#خاطرات_شهید_مصطفی_صدرزاده
#خاطرات_همسر_شهید
✨هرچه جلوتر میرفتیم بیشتر #عاشقت میشدم.💕
🔺میگفتی: «اینقدر به من وابسته نشو، #دلبستگی خوبه، وابستگی نه!»
❇️دست خودم نبود. دلبستگی، وابستگی، عاشقی، هر چه که بود و هر اسمی که داشت مهم نبود؛
✨مهم، بودنِ #تو بود✨
🔺و پنجرهای که به روی دلم باز شده بود، پنجرهای پر از هوای تازه، پنجرهای برای نفسکشیدن.
💠با گفتن بعضی حرفها بیشتر با روحیه و سلیقهات آشنا میشدم: «من #کهنز رو دوست دارم چون حالتی بومی داره. به خاطر طبیعتش، سکوتش، خلوتیش. یکبار که رفته بودم تهرون خونهی یکی از فامیلا، حال پرندهای رو داشتم که اسیر قفس بود. مبادا بعد از من یه روز از اینجا بری تهرون برای زندگی کردن!»
-بعدِ #تو؟ این چه حرفیه!
-آره دیگه ممکنه پیش بیاد!
🔸شیطنتم گل کرد: «آقا مصطفی تا هستی میتونی برای جا و مکان اقامت من تصمیم بگیری، اما بعد شما دیگه خودم مختارم کجا اقامت کنم!»😉
🍃با #محبت نگاهم کردی: «حق با توئه!»❣
📚برگرفته از کتاب #اسم_تو_مصطفاست... انتشارات #روایت_فتح
#قرارگاه_سیدابراهیم
@karrare135
هدایت شده از شهید مصطفی صدرزاده
﷽
🔹 تنها کسانی شهید می شوند!
که #شهید باشند...
🔹باید قتلگاهی رقم زد؛
باید کشت!!
#منیت را
#تکبر را
#دلبستگی را
#غرور را
#غفلت را
#آرزوهای دراز را
#حسد را
#حرص را
#ترس را
#هوس را
#شهوت را
#حب_دنیا را...
🔹 باید از #خود گذشت!
🔹باید کشت #نفس را...
🔹 شهادت #درد دارد!
دردش کشتن #لذت هاست...
🔴باید #کشته شویم،تا #شهید شویم!!
➖➖➖➖ ➖➖➖
@shahid_mostafasadrzadeh