يك كسي توليت موقوفات داشت. يعني موقوفات در اختيارش بود، در قم. خدمت امام جواد علیه السلام آمد و گفت: آقا يك پول هايي موقوفات بوده و ما خورده ايم حلال كن. وقتي رفت امام فرمود: چطور مي خواهد من حلالش كنم! اين موقوفات براي چه كسي است؟ چيزي كه براي فقرا است، من مي توانم حلالش كنم؟
الآن هم هستند، مي گويد: اگر آقا اجازه اش را به خودم مي دهد كه خودم بدهم، سهم امام را مي دهم. بايد خودم بدهم. يعني چه؟ اگر براي امام زمان عجل الله فرجه است شما حق نداري تصرف در مال امام زمان عجل الله فرجه كني. بايد به مرجعت بدهي. كسي نمي گويد چه كسي مقلد چه كسي باشد.
اگر هم فقيري را سراغ دارد به آقا بگويد: آقا در فاميل ما يك چنين فقيري هست، شما اجازه مي دهي يك مبلغي به او بدهم؟ وقتي هم مي دهد نگويد من دادم. بگويد: اين پول براي امام زمان عجل الله فرجه است. من مأمور شدم به شما بدهم. يعني بگذاريد اين فقير عشق حضرت مهدي عجل الله فرجه در دلش باشد. نه عشق تو!
دو نفر خدمت امام جواد علیه السلام رسيدند. فرمود: «شرقا أو غربا»[۵] به شرق برويد يا به غرب برويد حرف حق همينجا هست. اين كتاب هاي علوم انساني و كتاب هاي دانشگاهي و اين ها خيلي هايش بهترش را ما خودمان داريم. منتهي چون آن هايي كه قبلاً دانشگاه را اداره مي كردند ايماني به اسلام خيلي نداشتند، ممكن بود اسمشان حسن، محمود، احمد باشد. ولي اسلام در دلشان نرفته بود.
چون دو تا دخول در قرآن است. يكي مردم داخل دين شوند، يكي دين داخل قلب مردم شود. اولي شده است. «يَدْخُلُونَ في دينِ اللَّهِ أَفْواجاً»[۶] مردم داخل دين شدند. اما آيا دين هم داخل قلب مردم شده؟ قرآن مي گويد: نخير! «وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإيمانُ في قُلُوبِكُم»[۷] مي گويي: مسلمان هستم، اما عقيده به اسلام نداريم. «وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإيمانُ في قُلُوبِكُم». يعني مردم وارد دين شدند اما دين…؟ مثل توپي كه در آب مي اندازي. توپ در دريا افتاد. اما آب دريا در توپ نرفت. #مال_حرام #وجوهات #امام_جواد علیه السلام
✨﷽✨
🌷حکایت بهلول و دزد
بهلول آنچه پول زیادی به دستش می رسید، در گوشه یک خرابه جمع و دفن می کرد تا اینکه مجموع پول های او به سیصد درهم رسید.
روزی ده درهم باز اضافه داشته و به طرف همان خرابه می رفت که این پول را نیز ضمیمه سیصد درهم کند.
مرد کاسبی در همسایگی آن خرابه از این قضیه آگاه شده و چون بهلول از خرابه دور می شود، به سوی آن محل نزدیک شده و درهم های بهلول را از زیر خاک درآورده و می برد.
بهلول مرتبه دیگر که می خواست به پول های خود سرکشی کند، چون خاک را کنار می کند اثری از درهم ها نمی بیند.
بهلول می فهمد که کار آن کاسب همسایه است، زیرا داخل شدن بهلول را به آن خرابه دیده بود.
بهلول به سوی دکان آن مرد آمده و اظهار داشت برادر من، مرا حاجت و زحمتی است.
می خواهم پول هایی که دارم شما جمع زده و نتیجه را به من بگویید و نظر من این است که پول هایی که در جاهای متفرقه دارم همه را در یک جا جمع کنم.
می خواهم همه درهم های خود مرا در محلی که سیصد و ده درهم دارم جمع نمایم، زیرا که آن محل محفوظ تر و ایمن تر از جاهای دیگر است.
مرد کاسب بسیار خوشحال شده و اظهار موافقت کرد.
بهلول شروع کرد و یکایک از پول های مختلف و جاهای متفرقه نام می برد تا اینکه مقدار درهم های او به سه هزار درهم رسید.
بهلول برخاسته و از حضور آن مرد خداحافظی کرد.
مرد کاسب پیش خود چنان فکر نمود که اگر سیصد و ده درهم را به محل خود برگرداند، ممکن است بتواند سه هزار درهم را که در آنجا جمع خواهد آمد به دست آورد.
بهلول پس از چند روز که به سوی خرابه آمد، سیصد و ده درهم را در همان محل دریافت و در همان محل با خاک پوشانیده و از خرابه بیرون رفت.
مرد کاسب در کمین بهلول بود و همین که او را از خرابه دور یافت، نزدیک آن محل آمده و می خواست خاک آن محل را کنار بزند، دستش را آلوده به نجاست یافته و از فطانت (زیرکی) و حیله بهلول آگاهی پیدا کرد.
بهلول پس از چند روز دیگر پیش مرد کاسب آمده و اظهار داشت ای آقای من، حساب کن برای من این چند رقم را.
هشتاد درهم و پنجاه درهم و صد درهم.
مرد کاسب حساب کرده و صورت جمع داد.
بهلول اظهار کرد به صورت جمع اضافه کن آنچه را که استشمام می کنی از دست هایت.
مرد کاسب از جای خود برخاسته و بهلول را تعقیب کرد تا بزند.
بهلول فرار کرده و از دست او نجات یافت.
آدم خیانت کار و دزد، گذشته از اینکه پیش وجدان خود و در محضر خداوند جهان سرافکنده و مسئول است، پس از چندی در میان مردم هم رسوا و خوار و بی آبرو خواهد شد.
دستی که به اموال و حقوق مردم تعدی می کند، در حقیقت آلوده به کثافت و نجاست است.
دست، یکی از بزرگ ترین مظاهر قدرت و نعمت است و آدمی باید به وسیله این نعمت از بیچارگان دستگیری کرده و از حقوق ضعفا حمایت نموده و منافع خود را حفظ نماید.
اسلام، دست سارق را ارزش نداده و قطع آن را لازم می داند.
↶【به ما بپیوندید 】↷
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_وسخن_بزرگان👆
#بهلول
#طنز
#مال_حرام
#لقمه_حرام
#دنیا
#ثروت
#ضرب_المثل
✍ اصطلاح "بوق سگ" چیست؟
🔹 اینکه گفته می شود از صبح تا بوق سگ سر کارم!!
در قدیم بازارها دارای چهار مدخل بودند که شبانگاهان انان را با درهای بزرگ می بستنذ. وتمامی دکانها نیز به همین طریق قفل می شدند .از انجا که همیشه احتمال خطر میرفت،نگهبانانی نیز شب در بازار پاسبانی میدادند. به دلیل اینکه نمی توانستندتمامی بازار را کنترل کنند ، سگهای وحشی به همراه داشتند که به جز خودشان به ** دیگری رحم نمی کردند. پاسبانان شب، در ساعت معینی از شب، در بوق بزرگی که ازشاخ قوچ بود ، با فاصله زمان معینی می دمیدند . بدین معنا که عنقریب سگها را دربازار رها خواهیم کرد . دکانداران نیز سریع محل کسب خود را ترک کرده وبه مشتریان خود میگفتند دیر وقت است وبوق سگ را نواختند. از ان زمان بوق سگ اصطلاح دیر بودن معنا گرفته !
✍به مختارالسلطنه گفتند که ماست در تهران خیلی گران شده است. فرمان داد تا ارزان کنند. پس از چندی ناشناس به یکی از دکانهای شهر سر زد و ماست خواست.
ماست فروش که او را نشناخته بود پرسید : چه جور ماستی میخواهی ؟ ماست خوب یا ماست مختارالسلطنه !
وی شگفتزده از این دو گونه ماست پرسید.
ماست فروش گفت: ماست خوب همان است که از شیر میگیرند و بدون آب است و با بهای دلخواه میفروشیم. ماست مختارالسلطنه همین تغار دوغ است که در جلوی دکان میبینی که یک سوم آن ماست و دو سوم دیگر آن آب است و به بهایی که مختارالسلطنه گفته میفروشیم. تو از کدام میخواهی؟!
مختارالسلطنه دستور داد ماست فروش را جلوی دکانش وارونه از درختی آویزان کرده و بند تنبانش را دور کمر سفت ببندند. سپس تغار دوغ را از بالا در لنگههای تنبانش بریزند و آنقدر آویزان نگهش دارند تا همه آبهایی که به ماست افزوده از تنبان بیرون بچکد!
#کم_فروشی
#کسب_و_کار
#کاسب
#لقمه_حرام
#مال_حرام
چون دیگر فروشندهها از این داستان آگاه شدند، همگی ماستها را کیسه کردند!!!
وقتى ميگن فلانى ماستشو كيسه كرده يعنى اين...
🔹اگه جالب بود فورواردكنيد براي دوستانتون تا اونها هم لذت ببرن
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
فوروارد👆
#ترس
#ترساندن
💬 حکم پولی که هنگام رقصیدن در عروسی میدهند
#احکام
کانال احکام استاد صالحی💎
•┈┈••✾••┈┈•
@amirsalehi110
#رقص
#مال_حرام
#لقمه_حرام