eitaa logo
کشکول تبلیغ
2 دنبال‌کننده
400 عکس
150 ویدیو
127 فایل
اینجا محتواهای مختلف تبلیغی با قابلیت جستجوی موضوعی دسته بندی شده و خیلی سریع میتونید به مطالب ناب مورد نظرتون برسید ارتباط با ادمین👇🏻 @admin_kashkol
مشاهده در ایتا
دانلود
سُئِلُ الاْءمامُ الْحُسَيْنُ[عليه السلام] عَنِ الْأدَبِ فَقالَ: هُوَ أنْ تَخَرُجَ مِنْ بَيْتِكَ، فَلاتَلْقى أحَداً إلاّ رَأيْتَ لَهُ الْفَضْلَ عَلَيْكَ از امام حسين عليه السلام سؤال شد: ادب چيست؟ امام فرمود: ادب آن است كه از خانه خود كه بيرون مى روى، با هيچ كس بر خورد نكنى جز آنكه او را برتر و بهتر از خود ببينى موسوعة كلمات الامام الحسين عليه السلام 750 ح 90 💽 @kotahshenidanie 💽
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥آیت الله العظمی جوادی آملی: «اگر در بهشت یاد کسی باشد که چه خلافی کرد، وجود مبارک حُرّ سلام الله علیه اگر ـ معاذالله ـ یادش باشد که با حسین بن علی سلام الله علیهما چه کرد؛ برای او بدترین جهنم است، اصلاً یادش نیست، این خداست! کاری که خدا می‌کند او مقلِّب قلب است...» درس تفسیر سوره طور ۹۵/١١/٢٠ 💽 @kotahshenidanie 💽 الهی
بازرس دامپزشکی وارد آغل گوسفندها شد و از صاحبش پرسید به این گوسفندها چه غذایی می‌دهی! گفت؛ گوسفندهای سفید یا سیاه؟ بازرس پرسید مگه چه فرقی دارند؟ گفت؛ گوسفندهای سفید مال خودم هستند. پرسید مگه گوسفندهای سیاه مال کیه؟ گفت؛ اونا هم مال خودم هستند!    
در جلسه خواستگاری از مادر داماد پرسیدند داماد چکاره است؟ گفت؛ بیکار است. پرسیدند چه تحصیلاتی دارد؟ گفت؛ بی‌سواد است! پرسیدند چه هنری دارد؟ گفت؛ هنری ندارد! پرسیدند پس چه دارد؟ گفت؛ سبیلش را ببین! پُرپشت‌ترین سبیل فامیل است! بگو ماشاءالله!
عقل سرخ – جلسه اول – پایگاه اطلاع رسانی حامد کاشانی https://www.hkashani.com/?p=9866
هر سال همینکه نزدیک محرّم می‌شود چون قیام سیّدالشّهداء علیه السلام و این دستگاه با عظمت جاودانه‌ی هزار و چهارصد ساله که حرارتِ آن هر روز بیشتر می‌شود و کمتر نمی‌شود و آن کسانی را اذیّت می‌کند که یا مشکل ژنتیکی دارند و یا مشکل اعتقادی دارند، شروع به لجن‌پراکنی بصورت شبهه‌ی علمی می‌کنند و آن هم نه اینکه نستجیربالله جایی به امام حسین علیه السلام فحش بدهند، در همین جلساتی که پرچم سیاه دارند این کار را می‌کنند! چون فهمیده‌اند که الماس را جز الماس نمی‌بُرَد، چیزی هم نمی‌تواند با قیام سیّدالشّهداء علیه السلام مقابله کند الّا اینکه خودِ آن قیام را از محتوای آن تهی کنند، به اسم مجلس سیّدالشّهداء علیه السلام هر سال ده‌ها جلسه برگزار می‌شود و این را بصورت گسترده پخش می‌کنند. علیه السلام عاشورا در قیام امام حسین علیه السلام
حضرت صادق علیه السلام فرمودند: (در روضه‌ی کافی است) «إِذَا كُتِبَ الْكِتَابُ قُتِلَ الْحُسَیْنُ علیه السلام …»[4]، یعنی وقتی آن نامه‌ی خیانت نوشته شد که غدیر پا نگیرد، آن روز سیّدالشّهداء سلام الله علیه کشته شدند، یعنی من هم مانند شما می‌دانم که آن روز‌ها خیلی اتّفاقات افتاده است که خیلی مهم است؛ علیه السلام
مرحوم غروی اصفهانی رحمت الله علیه دارد که آن تیری که به گلوی شیرخوار کربلا زدند «سَهمٌ اَتي مِن جانب السقيفه»[5]، یعنی می‌گوید تیری بود که از جانب سقیفه ارسال شد علیه السلام علیه السلام
در اهل سنّت یک خانواده‌ی مهم علمی به نام «ابن اثیر»ها دارند، مثلاً یکی از برادرانِ آن‌ها اهل تاریخ است که «استوالغابه» و «تاریخ کامل» دارد، یکی از برادران‌شان «محدّث» است که «جامع الاصول» دارد و «النّهایة فی قریب الحدیث»، این‌ها کتاب‌های مشهوری است، یعنی معمولاً اگر در جایی هزار کتاب دینی باشد این کتاب‌ها در بینِ آن‌هاست، یک برادر کوچک‌تر دارند که او یک کتاب ادبی دارد که در آن می‌گوید: «اِنَّ الحُسَین لَم یُقتَل فِی کَربلاء» این شخص شیعه نیست… یک حرف‌هایی می‌زند و بعد می‌گوید: «اِنَّ الحُسَین لَم یُقتَل فِی کَربلاء اِنَّما قُتِلَ فِی یَوم السّقیفه»… یعنی همان چیزی که ما و روایات‌مان می‌گوییم را او هم گفته است، یعنی اگر تحلیل تاریخی کند اتّصالِ مباحث را خواهد فهمید علیه السلام
خدای متعال می‌فرماید این یعنی چه که منافقین امر به منکر می‌کنند و نهی از معروف! منافق نمی‌آید ظاهر خود را آشکار کند، بلکه ارزش را تغییر می‌دهد! دزدی تبدیل به زرنگی می‌شود، حلال‌خوری تبدیل به احمق بودن می‌شود، یعنی ارزش را تغییر می‌دهد و هیچ وقت حقیقت خود را ظاهر نمی‌کند. مادامی که جنایت جنایت باشد که هیچ جانی‌ای جنایت نمی‌کند، باید فرهنگ تغییر کند، فرهنگ را تغییر می‌دهند، فرهنگ تغییر کرد. خودِ پول چیزِ بدی نیست، امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: به دنیا فحش ندهید، دنیا محلّ تجارتِ اولیاء خدا است؛ با خدای متعال کاسبی کرده‌اند… یک فرصت است، مانند یک چاقو است که یکی آن را در شکم یک نفر می‌زند و یک نفر را می‌کُشَد، یک جرّاحی هم با همان چاقو یک نفر را نجات می‌دهد. پولدارهایی که یک شبه به پول رسیدند و یا بصورت حرام به پول رسیدند، بعد ارزش جامعه را تغییر دادند، آبروداری به پولداری بود و بی‌پولی بی‌آبرویی! پولدار زرنگ بود و باهوش و پرتوان! و کسی که پول ندارد بی عُرضه‌ی احمق! عقلِ معاش بالاترین سطح اندیشه شد! همه‌ی ما باید عقلِ معاش داشته باشیم، ولی اگر عقلِ معاش بالاترین سطح اندیشه باشد جهاد دیوانگی می‌شود! جهاد یعنی چه؟ یعنی شما بخاطر یک آرمانی جان بدهی! در عقل معاش می‌گوید همه را فدا کن که تو منافع خود را بدست بیاوری! اگر عقل معاش در بالاترین سطح قرار بگیرد رفتار امام حسن سلام الله علیه که نیمی از اموال خود را به فقرا داده‌اند دیوانگیِ محض است!
طعنه به زوّار امام حسین علیه السلام آن کسی که بالاترین سطحِ تفکّرِ او عقلِ معاش است که بچّه‌دار هم هست می‌گوید این‌هایی که مدافع حرم هستند عقلِ سالم ندارند! یعنی چه که زن و بچّه را رها می‌کنند و می‌روند!… یعنی آن شخص را نمی‌فهمد؛ اگر بالاترین سطح دید عقل معاش باشد اینطور می‌شود، یعنی نمی‌تواند آن شخص را درک کند. طرف همه‌جا را به آتش می‌کشد و سرِ مردم را کلاه می‌گذارد که به زن و بچّه‌ی خود چیزی برساند، آیا می‌شود این‌ها را رها کند و برود؟ به دنبالِ چه برود؟ یعنی این کار را دیوانگی می‌داند؛ برای همین هم می‌گوید لابُد پول می‌گیرند و یک پولی می‌گیرند که ارزش داشته باشد انسان زن و بچّه‌ی خود را تنها بذارد! بنده معلّم بودم و ریاضی درس می‌دادم، در معلّمی اینطور بود که می‌پرسیدم حقّ‌التّدریس ساعتی چقدر است؟ یعنی حساب و کتاب داشت، حالا اگر یک نفر بگوید بیا و در زاهدان یا کیش درس بده که انسان قیمتِ تهران را نمی‌گیرد، مگر انسان دیوانه است که دو روز برود شهرِ دیگری و ریاضی درس بدهد؟ خُب همینجا درس می‌دهم! یعنی اگر شما بصورت مالی درنظر بگیرید اینطور می‌گویید، واضح است که انسان حساب و کتاب می‌کند. آن کسی که بالاترین سطحِ او عقلِ معاش است… یعنی وقتی شما مال را تبدیل به ارزش کنید عقلِ معاش عقلِ ارزشمند می‌شود، یعنی تبدیل به آرمان می‌شود؛ بعد می‌گوید: این‌ها برای چه می‌روند و جان می‌دهند؟ این‌ها دیوانه هستند… دیوانه که نیستند، پس حتماً پولِ خیلی هنگفتی گرفته‌اند!… اصلاً ریشه‌ی این حرف که مدافعان حرم پول می‌گیرند این است که آن انسان نمی‌فهمد جهاد یعنی چه! برای همین شما دو حالت می‌بینید، یا می‌گویند پول می‌گیرند و یا وقتی کسی مانندِ شهید حججی پیدا می‌شود می‌گویند: زن و بچّه‌ی او چه گناهی کردند که او دیوانه بوده است…یعنی وقتی مال ارزش بشود نمی‌تواند مسئله را تحلیل کند و می‌گوید برای چه؟ و نمی‌تواند تحلیل کند. می‌آمدند و به امام حسین علیه السلام می‌گفتند: برای چه می‌خواهی بروی؟ همه می‌خورند و می‌دزدند و می‌برند، تو در این وسط چکار داری؟ یعنی طرف با عقل معاش نگاه می‌کرد و می‌گفت: آقا! نگاه کن! گروه‌های مختلف با یزید بسته‌اند و بیعت کرده‌اند، کاری به این موضوع نداریم که یزید چه شخصیتی دارد، بالاخره اکثریّت مردم در هر صورت با او بیعت کرده‌اند، تو این وسط چکار داری که خودت را به خطر می‌اندازی؟ زن و بچّه را چکار دارید که با خود می‌برید؟… حالا جلوتر عرض می‌کنیم که سیّدالشّهداء علیه السلام چطور پاسخ می‌دهند. آن طرف نمی‌تواند تحلیل کند! یکی از فحش‌هایی که در تاریخ و یا حتّی بعضی از معاصرین به امام حسین علیه السلام داده‌اند این است که…. مثلاً یک کسی که ان شاء الله خدای متعال به او مرگ بدهد گفته است که بعد از امام حسین علیه السلام اهل بیت علیهم السلام نستجیربالله سرِ عقل آمدند و عاقلانه رفتار کردند و دیگر قیام نکردند! یعنی حرکت امام حسین علیه السلام را رسماً دیوانگی می‌داند!…. این شخص به ظاهر شیعه است و در کشور خودمان هم زندگی می‌کند! تئوریسینِ سیاسی هم هست، زنده هم هست! یعنی از زمان خودِ حضرت این فحش را داده‌اند، امام صادق سلام الله علیه بعد از نماز خود به سجده می‌روند و می‌فرمایند: خدایا!… ان شاء الله خدای متعال کسی را که دوست دارد اربعین به کربلای سیّدالشّهداء علیه السلام مشرّف بشود او را از این زیارت ناامید نکند… حضرت در سجده‌ی خود می‌فرمایند: خدایا! رحمت خود را بر کسانی که زوّار قبر ابی عبد الله الحسین علیه السلام هستند نازل کن، آن‌هایی که گریه کردند، آن‌هایی که ناله زدند، آن‌هایی که با صدای بلند گریه کردند، آن‌هایی که آفتاب به صورت‌شان خورد و… بعد می‌فرمایند: خدایا! به این‌ها طعنه می‌زنند! یعنی زمان خودِ امام حسین علیه السلام این موضوع هست، زمان امام صادق علیه السلام هم هست…. ولی این‌ها بخاطر محبّتِ ما به طعنه‌ها توجّه نمی‌کنند و می‌روند!… چون در آن زمان هم زیارت رفتن خطر داشت، راوی می‌گوید: زمان امام صادق علیه السلام از بس که امام صادق علیه السلام ما را تشویق و تحریک کردند که هرچه می‌خواهید آنجاست، وقتی ما می‌خواستیم برویم برعکسِ تمام مسافرها بودیم، ما شب‌ها حرکت می‌کردیم و روزها در جایی مخفی می‌شدیم! تا یک شب به کربلا رسیدیم و نزدیک قبر مطهّر سیّدالشّهداء علیه السلام رفتیم و من می‌خواستم گریه کنم، مگر می‌توانستم گریه کنم؟ آنجا مملو از نیروهای امنیّتی بود که آن‌ها در آنجا خوابیده بودند، برای اینکه کسی به آنجا نرود به یک ایستگاه پلیس تبدیل شده بود! و من باید بی‌صدا گریه می‌کردم… خیلی سخت است! تازه ما به ضریح می‌رسیم… اینکه انسان به قبر مبارک امام برسد اصلاً فضایی که در آنجا هست عجیب است….
راوی می‌گوید: بعد ناگهان پای من به آن مأمور خورد و او از خواب پرید و من نمی‌دانستم در آن تاریکی باید چطور فرار کنم، یعنی ترس داشت… لذا می‌گفتند مگر دیوانه هستی که خود را به خطر می‌اندازی؟ امام صادق علیه السلام می‌فرمودند: خدایا! روی این‌ها عیب می‌گذارند، به این‌ها طعنه می‌زنند و باز هم این‌ها می‌آیند!یعنی زمان خودِ حضرت می‌گفتند: آقا! این کارها چیست؟…. یک شخص بی‌ادبی آمد و گفت: این کوفیان شما را جَوّزده کرده‌اند! (نستجیربالله) حتّی اگر ایشان امام هم نباشند بیش از پنجاه سال سن دارند، یعنی چه که جَوّزده شده‌اند؟! یعنی نمی‌تواند تحلیل کند و بخاطر همین هم این واژه را استفاده می‌کند! یعنی نمی‌توانم بفهمم که تو مشغول چه کاری هستی! چرا زن و بچّه‌ی خود را می‌بری؟ مگر نمی‌بینید هیچ کسی کاری ندارد و همه کوتاه آمده‌اند؟ مگر نمی‌بینید که همه منافع شخصیِ خود را درنظر گرفته‌اند؟ حتّی بنی‌هاشم! پس چرا شما قیام می‌کنید؟… حضرت را نمی‌فهمند و نمی‌توانند ایشان را درک کنند. علیه السلام کربلا
سیرِ تغییر هویّت در برخی انسان‌ها چه می‌شود که می‌گویند این قیام عاقلانه نیست؟ آن‌ها در حال نگاه کردن با عینکِ خودشان هستند! من برای شما چند مثال از سال 58 تا 62 می‌گویم، درست است که سال 62 بعد از عاشورا است، ولی انسان‌ها که ناگهان تغییر نمی‌کنند؛ وقتی شما ببینید کاشانی سال 1398 یک نوع تیپ فکری دارد، اینطور است که احتمالاً او در آن چند سالِ اخیرِ خود آنطور بوده است. یک نفری بود که در ابتدای انقلاب پونز در سرِ دختران مردم می‌کرده است، 25 سال بعد می‌گفته است که چرا شما بسیجی‌ها پونز در سرِ مردم می‌کنید؟ یعنی درواقع می‌خواسته است که از خود اعلام انزجار کند! بعداً هم منکر امام زمان ارواحنا فداه شده است. این انسان که در شش ماه تغییر فکر نداده است، اگر شما سیرِ او را نگاه کنید زمان می‌برد. لذا اگر من مثال از سال 62 و 63 می‌گویم حواسِ بنده به تاریخِ آن هست، ممکن است کسی بگوید قرار بود زمینه‌های قیام را بگویید و شما از سال 62 هجری گفتید، بنده می‌خواهم عرض کنم شما فکرِ انسانی که در آن چند سال زندگی کرده است را بشناسید، این انسان که ناگهان زیر و رو نمی‌شود!
موقوفاتِ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم وقتی پول ارزش می‌شود، یک پول هنگفتی دست اهل بیت علیهم السلام بوده است، سال گذشته بنده اشاره کرده‌ام، وقتی سال گذشته توفیق بود راجع به حضرت زین العابدین صلوات الله علیه چند شبی با یکدیگر گفتگو کردیم بنده طوری از بخشش‌ها امام سجّاد علیه السلام عرض کردم که این سوال برای شما بوجود بیاید که حضرت از کجا می‌آورده است؟ حالا چون نمی‌دانم که آیا در خاطر دارید یا نه در چند دقیقه مختصرِ آن را عرض می‌کنم و توضیح نمی‌دهم. به پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم زیاد هدیه می‌دادند، بخشی از انفال در اختیار پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است، همه‌ی فیء در اختیار پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است، پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم برای این‌ها تولیّت خاص قرار می‌دادند، زمانِ خودشان که خودشان بودند… خارج از بحث اینکه وقفِ عام نکنید! هر موقوفه‌ای اگر بعد از چندصدسال بی‌صاحب بشود وقف عام می‌شود، لطفاً در ابتدا وقف عام نکنید چون معلوم نیست که به یک دلسوز برسد یا نه، وقف خاص کنید، آن کاری که اداره‌ی اوقاف می‌خواهد انجام دهد نظارت به موقوفه‌های خاص هم هست، یعنی اگر شما نگران هستید که او نظارت نکند نظارتِ او به وقف‌های خاص هم هست، وقفِ خاص هیأت مدیره و تولیّتِ خاص دارد، شما کسی را که می‌شناسید انتخاب می‌کنید، برای آن یک ساز و کار برای آن درست کنید، در این شمال شهر تهران از شرق و غرب صدها هزار متر زمین موقوفه است که الآن غصب شده است، اگر وقف خاص باشد طرف دنبالِ آن را می‌گیرد، الآن موقوفه‌ی امام حسین علیه السلام داریم که تبدیل به سفره‌خانه‌ی سنّتی شده است! آن شخصی که وقف کرده است ثوابِ کارِ خود را می‌برد و یا حدّاقل از این‌ها طلبکار می‌شود ولی بالاخره حیف است، او این کار را کرده بود که مجلس سیّدالشّهداء علیه السلام را توسعه بدهد، این الآن خارج شده است! وقف خاص اینطوری نیست. ما الآن در تهران موقوفه داریم که برای امام جماعت یک مسجد است که امام جماعتی را به آنجا بیاورند و نزدیک مسجد ساکن باشد که نخواهد از یک راه دور بیاید و برود، وقفِ عام بوده است و آنجا را اجاره داده‌اند! اهل بیت علیهم السلام وقف خاص می‌کردند. وقتی وقفِ خاص از تولیّت‌های خود خارج بشود چند صد سالِ بعد اوقافِ آن دوره آن را تصرّف می‌کند و تبدیل به وقف عام می‌شود، یعنی وقتی از حالت هیأت‌مدیره‌ی پیش‌بینی شده خارج بشود اینطور می‌شود، بهتر است که وقف خاص کنید. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلّم وقف خاص می‌کردند، بعد از خودِ ایشان تولیّتِ آن‌ها امیرالمؤمنین علیه السلام بودند، زمان امیرالمؤمنین علیه السلام کسی خود را در حدّ امیرالمؤمنین علیه السلام نمی‌دید که رقابت کند، فدک فی‌ء بود که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلّم به حضرت زهرا سلام الله علیها هدیه داده بودند، خودِ امیرالمؤمنین علیه السلام هم وقتی به حکومت نرسیده بودند 25 سال کار کردند و چاه کندند و باغ درست کردند و با این‌ها تجارت کردند، اموال‌شان هم زیاد شد، درآمد حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در سال چهل هزار درهم بود، وقتی امیرالمؤمنین علیه السلام به حکومت رسیدند یک پولدار بودند، خودشان 25 سال کار کرده بودند، امیرالمؤمنین علیه السلام همه‌ی باغ‌های خود را وقف خاص می‌کردند، تولیّت وقف را خودشان و بعد هم امام حسن علیه السلام قرار داده بودند، هم درآمدِشان از اینجا بود، یعنی خورد و خوراک‌شان، چون واقف می‌تواند سهم مشخّص کند و بگوید مثلاً پس از برداشتنِ معیشتِ سالانه این کارها را بکنید، همه‌ی کارهای اهل بیت علیهم السلام عبادت است، یعنی درآمدِ خودشان هم وقفی بود، منتها تولیّتِ وقف که خودشان هستند و بعد هم امام حسن علیه السلام هستند، این‌ بزرگواران ابتدا مخارج زندگیِ خودشان را بردارند و بعد هم در راه خدای متعال هزینه کنند، با مدیریّتِ خودشان هم هزینه کنند. بعد به امام حسین علیه السلام رسید، بخشی از اموال امام حسن علیه السلام هم به این موقوفه‌ها اضافه شد، اسمِ این‌ها «صدقاتِ رسول خدا و امیرالمؤمنین علیهما السلام» است، این صدقات صدقه نیست؛ این‌ها خیلی زیاد شده بود، طمع‌برانگیز بود، بنی‌امیّه به بعضی از این باغ‌ها چشم طمع داشتند، بعضی وقت‌ها که وضع مالیِ اهل بیت علیهم السلام خراب می‌شد برای دوره‌ای بوده است که حکومت این‌ها را مدّتی مصادره می‌کرد. تا زمان امام حسن علیه السلام هم امام حسن علیه السلام رقیب نداشتند، پسرِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بودند، پسرِ بزرگ‌تر هم بودند، امام حسین علیه السلام که به شهادت رسیدند تولیّت وقف به امام سجّاد علیه السلام رسید. بنده مثال از امامزاده‌ها می‌زنم شما ببینید دیگر این‌ها که سرآمدها هستند و در مسائلِ مالی در آن زمان لغزیدند…، انسان باید خیلی دقّت کند که ارزش‌ها جابجا نشود.
سه نفر با امام سجّاد علیه السلام درگیریِ جدّی پیدا کردند، آخر هم بخشی از این موقوفات را به زور گرفتند؛ اولین کسی که از همه حیرت‌انگیزتر است جانبازِ کربلاست! بنی‌هاشم و قیام سیّدالشّهداء علیه السلام بنی‌هاشمیان هم قیام امام حسین علیه السلام را عقلایی نمی‌دانستند، بنی‌هاشم حدّاقل سیصد نفر جوان داشت، غیر از امام حسین علیه السلام هفده نفر شهید دادند که بسیاری از این هفده نفر هم رزمنده نبودند، مثلاً حضرت قاسم بن الحسن علیه السلام و حضرت عبدالله بن الحسن علیه السلام  و حضرت عبدالله اکبر علیه السلام که پسر امام حسن علیه السلام بودند زیر 17 سال سن داشتند، فرزندان حضرت مسلم علیه السلام کوچک بودند، یعنی این‌ها رزمنده نبودند، بزرگ‌هایی که باید می‌آمدند و از کربلا دفاع می‌کردند نیامدند، حالا هرچه هم که بگوییم بعضی مشکل داشتند هم مگر چند نفر مشکل داشتند؟ بی تعارف این است که نیامدند! همین جنگِ خودمان در هشت سال دفاع مقدّس خیلی‌ها هیچ مشکلی نداشتند و هیچ کاری هم نداشتند و توفیق نداشتند! نمی‌شود بگوییم که همه مشکل داشتند! برای یک نفر می‌شود گفت که مشکل داشته است، سنِ تمامِ این‌ها از امام حسین علیه السلام کمتر بود، چطور شد که همه‌ی بنی‌هاشم مشکل داشتند؟ این به نوعی صورت مسئله را پاک کردن است؛ حداقل سیصد نفر هستند و فقط 17 نفر آمدند، پسرِ بزرگ امام حسن علیه السلام رسماً نیامد! و بعداً هم همین فرزند بزرگ امام حسن علیه السلام با شکایتی که از امام سجّاد علیه السلام کرد باعث شد تا بنی‌امیّه بخشی از اموالی که دست امام سجّاد علیه السلام بود را به این‌ها سپردند. شب عاشورا سیّدالشّهداء علیه السلام فرمودند که بروید، من بیعت را برداشتم، ظاهراً آن شب کسی نرفت، هر کسی می‌خواست برود تا شهادت حضرت مسلم علیه السلام رفتند، وقتی خبر شهادتِ حضرت مسلم علیه السلام رسید همه رفتند، بجز چند نفر بعد از آن دیگر خیلی نرفتند، شب عاشورا هم گزارش نشده است که کسی رفته باشد، روز عاشورا یکی دو نفر رفتند که تاریخ بفهمد هیچ کسی گارانتی ندارد، یعنی شب عاشورا با سیّدالشّهداء علیه السلام پیمان بست و روز عاشورا رفت، یکی از آن‌ها عصر عاشورا رفت، یعنی زمانی که حتّی قمر بنی هاشم علیه السلام هم شهید شده بودند، همین شخص بعداً راجع به برخی از نقاط کربلا گزارشگری کرده است! بعداً جزو اصحاب امام سجّاد علیه السلام است! یعنی یزیدی نیست و در سپاه امام حسین علیه السلام است و نتوانسته است بایستد! درگیریِ بنی‌هاشم با امام سجّاد علیه السلام این آقازاده‌ی امام مجتبی صلوات الله علیه که داماد امام حسین علیه السلام هم است، خیلی با امام سجّاد علیه السلام قوم و خویش است، هم پسر عمو است و هم شوهر خواهر امام سجّاد علیه السلام است، این شخص نرفت و ایستاد و جنگید و بشدّت زخمی شد، فکر کردند که شهید شده است، او را به دارالحرب بردند… یکی از مصائبِ امروز که من مطلبِ آن را الآن می‌گویم، چون توانِ بیانِ آن را در روضه ندارم و فقط می‌گویم و رد می‌شوم، یکی از فاجعه‌ها امروز است، امروز یک عاشورای دوّمی برای اهل بیت علیهم السلام است، چون بعضی از نَقل‌ها می‌گویند بجز سیّدالشّهداء علیه السلام که دیروز این اتّفاق برای‌شان افتاده است امروز سر از بدنِ مابقیِ شهدا جدا کردند و خدا می‌داند که زن و بچّه‌ی امام حسین علیه السلام وقتی ایستادند و دوباره داغ حضرت علی اکبر علیه السلام دیدند، دوباره داغ حضرت قاسم بن الحسن علیه السلام دیدند، جلوی چشمِ این‌ها که ایستاده بودند ریختند و گفتند هر قبیله‌ای سهمِ خود را بردارد، شما 17 سر، شما 13 سر…. آن لحظه‌ای که می‌خواستند سرها را جدا کنند اقوامِ مادرِ این شخص او را کشاندند و بیرون بردند که سرِ او جدا نشود، بعد از مدّتی متوجّه شدند که نمرده است! او را به یک بیابانی بردند و فراری دادند و او را مداوا کردند، یک سال طول کشید که معالجه شود، تا آخر عمر هم دیگر سالم نشد و آثار جراحات را با خود بهمراه داشت. ان شاء الله خدای متعال سایه‌ی جانبازانِ ما را بالای سرِ ما حفظ کند و ان شاء الله آفت نخورند، ان شاء الله همانطور که جهاد کردند تا آخر در مسیرِ حق پایمردی کنند. این شخص تا آخر عمر آثار جراحات شدید را با خود بهمراه داشت، یعنی یک انسان سرپا هم نشد، ظاهراً حتّی یک دستِ او جدا شده است، اگر این شخص را بیرون نکشیده بودند سرِ او را جدا کرده بودند و الآن ما می‌گفتیم: «یا لَیتَنی کُنتُ مَعَک»، «اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَی الاَرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ»[7]، تازه هم داماد امام حسین علیه السلام بود… حتماً یکی از ده روز قسمتِ او می‌شد، چون هم داماد امام حسین علیه السلام بود و هم پسرِ امام حسن مجتبی علیه السلام! این شخص یک سال بعد از عاشورا درگیر جراحاتِ خود بود، همینطور که آثار بهبود در او مشاهده شد گفت: من پسر امام حسن علیه السلام هستم و تو پسرِ امام حسین علیه
السلام هستی! نوبتی هم باشد باید تولیّتِ این‌ها بدستِ من باشد! چون این مطلب باورنکردنی است کتاب «ارشاد» را ببینید، خودِ شیخ مفید یک تعاریفی از او آورده است و خواسته است که موضوع را جمع کند، چون شیخ مفید برخی جاها نمی‌خواسته است بحث را ادامه دهد، «کافی» را ببینید، «مسند امام سجّاد علیه السلام» را ببینید، این شخص جلوی خانه‌ی امام سجّاد علیه السلام آمد و هرچه می‌توانست به حضرت گفت! حتّی در برخی از نقل‌ها می‌گوید: به مادر امام سجّاد علیه السلام هم جسارت کرد! حضرت هم سکوت کردند و سرِ مبارک‌شان را بلند نکردند. امام است دیگر! وقتی می‌بیند بنی‌امیّه بعنوان دشمن خارجی می‌خواهد بِدَرَد که اجازه نمی‌دهد دعوای داخلی ایجاد شود، حضرت سرِ مبارک خود را بلند نکردند، او هرچه می‌خواست گفت؛… ای کاش او موجی بود! وقتی موجی باشد انسان می‌داند که اختیارِ او دستِ خودش نیست؛ ما در اقوامِ خود یک جانباز موجی داشتیم که بخشی از اموالِ خود را وقفِ آسایشگاه اعصاب و روان کرد، این شخص ناگهان نیمه‌ی شب بیدار می‌شد که زن و فرزندانِ خود را بکشد! بعد از مدّتی خسته شد و زنِ خود را طلاق داد و گفت من می‌ترسم این خانم را بکشم! بعد از اینکه همسر خود را طلاق داد همراه او و فرزندانش به رستوران رفتند و چند روز بعد هم خود را سوزاند! یعنی یک انسان عادی نبود، همیشه می‌گفت شما نمی‌فهمید ما چه می‌کشیم، آن لحظه‌ای که من قاطی می‌کنم خودم نیستم. کاش این شخص هم موجی بود، اگر موجی بود انسان می‌گفت: او هم در راه خدا صدمه خورده است، اما عقلِ این شخص سرِ جای خود بود؛ فحش‌ها را داد و رفت… حضرت سجّاد سلام الله علیه مدّتی صبر کردند و راه افتادند که به خانه‌ی او بروند، وقتی به او خبر دادند که حضرت در حال آمدن هستند تصوّر کرد که حضرت برای پاسخ به او در راه است، دوباره به درِ خانه‌ی خود آمد و شروع به بی‌احترامی کرد، مجدداً حضرت صبر کردند و وقتی حرف‌های او تمام شد فرمودند: اگر این حرف‌هایی که در مورد من و خانواده‌ام گفتی درست باشد که خدا از ما بگذرد و ما را مورد مغفرت خود قرار دهد، اما اگر اینطور نباشد تو حیف هستی، ان شاء الله خدای متعال از تو بگذرد!از این خانواده بزرگترین فتنه که از سقیفه هم بزرگ‌تر بود علیه امامت اهل بیت علیهم السلام اتّفاق افتاده است، امام صادق علیه السلام را نوه‌های این شخص به زندان انداختند و کتک زدند، یکی از فرزندانِ او یا برادرش متّهم به قتل امام صادق علیه السلام هستند. چند پسر امیرالمؤمنین علیه السلام در کربلا شهید شده‌اند، چهار نفر از فرزندان حضرت ام البنین سلام الله علیها شهید شدند، چند فرزند دیگر هم همینطور، بعضی از فرزندان ایشان هم نیامدند، مثلاً شما محمد بن حنفیّه را شنیده‌اید، پسرِ کوچکِ امیرالمؤمنین علیه السلام هم نیامد! این شخص پیش عبدالملک مروان شکایت کرد که این موقوفات دستِ پدر ما بوده است و بعد هم دستِ برادرهای بزرگِ ما بوده است، نوبتی هم باشد نوبتِ من است! چرا به نوه برسد؟ تا من هستم به او نمی‌رسد؛ یعنی علیه امام زین العابدین علیه السلام به طاغوت شکایت کرد! چون امام زین العابدین علیه السلام در واقعه‌ی حَرّه خدمات زیادی به بنی امیّه کرده است که سال گذشته عرض کردیم و الآن زمان نیست و از این مسئله رد می‌شویم، این‌ها با اینکه بشدّت نمک نشناس بودند ولی حالا چه شد که عبدالملک مروان گفت: اگر علی بن الحسین بگوید که تولیّت باید دستِ من باشد چیزی را از دستِ او نمی‌گیریم! این شخص ضایع شد و برگشت! خدا انسان را ضایع نکند که انسان برود از امام به طاغوت شکایت کند و طاغوت حق را آنجا بفهمد و بگوید حق با اوست و او انسانی نیست که همینطور حرفی را بگوید! پسرِ دیگرِ امیرالمؤمنین علیه السلام دید که شکایت پاسخ نمی‌دهد و ناسزا هم پاسخ نمی‌دهد، به سراغ خود امام سجّاد علیه السلام آمد، سال گذشته مفصّل گفتیم و الآن در یک جمله می‌گویم که می‌دانید وقتی امامت امام سجّاد علیه السلام آغاز شد هیچ مراجعه کننده‌ای نداشتند، چهار نفر بودند، آن زمان که شلوغ بود نوشته‌اند که اصحاب امام 176 نفر بوده‌اند! مثلاً برای امام صادق علیه السلام می‌گویند 4000 نفر، برای امام سجّاد علیه السلام نوشته‌اند 176 نفر! یعنی دوره‌ای بود که بعد از شهادت سیّدالشّهداء علیه السلام همه چیز از هم پاشیده شده بود، امامتِ امام سجّاد علیه السلام به شخصیّت امام سجّاد علیه السلام بود که سال گذشته بحث کردیم، امام سجّاد علیه السلام نیرویی نداشتند که مثلاً بگوییم دو لشکر زرهی داشتند! حضرت که نیرویی نداشتند! این پسر امیرالمؤمنین علیه السلام نزد امام سجّاد علیه السلام آمد و گفت: عمو جان! از من سنّی گذشته است و تو فرصت داری، بگذار من چند سال امامت کنم و بعد هم نوبتِ تو بشود!
حالا بیایید با هم تحلیل کنیم این «من امامت کنم» یعنی چه؟ آیا امام سجّاد علیه السلام شیعیانِ مفصّلی دارد؟ آیا خمسی به امام سجّاد علیه السلام می‌دادند؟ نه! این‌ها برای اواخر زمان امام صادق علیه السلام به بعد است؛ به حضرت که خمس نمی‌دهند، حضرت که شیعه‌ای ندارد، حضرت که لشکر نظامی ندارد، می‌خواهی هدایت کنی؟ تو هم همزمان هدایت کن! چه کسی جلوی تو را گرفته است؟ امامت کنم یعنی چه؟ نیرویی نیست که شما بخواهید رهبریِ سپاه کنید، می‌خواهی از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلّم حدیث بگویی؟ بگو! این که اجازه گرفتن ندارد! امامت کنم یعنی چه؟ یعنی آن موقوفات را که در اختیار شماست به من بده! وگرنه آن موقع امامت یعنی چه؟ مثلاً سال 42 که امام به تبعید رفتند کسی نگفت که اگر اجازه بدهید من امامت کنم! اگر اینطور است بسم الله! این گوی و این میدان! اصلاً نیازی نیست از امام اجازه بگیری! سال 42 تو هم یک سخنرانی علیه شاه کن تا تو هم امام بشود، اما می‌گیرند و داغ و درفش دارد و تبعید بهترین مجازاتِ آن است! آن موقع که کسی احساس رقابت نمی‌کند! من امامت کنم یعنی چه؟ یعنی تولیّت را به من بده! حضرت سجّاد سلام الله علیه فرمودند: عموجان! از خدای عزّ و جلّ بترس! این عهدِ الهی است، پدرِ تو امیرالمؤمنین علیه السلام است، ایشان فرموده‌اند: اگر یک مورچه از دیوار بالا برود و یک پوست جو به دهان داشته باشد و به من بگویند دنیا را به تو می‌دهیم و این پوست جو را بگیر و به ما بده من این کار را نمی‌کنم؛ حضرت می‌توانستند بگویند من دنیا را می‌گیرم و این پوست را می‌دهم و بعد هم یک انبار جو به این مورچه می‌دهم، ولی ابتدا باید ظلم کنم دیگر! من نمی‌خواهم پایه‌ی نعمتی که بدستِ من می‌آید ظلم باشد! دوست ندارم حتّی لحظه‌ای ظلم کنم!…. پدرِ تو امیرالمؤمنین علیه السلام است؛ بعد هم می‌گویند که این شخص الحمدلله توبه کرد؛ از فرزندان این شخص هم یک شاخه اضافه شد که این‌ها هم بعداً مدّعی شدند. اگر من همچنین حرفی بزنم و بیایم ادّعای امامت امام زمان ارواحنا فداه را کنم و بعداً توبه کنم، نگاه شما به من چطور می‌شود؟ آیا سال بعد باز هم مرا دعوت می‌کنید؟… اینکه توبه کرده است که ان شاء الله خدای متعال می‌بخشد ولی این یک اشتباه ساده نیست، این ادّعای امامت است! منتها ریشه‌ی این ادّعای امامت چه بود؟ اصلاً آن زمان امامت کردن بجز مصیبت نبود، وگرنه امام حسین علیه السلام می‌فرمودند: هر کسی از بنی‌هاشم دوست دارد بیاید علمدارِ کربلا بشود! آنجا کسی این کار را نمی‌کرد… اگر کسی بدنبال جهاد نباشد، یعنی اگر نگاهِ شخصی نگاهِ عقلِ معاشی باشد اصلاً جذّابیّتی ندارد، مثلاً به او بگویند آیا می‌خواهی میمَنه‌ی سپاه کربلا دستِ شما باشد؟ اصلاً نمی‌خواهد! چون آنجا کُشت و کُشتار است، جذّابیّتی ندارد… اگر کسی مجاهد باشد، مانند مسلم بن عوسجه باشد می‌گوید: خدای متعال منّت گذاشته است که دستِ ما در راه تو قطع بشود، ولی با عقل معاش می‌گوید: این شخص دیوانه است! با عقلِ معاش نمی‌شود این کار را تحلیل کرد. وقتی بنی‌هاشم و فرزندان امیرالمؤمنین علیه السلام و بعضی از فرزندان امام حسن علیه السلام… چون بعضی از فرزندان امام حسن علیه السلام شهید هستند و مادر امام باقر علیه السلام که مادر بقیّه‌ی ائمه علیهم السلام هم می‌شود دختر امام حسن علیه السلام است، ولی خدای متعال برای اینکه حجّت را برای ما تمام کند «يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَيُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ»[8] هم داریم، وقتی این‌ها بخاطر پول تا ادّعای امامت، تا فحش به امام زین العابدین علیه السلام…. یعنی ناصبی‌ها به امام صادق علیه السلام و امام سجّاد علیه السلام فحش دادند و بعضی از بنی‌هاشم! شما کسی را نمی‌بینید که وسط باشد! به امام کاظم علیه السلام از بنی‌هاشمی‌ها فحش دادند و ناصبی از شام آمده است و فحش داده است، یعنی وسط نیست! مردمِ عادی که به پسر پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلّم فحش نمی‌دهند! یا ناصبی است و یا خودی! برای چه این شخصِ خود فحش می‌دهد؟ برای چه سراغ طاغوت می‌رود؟ آیا نمی‌فهمد عبدالملک مروان رأسِ طاغوت است؟ «أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا»[9] خدای متعال می‌فرماید: آن‌هایی که خیال می‌کنند ایمان آورده‌اند و بعد «يُرِيدُونَ أَنْ يَتَحَاكَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ»… پیش عبدالملک مروان می‌رود و علیه امام زین العابدین علیه السلام کیفرخواست می‌دهد! چرا؟ برای موقوفات! وقتی این‌ها زمین می‌خورند شما ببینید آن زمان چه اوضاعی داشته است دیگر! بهترین مردم آن‌هایی بودند که در خانواده‌ی پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بودند، آن‌ها امیرالمؤمنین علیه السلام دیده بودند!
خیلی دردناک است که به امیرالمؤمنین علیه السلام بگویند از معایه یاد بگیر!… این در خطبه‌های نهج‌البلاغه هست! حضرت چقدر مظلوم هستند، فرمودند: بخدا اگر قرار بر این بود که من فریب‌کاری کنم خیلی از معاویه زیرک‌تر بودم! ولی من تقوا دارم، من دین دارم، باورِ من این است که این دین نجات‌بخش است، نمی‌توانم فعلاً لباس دین را دربیاورم و آویزان کنم و کارهای خود را انجام دهم و بگویم نزدیک ماه رمضان لباس دین را تنِ خود می‌کنم و یک الهی العفو هم می‌گویم! مثلاً ربا می‌خورم و بعد دو پرس غذا هم می‌دهم و می‌گویم درست می‌شود! مثلاً بعد از رباخوری به خیریه کمک می‌کنم! این فریب‌کاری است! حضرت می‌فرمایند اینطور نمی‌شود! لذا می‌گویند: معاویه خیلی زرنگ بود، همه را خرید. انگار ما بگوییم یک دزدی خیلی زرنگ است، یک معتادی خیلی زرنگ بود، کلّ مرزداران را شیشه‌ای کرد، الله اکبر از این زیرکی! چون لفظ شیشه و دزدی برای ما منفی است من می‌توانم مثال بزنم، اگر من امروز دور از محضر شما بین اعراب جاهلی بودم و آن وقت می‌گفتم که می‌گویند معاویه خیلی دزد بزرگی است، آن‌ها می‌گفتند: الله اکبر! عجب انسان زرنگی است. چون آن‌ها در دعاهای‌شان می‌گفتند: خدایا! ما را در غارت قبایل مسافر یاری بفرما! وقتی دزدی برای شما ارزش باشد که من نمی‌توانم این مثال را برای شما بزنم. من برای شما می‌توانم مثال شیشه و دزدی و این‌ها را بزنم که برای شما ارزش نیست، وقتی ارزش‌ها تغییر کند که شما نمی‌توانید این مثال‌ها را بزنید، کمااینکه یک نیروی اطّلاعاتی باید در خطّ مقدّم خدعه بزند، راستگویی برای نیروی اطّلاعاتیِ اسیرشده ضدّارزش است. زمانی بنده می‌توانم برای شما مثال دزدی و اعتیاد را بزنم که شما این‌ها را ضدّ ارزش بدانید، برای آن مردمی که مانند پنیر ربا می‌خوردند معاویه شاه رباخورها بود، می‌گفتند او خیلی زرنگ است، یعنی برای آن‌ها ارزش بود. فرهنگ نباید تغییر کند
ت که در خانه بمانم وگرنه می‌آمدم و جان خود را فدای تو می‌کردم! پسرم را که عزیزتر از جانِ من است را می‌فرستم تا در رکاب شما باشد؛ اگر امیرالمؤمنین علیه السلام می‌فرمودند که خودتان الآن بیایید می‌فرمودند چشم! جناب امّ سلمه سلام الله علیها کسی است که امینِ سیّدالشّهداء علیه السلام است، ودایع امامت را گرفتند و بعداً به امام سجّاد علیه السلام دادند، خیلی عجیب است! امام حسین سلام الله علیه جرأت نکردند ودایع امامت را به محمّد حنفیّه بدهند، چون او بعداً ادّعای امامت کرد! چون اگر ادّعای امامت می‌کرد و آن ودایع را داشت که… یعنی برهان به دست او می‌رسید، حضرت این کار را نکردند. حضرت ودایع امامت را به پسران امیرالمؤمنین علیه السلام که مانده بودند ندادند، به عبدالله جعفر ندادند، به محمّد حنفیّه ندادند، به پسر امام حسن علیه السلام که نیامد ندادند، برای همین من شخصاً نسبت به آن‌هایی از این بزرگان که به کربلا نیامدند بدبین هستم، چون سیّدالشّهداء علیه السلام این‌ها را امین حساب نکردند و این ودایع را به امّ سلمه سلام الله علیها سپردند که زن بودند! زن نمی‌تواند ادّعای امامت کند و ایشان امین هم بودند. امام حسین علیه السلام این همه قوم و خویش داشتند اما ودایع امامت را به زنی که قوم و خویش درجه یک خود هست ندادند، بلکه ودایع امامت را به جناب امّ سلمه سلام الله علیها دادند و ایشان هم به امام سجّاد علیه السلام سپردند. اگر حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام به جناب امّ سلمه می‌فرمودند بیا ایشان قبول می‌کردند؛ حضرت هم نامه نوشتند که خدای متعال به شما خیر بدهد، بله! شما بمانید؛ اطرافیان گفتند: آقا! ایشان را ببریم، ایشان که در رکاب شما هستند، ببینید پسرِ خود را فرستاده است، ممکن است پسرِ ایشان کشته شود، ایشان در رکاب شما هستند… حضرت فرمودند: نه! خدای متعال فرموده است: «وَقَرنَ في بُيوتِكُنَّ»، من تقوا دارم، من بخاطر دنیای شما آخرتِ خود را خراب نمی‌کنم! مسلّماً طرف می‌گوید پس بی‌عُرضه هستید! معاویه را ببینید… فضای آن جامعه اینطور بود که می‌گفتند: معاویه را ببینید، یک استان در دست داشت و مشروعیّت هم نداشت اما یک یکِ استان‌ها را گرفت و کلّ جهان اسلام را تصاحُب کرد! اینقدر زرنگ است! مثل اینکه ما بگوییم شخصی تا دیروز تخم مرغ دزد بوده است و الآن ماشاءالله بانک می‌زند! خیلی ثروت عظیمی دارد و جدیداً هم یک لشکر آماده کرده است و در سواحل بین المللی دیگر کشتی می‌دزدند! خیلی زرنگ است! آیا خیلی زرنگ است؟ او دزد است! آیا هرچه دزدتر باشد زرنگ‌تر است؟ شما در منطق تاریخ ببینید که مورّخین می‌گویند: معاویه از علی زرنگ‌تر بود!… چون دزدتر است؟ این «تر» هم به معنای تفضیل نگفتم، به نسبتِ دزدها گفتم دزدتر! مقابلِ او حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام را قرار ندادم. او مدام دزدی می‌کند و می‌گویند خیلی زرنگ است؛ قرآن به نیزه کرد و گفتند عجب زیرکی است؛… اگر شما عقلِ معاش را بگیرید امیرالمؤمنین علیه السلام از معاویه شکست خورده اند، معاویه آب را قطع می‌کند و امیرالمؤمنین علیه السلام آب را قطع نمی‌کنند؛ به معاویه می‌گویند آب را قطع نکن، چون اگر علی آب را بگیرد می‌خواهی چکار کنی؟ گفت: نه! اگر علی آب را بگیرد آن را قطع نمی‌کند! یعنی امیرالمؤمنین علیه السلام قابل پیش‌بینی هستند. با منطق عقل معاش این کار عاقلانه نیست و می‌گوید: دشمن همه‌ی استراتژیِ تو را حدس می‌زند؛ اما حضرت می‌فرمایند: من آخرتِ خود را برای دنیای شما خراب نمی‌کنم! اگر با من همراه می‌شوید دنیای شما را هم درست می‌کنم و اگر نمی‌خواهید من آخرتِ خود را برای دنیای شما خراب نمی‌کنم خطرِ قرار گرفتن عقلِ معاش در عالی‌ترین سطح شما در زیارت سیّدالشّهداء علیه السلام عبارتی می‌بینید که اگر ان شاء الله روزیِ ما بشود و اربعین برویم این عبارت خیلی انسان را می‌سوزاند، خیلی حرفِ خطرناکی است، می‌فرماید: «وَبَذَلَ مُهْجَتَهُ فیکَ لِیَسْتَنْقِذَ عِبادَکَ مِنَ الْجَهالَةِ وَحَیْرَةِ الضَّلالَةِ»[10] که راجع به این بعداً بحث می‌کنم که با حرکت امام حسین علیه السلام تطبیق بدهیم که امام حسین علیه السلام چکار کرده است که امام صادق علیه السلام فرمودند این اتّفاق‌ها بیفتد؛ بعد می‌فرماید: «وَقَدْ تَوازَرَ عَلَیْهِ» یک عدّه پشت به پشتِ هم دادند و مقابلِ ایشان ایستادند و لشگرکشی کردند، چه کسانی؟ «مَنْ غَرَّتْهُ الدُّنْیا» آن‌هایی که دنیا فریب‌شان داد! وقتی دنیا بعضی از خانواده‌ی امام حسین علیه السلام را فریب بدهد تا حدّی که مقابل حضرت می‌ایستند و فحش می‌دهند دیگر بقیّه که طبیعی است! یعنی نباید کار به جایی برسد که فرهنگ تغییر کند، چون مانند بهمن است، وقتی که شروع کند کوچک است ولی وقتی که راه بیفتد دیگر نمی‌توان مقابل آن ایستاد، دیگر هیچ چیزی جلودارِ آن نیست و فقط باید فرار کرد «وَقَدْ تَوازَرَ عَلَیْهِ مَنْ غَرَّتْهُ الدُّنْیا».
اگر امیرالمؤمنین علیه السلام امّ سلمه را می‌بردند کلاً موضوع عایشه از بین می‌رفت، «اذا تعارضا تساقطا»، یعنی هرچه عایشه از نظر همسریِ پیامبر داشت این طرف هم همسر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلّم بود! این‌ها کنار بروند تا ببینیم حق چیست! اما حضرت فرمودند: خداوند متعال فرموده است: «وَقَرنَ في بُيوتِكُنَّ»[14]! حتی جناب امّ سلمه سلام الله علیها تلویحاً این کار را انجام دادند، به امیرالمؤمنین علیه السلام نامه نوشتند و گفتند: خدای متعال به من دستور داده است که در خانه بمانم وگرنه می‌آمدم و جان خود را فدای تو می‌کردم! پسرم را که عزیزتر از جانِ من است را می‌فرستم تا در رکاب شما باشد؛ اگر امیرالمؤمنین علیه السلام می‌فرمودند که خودتان الآن بیایید می‌فرمودند چشم! جناب امّ سلمه سلام الله علیها کسی است که امینِ سیّدالشّهداء علیه السلام است، ودایع امامت را گرفتند و بعداً به امام سجّاد علیه السلام دادند، خیلی عجیب است! امام حسین سلام الله علیه جرأت نکردند ودایع امامت را به محمّد حنفیّه بدهند، چون او بعداً ادّعای امامت کرد! چون اگر ادّعای امامت می‌کرد و آن ودایع را داشت که… یعنی برهان به دست او می‌رسید، حضرت این کار را نکردند.
دنیا این‌ها را فریب داد یعنی چه؟ آیا مثلاً به هر کدام از این‌ها گفتند ده هزار میلیارد تومان به شما پول می‌دهیم؟ نخیر! وقتی پول ارزش بشود این پیش می‌آید! به این‌ها که نگفتند به کربلا بیایید تا به هر کدام شما پول هنگفتی بدهیم، «وَباعَ حَظَّهُ بِالاْرْذَلِ الاْدْنى»، «وَشَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ دَرَاهِمَ مَعْدُودَةٍ»[11] حضرت یوسف علیه السلام را با چند درهم فروختند! البته موضوعِ آن‌ها چیز دیگری بود و حواس‌شان نبود که می‌شود از حضرت یوسف علیه السلام پول هم درآورد! کینه داشتند، اما این‌ها این کار را کردند، امام صادق علیه السلام می‌فرمایند: «وَباعَ حَظَّهُ بِالاْرْذَلِ الاْدْنى»، امام حسین علیه السلام را خیلی ارزان فروختند! گاهی به طرف می‌گویند تو که اینجا کار می‌کنی چقدر در ماه درآمد داری؟ می‌گوید دو میلیون و سیصد هزار تومان، صد هزار تومان بیشتر به او می‌دهند که یک پرونده را ندید بگیرد، یا یک پرونده را عقب بیندازد، طرف پول می‌گیرد که فقط پرونده‌ها را عقب بیندازد! به شخصی که قاضی بود گفته بودند چند میلیارد تومان به تو پول می‌دهیم و تو بگو من فعلاً فرصت رسیدگی به این پرونده را ندارم! مسلّماً شش ماه عقب می‌افتد و او در آن شش ماه کار خود را کرده است! اداره‌ی قوّه‌ی قضائیّه و نگهداریِ تمیزِ آن خیلی سخت است! به این طرف گفته بودند چند میلیارد به تو می‌دهیم و تو فقط بگو فعلاً فرصت رسیدگی ندارم و این قضاوت را نمی‌پذیرم، همین! وقتی پول ارزش بشود، وقتی احساس کنیم این درهمی که من می‌خواهم بخورم، این دلار، این هزار تومانی، این سرطانِ فرزندِ من است که آن را به خانه نمی‌برم! اگر احساس کنم که این خودکشیِ فرزندم است که آن را به خانه نمی‌برم، اگر احساس کنم که کُفرِ فرزندم است که آن را به خانه نمی‌برم! ولی وقتی ارزش بشود چرا این کار را نکنم؟ می‌گویم حالا که ما هستیم! صراحتاً به امام حسین علیه السلام گفتند که «خِفْنَا طَرْحَ الْعَطَاء»[12] حقوق‌مان را کم می‌کنند یا قطع می‌کنند، وقتی پول همه چیز بشود همینطور می‌شود، اگر فرهنگ تغییر کند کار تمام است، حتّی اگر امام حسین علیه السلام را هم برای آن‌ها بِبَرید او دیگر گوش شنوا ندارد، چون احساس می‌کند که او نستجیربالله وقتی پول ارزش بشود، وقتی احساس کنیم این درهمی که من می‌خواهم بخورم، این دلار، این هزار تومانی، این سرطانِ فرزندِ من است که آن را به خانه نمی‌برم! اگر احساس کنم که این خودکشیِ فرزندم است که آن را به خانه نمی‌برم، اگر احساس کنم که کُفرِ فرزندم است که آن را به خانه نمی‌برم! ولی وقتی ارزش بشود چرا این کار را نکنم؟ می‌گویم حالا که ما هستیم! صراحتاً به امام حسین علیه السلام گفتند که «خِفْنَا طَرْحَ الْعَطَاء»[12] حقوق‌مان را کم می‌کنند یا قطع می‌کنند، وقتی پول همه چیز بشود همینطور می‌شود، اگر فرهنگ تغییر کند کار تمام است، حتّی اگر امام حسین علیه السلام را هم برای آن‌ها بِبَرید او دیگر گوش شنوا ندارد، چون احساس می‌کند که او نستجیربالله دیوانه است، یعنی با عقلِ او همینطور است، امام حسین علیه السلام کافر به عقل معاش است، نه اینکه امام حسین علیه السلام عقل معاش ندارند، اینکه عقلِ معاش بعنوان عقلِ اصلی باشد را قبول ندارند، یعنی اینکه عقلِ معاش امامِ بقیّه‌ی عقول باشند را قبول ندارند، امام حسین علیه السلام این را قبول ندارند که بالاترین سطح عقل معاش باشد، اصلاً رفتار حضرت در کربلا نشان می‌دهد که حضرت این موضوع را قبول ندارند. وقتی ارزش عوض بشود… نه اینکه بگویید چون آن موقوفات و صدقات خیلی زیاد بود من ایمن هستم، اگر ارزش بشود… اگر به شما بگویند دویست هزار صلوات ارزش است مسلّم است که یک صلوات هم ارزش است، از این طرف هم ببینید شما می‌گویید یک قطره اشک هم ارزش است، وقت ندارم به هیئت بروم اما می‌روم و پنج دقیقه در هیئت می‌مانم… وقتی این ارزش است حتّی کمِ آن هم ارزش است؛ اگر پول هم ارزش باشد حتّی کمِ آن هم ارزش است، غیر از اینکه این زرنگی است و فقط ارزش نیست! وقتی می‌گویند فلانی این اندازه پول دارد و نمی‌گویند از کجا آمده است و فقط می‌گویند خیلی با عُرضه است! یکی از فحش‌هایی که به امیرالمؤمنین علیه السلام در طول تاریخ داده‌اند این است که نستجیربالله حضرت بی‌عُرضه هستند! امام هادی علیه السلام دویست سال پس از امیرالمؤمنین علیه السلام می‌فرمایند: کسانی که می‌گفتند شما بی‌عُرضه هستید را خدای متعال لعنت کند! یعنی معلوم است که زمان امام هادی علیه السلام هم این شُبهه هست. چرا بی‌عُرضه؟ برای اینکه به امیرالمؤمنین علیه السلام خبر دادند که طلحه عایشه را به جمل آورده است و عایشه هم زن پیامبر است و حُرمت دارد و مادر مؤمنین است و خدای متعال فرموده است «أَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ»[13] شما هم بیایید جناب امّ سَلَمه را ببریم.
روضه از مغربِ دیروز تا شامِ امشب اتّفاقات خیلی عجیب و غریبی در کربلا افتاده است، خیلی عجیب است. باید جایی باشد و یک قلب سالمی باشد و یک زبانی که بتواند این حرف‌ها را بزند، اما اجمالاً شما باید این‌ها را بخوانید، خیلی روضه در خاطر دارم که خدا می‌داند از یک ماه قبل از محرّم همین امسال قلب‌درد داشتم و از این درد نمی‌توانستم بخوابم، بعضی چیزهایی که اتّفاق افتاده است از دهانِ انسان در نمی‌آید و انسان قدرتِ بیانِ آن را ندارد، یعنی من مردِ این کار نیستم و نمی‌توانم بگویم، اگر بخواهم بگویم باید دهانِ خود را پاره کنم. به بعضی از آن‌ها اشاره می‌کنم، و اصلاً همیشه من به این دوستانی که دهه‌ی دوّم جلسه دارند توصیه می‌کنم و می‌گویم برای همان حضرت قاسم علیه السلام و حضرت علی اکبر علیه السلام و … روضه بخوانید، انسان نمی‌تواند روضه‌ی این ایّام را بیان کند… خانواده‌ی امام حسین سلام الله علیه خانواده‌ای بودند که این بچّه‌های کوچک تا شب عاشورا محافظی همچون قمر بنی هاشم علیه السلام داشتند، کسی تا آن روز به آن‌ها چپ حرف نزده بود، این‌ها در امنیّت بودند، انسان فقط به همین فکر کند که در این بیابان‌های اطراف غرب تهران یک دختربچّه را بدون اینکه او را بترسانید سوار ماشین کنید و به آنجا ببرید و از ماشین پیاده کنید و ماشین را چند متر آن طرف‌تر ببرید و چراغ‌ها را خاموش کنید، اصلاً نمی‌خواهد او را دنبال کنید… اصلاً نمی‌خواهد داغ دیده باشد… نمی‌خواهد ترسیده باشد… یک روایت داریم که یک نفر به محضر امام صادق علیه السلام آمد و گفت: این چیست که در دستان فرزندان شماست؟… او می‌خواست به ما بیان کند که شانه بر سر دخترانمان کرده‌ایم… حضرت فرمودند: این باقیمانده‌ی بالِ فرشته است… شانه‌ی سرِ این‌ها بالِ فرشته است… این‌ها به معنای واقعی نازدانه هستند، اهل بیت علیهم السلام یتیم‌نواز هستند، وای بحالِ فرزندانِ خودشان… «أولادُنا أكبادُنا»[15]… اصلاً نمی‌دانستند ترس چیست، این‌ها عفیفه هستند… سال گذشته برای دخترِ من اتّفاقی افتاد که تا آخر ماه صفر دیوانه بودم، یک دختر هفت هشت ساله… دخترِ هفت هشت ساله با زنِ کامل تفاوت دارد دیگر، پوششِ او که آنقدر حسّاس نیست، در جایی که اقوام نشسته بودند آمد بلند شود و پای یک نفر به چادرِ او گرفت و چادر از روی سرِ او افتاد، روسری به سر داشت، من دیدم که او چطور بهم ریخت و خود را پشت دیوار پنهان کرد و شروع به لرزیدن کرد، تازه دخترِ من است… دخترِ امام که نیست… بنی الزّهرا سلام الله علیها که نیست… کسی به او حمله نکرده است… حول شده بود و نمی‌توانست حرف بزند… مخدّرات یعنی زنان پرده‌پوش، این‌ها تا مغربِ دیروز مخدّرات بودند، بعد اتّفاقاتی افتاده است که من نمی‌توانم بیان کنم، «أَلسَّلامُ عَلى مَنْ هُتِکَتْ حُرْمَتُهُ»[16]… حرمت‌شان را شکستند… یک وقتی دو لشکر مقابل هم قرار می‌گیرند، وقتی جنگ تمام می‌شود و یک طرف مغلوب می‌شود می‌گویند غنیمت به همه می‌رسد، اینجا یک خانواده هستند که هشتاد نفر زن و بچّه هستند و سی هزار وحشی که یک درهم هم برای آن‌ها یک درهم است… قبل از اینکه سراغ بدن‌ها بروند به خیمه‌ها حمله کردند، عجله کردند… مخدّرات یعنی زنان پرده‌پوش، این‌ها تا مغربِ دیروز مخدّرات بودند، بعد اتّفاقاتی افتاده است که من نمی‌توانم بیان کنم، «أَلسَّلامُ عَلى مَنْ هُتِکَتْ حُرْمَتُهُ»[16]… حرمت‌شان را شکستند… یک وقتی دو لشکر مقابل هم قرار می‌گیرند، وقتی جنگ تمام می‌شود و یک طرف مغلوب می‌شود می‌گویند غنیمت به همه می‌رسد، اینجا یک خانواده هستند که هشتاد نفر زن و بچّه هستند و سی هزار وحشی که یک درهم هم برای آن‌ها یک درهم است… قبل از اینکه سراغ بدن‌ها بروند به خیمه‌ها حمله کردند، عجله کردند… شما یک تکّه گوشت را برای چند حیوانِ وحشی بینداز و ببین چطور با هم رقابت می‌کنند… یکی دوید، یکی با اسب رفت، شیخ مفید می‌فرماید که راوی گفته است: دیدم یک اسب‌سواری حمله کرد… این‌ها آنقدر عجله کردند، منابع قدیمیِ ما که هم‌عصر شیخ کلینی بودند نوشته‌اند: چند دختر اهل بیت علیهم السلام و شاید دختر سیّدالشّهداء علیه السلام زیر دست و پای این اسب‌ها شهید شدند… در منابعِ جدید نوشته‌اند دخترِ حضرت مسلم علیه السلام در غارتِ خیام کشته شد… راوی می‌گوید: هنوز آن لحظه را در خاطر دارم که این سوار با سرعت به سمت یکی از این بی‌بی‌ها تاخت و دست برد تا چادرِ او را بکشد و او هم امتناع می‌کرد، ببینید باید چه صحنه‌ای اتّفاق بیفتد… او را با خود کشید… حضرت زینب کبری سلام الله علیها این‌ها را به سختی جمع و جور کردند… تا نماز صبح گشتند و مدام سرشماری کردند… فلانی کجاست؟ نمی‌دانند از دنیا رفته است یا زنده است… تا یکی یکیِ این‌ها را پیدا کنند و بدن‌های بی‌جانِ آن‌ها را پیدا کنند، یا این اطفالِ ترسیده را جمع کنند… وقتی این‌ها را دورِ هم جمع کردند این فاجعه‌ی امروز اتّفاق افتاد که… این‌ها
دورِ هم جمع شده بودند که دیدند این لشکر حرامی به سمتِ آن بدن‌ها حمله کردند و قبیله‌ی فلان 17 سر سهمیه دارد…
🌷خدایا من این گناه را برای تو ترک میکنم🌷 می گوید:  «در ایّام جوانی دختری رعنا و زیبا از بستگان، دلباخته مَنْ شد و سرانجام در خانه ای خلوت مرا به دام انداخت،  با خود گفتم: «رجبعلی! می تواند تو را خیلی امتحان کند، بیا یک بار تو خدا را امتحان کن! الهی و از این حرام آماده و لذّت بخش به خاطر خدا صرف نظر کن. ❌⭕️❌  سپس به خداوند عرضه داشتم: ! من این را برای تو می کنم، 💠تو هم مرا برای خودت تربیت کن💠 آن گاه یوسف گونه پا به فرار می گذارد و نتیجه این ترک گناه، باز شدن دیده برزخی او می شود؛ به گونه ای که آنچه را که دیگران نمی دیدند و نمی شنیدند، می بیند و می شنود و برخی برای او کشف می شود. 📚کیمیای محبت، محمدی ری شهری، دار الحدیث، چاپ سوم، 💡@p_eteghaadi
همت بلند از دوران بلوغ یک‌بار ما خدمت حضرت آقا بودیم و اجازه داشتیم که سؤال کنیم. یکی از حاضرین سؤالی پرسید که ما رویمان نمی‌شد بپرسیم و یا پرسیدن آن سخت بود. پرسید حضرت آقا اصلا شما فکر می‌کردید رهبر بشوید؟ مثلا دوازده یا سیزده سالتان بود و در مدرسه علمیه‌ای در مشهد داشتید درس می‌خواندید اصلا می‌توانستید تصور کنید که یک روزی شما رهبر می‌شوید؟ ایشان قدری فکر کردند بعد فرمودند اگر اجازه می‌دهید به شما جوابی بدهم که سال‌ها پیش به دوستم دادم. (این دوست حضرت آقا مرحوم شده‌اند و شاید صلاح نباشد در این جلسه نامش را ببریم و حالا که خاطره را بیان کنم علتش را می‌فهمید) ایشان گفتند: من در مدرسه (اگر اشتباه نکنم) سلیمان‌خان مشهد داشتم درس می‌خواندم، روزها می‌رفتیم درس و شب‌ها باید درس فراگرفته را مباحثه می‌کردیم. روزی یکی از نکات درس را من متوجه نشده بودم. هرچه تلاش می‌کردم متوجه نمی‌شدم، در حجره مرتب می‌رفتم چپ و راست و شرق و غرب. هرچه می‌خواندم باز متوجه نمی‌شدم، هم حجره‌ای ما آن شب نوبتش بود که شام درست کند، یک مرتبه عصبانی شد و گفت: آقا سید علی آقا، بگیر بنشین دیگه، چکار دارید می‌کنید، هی می‌روید این طرف هی می‌روید آن طرف. این املت از دهان افتاد. خب یک مطلب را نفهمیدید دیگه، من هم نفهمیدم، هیچ‌کس توی کلاس نفهمید، هیچ‌کس سر درس نفهمیده است. اصلا در این مدرسه سلیمان‌خان چند نفر قرار است بعدا معمم بشوند؟ چند نفر از آن معممین قرار است بعدا در آن لباس باقی بمانند. (چون قضایای رضاشاه پیش آمده بود و یک چنین تصوراتی هم بود) چند نفر ما اگر در لباس روحانیت باقی ماندیم می‌توانیم امام جماعت مسجد سرکوچه بشویم؟ چند نفر ما اصلا مجتهد می‌شویم؟ چند نفر ما می‌خواهیم مرجع بشویم؟ که اصلا واجب باشد ما این مسئله را بدانیم؟ کسی به ما کاری ندارد که الان شما به جای اینکه شامت را بخوری هی می‌روی این طرف، هی می‌روی آن طرف و می‌گویی این مسئله را نفهمیده‌ام!  حضرت آقا فرمودند: من یک جوابی به آن دوستم دادم که امروز همان جواب را به شما می‌دهم. من آن زمان تازه بالغ بودم و قبل از بلوغ، نماز می‌خواندم و هر روز در قنوت نمازم این دعا را می‌خواندم: «اللهم اجعلنی مجدد دینک و محیی شریعتک»(خدایا مرا تجدید‌کننده دینت و احیاگر شریعتت قرار ده) و بعد‌ اشاره کردند به ما که نرسیدیم به آنجاها، ما دوست داشتیم به جاهایی برسیم اما نرسیدیم. و این خیلی برای ما شیرین بود که آدم یک آرزویی قبل از بلوغش داشته باشد که بعد از هزار اتفاق عجیب در عالم، یک روزی بعد از اینکه رهبر شدند تازه بگویند ما به آن آرزو نرسیدیم. * رضا امیرخانی- در شبستان خاطره‌ها - khamenei.ir