eitaa logo
کشکول تبلیغ
4 دنبال‌کننده
465 عکس
236 ویدیو
136 فایل
اینجا محتواهای مختلف تبلیغی با قابلیت جستجوی موضوعی دسته بندی شده و خیلی سریع میتونید به مطالب ناب مورد نظرتون برسید ارتباط با ادمین👇🏻 @admin_kashkol
مشاهده در ایتا
دانلود
🔅🌱🔅🔅🌱🔅🌱🔅🔅🌱🔅 🔆من يا تو؟  مردى از ابو عمرو فرزند علا حاجتى خواست . ابو عمرو وعده داد حاجت او را بر آورده سازد. اتفاقا مانعى پيش آمد او نتوانست به وعده خود عمل كند. مرد ابو عمرو را ديد و گفت : ابوعمر! تو به من وعده دادى ولى وفا نكردى . ابوعمر: درست است . اكنون بگو ببينم كدام يك از ما بيشتر ناراحت و غمگين هستيم ، من يا تو؟ مرد: البته كه من ، چون حاجتم بر آورده نشد. ابوعمرو: نه ، چنين نيست ، بلكه من بيشتر از تو ناراحت و غمگينم . مرد: - چرا و چگونه ؟ ابوعمرو: براى اين كه من به تو وعده دادم حاجتت را بر آورده سازم ، تو به خاطر وعده من شب را با شادى و سرور گذراندى ، اما من شب را در فكر و غم انجام وعده به سر بردم كه چگونه به وعده خود وفا كنم و قضا و قدر مانع از آن شد و اينك به ديدار يكديگر رسيديم ، تو مرا با ديده حقارت مى بينى و من تو را با چشم بزرگوارى و حقا سزاوار است من بيشتر از تو غم و غصه بخورم . 📚بحار : 75، ص 95 🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷 ✅عدم باعث و است 🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
آیت الله سید ابوالحسن پسر جوانی داشتند که طلبه بود. در صف نماز جماعت یک نفر حمله کرد و پسر ایشان را با چاقو کشت. قاتل را گرفتند می خواستند اعدام کنند. آیت الله سید ابوالحسن گفت: من از خون این پسر گذشتم. قاتلش را عفو کردم. در تشییع جنازه پسرش میبینند که آقا هی به این طرف و آن طرف نگاه میکند. میپرسند آقا چی شده است؟ می گوید: من با یک نفر وعده کرده بودم، یک مقدار پول برایش بدهم، الان دنبال او می گردم. یکی از نشانه های مومن وفا به عهد است. ما روایت دارم: اگر برای بک بچه هم یک وعده ای دادید حتما سعی کنید که وفا کنید. 🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰 🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷 https://eitaa.com/kashkole_tabligh
🔺قول مومن! 🔹در هامبورگ پسرک ده دوازده ساله ای بود که گهگاه به مسجد می آمد. یک روز پیش آمد و گفت: «معلم ما گفته راجع به اسلام سؤالاتی از شما بپرسم کی میتوانم پیش شما بیایم». دکتر دفتر برنامه هایش را نگاه کرد و گفت: «فردا ساعت چهار و نیم عصر». 🔸توی راه مسجد بودیم که ماشین خراب شد. مدتی گذشت ولی نتوانستم ماشین را تعمیر کنم. دکتر یکی دوبار پرسید: «چقدر طول می کشد تا ماشین درست شود؟». گفتم: «چطور؟». گفت: «من ساعت چهارونیم در مسجد قرار دارم». 💢من که از جریان قرارش با پسرک خبر داشتم، گفتم: «آقا نگران نباشید؛ بچه است می آید، می بیند شما نیستید، مشغول بازی می شود؛ ساعت پنج و نیم هم که برسید مسئله ای نیست». ⚡️ دکتر گفت: «نه! من با این بچه ساعت چهار و نیم قرار گذاشته ام و حتماً باید سر ساعت در مسجد باشم». بعد هم پیاده شد یک تاکسی گرفت تا به موقع خودش را به مسجد برساند. 📚کتاب سید محمد حسینی بهشتی، امیر صادقی، صفحه 40. ✾📚 @Dastan 📚✾ 🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰 🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷 https://eitaa.com/kashkole_tabligh