eitaa logo
کشکول مذهبی محراب
367 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
709 ویدیو
25 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
کشکول مذهبی محراب
♡﷽♡ #قــاب_خــاتـــم #قسمت_128 •┈┈••✾•☕️🍭☕️•✾••┈┈• خرید حلقه از بهترین جواهر فروشی شهر ... خرید
♡﷽♡ •┈┈••✾•☕️🍭☕️•✾••┈┈• تبریکِ پریا اما لبریز از مهربونی بود جوری که هم به دل من نشست و هم به دل احسان - تبریک میگم احسان جان .... دیبا جون امیدوارم خوشبخت بشید - ممنون دختر دایی ... خوش اومدی - لطف کردید ..... ممنونم احساس می کردم با ده سال تفاوت سنی که بین اون و احسان وجود داره ، وصلتی که عمه جانش اصرار به سر گرفتنِ اون داشت چندان هم برای دختر بیچاره جذاب نبود و فهمیدنِ این موضوع با دیدنِ خندهء از ته دلی که یک لحظه هم از روی لبهاش پاک نمی شد و البته نگاه های زیر زیرکی و پُر تمنای ، فرشاد ، پسر خالهء احسان ، که بی شک درتبِ عشقِ دخترک میسوخت کار چندان سختی نبود ! - تو هم فهمیدی فرشاد دلشو باخته ؟ صدای احسان بود که بعد از دیدن نگاهِ خیرهء من به فرشاد و پریا کنار گوشم نجوا کرد - ایهیم ..... دختر خوبیه - خوب .... خوشگل .... دوست داشتنی امیدوارم خوشبخت بشه نمیدونم چرا ! ولی انتظار نداشتم اینقدر راحت پیشِ چشم من از زیبایی و دوست داشتنی بودن پریا حرف بزنه گرچه خودم شاهدِ امتناع از پذیرفتنش بعنوان همسر از طرف احسان بودم ولی مثل اینکه حسادت زنانه کم کم داشت در من زنده میشد ! - مبارکت باشه داداش ! خوشبخت بشی زن داداش !! استاد پرتو !!! باعث و بانیِ این حالِ خوب و وصلتِ شیرین بی شک خودش بود و من ، از بابتِ راهی که برای درمانِ مامان پیش روم باز کرده بود و به سببِ همون راهِ زندگیم از دلِ احسان و زندگیش رد شده بود ، ازش ممنون و سپاسگزار بودم - ممنون استاد .... ببخشید آقا پیمان ! - مرسی داداش .... ایشالا عروسیت - نمیدونم آخرِ این راهی که با هم و به قول خودتون با عشق شروع کردید به کجا ختم میشه ولی براتون آرزوی خوشبختی می کنم .... این هم نوعِ دیگه ای از تبریک بود البته به سبکِ خانوادهء پرتو ! طناز و مهربونی هاش و جدایی که بدون شک حالا و با اتمام سال تحصیلی بین من و اون اتفاق می افتاد ... دنیا و دلتنگی از دوریش که از همین لحظه به دلم چنگ انداخته بود .... فامیل های عزیزی که با رفتنِ بابا راحت تر از آب خوردن ، عطای رابطه با یک زنِ بیوه که میتونست پرحاشیه باشه و دو بچه یتیم که بی شک پُر دردسر بودند رو به لقاش بخشیده و ارتباط چندانی با ما نداشتند و امشب با چنان حسرتی به تجمل و ریخت و پاشِ مجلس چشم دوخته بودند که انگار هنوز براشون باورکرونی نبود حتی یه بچه یتیم هم میتونه خوشبخت بشه ! همه و همه باعث شده بود تا حواسم از جهان تاج و خوابی که برای تلخ کردنِ شیرینیِ امشب به کامم دیده بود ، پرت بشه .... درست تا لحظهء آخر و بعد از اینکه مامان ما دو تا رو دست به دست هم داد و به خدا سپرد 🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
♡﷽♡ •┈┈••✾•☕️🍭☕️•✾••┈┈• - عمارت !!! صدای جهان تاج خانوم بود که تا خارج شدن و بدرقهء آخرین میهمان از تالار صبر کرد و حالا بر سرِ احسان بلند شد - مامان .... این چه اصراریه آخه ؟ گفتی از کارناوالِ عروسی و بوق بوق توی شهر خوشت نمیاد ، گفتم چشم گفتی به سبکِ خودت میخوای مهمونا رو با همدیگه تا آخرین نفر بدرقه کنیم و بعد بریم ، گفتم چشم نمیفهمم این اصرار شما برای اینکه همین امشب بریم عمارت چیه ! - گمونم قبلاً در این مورد صحبت کرده بودم اونم نه با توی خیره سر ! با این دخترررر .... - ولی مامان ! عجب ! احسان به قول خودش هزاران برنامه داشت برای امشب هزار نجوای عاشقانه در گوشم خوانده بود که با هر کدام رنگ به رنگ شده بودم و او از تهِ دل خندیده بود به این حُجب و حیای دخترانه ! حالا مادرش قصد داشت هرچه در ذهنش رِشته بود پنبه کند تا شاید تلافیِ خودسری های ما را کرده باشد .... - مادر من ! اجازه بده امشب بریم خونهء خودمون چشم ! من نامردم اگه از صبح فردا پیش چشم شما کارت نزنم داخل عمارت - گفتم که ! با تو کاری ندارم پسر جون حرفامو یکبار گفتم. شکست .... اینبار هم دلم و هم غرورم و هم چینیِ نازکِ احساسم ... تمام تصوراتم از عاشقانه های این شبِ بی تکرار به آنی دود شد و به هوا رفت. - مامان !!! خواهش می کنم - بریم !!! حُکمِ گوسفند قربانی را داشتم که بی ارادهء خودش به سلاخی می برند و این ظاهرِ زیبا و مراسمِ دهان پر کن همان آب گوارایی بود که در لحظهء آخر به کامش می چشاندند ! هوای گرم روزهای پایانیِ بهار نفس گیر است حتی حالا که داخلِ ماشینی لوکس نشستم و کولر هم روشنه ولی انگار اکسیژن برای نفس کشیدنِ سه نفر به اندازهء کافی وجود نداره ! تصورِ اینکه بعد از مراسم عروسی و در مسیرِ رسیدن به حجله ای که در انتظارمونه باید مثلِ مسافر ، روی صندلیِ عقب بشینم و مادر شوهری که امشب شمشیر از رو بسته درست کنار همسرم جابگیره ، از محال ترین هابود ولی امشب انگار قراره تمومِ محال ها در زندگیم اتفاق بیوفته ! 🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✴️ چهارشنبه 👈 24 دی 99 👈 29 جمادی الاول 1442 👈 13 ژانویه 2021 🏛 مناسبت های دینی و اسلامی . 🏴 وفات محمد بن عثمان عمروی نایب دوم امام زمان علیه السلام " ۳۰۵ ق " . 🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی . 📛 صدقه اول صبح لازم است . 📛 نویسندگی و نگارش و قسم دادن افراد خوب نیست . 📛 گرفتن چیزی از افراد و وصیت نامه نوشتن خوب نیست . 👶 مناسب زایمان و نوزادش صبور و شجاع خواهد شد . ان شاء الله 🚘مسافرت : مسافرت خوب نیست و درصورت ضرورت همراه صدقه باشد . 🔭 احکام نجوم. 🌗 این روز از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است : ✳️ جراحی . ✳️ برداشت محصول . ✳️ از شیر گرفتن کودک . ✳️ امور زراعی و کشاورزی . ✳️ کندن چاه و کانال . ✳️ و وام و قرض نیک است . 💑 حکم مباشرت امشب (شب پنج شنبه) ، فرزند ممکن است یاور ستمگران گردد . 💉💉 حجامت خون دادن فصد باعث نجات از بیماری می شود . 💇‍♂💇 اصلاح سر و صورت باعث پرهیز از خلق ( و گوشه گیری و انزوا) می شود. 😴🙄 تعبیر خواب . خوابی که (شب پنجشنبه) دیده شود تعبیرش طبق ایه ی 30 سوره مبارکه " روم " است . فاقم وجهک للدین حنیفا .... و مفهوم آن این است که خواب بیننده را امری پیش آید که جماعتی می خواهند او را از آن کار منصرف کنند و او سخن آنان را گوش نکند و همین درست است . ان شاءالله و شما مطلب خود را دراین مضامین قیاس کنید. ✂️ ناخن گرفتن 🔵 چهارشنبه برای ، روز مناسبی نیست و باعث خارش میشود. 👕👚 دوخت ودوز چهارشنبه برای بریدن و دوختن روز بسیار مناسبی است و کار آن نیز آسان افتد و به سبب آن وسیله و یا چارپایان بزرگ نصیب شخص شود.ان شاالله ✴️️ وقت در روز چهارشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن) ❇️️ روز چهارشنبه : یا حیّ یا قیّوم ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۵۴۱ مرتبه که موجب عزّت در دین میگردد 💠 ️روز چهارشنبه طبق روایات متعلق است به #امام_رضا_علیه السلام_ و . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد . 📚 منابع مطالب ما: 📔تقویم همسران نوشته ی حبیب الله تقیان قم:انتشارات حسنین علیهما السلام ادرس: پاساژ قدس زیر زمین پلاک 24 تلفن: 09032516300 0912 353 2816 025 377 47 297 📛📛📛📛📛📛 📩 این مطلب را برای دوستانتان حتما با لینک ارسال کنید.نقل مطلب بدون لینک ممنوع و شرعا حرام و مدیون هستید 📛📛📛📛📛📛 @taghvimehmsaran 🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✴️ پنجشنبه👈 25 دی 1399 👈 30 جمادی الاول 1442 👈14 ژانویه 2021 🎇امور دینی و اسلامی . ❇️ روز بسیار شایسته و خوب و خوش یمنی است برای همه امور خصوصا : ✅ طلب علم . ✅ تجارت و داد و ستد . ✅ خرید وسیله سواری . ✅ آغاز بنایی و خشت بنا نهادن . ✅ امور کشاورزی و زراعی . ✅ ملاقات های سیاسی . ✅ خواستگاری و عقد و ازدواج . ✅ جابه جایی و نقل و انتقال . ✅ شرکت زدن و مشارکت کردن . ✅ و آغاز معالجات نیک است . 🤒مریض امروز زود خوب می شود. 👶 مناسب زایمان و نوزادش صبور و خوش قدم خواهد شد . ان شاءالله. 🚘 مسافرت:مسافرت بسیار خوب و مفید و سودمند است. 🔭احکام نجوم. 🌗 این روز از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است . ✳️ ختنه نوزاد و نام گذاری فرزند . ✳️ آغاز بنایی و تعمیرات خانه . ✳️ معامله خانه و آپارتمان . ✳️ کشاورزی . ✳️ درختکاری . ✳️ و شرکت زدن نیک است . 💑 امشب: امشب (شبِ جمعه) ، مباشرت مکروه و ممکن است فرزند و مادرش دیوانه گردند .روز جمعه نیز همین حکم را دارد. 💇‍♂💇 اصلاح سر و صورت : طبق روایات، (سر و صورت) در این روز ماه قمری ، باعث ایمنی از بلیات است . 💉💉حجامت فصد خون دادن. یا و فصد حکمی ندارد . 😴 تعبیر خواب امشب: اگر شب جمعه خواب ببیند تعبیرش از ایه ی 1 سوره مبارکه " حمد " است. بسم الله الرحمن الرحیم الحمدالله رب العالمین و چنین برداشت میشود که نامه یا حکمی از بزرگی به خواب بیننده برسد و مایه خوشحالی وی گردد . ان شاء الله شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید . 💅 ناخن گرفتن: 🔵 پنجشنبه برای ، روز خیلی خوبیست و موجب رفع درد چشم، صحت جسم و شفای درد است. 👕👚 دوخت و دوز: پنجشنبه برای بریدن و دوختن روز خوبیست و باعث میشود ، شخص، عالم و اهل دانش و علم گردد. ✴️️ وقت استخاره : در روز پنجشنبه از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعد از ساعت ۱۲ ظهر تا عشاء آخر ( وقت خوابیدن) ❇️️ ذکر روز پنجشنبه نیز: لا اله الا الله الملک الحق المبین ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۳۰۸ مرتبه موجب رزق فراوان میگردد . 💠 ️روز پنجشنبه طبق روایات متعلق است به . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 🌸 زندگیتون مهدوی 🌸 📚 منابع مطالب ما: 📔تقویم همسران نوشته ی حبیب الله تقیان انتشارات حسنین علیهما السلام قم: پاساژ قدس زیر زمین پلاک 24 تلفن: 09032516300 025 377 47 297 0912 353 2816 📛📛📛📛📛📛📛 📩 این مطلب را برای دوستانتان حتما با لینک ارسال کنید.بدون لینک نقل مطلب ممنوع و حرام است 📛📛📛📛📛📛📛 @taghvimehmsaran 🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: پنجشنبه - ۲۵ دی ۱۳۹۹ میلادی: Thursday - 14 January 2021 قمری: الخميس، 30 جماد أول 1442 🌹 امروز متعلق است به: 🔸حضرت حسن بن علي العسكري عليهما السّلام 💠 اذکار روز: - لا اِلهَ اِلّا اللهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ الْمُبین (100 مرتبه) - یا غفور یا رحیم (1000 مرتبه) - یا رزاق (308 مرتبه) برای وسعت رزق ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹وفات محمد بن عثمان نائب خاص دوم امام زمان، 304یا305ه-ق 📆 روزشمار: ▪️3 روز تا شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها (روایت 95روز) ▪️13 روز تا وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها ▪️20 روز تا ولادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ▪️29 روز تا وفات حضرت ام کلثوم علیها السلام ▪️30 روز تا ولادت امام باقر علیه السلام 🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
🕋 اوقات شرعی به افق یزد 🗓 پنجشنبه ۲۵ دی ماه ۱۳۹۹ 🕌 اذان صبح : ساعت َ۵:۲۹ 🌅طلوع آفتاب: ساعت َ۶:۵۳ 🕌 اذان ظهر: ساعت َ۱۲:۰۲ 🌄 غروب افتاب: ساعت َ۱۷:۱۰ 🕌 اذان مغرب: ساعت َ۱۷:۲۹ 🌃 نیمه شب شرعی: ساعت َ۲۳:۲۰ 🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کشکول مذهبی محراب
♡﷽♡ #قــاب_خــاتـــم #قسمت_130 •┈┈••✾•☕️🍭☕️•✾••┈┈• - عمارت !!! صدای جهان تاج خانوم بود که تا خا
♡﷽♡ •┈┈••✾•☕️🍭☕️•✾••┈┈• شبِ عمارت را برای اولین بار بود که می دیدم سایهء درختها روی دیوارهای بلند ، تصویرِ رُعب انگیزی ایجاد کرده بود صدای جیرجیرکها که از لابه لای درختها سرودِ زندگی سر داده بودند حتی الان که عقربه ها روی ساعت دو ایستاده بودند هم لحظه ای ساکت نمیشد و من با خودم فکر می کردم یعنی این حشراتِ بی آزار خواب ندارن ؟ - بریم عزیزم دوباره صدای احسان بود که اینبار بعد از پیاده شدنِ مادرش ، در را برای من باز کرده و دستشو به سمتم گرفته بود تا پیاده بشم لبخند تلخی گوشهء لبش نشسته بود و دیدنِ این حجم از ناچاری و در بند بودن دلمو به درد می آورد - تو دیگه ساکت نباش قربونت برم خودم از درون متلاشی شدم تو حالمو خوب کن دیبا جان ! پس چه کسی باید حال منو درک کنه و تسلای خاطرم باشه بی انصاف ؟ من بیشتر از هر کسی احساسِ تنهایی و غُربت و بیچارگی می کنم فقط بی اندازه خوشحالم از این درایت و تیزبینیِ مامان که انگار دستِ جهان تاج رو از قبل خونده بود و چیزی که من حتی در آینه هم موفق به دیدنش نمی شدم در خشتِ خام تجربه هاش دیده بود " دیبا جان ! میدونم سختته میدونم خجالت میکشی میدونم احساس میکنی بهت بی احترامی میشه ولی چند لحظه تحمل کردن ، بهتر از اینه که یه روزی مادر شوهرت هزار حرف درست و غلط به پای تو ببنده " بی حضورِ پروانه فضای عمارت زیادی سرد و سنگین بود یه جورایی نفس گیر و غیر قابل تحمل - نگران نباش فدات شم اتاق من یه سوییتِ کامله ! میتونی راحت و آسوده باشی - احسان ! بیا اتاقم باهات کار دارم مادر فولاد زره وارد اتاقش شد و من با همراهی و حمایتِ احسان پا به درونِ اتاقی گذاشتم که بدترین موقعیتِ مکانی رو در این عمارت داشت ... درست روبه روی اتاقِ مادر شوهر ! - راحت باش عزیزم دست به چیزی نزن تا خودم برگردم و کمکت کنم سری به تایید تکان دادم و لبهء تخت نشستم اتاقِ بزرگی بود ، شاید ۲۴ متر ! راست می گفت یک سوییتِ کامل ، سرویس بهداشتی و حمام ، یک تراس رو به باغ ، کمد دیواری ، تخت دو نفره و میز آرایش .... چند روز قبل به اصرار خودش وسایل اتاق رو از نو و به سلیقهء من سفارش داده بودیم و چیدمان جدید درست بر اساس علایق و نظر من بود .... پرده های نقرآبی رنگ .... دیوارها و در های کمد و اتاق شیری رنگ ... سرویس خوابِ سفید رنگ با روتختیِ زیبایی که ترکیبی از حاشیهء تیره با گلهای سرخِ آتشین بود به قول احسان این رنگِ پُرهیجان بین این همه سفیدی و روشنی خواسته یا ناخواسته آدمو به هیجان میاره حالا من میون این همه هیجانِ تزریق شده بینِ آرامش نشستم وسطِ تخت .... بینِ این همه گلِ زیبا .... آروم و با حوصله دامنِ بلند و پف دارم رو دور تا دورم پخش کردم ، گرد و منظم ... پرده ها کشیده شده و نورِ ملایمِ آباژور درست روی من افتاده ! دختری میانِ گل بوته های آتشینِ عشق نشسته و غرق در احساساتِ نابِ اولین شبِ زندگیِ مشترک به فرداهایی فکر میکنه که بی اندازه مجهول و ناپیداست ... 🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
♡﷽♡ •┈┈••✾•☕️🍭☕️•✾••┈┈• احسان دوست داشتم امشب اونقدر برای دیبا زیبا و خاطره انگیز بشه که با هر بار یاد آوریِ اون بتونه انرژیِ تازه ای گرفته و با مشکلاتی که بی شک در انتظارش بود مبارزه کنه منزلِ شخصیِ خودم که از امشب بنام همسر عزیزم شده بود تا بدونه مهر و محبتش برام بی اندازه ارزش داره ، از چند روز قبل حاضر و آماده شده بود برای زندگی ! مامان حُکم کرده بود که باید در عمارت و پیش چشم خودش زندگی کنیم ولی یک امشب که حق داشتیم ساکنِ منزلِ خودمون باشیم !؟ بارها و بارها برنامه هایی که برای امشب داشتم در ذهنم مرور شده و هر بار غافلگیریِ جدیدی برای دیبا ، به اونها اضافه کرده بودم پروانه امین بود .... هم برای من و هم برای دیبا‌ کلید یدک خانه را به دستش داده و مامور آماده کردنِ اونجا بود همونجا داخل سالن گفته بود همه چیز رو آماده کرده فقط با آژانسی که از قبل هماهنگ کرده بودم دخترک رو به خونه فرستادم تا پیش از ورود ما شمع ها رو روشن کنه و بعد با همون آژانس به منزل بره .... فردا هم تعطیل بود و فرصت کافی برای جبران بی خوابی امشب داشت ! جشن خوب پیش رفت ... با همون آداب و مراسمی که مادر میخواست فقط سادگی و حجابِ عروسم بابِ میلش نبود که این نکته برام سر سوزنی ارزش نداشت و من حیا و نجابتِ دیبا رو به تمام تمسخُری که در نگاهِ پیر و جوونِ این جشن وجود داشت ، ترحیح میدادم همین که تمومِ زیبایی های جسمش رو از نگاه نامحرم پوشیده بود همین کافی بود تا هزار برابر بیشتر از قبل عاشقِ خودش و هر چیزی که به او وصل میشد بشم حالا در کمال ناباوری مامان خاکستر ریخت روی تمومِ رویاهای شیرینم ! حدس میزدم این سکوت و همراهی ، آخر یکجا گریبانم رو بگیره و شهدِ شیرینِ این ازدواجِ پر حاشیه رو به کامم تلخ کنه ولی نه اینطور و نه الان ! دائم با خودم تکرار میکردم مگه چیه ؟ اتفاقی قرار نیست بیوفته مگه غیر از اینه که یه کارهایی وقت و زمان داره و البته باید ! کیش و مات .... نه راهِ پس داشتم و نه پیش ... آنسوی این در ، دختری با تمامِ امید و آرزوهایش در انتظار من بود تا اینبار با حفظِ غرورش ، پشتش باشم برای او که عشق و نجابتش را یکجا برایم در طَبَق اخلاص نهاده بود و این سو ، زنی که حجابِ غرور و حسادت و تلافی جویی حتی بر مهرِ مادری اش سایه انداخته بود خلاصه از هر راهی که بود می خواست عرصه را بر ما تنگ کند ! یادتون باشه .... تلخ ترین خاطرهء عمرمو برام ساختید باز هم پوزخندی که دانه دانه رگهای عصبی ام را تحریک و مرا دیوانه تر می کرد دیگه جای موندن نبود باید از این فضای مسموم فرار می کردم گاهی با خودم فکر میکنم ، نکنه گوشه و کنارِ این چهار دیواریِ منحوس ، شیطان لانه کرده ؟! 🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا