❁﷽❁
#متن_روضه
#حضرت_موسی_بن_جعفر
(علیه السلام
السلام علی المعذب فی قعر السجون
روز شهادت آقامون ،موسی بن جعفر ،باید به دخترش بی بی فاطمه ی معصومه تسلیت بگیم، ما ایرانیها مدیون آقا موسی بن جعفریم ، تو هر روستا که میری تو هر شهری که میری یکی از امامزاده ها از نوادگان آقا موسی بن جعفر مهمانه، در صدر همه ی امامزاده ها خود امام رضا و دخترش بی بی فاطمه ی معصومه
ما سائلان محضر موسی بن جعفریم
در سایه سار دختر موسی بن جعفریم
ایران بدون مشهد و قم ارزشی نداشت
ما ساکنان کشور موسی بن جعفریم
شاگردهای مکتب قرآن و عترتیم
حلقه به گوش محضر موسی بن جعفریم
عمری مدافعان حریم ولایتیم
سربازهای سنگر موسی بن جعفریم
ما اهل قم رها نکنیم انقلاب را
تا در پناه دختر موسی بن جعفریم
زهرا قبول کرده که ما گریه کن شویم
مدیون لطف مادر موسی بن جعفریم
اما امروز که روز شهادت آقا موسی بن جعفره،
پر می کشیم رو به سوی شهر کاظمین
محو ضریح انور موسی بن جعفریم
چقدر دلمون میخاست یه همچین روزی کاظمین بودیم، به زیارت حرم نورانی آقا موسی بن جعفر می رفتیم
روز عزای حضرت موسی بن جعفر است
بی تابِ شورِ محشر موسی بن جعفریم
اما دلتون آماده شده میخام وارد روضه بشم
گفتند آب شد بدنش در سیاهچال
گریانِ زخم پیکر موسی بن جعفریم
یکی از شیعیان آقا موسی بن جعفره، میگه هر طوری که بود اجازه گرفتم اومدم به ملاقات آقا موسی بن جعفر، منو بردن داخل یه سیاهچال، چندین متر زیر زمین، تاریک، نمور، از یه سوراخ تنگ، گفتن از همینجا داخلو نگاه کن ، هر چی نگاه کردم گفتم چیزی پیدا نیست، زندانبان ملعون گفت باید بیشتر نگاه کنی، خوب که نگاه کردم دیدم یه عبای نازنین ، میانه ی زندان، گفتم من غیر این عبا چیزی رو نمیبینم، گفت نه بیشتر نگاه کن، خوب که نگاه کردم دیدم بدن نازنین آقا موسی بن جعفر آنقدر نحیف شده ، از زیر عبا چیزی پیدا نیست مثل مادرش فاطمه ی زهرا، بدن نازنینش، آنقدر نحیف و لاغر بود این روزای آخر تو زندان ، سر به سجده ناله میزد خدایا دیگه خلاصم کن، دیگه خسته شدم، خدا لعنت کنه سندی بن شاهک، اون زندانبان یهودی، میگن آقا موسی بن جعفر روزها روزه میگرفت دم افطار که میشد این زندانبان ملعون با تازیانه میومد آنقدر بر بدن امام کاظم میزد، ای کاش فقط همین بود صدای ناله ی آقا بلند میشد هر چقدر میخای منو بزن اما دیگه به مادرم جسارت نکن
قربونت برم آقاجان...قربونت برم یا موسی بن جعفر.....
خدایا آرزو دارم ببینم بچه هایم را
در این خلوت اجابت کن دوباره ربنایم را
آرزوی هر پدریه، لحظه های آخر بچه هاش کنارش باشن، اما آقا موسی بن جعفر، چی میگه
دلم تنگ است میخاهم کنار دخترم باشم
چه می شد باز بر دوشم بیاندازد عبایم را
خیلی بی بی فاطمه ی معصومه به انتظار بابا نشست ، میگن هر کاروانی که از سمت بغداد میومد تو مدینه، بی بی فاطمه ی معصومه میرفت به استقبالش، هی سراغ می گرفت شما از بغداد میاید آیا از بابای من موسی بن جعفر خبر دارید یا نه؟
از اینجا یه گریز بزنم ، یا فاطمه ی معصومه، شما یه عمری چشم انتظار باباجانتون بودید اما یه روز خبر آوردن آقا موسی بن جعفر به شهادت رسید شاید بی بی فاطمه ی معصومه هم اولین سوالی کنه این باشه، بابام چی شد؟؟ حالا که بابام ب شهادت رسید بگید ببینم بدن بابامو به خاک سپردن یانه؟ آیا تشییع جنازه ای برا بابام گرفتن یا نه؟؟
شاید امام رضا دلداری بده خواهرو، غصه نخور معصومه جان، اره، مردم شیعه ی بغداد جمع شدن آنقدر به بابای ما احترام کردن، چه تشییع جنازه ی با شکوهی برپا شد، این یه دختر امام، منتظره باباش بود اما من یه دختر سه ساله سراغ دارم تو خرابه ی شام، میگن روزها میومد جلو در خرابه مینشست هی به خواهرش سکینه میگفت خواهرجان، بگو ببینم این مردمانی که دارن از اینجا رد میشن ، کجا میرن؟ جواب میداد خواهر خوبم، اینا دارن میرن خونه هاشون، خواهر جان، پس چرا ما خونه نداریم، بعضی وقتا بچه ها رو می دید دستشون تو دست باباهاشون بود یه طوری با حسرت نگاه می کرد صدا می زد خواهرم سکینه، بگو ببینم بابای من کی بر می گرده؟؟عاقبت یه نیمه شب سر بابا رو براش آوردن، سر بابا رو بلند کرد فرفعته من الطشت از تو تشت بلند کرد هاضمت الیل یعنی سر رو در آغوش گرفت هی سوال می کرد ابتا ابتا...من ذا الذی ایتمنی علی صغر سنی، کی منو در این کودکی یتیم کرد، هر جا نشستید ناله بزنید یا حسین...
#فیش_روضه
#آواز_دشتی #دستگاه_همایون
#مرکب_خوانی
#استادحاج_اسماعیلی