) بی نام و بی نشانیم مانند آسمانیم    / ما تیغ ذوالفقاریم باکی ز کس نداریم ما مست جام عشقیم ما سائل دمشقیم / ما سر به تن نداریم بر تن کفن نداریمآقام حسین حسین جان (۲ دیوانه حسین و عباس قهرمانیم /      جز کربلا گویی میل و هوس نداریم غیر از حسین نخواهیم تا کربلا روانیم / شاهی بجز حسین عریان بدن نداریمآقام حسین حسین جان ( حسین جانم حسین جانم  4( به سبك مدينه شهر پيغمبر) به دربار توای مولا ، غلام حلقا در گوشم  //  به وقت دادن جانم ، مکن مولا فراموشم ببین حال پریشانم ، حسین جانم حسین جانم // همیشه من خطا کردم ، هماره تو عطا کردی سراپا درد بودم من ، تو دردم را دوا کردی  //  ببین حال پریشانم ، حسین جانم حسین جانم جو من از پای افتادم ، برس مولا به فریادم  // نما از لطف امدادم ، ترا دارم ترا دارم ببین حال پریشانم ، حسین جانم حسین جانم //  به جان مادرت زهرا ، روا کن حاجت مارا ببین این چشم گریانم ، حسین جانم حسین جانم // ببین حال پریشانم ، حسین جانم حسین جانم
شب هفت هفتمین شام جدائی است بیا گریه کنیم داغ گلهای خدائی است بیا گریه کنیم در شب هفتم گلهای به خون خفته خویش فاطمه کرببلائی است بیا گریه کنیم هفتمین شام جداییست بیا گریه کنیم ۲ کس چه داند که در این شب به اسیران چه گذشت یا به زینب زغم داغ شهیدان چه گذشت بر یتیمان حسین از غم هجران چه گذشت نوبت عقده گشائی است بیا گریه کنیم هفتمین شام جداییست بیا گریه کنیم ۲ مگر امشب شب هفت گل زهرا نَبُود یاکه در کوفه چنین رسم خدایا نَبُود راه تسکین یتیمان سر بابا نَبُود عجبا این چه عزائی است بیا گریه کنیم هفتمین شام جداییست بیا گریه کنیم ۲ بر سنان رأس شهیدان شده فانوس عزاء کف زنان خنده کنان در بر چشم اسرا خاندان شهدا بر سر بازار چرا که به پا شور و نوائی است بیا گریه کنیم هفتمین شام جداییست بیا گریه کنیم ۲ کوفه را کشتن مهمان روش زندگی است بر یتیمان وی،آزار ،،،برازَندگی است تسلیت،کعب نی وسیلی و آوارگی است گریه بردرد دوائی است بیا گریه کنیم هفتمین شام جداییست بیا گریه کنیم ۲ کوفیان در بر ما،، این همه غوغا نکنید بهر همدردی ما،،،هلهله بر پا نکنید بانوان را به چنین ،،،حال تماشا نکنید که عجب حال و هوائی است بیا گریه کنیم هفتمین شام جدائی است بیا گریه کنیم۲ 🖤🖤🖤🖤🖤🖤
ارض و سماء گشته خموش از علقمه آید به گوش بانگ غم و هجران پیچیده بانگی در فضا، گوید اخا ادرك اخا بازا برادر جان ای مهربان بازا كه زیر دست و پا سقا، دیدنی شده ساقی لب تشنه به زیرو خنجر و دشنه، رفتنی شده برخاك غم افتاده ام از صدر زین شد غرق در خون لاله ی ام البنین یا حسین  یا حسین ما را ببر كرببلا * در ره كه می آیی به سوی علقمه ناله ی غریبی من پیچیده تو كربلا پهلوون لشكرت افتاده زیر دست و پا یا حسین  یا حسین ما را ببر كرببلا * جای عمود آهنین،بر فرق من مولا ببین،افتاده ام از پا افتاده از دستم علم،گردیده دستانم قلم،ای زاده ی زهرا دستی ندارم من، كه بر سینه گذارم من، نور عین من هستم ابوفاضل،نشد سقایی ام كامل،ای حسین من ای چاره ساز سینه های بی قرار،خفتم به خون و از كفم چاره شده دادم به طفلان وعده ی آب فرات،شرمنده ام مشكم ببین پاره شده پیكر من و نبر به سوی خیمه از كرم می كشم خجالت از بچه های اهل حم یا حسین  یا حسین ما را ببر كرببلا * وقتی كه افتادم ز زین،خوانده مرا ای نازنین،آهنگ غمناكی آمد خمیده دلبری،پهلو شكسته مادری، باچادر خاكی پر شد شمیم یاس،كنار مرقد عباس،در این علقمه پیچیده در صحرا الا ای زاده ی زهرا،بوی فاطمه گویدبیا ای نور چشمان ترم،من قد خمیده ،دلشكسته مادرم آقا ببین بگرفته زهرا مادرت،از مهربانی بر سر زانو سرم نمی دونم چرا قد مادرت كمونی بود چرا یاس مدینه صورتش ارغوونی بود یا حسین  یا حسین ما را ببر كرببلا * از شوق دیدار حسین،دارم به سینه شور و شین،من بنده ی شاهم رؤیای شب هایم شده،آهنگ لب هایم شده،كرببلا خواهم كرببلای تو،ضریح با صفای تو،قبله ی دل ِ گنبد طلای تو،طواف كربلای تو،حج كامل ِ عباس علمدار و عموی مهربان قد ضریحش از زمین تا آسمان هی از خودم میپرسم از دلواپسی آخر چرا كوچیك قبر پهلوون بده حاجت دل غریبم و ارباب حسین وعده ی من و شما باشه تو بین الحرمین یا حسین  یا حسین ما را ببر كرببلا
دنیا دلش برای شما شور می زند بَهرِ غریبیِ تو خدا شور می زند ابن الکریمی و کرمت کوهِ رحمت است در قُلّه ی تو خیلِ گدا شور می زند مسکین و سائلم، که به کوی تو آمدم دیدم به کویتان همه جا شور می زند معلول جسمی آمده در زیرِ قُبه اَت از جان و دل بِقصد شفا شور می زند بَروی گُنبدِ حرم تو به اِهتزاز سُرخیِ پرچمت به هوا شور می زند در علقمه که مَهدِ وفا و اَدب بُوَد ساقی فِتاده، دستِ جدا شور می زند شبهای جمعه مادرتان بین قتلگاه ما بین پیکر شهدا شور می زند روزِ جزا به دور تن بی سرت حسین هر شیعه ای به آه و نوا شور می زند روح القدس به ماه عزا بین تکیه ها در لا به لای اشک و بُکا شور می زند خواندم مُصیبت و دم نوحه گرفته ام لیکَن مَلک به ارض و سَما شور می زند یک دستمان به سینه و دستی دگر به سر سینه زن شما سر و پا شور می زند هر کربلا نَرفته که دلتنگِ کربلاست دائم میانِ صَحنِ رضا شور می زند چَندی بُوَد حریم تو تهدید می شود قلبم برای صحن و سرا شور می زند آرام می شود دل شوریده ام حسین در بین روضه هر دفعه تا شور می زند
. . حال ما در غم عظمای تو دیدن دارد در غمِ تشنگی‌ات اشک چکیدن دارد تو بخوان باز بخوان باز که از لب‌هایت صوت قرآن به روی نیزه شنیدن دارد چقدر بوی دل و موی پریشان آورد از سر نیزه نسیمی که وزیدن دارد خیزران بر لب تو می‌زند آتش بر دل می‌کشم آه که این آه کشیدن دارد گاه گاه از دل آشفتۀ خود می‌پرسم غنچه‌ای خشک که پرپر شده، چیدن دارد؟ عید قربان شده و نوبت تو شد اما خنجر این بار چرا قصد بریدن دارد؟ کاروان تو کجا و من خسته اما دل من هم به خدا شوق رسیدن دارد
یک جهان روضه و یک ماه محرم داری آه، آقای غریبم چقدر غم داری تا ابد هم که بخوانند همه مرثیه‌ات باز هم روضه‌ی ناخوانده به عالم داری این همه زائر دلسوخته‌ی خاکت را از ازل داشته‌ای، تا به ابد هم داری روضه‌خوان‌هات زیادند، یکی شان قرآن مطلع فجرِ خدا، سوره‌ی مریم داری درد دل کن که نماند به دلت چون پدرت خواهرت هست کنارت، تو که مَحرم داری بهترین نوحه‌ی ما هست «غریب مادر» صاحب روضه بگو -بهتر از این دم داری-؟ تا که نومید نگردد ز درت محتاجی تو هم انگشت، هم انگشترِ خاتم داری وقت تدفین تو ای شعر غریبی، پسرت دید در وزن تنت چند هجا کم داری ✍
با یک سلام از هر طرف پَر باز کردیم تاگوشة صحنِ حسین پرواز کردیم سیر و سلوکِ عاشقی آغاز کردیم مانند فطرس بر ملائک ناز کردیم راه رسیدن تا خدا تنها حسین است زیباترین ذکر لبِ زهرا حسین است شبهایِ جمعه گریه آب و رنگ دارد پیراهنی که جا صدها چنگ دارد مادر شکایت ها زروز جنگ دارد گوید چرا رویِ تو جای سنگ دارد گوید مرا با روضه هایت پیر کردی مثل خودم زیرِ لگدها گیر کردی مانند من ترکیب ِ ابرویت بهم ریخت باهر تکان ضربه گیسویت بهم ریخت خوردی زمین ووضع پهلویت بهم ریخت آتش گرفتی حالت رویت بهم ریخت خیلی شبیه مادرت زهرا شدی تو آشفته گیسو زیرِ دست وپا شدی تو بر نیزه ها و نیزه دارِ پست لعنت بر آنکه راهِ حنجرت را بست لعنت بر خیزران وتشت و قومی مست لعنت بر آنکه دندان تورا بشکست لعنت با هر تکان خیزران زینب زمین خورد از تشت و افتاد وسرت بالب زمین
امام سجاد علیه السلام ناله‌یِ واعطشا بر جگرش می‌افتاد آب می‌دید به یادِ قمرش می‌افتاد بی سبب نیست که از جمله‌یِ "بَکّائون" است دائما اشک ز چشمانِ ترش می‌افتاد شیرخواره بغل ِتازه عروسی می‌دید یادِ لالایِ رباب و پسرش می‌افتاد با دلی خون‌شده می‌گفت که الشام الشام تا به بازار ِمدینه گذرش می‌افتاد روضه‌ی گم شدن و دفنِ رقیه می‌خواند تا به صحرا و خرابه نظرش می‌افتاد گوسفندی جلویش ذبح که می‌شد، یادِ خنجر ِکُند و گلویِ پدرش می‌افتاد وای از آن لحظه که از لایِ حصیری کهنه قطعه‌هایِ پدرش دور و برش می‌افتاد جلوی پای سکینه دم دروازه ی شهر از رویِ نیزه علمدار سرش می‌افتاد
با درد مانوسم ، کجایی ای طبیبم بی تو گرفتار غم و آهی عجیبم دیگر کسی من را نمی خواهد عزیزم آقا بیا بی تو در این دنیا غریبم آهِ قنوتم از فراق تو در آمد خسته شده از اشک ها ، اَمن یجیبم دنبال یارم هر نفس ، امّا چرا تو؟ صحرا به صحرا می روی تنها حبیبم ترسم بمیرم در غم چشم انتظاری کی می شود بوسیدن رویت نصیبم؟ کرب و بلا می خواهد این نوکر ، کمک کن دلتنگ‌شب های حرم با بوی سیبم مولا وساطت کن مرا در پیش زهرا من گریه کن در ماتمِ شیب الخضیبم
آقا اگرچه نیستم از وصل ناامید دارم به سینه غم که چرا نیستم شهید؟ یاری نکرده حرف مودّت زدن خطاست باید شود برای شما مدّعی، مفید گاهی به خیمه ی تو رسیدن میسر است اما تعلقات به دنیا شود پدید دیدار گرچه شرط تقرب نمی شود اما بده ز موسم دیدار هم امید آن قوم دیده بود حسین زمان خویش اما سر امام خودش را چه شد برید؟ تاریخ دیده که در روز امتحان در اوج ادعا ره تردید برگزید من از تبار جابر و مختار نیستم کار دل غریب مدینه کجا رسید می خواهم از تبار شما باشم الی الابد آن گونه که روز ازل داده ای نوید اصلا نبوده ام که تو دستم گرفته ای آقای من چقدر شما ذرّه پرورید دیدی مرا به جرم و خطا بارها ولی انگار دیده ی تو گناه مرا ندید شرمنده ام که این همه زحمت کشیده ای تا کار من به قافله ی کربلا کشید جدّت حسین نیز غلام سیاه داشت این روسیاه را تو کنی باز رو سفید
تو برای همه ی مردم دنیا هستی تو حسین همه ای انقدر آقا هستی همه ی خلق اگر پشت به من کرد ، کند جای مردم چقدر فکر غم ما هستی موقع گریه شنیدم که تو هم پیش منی اشک میریزم و تو گرم تماشا هستی من بریدم ز همه تو همه ام باش حسین تو امید دل غمدیده ی تنها هستی کار دنیای من و آخرتم پای خودت مدد هر دم امروزم و فردا هستی از سر نیزه و از شاخه و از طشت و تنور تو دعایم بکن ای شاه ز هر جا هستی نازپرورده ی زینب تو کجا ؟ دیر کجا ؟ نازپرورده ی ما از چه کلیسا هستی ؟ ای تنت مانده رها در دل شن های روان تن مصلوب شده در دل صحرا هستی من بمیرم که تو اینقدر بهم ریخته ای میهِمانِ سحرِ دیر مسیحا هستی ای که از قلب تنور آمده ای ، سوخته ای من بمیرم چقدر در دل گرما هستی سر تو سوخته و قلب همه عالم سوخت ای سر سوخته مانند معما هستی چشم زینب به تو حالا بخورد می‌میرد تو همه زندگیِ زینب کبری هستی فاطمه آمده با هودجی نوری ز بهشت ثمر سینه ی غمدیده ی زهرا هستی پیش هر کس بروی … پیش رقیه نروی زهره اش میترکد چون که تو بابا هستی
هرچند پای خسته‌ی زینب توان نداشت هرچند بین قافله جانش امان نداشت بار امانتی که به منزل رسانده است چیزی کم از رسالت پیغمبران نداشت جز گیسوان غرق به خون روی نیزه‌ها در آتش بلا به سرش سایه‌بان نداشت آیا به جز حوالی گودال، ساربان، راهی برای رفتن این کاروان نداشت؟ یک شهر چشم خیره و... بگذار بگذریم شهری که از مروّت و غیرت نشان نداشت آری هزار داغ و مصیبت کشیده بود اما تنور و تشت طلا را گمان نداشت دیگر لب مقدس قرآن کربلا جایی برای طعنه‌ی آن خیزران نداشت!
در خیمه گاهِ غیبت؛ با غربتی نهانی هستی برای جدّت مشغولِ روضه خوانی در وادیِ مُحرّم غیر از تو نیست مَحرم چون وارثِ قدیم ِ این داغِ بیکرانی آشوب میشود قلبِ داغدارت آقا با صوتِ نابِ قران، یا نغمهٔ اذانی دلتنگم و عزیزم از تو خبر ندارم در کربلا و مشهد، یا اینکه جمکرانی؟! تا جان دهم کنارِ هر قطره اشکِ چشمت از خیمهٔ عزایت بفرست یک نشانی امسال هم برایت کاری نکردم اما دعوت شدم به لطفَت در اوجِ مهربانی با نفْس در جدالم! لطفا مرا نگهدار عمری به زیرِ پرچم هر طور میتوانی روزِ ظهورت ایکاش با جان و دل بیایم با ذکرِ یاحسین(ع) و با حالِ آسمانی افتاده چشمت از خواب این روزها و دائم بیگانه با غذا و یک جرعه آب و نانی شد کشته جدّت آقا چون تشنه و گرسنه با یادِ این مصیبت در تو نمانده جانی این روزها به یادِ قدّ کمانِ زینب(س) در روضه می نشینی با قامتِ کمانی از غارت و اسارت جانت به لب رسیده شام ِ تو میشود صبح؛ با گریهٔ نهانی
بین گودال تنش بود که ذبحش کردند زیرچکمه بدنش بود که ذبحش کردند ساربان در پی انگشتری ، انگشت برید گندم ری ثمنش بود که ذبحش کردند هرکسی آمده چیزی ببرد اما شمر در پی پیرهنش بود که ذبحش کردند زنده زنده ز تنش شمر ، سرت کرد جدا غرق خون کل تنش بود که ذبحش کردند وای از واعطشا گفتن ، او درگودال ناله ی دل شکنش بود که ذبحش کردند بین گودال به لب ذکر مناجاتش بود نیمه کاره سخنش بود که ذبحش کردند بر سر سینه ی او شمر به خنجر آمد قطعه قطعه بدنش بود که ذبحش کردند مادرت فاطمه آمد ولی با قد خم اولین سینه زنش بود که ذبحش کردند روی خاک است غریبانه تن سلطانی بوریایی کفنش بود که ذبحش کردند
نشسته مادری و دست بر کمر دارد کمک کنید در از این تنور بردارد هنوز آه کشیدن برایِ او سخت است هنوز پهلویِ او دردِ مختصر دارد چکید اشکی و آمد صدایی و فهمید تنورِ سرد کمی خاکِ شعله‌ور دارد کشید شانه‌ای و گفت شانه هم مادر برای زُلفِ گره خورده دردسر دارد تو را به معجرِ خود پاک میکنم امّا چقدر کُنجِ لبت لخته‌یِ جگر دارد هنوز جایِ تَرَکهای تشنگی پیداست هنوز رویِ لبت زخمهایِ تر دارد از این به بعد گلویت نمی‌چکد از نِی به بند آمدنش شعله هم اثر دارد به رویِ دامن من تا به صبح مهمان باش که میزبانِ تو امروز طَشتِ زَر دارد
جز آن جناب که کرد انقلاب بر نیزه نخوانده هیچ پیمبر کتاب بر نیزه نوشته اند مقاتل به نیزه رفت و نرفت امان ز چشم و چراغ رباب بر نیزه چقدر چهرهء این مرد آشناست ببین نبی‌ست یا که علی بی‌نقاب برنیزه تنی شبیه گلی روی خاک افتاده سری گرفته شمیم گلاب بر نیزه ز روی اوست که خورشید شام نور گرفت طلوع کرده چنان آفتاب بر نیزه بگو که خاک بریزد به سر زمین و زمان که شد سر پسر بوتراب بر نیزه
علیه‌السلام کلیم اگر دعا کند بی تو دعا نمی‌شود مسیح اگر دوا دهد بی تو دوا نمی‌شود اگر جدایی اوفتد میان جسم و جان من قسم به جان تو دلم از تو جدا نمی‌شود گریه اگر کنم همی بهر تو گریه می‌کنم ورنه ز دیده‌ام عبث اشک رها نمی‌شود گرد حرم دویده‌ام صفا و مروه دیده‌ام هیچ کجا برای من کرب‌وبلا نمی‌شود کسی که گشت گرد تو گرد گنه نمی‌رود پیرو خط کربلا اهل خطا نمی‌شود.. جز سر غرق خون تو که شد چراغ قافله رأس بریده بر کسی راهنما نمی‌شود.. کرب‌وبلا و کوفه شد سخت به عترتت ولی هیچ کجا به سختی شام بلا نمی‌شود چوب به دست قاتلت سوخت و گفت این سخن جای سر بریده در طشت طلا نمی‌شود..
خداوندی که لیلای حسین است... خودش هرجوره شیدای حسین است ز گریه پاک کردم چشم خود را... به‌روی چشم من جایِ حسین است اگر هر شب به هیئت می‌روم من دلیل آن "بفرمای" حسین است به‌جای خوب‌ها من‌ را سوا کرد خدایی عشق، معنای حسین است ملالی نیست! دنیادوستم من اگر دنیام دنیای حسین است گناه از شهر رفت و نور آمد خداراشکر، غوغای حسین است خجالت می‌کشم از روی ماهش که زحمت‌های ما پای حسین است چرا بیمارها نومید باشند؟! امید ما مداوای حسین است خوشم با آفتاب کربلایش گلستان، بین صحرای حسین است برات اربعینم را بگیرید علاج کار، امضای حسین است ** جوانان بنی‌هاشم بیایید عبا پُر از علی‌های حسین است ✍
دیر راهب همین که کرد تجلی رخ منور تو‌. به سجده آمدم ای شاه من به محضر تو خوش آمدید.. قدم رنجه کرده اید امشب.. تو میزبانی و من تا به صبح نوکر تو آهای بی کسِ بر نیزه رفته نامت چیست؟ کجاست اهل و عیالت کجاست خواهر تو؟! سر تو سوخته اما چراغ دیر شده گمان کنم که مسیح است نام دیگر تو ببخش خون سرت با گلاب پاک نشد عمیق وا شده پیشانی مطهر تو بگو چرا عوض خانه ی مسلمانان رسیده است به آغوش راهب این سر تو؟! بگو چرا بروی نیزه گریه میکردی مگر چه منظره ای بود در برابر تو سر بریده زبان باز کرد ای راهب.. بس است..سوختم از این سوال اخر تو شده مقابل تو دختری کتک بخورد؟ شده غریبه بیاید به سمت خواهر تو؟ 🔸شاعر: سید پوریا هاشمی
هرشب ندایی می رسد از عرش اعظم طوبی لباکین الحسین یا اهل العالم گر بنگری با چشم دل بالای مجلس زهرای اطهر ایستاده با قدی خم باور کنید این گریه‌ها یاری زهرا است او می‌کند اسباب هیات را فراهم این گریه‌ها و روضه‌ها را وعده داده بر دخترش زهرا رسول‌الله خاتم این اشک‌ها قطره به قطره روز محشر طعنه زند بر چشمه‌ی جوشان زمزم بی‌آبرو ها را حسین با آبرو کرد تاثیر خود را می‌گذارد گریه کم‌کم هر کس که هیئت بی‌تفاوت آمد ورفت حسرت خورد در خانه قبرش دمادم این اعتقاد ماست عالم را نمودند با ضرب به دسته سینه‌زن‌ها و منظم ماه محرم هم، کسی که اهل سِرّاست نامِ حسن را می‌نویسد روی پرچم آقا مدینه یک نفر زائر ندارد می‌میرم آخر جانِ آقایم ازاین غم هشدار نوکرها ، که نفروشید روزی یک یا حسین خویش را بر چند درهم یک روز پای ِ مُشتی ارزن اهل کوفه سر از تن آقا جدا کردند باهم