eitaa logo
مؤسسه مداحی کریمه
24.2هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
3.6هزار ویدیو
108 فایل
آموزش اصول وفنون مداحی،روضه خوانی و سینه زنی ومولودی خوانی و...باتمرکزبرمهارت افزایی 📌به صورت حضوری،مجازی وخصوصی 📌اعطای گواهینامه معتبر 📌اساتید مجرب حوزه و دانشگاه پشتیبانی:@karimeadmin 🏢قم،عطاران
مشاهده در ایتا
دانلود
. علیها_السلام با سری بر نی، دلی پُر خون، سفر آغاز شد این سفر با کوله‌باری مختصر آغاز شد کربلا اما برای زینب از این پیش‌تر از شکاف فرق خونین پدر آغاز شد کربلا شاید که با تیری به تابوت حسن کربلا شاید که با خون جگر آغاز شد خیمه‌ای که سوخت، زینب را به حیرت وا نداشت کربلا از شعله‌های پشت در آغاز شد کربلا را دیده‌ای از چشم زینب؟ معجزه‌ست! وَه! چه اعجازی که با شقّ‌القمر آغاز شد اربعین، زینب مجال گریه بر این داغ یافت پس محرم تازه در ماه صفر آغاز شد کربلا با داغ هفتاد و دو تَن پایان گرفت کربلای دیگری با یک نفر آغاز شد... .
. علیه السلام و نوکری ارباب همین که زیرِ همین بیرقم خدا را شکر همین که سینه‌زنِ دلبرم خدا را شکر همین که گریه برایِ تو می‌کنم عشق است تمامِ عمر حسینی‌تبم خدا را شکر همین که زمزمه‌یِ صبح و ظهر و عصر و شبم شده همان دمِ اهلِ حرم خدا را شکر همین که پرچمِ کرب‌وبلا به دوشِ من است وَ در حرم نفسی می‌زنم خدا را شکر همین که مادرِ من شد کنیزِ مادرِ تو پدر غلامِ امامِ کرم خدا را شکر همین که باورِ من انتظار می‌باشد به راهِ یار نظر دوختم خدا را شکر همین که زندگی‌ام نذرِ روضه‌هایت شد به عشقِ وصلِ نگارِ حرم خدا را شکر بیا بهارِ زمانه قرارِ عاشورا هنوز زیرِ همین پرچمم خدا را شکر ✍ .
🏴 🏴 ✍شاعر:قاسم نعمتی ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ من علمدار گریه کن هایم وارث ناله های زهرایم انقلابی ترین دعا خوانم نعرهٔ حیدری ست نجوایم روضه خوان ها همه غلام منند به همه نوکران من آقایم من گلوی بریده بوسیدم خون رگهاست روی لبهایم تنِ بی سر شده بغل کردم جمع کردم ز خاک بابایم هرچه چیدم تنش درست نشد زائر ِ قطعه قطعه اعضایم کمکم کرد بوریا آن شب تا که برخواستم من از جایم شاهدِ گریهٔ بنی اسد و ناله های وحوش صحرایم بعد ازاین ماجرا حسینی ها بنشینید پای غمهایم غیرتی ها بلند گریه کنید شد اسارت بلای عظمایم حیدر دسته بستهٔ شامم جای زنجیر بر سروپایم عمه ام را بهم نشان دادند داد زد ای حسین تنهایم دیدی آخر نمود ،آخرِ عمر چشم نامحرمان تماشایم وسط آن همه ارازل شهر گفت عمه کجاست سقایم سخت بر من گذشت آن ساعات بد شکستند حرمت سادات اوج بی غیرتی نشان دادند سنگ در دست این وآن دادند اول شهر عنان مرکب را دست یک مشت بد دهان دادند جای عرضِ سلام ، پیرو جوان ناسزاها به کاروان دادند راسِ بابام زیرِ پا افتاد بسکه سر نیزه را تکان دادند دستِ سادات بر سرِ بازار صدقه تکه های نان دادند سرِ هر کوچه با سرِ انگشت دخترِ فاطمه نشان دادند بوسه گاهِ رسول خاتم را به دمِ چوبِ خیزران دادند
. علیهاالسلام بی تو احساس غریبی‌ست پریشانی من شده‌ای با خبر از گریهٔ پنهانی من؟ رفتی و دور و برم پر شده از ابر سیاه مثل خورشید بیا در شب بارانی من آمدم کوچه به کوچه پی تو شهر به شهر تا که شد دربه‌دری خسته ز حیرانی من همه‌جا با تو شده سربه‌سر از عطر بهار تو بیا تا برود شام زمستانی من باغ ما پر شده از یاس، بنفشه، لاله می‌رسد با قدمت فصل گل‌افشانی من آمدی نیمهٔ شب، سر زده، گلگون‌چهره همه‌جا پر شده از قصهٔ مهمانی من ✍ .
. علیهاالسلام بی تو احساس غریبی‌ست پریشانی من شده‌ای با خبر از گریهٔ پنهانی من؟ رفتی و دور و برم پر شده از ابر سیاه مثل خورشید بیا در شب بارانی من آمدم کوچه به کوچه پی تو شهر به شهر تا که شد دربه‌دری خسته ز حیرانی من همه‌جا با تو شده سربه‌سر از عطر بهار تو بیا تا برود شام زمستانی من باغ ما پر شده از یاس، بنفشه، لاله می‌رسد با قدمت فصل گل‌افشانی من آمدی نیمهٔ شب، سر زده، گلگون‌چهره همه‌جا پر شده از قصهٔ مهمانی من ✍ .
. عجل اللّه تعالی فرجه الشریف و روضه‌یِ حضرت زهرا سلام اللّه علیها فاطمیه قصّه‌یِ حالِ پریشانِ مرا هر که شنید گوشه‌ای زانویِ غم زد بغل وُ آه کشید هر کسی ذرّه‌ای از زندگی‌ام را حس کرد لبِ خود از غمِ عمری که هدر رفته گَزید چقَدَر با عملم آبرویش را بردم چقَدَر او پدرانه به سرم دست کشید نفسِ سرکش به کجاها نکشانید مرا ؟! بازگرداند مرا قطره‌یِ اشکی که چکید مثلِ ویرانه دلم سرد وُ خراباتی بود روضه گرمی وُ صفا را رویِ قلبم پاشید وسطِ روضه‌یِ مادر یادتان افتادم بینِ آن روضه که میخی نفسِ یاس برید مادری پشتِ درِ سوخته‌ای خورد زمین از رویِ در شده رد هر که سویِ خانه دوید فَأَغِث مادرتان خورده زمین أدرکنی العجل اِی پسرِ مصحف وُ آیاتِ امید .
وقتی که با دردی، جوان از پا بیافتد بر روی قدش لحظه لحظه تا بیافتد وقتی که پهلو با نفس درگیر باشد هی دنده از جا در بیاید، جا بیافتد تو شیر خیبر باشی و در پیش چشمت با ضربه ی مردانه ای زهرا بیافتد آن چادری که سایه‌سار عرش باشد بر آن نباید رد ضرب پا بیافتد در بین کوچه ماجرا هرچه که بوده زهرا که رو گیرد، حسن از تا بیافتد یک نوجوان باشی و مادر در کنارت با ضرب سیلی بین کوچه ها بیافتد شرحی نمی‌خواهد، همین یک جمله کافیست در وقت غسل فاطمه مولا بیافتد بعد از مدینه رسم شد افتادن زن زینب چهل منزل تک و تنها بیافتد یا بر روی ناقه رقیه دسته بسته خوابیده و با سر از آن بالا بیافتد سر را به روی نیزه ها بردند و دیدم مادر دوباره در دل صحرا بیافتد بعد از هزاران سال وقت روضه ی در در بین روضه مهدی زهرا بیافتد
. یک‌عمر از فراق تو ای جان گریستم بی روی تو شدم چو پریشان، گریستم تنها نه در محرم و ذی قعده و رجب حتی ز دوری تو، به شعبان گریستم مولا بیا ، حقیقت قرآنِ من تویی هر بار بین خواندن قرآن گریستم گاهی شبیه چشم شما، نیمه‌های شب در ماتم حسین، فراوان گریستم گاهی شبیه تو به سر و سینه‌ام زدم گاهی به یاد پیکر عریان گریستم گفتند چوب زد به لب جدّتان یزید من‌هم به یاد آن لب و دندان گریستم بودم به یاد عمه‌ی مظلومه‌ات به شام آندم که کرد پاره گریبان گریستم ****
. یک‌عمر از فراق تو ای جان گریستم بی روی تو شدم چو پریشان، گریستم تنها نه در محرم و ذی قعده و رجب حتی ز دوری تو، به شعبان گریستم مولا بیا ، حقیقت قرآنِ من تویی هر بار بین خواندن قرآن گریستم گاهی شبیه چشم شما، نیمه‌های شب در ماتم حسین، فراوان گریستم گاهی شبیه تو به سر و سینه‌ام زدم گاهی به یاد پیکر عریان گریستم گفتند چوب زد به لب جدّتان یزید من‌هم به یاد آن لب و دندان گریستم بودم به یاد عمه‌ی مظلومه‌ات به شام آندم که کرد پاره گریبان گریستم ****
. یک‌عمر از فراق تو ای جان گریستم بی روی تو شدم چو پریشان، گریستم تنها نه در محرم و ذی قعده و رجب حتی ز دوری تو، به شعبان گریستم مولا بیا ، حقیقت قرآنِ من تویی هر بار بین خواندن قرآن گریستم گاهی شبیه چشم شما، نیمه‌های شب در ماتم حسین، فراوان گریستم گاهی شبیه تو به سر و سینه‌ام زدم گاهی به یاد پیکر عریان گریستم گفتند چوب زد به لب جدّتان یزید من‌هم به یاد آن لب و دندان گریستم بودم به یاد عمه‌ی مظلومه‌ات به شام آندم که کرد پاره گریبان گریستم ****
. یک‌عمر از فراق تو ای جان گریستم بی روی تو شدم چو پریشان، گریستم تنها نه در محرم و ذی قعده و رجب حتی ز دوری تو، به شعبان گریستم مولا بیا ، حقیقت قرآنِ من تویی هر بار بین خواندن قرآن گریستم گاهی شبیه چشم شما، نیمه‌های شب در ماتم حسین، فراوان گریستم گاهی شبیه تو به سر و سینه‌ام زدم گاهی به یاد پیکر عریان گریستم گفتند چوب زد به لب جدّتان یزید من‌هم به یاد آن لب و دندان گریستم بودم به یاد عمه‌ی مظلومه‌ات به شام آندم که کرد پاره گریبان گریستم ****
. مصیبت حضرت موسی ابن جعفر (ع) که دیده اینچنین سر در گریبانی که من دارم دلی مانند اقیانوس طوفانی که من دارم اگر زهرا مرا بیند که در اعماقِ زندانم یقینا می‌کند گریه ز زندانی که من دارم اگر جدم علی آگاه گردد از غم و دردم دلش میسوزد از رنج فراوانی که من دارم ندیده  هیچ انسانی ستم‌هایی که من دیدم نبرده راه انسانی به حرمانی که من دارم سحر با تازیانه میکند بیدار زندانبان به رویم میزند سیلی نگهبانی که من دارد به پایم بسته زنجیری و خون جوشیده از پایم زمین خونرنگ گردیده از دورانی که من دارم اگر معصومه‌ام آید به دیدارم شود گریان از این احوال غمبار و پریشانی که من دارم دو چشمم بس که میبیند در این سلول تاریکم کند گریه بر این ایّامِ ظلمانی که من دارم خدا گرگ بیابان را نیندازد به روز من به این اوضاع تلخ و نابسامانی که من دارم من آن صیدم که صیادم نبرده هیچ، از یادم ندیده هیچ صیدی خوفِ دربانی که من دارم به سختی دیده بگشودم که بینم من رضایم را کنار خود در این فرجام و پایانی که من دارم ✍ .