eitaa logo
کشکول تبلیغ
4 دنبال‌کننده
465 عکس
236 ویدیو
136 فایل
اینجا محتواهای مختلف تبلیغی با قابلیت جستجوی موضوعی دسته بندی شده و خیلی سریع میتونید به مطالب ناب مورد نظرتون برسید ارتباط با ادمین👇🏻 @admin_kashkol
مشاهده در ایتا
دانلود
داستان هیزم شکن و استفاده از تجربه دیگران روزی روزگاری یک هیزم شکن خیلی قوی برای کار سراغ یک تاجر الوار رفت؛ تاجر او را استخدام کرد و دستمزد خوبی برایش تعیین کرد. همچنین شرایط کاری بسیار خوب بود، بنابراین هیزم شکن تصمیم گرفت کارش را به نحو احسن انجام دهد، تا محبت صاحب کار خود را جلب کند. رئیس جدید به او یک تبر داد و محل کارش را نشان داد. روز اول هیزم شکن ۱۸ درخت را قطع کرد. رئیسش به او تبریک گفت و از او خواست به همین روش به کار خود ادامه دهد. تاجر بسیار هیجان زده بود تا ببیند روز بعد هیزم شکن چند درخت قطع می کند. اما روز بعد او توانست فقط ۱۵ درخت را بیندازد. روز بعد هیزم شکن تلاش خود را بیشتر کرد، ولی فقط ۱۰ درخت قطع کرد… هر روزی که می‌گذشت، هیزم شکن با تمام تلاشی که می‌کرد تعداد کمتری می‌توانست قطع کند. هیزم شکن با خود فکر کرد من باید قدرت خود را از دست داده باشم. بنابراین پیش رئیس خود رفت و از او معذرت خواهی کرد و گفت نمی‌دانم چه اتفاقی افتاده است که هر روز توانایی من در قطع درختان کمتر می‌شود. تاجر در جواب پاسخ داد: « آخرین باری که تبر خود را تیز کردی کی بود؟ » هیزم شکن پاسخ داد: تیز کردن؟ من وقتی برای تیز کردن تبر نداشتم چون خیلی مشغول… در این لحظه هیزم شکن به فکر فرو رفت و در کمال شرمندگی به اشتباه خود پی برد. آیا شما نیز تبر زندگی خود را تیز می‌کنید؟ آیا اطلاعات خود را به روز می کنید؟ آیا زمانی را برای اندیشیدن و بررسی آنچه انجام داده‌اید می‌گذارید؟ آیا نتایج کارهای خود را تجزیه و تحلیل می‌کنید؟ آیا بدنبال راهی موثرتر برای مشکلات فعلی هستید؟ یا اینکه آنقدر خود را درگیر انجام کاری کرده‌اید که وقتی برای این کارها ندارید. و مهمتر این که آیا از تجربه دیگران واقعا استفاده می‌کنید. در داستان فوق اگر هیزم شکن ما از تجربیات دیگر ان در این شغل استفاده می‌کرد، وقت کمتر و موفقیت بیشتری حاصل کارش می‌شد. 🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰 🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷 https://eitaa.com/kashkole_tabligh
چگونه شایعه را در نطفه خفه کنیم! داستانی که در ادامه خواهید خواند، داستان کوتاه و جالبی است که چند صد سال قبل در اصفهان اتفاق افتاده است و می‌تواند به عنوان داستانی درباره انتقال تجربه باشد… ‌می‌گویند حدود ٧٠٠ سال پیش، در اصفهان مسجدی می‌ساختند. روز قبل از افتتاح مسجد، کارگر‌ها و معماران جمع شده بودند و آخرین خرده کاری‌ها را انجام می‌دادند. پیرزنی که از آنجا رد می‌شد، وقتی مسجد را دید به یکی از کارگران گفت: فکر کنم یکی از مناره‌ها کمی کج است! کارگر‌ها خندیدند، اما معمار که مرد با تجربه‌ای بود تا این حرف را شنید سریع گفت: چوب بیاورید! کارگر بیاورید! چوب را به مناره تکیه بدهید؛ فشار بدهید… فششششششااااررر…! و مدام از پیرزن می‌پرسید: مادر، درست شد؟ مدتی طول کشید تا پیرزن گفت: بله! درست شد! پیرزن داستان تشکر کرد و دعایی کرد و رفت… کارگر‌ها حکمت این کار بیهوده و فشار دادن مناره را از معمار پرسیدند؟! معمار در جواب گفت: اگر این پیرزن، راجع به کج بودن این مناره با دیگران صحبت می‌کرد و شایعه پا می‌گرفت، این مناره تا ابد کج می‌ماند و دیگر نمی‌توانستیم اثرات منفی این شایعه را پاک کنیم… این است که من گفتم در همین ابتدا جلوی آن را بگیرم! همانگونه که متوجه شدید، معمار با تجربه به اطرافیان خود نشان داد که چگونه بسادگی می‌توان یک شایعه را در همان ابتدای کار مهار کرد و از حرف‌ها و تبعات آن براحتی در امان ماند! 🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰 🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷 https://eitaa.com/kashkole_tabligh
17.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سه خاطره نمازی حجت الاسلام و المسلمین قرائتی در سی و یکمین اجلاس سراسری نماز در خراسان شمالی 🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰 🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷 https://eitaa.com/kashkole_tabligh
«داستانی خنده دار و آموزنده»😄 رفیقم میگفت : ۳۰ سال پیش خواستم برم شیراز . رفتم ترمینال و سوار اتوبوس شدم .🚌 صندلی جلوم زن و شوهری بودند که یه بچه تُپل و شیرین ۳یا ۴ ساله داشتند.👶 اتوبوس راه افتاد. ۱۶ ساعت راه بود. طی راه ؛ بچه تپل و شیرین که صندلی جلو بود؛ هی به سمت من نگاه میکرد و میخندید.😁 چندبار باهاش دالی بازی کردم و بچه کلی خندید...😁 دست بچه یه کاکائو که نمیخوردش . تو دالی بازی ؛ یهو یه گاز از کاکائو بچه زدم . بچه کمی خندید..😁 کمی بعد مادر بچه با خوشحالی به شوهرش گفت: ببین ؛ بالاخره کاکائو را خورد.☺️ دیدم پدر و مادرش خوشحالند؛ گفتم بذار بیشتر خوشحال بشند. خلاصه ۳ تا کاکائو را کم کم از دست بچه؛ یواشکی گاز زدم و بچه هم میخندید.😁 مدتی بعد خسته شدم. چشمم را بستم و به صندلی تکیه دادم ، که یهو ای واییییی..😱 مردم از دل پیچه.....دل و رودم اومد تو دهنم..سرگیجه داشتم.. داشتم میترکیدم.😱 دویدم رفتم جلو و به راننده وضعیت اورژانسی خودم را گفتم. راننده با غرغر 😏 تو یه کافه وایساد. عین سوپر من پریدم و رفتم دستشویی برگشتم واز راننده تشکر کردم و نشستم روی صندلی. اتوبوس راه افتاد. هنوز ۱۰ دقیقه نگذشته بود که درددل شروع شد. طوری شده بود که صندلی جلوی خودم را گاز میگرفتم .از درد میخواستم داد بزنم‌.چه دل پیچه وحشتناکی..تموم بدنم را میکشیدند..مردم خدا....😭😱 دویدم پیش راننده و با عز والتماس وضعیتم را گفتم. . راننده اومد اعتراض کنه؛ حالت چهره مو دید،😰 راننده زد بغل جاده و گفت: بدو داداش پریدم بیرون و دقایقی بعد برگشتم به اتوبوس. تشکر کردم.. از درد داشتم میمردم. دهنم خشک بود و چشام سیاهی میرفت. رفتم روی صندلی نشستم. گفتم چرا اینجوری شدم. غذای فاسد که نخورده بودم. دیدم دست بچه باز کاکائو هست. از پدر بچه پرسیدم : بچتون کاکائو خیلی میخوره؟ پدرش گفت: نه ؛ کاکائو براش بده. اومدم بپرسم پس چرا کاکائو بهش میدی؟ که مادرش گفت: حقیقت بچمون یبوست داره. روی کاکائو ،ملین زدم تا شاید افاقه کنه؛ تا حالام دو یا ۳ تا هم خورده ؛ ولی بی فایده بوده. من بدبخت خواستم ادامه بدم که یهو درد مجددا اومد. میخاستم داد بزنم و کف اتوبوس غلت بزنم .😱😱 رفتم پیش راننده؛ راننده با خشونت گفت : خجالت بکش ؛ وسط بیابونه؛ ماشین که شخصی نیست. برو بشین.😡 مونده بودم بین درد و خجالت. یه فکری کردم. برگشتم پیش پدر و مادر بچه و گفتم : منم یبوست دارم . میشه به من هم کاکائو بدید.. ۳ تا کاکائو ملین گرفتم و رفتم پیش راننده عصبی و با ترس و خنده گفتم: 😅 عزیز چرا داد میزنی ؛ نوکرتم؛ فداتم ؛ دنیا ارزش نداره؛ شما ناراحت نشو؛ جون همه ما دست شماست. معذرت میخام. بیا و دهنت را شیرین کن‌.. راننده هم که سیبیل کلفت و لوطی بود؛ گفت : ایول ؛ دمت گرم ؛ بامرامی ؛ آخر مردای عالمی خلاصه ؛ ۳ تا کاکائو را کردم تو دهنش و رفتم سر جام نشستم و از درد عین مار به خودم پیچیدم.😰 ۱۰ دقیقه نشده بود که راننده صدام کردو گفت: داداش ؛ جون بچت چی به خورد من دادی؟؟ترکیدم. داستان کاکائو و بچه را براش گفتم. راننده زد بغل جاده و گفت بریم پایین. خلاصه تا شیراز هر نیم ساعت میزد کنار و میگفت: بریم رفیق.. مسافرها هم اعتراض که میکردند؛ راننده میگفت: پلیس راه گفته که یه گروه تروریست و نامرد؛ تو جاده میخ ریختند؛ تند تند باید لاستیکها را کنترل کنم که نریم ته دره... ملت هم ساکت بودند و دعا به جون راننده میکردند.😌😃 🌙⭐️🌙 *این را عرض کردم که بدانید برای انجام هر کاری؛مسئولش باید همدرد باشه؛ تا حس کنه طرف چی میکشه. مسئول باید مثل آحاد جامعه ماهی بیشتر از ۱۲الی۱۴ میلیون حقوق نداشته باشد* *آن وقت با خانه مستاجری،هزینه های سرسام آور زندگی... می فهمید درد مشترک یعنی چی* 🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰 🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷 https://eitaa.com/kashkole_tabligh
🔴 به مانند کافر جان میدهند... مرحوم كليني در كتاب كافي روايتي از امام صادق عليه‌السلام نقل مي‌كند كه فرمودند: علي بن ابيطالب يك روز دچار درد چشم شد. پيامبر وقتي آمدند تا از علي عيادت كنند ديدند آن حضرت از شدت درد فرياد مي‌كشد، پيامبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمودند: يا علي جزع و فزع مي‌كني؟ آيا واقعا درد تو بسيار شديد است؟ علي عليه‌السلام عرض كرد: يا رسول‌الله تا به حال چنين دردي نداشته‌ام. پیامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمودند: يا علي!وقتي كه ملك الموت مي‌آيد تا جان انسان كافري را بگيرد سفودي (مثل سيخ كباب) در دست دارد و بوسيله آن جان او را مي‌گيرد و اين قبض روح آن چنان دردناك است كه كافر فرياد مي‌زند... حضرت علي (عليه‌السلام) همين كه اين را شنيد از بستر خود برخاست و گفت: يا رسول‌الله يك بار ديگر هم اين مطلب را بگوييد، چون آنقدر از شنيدن آن وحشت كردم كه درد چشم خودم را فراموش كردم. بعد فرمود: يا رسول الله آيا اين اختصاص به كافران دارد يا بعضي ديگر از امت تو هم اينطور هستند؟ پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمودند: سه دسته از امت من هم اينطور قبض روح مي‌شوند: 1- كسي كه مسئوليتي دارد و ظلم مي‌كند 2- گروهي كه مال يتيم مي‌خورند 3- شاهدي كه به دروغ شهادت دهد. 📚 بحارالانوار،ج ٢١ ، ص ٢٨ 🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰 🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷 https://eitaa.com/kashkole_tabligh
🌸🍃🌸🍃 از نظرِ اسلام، کسی که نقشِ رهبری داره، و جلودار و امام و پیشوا و مقتداست، باید خودش در کمالات پیشگام باشه. وقتی دیگران رو به چیزی امر میکنه، باید خودش اوّلین نفری باشه که عمل میکنه.. لذا خدا در قرآن به پیامبر دستور میده: قُلْ إِنِّی أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللهَ مُخْلِصًا لَّهُ الدِّینَ. وَ أُمِرْتُ لِأَنْ أَکُونَ أَوَّلَ الْمُسْلِمِینَ (زمر/۱۱و۱۲) ای پیامبر بگو: من مأمورم که خدا را پرستش کنم، در حالی که دینم را برای او خالص کرده باشم. و من مأمورم که «اوّلین» مسلمان باشم. یعنی اگر پیامبر هم مردم رو به چیزی امر میکنه، خودش «اوّلین» نفر هست. پس در جامعه، اگه قراره قانون اجرا بشه، بايد اوّل از بزرگان، كه قلّه‌ی اجتماع هستند، شروع بشه. «لابی‌گری» و «پارتی‌بازی» و «آقازادگی» و «شرایطِ وی‌آی‌پی» و... نداریم. همه در برابرِ قانون یکسان هستند. @DastaneRastan 🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰 »»» پیشگامی 🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷 https://eitaa.com/kashkole_tabligh
*آب پنهان چیست ؟*💦💦💧 در کالیفرنیا که یکی از سرسبزترین و زیباترین ایالت های امریکاست ، دانشمندان از 5 سال پیش خطر خشکسالی را پیش بینی کرده اند. همه نهادها احساس خطر کردند ، کارواش ها و استخر ها دستور داده شده اند که از دستگاه های تصفیه آب استفاده کنند تا از همان آب مصرفی دوباره استفاده کنند. شهرداری استاندارد شیرهای دستشویی ها و حمام ها را عوض کرد و همه ساختمان ها موظف شدند از شیرآلاتی استفاده کنند که حجم کمتری از آب را از خود بیرون میکنند. آب آپارتمان ها محاسبه هزینه اش بر اساس تعداد نفر شد ، خانه هایی که اتومبیل یا چمن زیاد آب میدهند جریمه های سنگین میشوند. همه دانشگاه ها و ادارات دولتی موظف شدند تا سه سال اینده از چشم های الکترونیک برای شیر دستشویی های خود استفاده کنند و حتی استانداردهای حجم سیفون توالت ها هم تغییر کرد. شرکت های تحقیقاتی روی شیوه جدید آبیاری کشاورزی کار کردند و میزان آب مصرفی کشاورزی 41 درصد کمتر شد. *خلاصه همه چیز در* *جهت صرفه جویی* *👽آب💦💧* امروز گفته میشود خطر کم آبی در کالیفرنیا نسبت به دیگر ایالت ها 7 سال عقب تر می افتد. اما اصل ماجرا ، شاهکار کالیفرنیایی ها روی پدیده ای بود به اسم Embodied water ، یا آبی که به چشم نمیآید. *داستان چه هست؟* شما حجم زیادی برگه در پرینترتان دارید یا چرک نویس های روزانه. *آیا میدانید برای تولید هر برگه A4 تا رسیدن به شما،1 لیتر آب مصرف میشود؟*⁉️ *آیا میدانید برای تولید هر کفش چرم زنانه یا مردانه 811 لیتر آب مصرف شده؟*⁉️ *آیا میدانید برای تولید یک عدد نان سنگگ که هر روز خانواده میخورند 201 لیتر آب صرف شده؟*⁉️ و آیا میدانید *هر شلوار لی* که هر یک از ما میپوشیم برای تولیدش *1000 هزار لیتر آب* صرف شده است؟⁉️ اینها آب پنهان در زندگی ما هستند. مصرف آب پنهان ما انسان ها ، 91 درصد مصرف آبی است که هر روز مصرف میکنیم. و بخش زیادی از آن مربوط به محصولات خوراکی و پوشش و لوازم زندگی میشوند. وقتی یک کشور میگوید با خطر خشکسالی روبروست ، معنی اش اینست که تاثیرش پشت همه این خوراکیها و لباسها و حتی مانیتور و کتاب و یک لیوان شیر روی میز شماست ، اگر تمام شود این محصولات هم کم کم دیگر تولید نمیشوند. *این یک بحران است* به آن توجه کنید. دفعه بعد که *یک کیلو سیب زمینی خریدید ،* حواس تان باشد در مصرف اش دقت کنید ، برای تولید آن یک کیلو *111 لیتر آب* از آب ایران کم شده است و آن 111 لیتر به سختی جایگزین میشود!!! دوستان عزيز با توجه به نقشه هاي هواشناسي تا سه ماه آينده فقط سه الي چهار روز بارندگي در برخی استانها واحتمالا كل كشور خواهيم داشت ، با توجه به فقط بيست ميلی متر باران تا اين لحظه بايد شاهد شديدترين خشك سالي سالهاي اخير باشيم كه خود اين موضوع اوضاع امنيتي را صد چندان به مخاطره خواهد انداخت ، عدم رعايت مصرف بهينه اب همه ما را به منجلابي سخت خواهد انداخت. *💧ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺗﺸﻨﻪ ﺍﺳﺖ* .ﻓﻘﻂ ﯾﮏ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺁﺏ ﮐﻤﺘﺮ ﻣﺼﺮﻑ ﮐﻨﯿﻢ *ﺗﺎ : رﻭﺯﯼ* *17/000/000* *ﻟﯿﺘﺮ آﺏ ، ﺫﺧﯿﺮﻩ ﺷﻮﺩ* لطفاً ﺍﯾﻦ ﻣﻄﻠﺐ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﺷﺘﺮﺍﮎ بگذارید. 💧ﻭﺭﻭﺩ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺑﻪ ﻫﺸﺘﻤﻴﻦ ﺳﺎﻝ ﺧﺸﮑﺴﺎﻟﻰ ﻃﺒﻖ ﮔﻔﺘﻪ ﻫﺎﻯ ﻧﺎﺳﺎ ﺍﻳﺮﺍﻥ ﺍﺯ 8 ﺳﺎﻝ ﭘﻴﺶ ﻭﺍﺭﺩ ﺩﻭﺭﻩ 30 ﺳﺎﻝ ﺧﺸﮑﺴﺎﻟﻰ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ... *💧ﻭ ﺍﮔﺮ ﻣﻦ ﻭ ﺗﻮ* *ﻭ ﮐﻞ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻭ ﺩﻭﻟﺖ* *ﺑﻪ ﻓﮑﺮ ﻧﺒﺎﺷﯿﻢ ،* *ﺗﺎ ۱۰ﺳﺎﻝ ﺁﺗﯽ ﺍﯾﺮﺍﻥ ،* *ﮐﺎﻣﻼ ﺑﯿﺎﺑﺎﻥ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ!* 💧ﻃﺒﻖ ﮔﺰﺍﺭﺵ ﻧﺎﺳﺎ ﺷﺪﺕ ﺧﺸﮑﺴﺎﻟﯽ ﺩﺭ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺑﻪ ﺣﺪﯼ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﮐﺸﺎﻭﺭﺯﯼ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺑﻪ ﮐﻞ ﻧﺎﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﺑﻪ ﻭﺍﺭﺩ ﮐﻨﻨﺪﻩ ﻣﺤﺾ ﻣﺤﺼﻮﻻﺕ ﺯﺭﺍﻋﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ. ﺍﮔﺮ ﺗﺪﺍﺑﯿﺮ ﺟﺪﯼ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻧﺸﻮﺩ ﺑﮕﻔﺘﻪ ﻧﺎﺳﺎ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺍﺯ ﮐﺸﻮﺭ ﻧﯿﻤﻪ ﺧﺸﮏ ﺑﻪ ﯾﮏ ﮐﺸﻮﺭ ﺧﺸﮏ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ!! 🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰 🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷 https://eitaa.com/kashkole_tabligh
. 🕊️ رفاقت با کبوتربازان روزی نامه‌ای به امضای عدّه‌ای از بزرگان و معاریف شیعه به دست امام صادق علیه السلام رسید که چند نفر از امضاکنندگان خود حامل نامه بودند. این نامه بیانگر شکایت از روشِ معاشرتی و رفاقت آمیز مفضّل بن عمر (یکی از شخصیّتهای شیعه و شاید نماینده و وکیل امام صادق علیه السلام در کوفه) با یک عدّه کبوترباز و افراد به ظاهر بی بندوبار بود. درین نامه از حضرت خواسته شده بود مفضّل را از رفت و آمد با کبوتربازان و گرم گرفتن با آنها منع فرماید. امام صادق علیه السلام پس از خواندنِ آن نامه، نامه ای دربسته برای مفضّل، به وسیله همان چندنفر فرستاد و فرمود این نامه را جز به دست مفضّل به کسی ندهند. حُسن اتّفاق، موقعی نامه حضرت به دست مفضّل رسید که امضاکنندگانِ نامه، همه در خانه او حاضر بودند، او نامه را در حضور آنان باز کرده و خواند و سپس به دستِ آنها داد و گفت: می‌دانید که این نامه از امام صادق علیه السلام است، آن را بخوانید و بگویید چه باید کرد؟ آنها نامه را گرفته خواندند و متوجّه شدند امام درین نامه تنها دستورِ چند قلم معامله به مفضّل داده که انجامش مستلزم رقمی درشت پول نقد می‌باشد و باید مفضّل تهیه کند، امّا هیچ گونه اشاره ای به محتوای نامه آنها به امام و یا اظهار ناراحتی از روش معاشرتی مفضّل نشده. ناگفته پیداست که چون امام صادق ارتباط مفضّل با آن عده جوانِ کبوترباز را دلیل بر امضای روشِ غلط کبوتربازیِ آنان نمی دانست و از طرفی به موقعیّت علمی و تقوائی مفضّل و مقصودش از رفاقت با آنها آگاهی داشت، موضوع نامه بزرگانِ کوفه را به روی خود نیاورد و با برخورد منفی نسبت به آن چیزی در رابطه با آن به مفضّل ننوشت تا خود آنها را از واقع امر آگاه نماید. اکنون برویم برسر اصل موضوع نامه امام و عکس العمل منفی بزرگان و امضاکنندگانِ نامه قبلی نسبت به نامه امام. آنها با خواندنِ نامه، همه سر به زیر انداخته، سکوت نمودند و بعضی هم شروع کردند به یک دگر نگاهِ معنی دار کردن و بالاخره با ایراد جمله استبعادآمیز: این کارها نیازمند به رقمِ بزرگی پول نقد است که باید پیرامون آن فکر کنیم و در صورت امکان فراهم و جمع آوری نموده به تو تسلیم نمائیم. از دست به جیب بردن و کمک برای انجام خواسته امام تعلُّل و عذرخواهی کردند و چون برخاستند بروند، مفضّل که مرد زیرک و دانائی بود و گویا دورادور از نامه شکوائیّه حاضرین به امام صادق اطّلاع پیداکرده بود، بی آن که عکس العملی نشان دهد، با خونسردی و پُختگی مخصوص، آنها را برای صرف غذا دعوت به ماندن کرد و نگذاشت از خانه بیرون روند. و در همان موقع از پیِ کبوتربازان فرستاد و چون همه حاضر شدند، در حضورِ آن عدّه از بزرگان کوفه نامه امام را برای آنها خواند. کبوتربازان بدون هیچ گونه تعلُّل و عذرتراشی از جای برخاسته، رفتند و هنوز مفضّل و میهمانانش از خوردنِ غذا دست نکشیده بودند که برگشتند و هریک مبلغی درخورِ توانائی خود از یک هزار و دوهزار درهم و رقمهائی از دینار آوردند و همه را یک جا جمع کرده تسلیم مفضّل نموده و رفتند. در این موقع مفضّل روی سخن به امضاکنندگان نامه شکوائیه کرد و گفت: شما از من می‌خواهید که امثال این جوانان... را به خود راه ندهم و بدون توجه به این که امکان سر به راست کردنِ آنها در کار است و ممکن است در یک چنین مواردی باری از دین بردوش نهند، آنان را از دور و برِ خود بِرانم. شما چنین پندارید که خداوند محتاج به نماز و روزه شماها می‌باشد، که مغرور بدان شده اید! امّا در مقام گذشتِ مالی و کمک به دین خدا هریک عذرتراشی و تعلُّل می‌کنید و انجامِ امرِ امام را به دفع الوقت می‌گذرانید! امضاکنندگانِ نامه که انتظار یک چنین گذشتِ مالی و بلندهمّتی را از کبوتربازان نداشته و رفاقت مفضّل با آنان را برمبنای بی بندوباریِ اخلاقی و امثال آن تلقّی کرده بودند، این عمل را پاسخِ دندان شکن و قانع کننده ای برای نامه خود و برخورد منفی و سکوت امام صادق علیه السلام نسبت به آن دانستند و حتّی از شکایتِ خود از مفضّل به امام نادم گردیده، برخاستند رفتند. 📔 منهج المقال، ص۳۴۳ 📚معارفی از امام_صادق (ع)👇 https://eitaa.com/fatemi222/3358 🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰 علیه السلام (سیره) (استفاده از افراد در جایگاه خودشان یکی از اصول مدیریت است) 🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷 https://eitaa.com/kashkole_tabligh
15.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🟢 نکته‌ای شنیدنی از شهید مطهری درباره سرایت فساد از خواص به مردم و سرایت صلاح از مردم به خواص 🔻 کانال رسمی «بنیاد شهید مطهری» در ایتا، تلگرام و سروش👇 eitaa.com/motahari_ir t.me/motahari_ir sapp.ir/motahari_ir 🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰 🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷 https://eitaa.com/kashkole_tabligh
🌷 🌷 !!🌷 🌷سرهنگ عراقی گفت: برای صدام صلوات بفرستید. برخاستم با صدای بلند داد زدم: سرکرده این‌ها بمیرد، صلوات. طوفان صلوات برخاست. _قائد الرئیس صدام حسین عمرش هر چه کوتاه‌تر باد، صلوات. سرهنگ با لبخند گفت: بسیار خوب است. همین‌طور صلواات بفرستید. 🌷_عدنان خیرالله با آل و عیالش نابود باد_عدنان خیرالله با آل و عیالش نابود باد،،،، صلوات. طه یاسین زیر ماشین له شود، صلوات. طوفان صلوات در حدود یک ساعت نفرین کردیم و صلوات فرستادیم. پس برادر من، تو هم صلوات بفرست. منبع: سایت ترمز بلاگ 🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰 ✓یکی از نکات مهم در اینست که با صورت عمل انجام میشود اما هدف محقق نمیشود 🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷 https://eitaa.com/kashkole_tabligh
مستیِ نعمت، بزرگترین شکست 🔘 فَاتَّقُوا سَكَرَاتِ النِّعْمَةِ ، مراقب مستی نعمت باشید. 🔹در خلال کارهای اجرایی گاهی موفقیت ها پشت سر هم از راه می رسد و به مجریان کار یک قدرت تثبیت شده و نشاط آفرین را القا میکند؛ اما چیزی که آینده این موفقیت و ثبات را به خطر می اندازد، سرگرم شدن به همین پیشرفت ها و احساس غرور است. همیشه بعد از رشد و استحکام یک کار خوب اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی ، فتنه ها و چالش های بزرگ ظاهر میشوند که مدتها طول خواهد کشید تا عوامل آن شناسایی شوند و بیشتر از آن طول میکشد تا اصل آن چالش و فتنه از بین برود. چون بد آید جمله عالم بد شود یک بلا ده گردد و ده صد شود اگر مست نعمتِ موفقیت بودیم و مستانه قدم برداشتیم ( از نابسامانی ها غافل شدیم، نقاط ضعف کارمان را ندیدیم، آینده نگری نکردیم و برای رفع موانع احتمالی برنامه ریزی و خودسازی نکردیم ) داریم نرم نرم عوامل فتنه را در خودمان پرورش میدهیم و ناگهان میبینیم وسط میدان مین هستیم که دیگر نمیشود به آسانی از آن برگشت. در کار اجرایی وقتی موفقیتها پشت سر هم از راه می‌رسد، نباید فکر کنیم جاده آسفالت و بزرگراه پیدا شده و دیگر میتوانیم پرگاز حرکت کنیم!! طبیعتِ کار همیشه این بوده که باید منتظر انواع دست اندازها و چالشها در وسط جاده باشیم. 😬 ✔️ اگر نعمت، سر راه یک انسان خوب قرار گرفت و او را جذب کرد، آن انسان خوب در معرض فاسد شدن است. 🔸امیرالمومنین علیه السلام میفرماید: "تثبتوا فی قتام العشوه" در وسط گرد و غبار و فضای غبار آلود باید مواظب باشید راه را گم نکنید. 🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰 علیه السلام ✓یکی از آفت های و اینست که دچار و و شویم 🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷 https://eitaa.com/kashkole_tabligh
🔘 مدیر آشفته، یا آرام؛ مسأله این است کار اجرایی و مدیریت درهم بودن و آشفتگی داره، نه بخاطر بیماری روحی و جسمی، بلکه بخاطر درگیر بودن فکر به کارهای بزرگ. اگر یک مدیر متوجه باشه که چه کار و مسئولیت بزرگی به عهده او هست؛ شوریده حالی پیدا می‌کنه، قاطی میکنه، انگار در یک عالم دیگری سیر می‌کنه؛ چون می‌دونه وقت بسیار کم/ کارهای بزرگ پیش رو بسیار زیاد / و مهم تر از همه حضور در پیشگاه خدا و پاسخگویی است. 🔸علی علیه السلام در دوران حکومت، آستین لباس نو خود را با شمشیر کوتاه کرد، قنبر اجازه خواست آن را حاشیه دوزی کند؛ اما حضرت فرمود: دعهُ فَانَّ الأَمر اَسرَع من ذلک؛ وقت تنگ تر از این کارها است و کارهای زیادی داریم. 🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰 علیه السلام 🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷 https://eitaa.com/kashkole_tabligh