eitaa logo
کشکول مذهبی محراب
359 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
668 ویدیو
24 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
کشکول مذهبی محراب
⚡️ ⚡️⚡️ ⚡️💎⚡️ ⚡️💎💎⚡️ ⚡️💎💎💎⚡️ ❣بِــــسْمِ اللہِ الرَّحـــمانِ الرَّحــــیم❣ ✨ #قـدیـــــــس✨ #قسمت
🌱 🌱🌱 🌱🌼🌱 🌱🌼🌼🌱 🌱🌼🌼🌼🌱 ❣بِــــسْمِ اللہِ الرَّحـــمانِ الرَّحــــیم❣ ✨ نویســـنده: ڪشیش وقتے سر از روی ڪتاب برداشت ڪہ ایرینا با فنجان چاے سبز روبہ رویش ایستاده بود. ڪشیش عینڪش را برداشت و روے میز گذاشت و با کپڪف دست، صورتش را ماساژ داد. بہ ایرینا نگاه ڪرد، ایرینا فنجان چــاے را روے میز گذاشت و پرسید: ڪتـاب درباره ے چیست؟ ڪشیش صورتش را بہ فنجان چاے نزدیڪ ڪرد، بوے آن را استشمام ڪرد و گفت: چہ عطـرے دارد این چاے سبــز! بعد، آخـرین ورقے را ڪہ مشغول مطالعہ ے آن بود، بہ دست گرفت و گفت: ڪتـاب است، ظاهراً مربوط به وقایع تاریـخے در دیـن اسـلام است. گمان ڪنم چیزهایے درباره ے علــے باشد؛ همان ڪہ مسلمانان شیعــہ در لبنان بہ او امــام علــے مےگویند. ایرینا گفت: علــے را ڪہ . پس بایـد براے مسلمانان ڪتــاب با باشد... ڪشیش گفت: اشخاصے بہ نام معاویــہ و عمــروعــاص قصد دارند با علــے بجنگند. جالب است کہ این ڪتــاب در همان زمان توسط عمروعاص شده است. او در یادداشت هایش از وقایعے صحبت مےڪند ڪہ احتمالا منجر بہ جنگ با علــے شده است. ایرینا لبخنـد زد و گفت: این ڪہ چـہ مےشود، چندان مـہـم نیست؛ مہم این است ڪہ تو الان صاحــب یڪ ڪتاب بسیار و با هستـے. شاید بتوانے آن را بہ مبلغ زیادے بہ یڪے از موزه هاے بفروشے. شاید مسلمانان لبنان نیز طالـب آن باشند. کشیش گفت: من قصد آن را بہ هیچ عنوان ندارم. باید رابطہ اے بین این ڪتاب و رویایے ڪہ دیشب دیدم وجود داشته باشد. دلم مےخواهد هرچہ زودتر این رابطہ را ڪشف ڪنم. ایرینا گفت: تو در لبنان دوستے داشتے به نام جـرج ؛ همان نویسنده ے ڪہ درباره ے علــے ڪتابے بـود و تو مے گفتے دلت مےخواهد آن را بخوانی. اما یادم نمےآید آن را خوانده باشے. ادامه دارد ... 🌍 @kashkoolmazhabimehrab
🌱 🌱🌱 🌱🌼🌱 🌱🌼🌼🌱 🌱🌼🌼🌼🌱 ❣بِــــسْمِ اللہِ الرَّحـــمانِ الرَّحــــیم❣ ✨ نویســـنده: ڪشیش انگشت اشاره اش را بہ طرف ایرینا گرفت و گفت: تو بہ نڪتــہ ے خوبــے اشاره ڪردے ایرینا. اصلا یادم بہ جرج جرداق و ڪتابش نبود. چقدر خوب مےشد ڪتــاب او را داشتم و مےخواندم. هر ڪتابے درباره ے علــے مے تواند مرا بہ درڪ بہتر این ڪتاب ڪمڪ ڪند. ایرینا صندلے اے را ڪہ ڪنار پنجره بود، برداشت و پہلوے میز گذاشت و روے آن نشست و گفت: پس خوب است تلفنے بہ او بزنے و بگویے ڪتابش را برایت بفرستد. ڪشیش سرش را تڪان داد گفت: پیشنہاد خوبے دادے ایرینا. او تنہا ڪسے است ڪہ مے تواند در این مورد ڪمڪم ڪند؛ چون اصلا دوست ندارم در این باره بہ سراغ مسلمانان بروم. ایرینا بہ فنجان چاے اشاره ڪرد و گفت: فعلا چایت را بخور تا سرد نشود. ڪشیش فنجان چاے را بہ دست گرفت، جرعہ اے از آن نوشید، بہ ساعت دیوارے نگاه ڪرد و گفت: بهتر است الان زنگے بہ سرگئی بزنم و بگویم شماره تلفن جرج را برایم ایمیل ڪند. سپس جرعہ ے دیگرے از چاے نوشید و گفت: ایرینا جان! برو گوشے موبایلم را برایم بیاور. ایرینا از جا بلند شد و گفت: تو باید به فڪر هزینہ هاے تلفن موبایلت هم باشے میخائیل. ڪشیش گفت: حق با توست، اما ڪار من الان از این حرف هاست. حتے هزار روبل پول تلفن، فداے سر این ڪتابے ڪہ امانت حضرت مسیح است. ایرینا از اتاق خارج شد و با گوشے موبایل برگشت. آن را بہ ڪشیش داد و گفت: جورے از حضرت حرف مےزنی ڪہ انگار واقعا او را اے! تو آن شب خستـہ بودے و گرفتــار توهــم شدے. ڪشیش در حالے ڪہ شماره ے تلفن سرگئے را جستجو مےڪرد، پاسخ داد: همیشه همین طور بوده است؛ با این ڪہ مریــم مقدس و حضرت عیســے، بارها بر مردمان خاڪے نازل شده اند، اما هنوز بسیارے گمان مےڪنند آن ها زمین را فرامـوش ڪرده اند، در حالے ڪہ آن ها از غصــہ ے زمین رنـج مےبرند. ایرینا خواست حرفے بزند ڪہ ڪشیش موبایل را روي گوشش گذاشت و با دست بہ ایرینا اشاره ڪرد ڪہ چیزے نگوید. انتظار ڪشیش بہ درازا نڪشید؛ صداے سرگئے از بیـروت واضح تر از همیشہ بہ گـوش رسید. 💞 🌍 @kashkoolmazhabimehrab
🍃 🍃🍃 🍃🌻🍃 🍃🌻🌻🍃 🍃🌻🌻🌻🍃 ❣بِــــسْمِ اللہِ الرَّحـــمانِ الرَّحــــیم❣ ✨ نویســـنده: ایرینا توی آشپزخانه بود و داشت شام می پخت. بوی غذا و بخاری که از دیگ جوشان بیرون می زد، هوای سالن پذیرایی را خوشبو کرده بود. اما کشیش حواسش به ایرینا و «پیلمنی» که شام دلخواهش بود، نبود؛ غیب شدن مرد تاجیک ذهن او را به خود مشغول کرده بود. نگران او بود؛ مردی که گفته بود با فروش این کتاب، قصد دارد به زندگی خود و خانواده اش سروسامانی بدهد، چرا برای گرفتن پول کتابش مراجعه نمی کرد؟ کشیش ساده ترین علت را بیماری می دانست و در بدترین حالت، به آن دو جوان مشکوک فکر می کرد که آدم های سر به راهی به نظر نمی رسیدند و ممکن بود بلایی سر مرد تاجیک آورده باشند. این دو روز، وقتی کشیش به کلیسا می رفت، چشمش به در و حواسش به مراجعان بود تا مرد تاجیک را ببیند، پولش را بدهد و خیالش از بابت کتاب راحت شود. صدای ایرینا او را به خود آورد. او در حالی که داشت به طرف تلویزیون می رفت گفت: وا! چرا این قدر ساکت و آرام نشسته ای؟ بعد تلویزیون را روشن کرد، کنترل آن را روی میز گذاشت، کمی راست کرد و رو به کشیش گفت: برو جلوی آیینه به خودت نگاه کن ببین چه ریش و پشم شانه نخورده ای برای خودت درست کرده ای؟! کشیش به جای این که ریش بلند به هم ریخته اش را مرتب کند دستی به پیشانی و جلوی سر بی مویش کشید و به ایرینا خیره نگاه کرد. ایرینا گفت: حتما عجله داری بروی سراغ کتابت... الان شام را می کشم. کشیش اشتهایی برای خوردن غذا نداشت، اما می دانست که ایرینا بدون او شام نخواهد خورد. پشتش را به مبل تکیه داد و چشم به تلویزیون دوخت که داشت اخبار ساعت ۹ شب را پخش می کرد. با این که میلی به دیدن اخبار نداشت، اما فهمید خبر مربوط به ولادیمیر نخست وزیر روسیه است که در لباس جودو در حال مبارزه با ورزشکار جوانی از سن پترزبورگ است. ایرینا سبد نان و کاسه ی سالاد گوجه و خیار را روی میز غذاخوری گذاشت، ایستاد و همان طور که به تلویزیون نگاه می کرد گفت: بین پوتین با این سن و سال چه می کند؟! عین چان است؛ فرز و چابک! به آشپزخانه رفت. کشیش تبسمی کرد و گفت: باز هم نشسته ای و فیلم های جکی چان را دیده ای؟ ایرینا در حالی که پارچ آب و دو لیوان کریستال قدیمی را در دست داشت، آمد و گفت: اگر تو هم مثل من صبح و شب توی خانه تنها بودی چه می کردی؟ پارچ و لیوان ها را روی میز گذاشت و به کشیش نگاه کرد. کشیش از جا بلند شد، پشت میز غذاخوری نشست و گفت: می نشستم و همه اش می خواندم. بعد دست دراز کرد و از توی سبد، تکه کوچکی نان کند و در دهانش گذاشت. ایرینا قبل از این که به آشپزخانه برود و دیس نخود پلو را بیاورد، گفت: کتاب های تو که خواندنی نیستند؛ چند رمانی را هم که آوردی همه شان را خواندم. ادامه دارد ..... 🌍 @kashkoolmazhabimehrab
🍃 🍃🍃 🍃🌻🍃 🍃🌻🌻🍃 🍃🌻🌻🌻🍃 ❣بِــــسْمِ اللہِ الرَّحـــمانِ الرَّحــــیم❣ ✨ نویســـنده: کیشیش گفت: این کتاب آخری چی بود آوردم؟ ما ميخائيل بولگاکف؟ همه اش را خواندی؟ ایرینا دیس نخود پلو را روی میز گذاشت، خودش هم نشست و گفت: مرشد و مارگاریتا، یکی از بهترین رمان هایی بود که خواندم. دو سه روزه تمامش کردم. کشیش آن شب خوش اقبال بود که در طول شام، ایرینا قصه ی رمان مرشد و مارگریتا را با همان اشتهایی که نخود پلویش را می خورد، تعریف کرد؛ چون از آن جایی که او که میلی به خوردن نداشت، توانست با همان یک کفگیر پلویی که کشیده بود ور برود تا ایرینا که کیفیت دست پختش را با اشتهای کشیش می سنجید، گمان کند او با اشتها مشغول خوردن است. بعد از شام، در جمع کردن میز به ایرینا کمک کرد تا هرچه زودتر به اتاق کارش برود و مطالعه ی را پی بگیرد. اما هنوز پشت میز کارش ننشسته بود که تلفن زنگ خورد. صدای دوستش پرفسور را شناخت. با آرامش روی صندلی نشست و پشتش را به آن تکیه داد. در جواب پرفسور که پرسیده بود با باد آورده ات چه میکنی؟ گفت: اخبارهای خوبی برایت دارم پرفسور. دیشب بخش هایی از آن را خواندم؛ با این که خواندنش برایم سخت بود، اما دارم به خطش عادت می کنم. موضوعش راجع به یکی از دین اسلام است. شخصی به نام که مسلمانان لبنان به او امام علی می گویند. شاید اسمش به گوشت خورده باشد. پرفسور گفت: من در مسائل دینی اطلاعات چندانی ندارم. در دین السلام فقط را می شناسم. حالا این کتاب را خود علی که می گویی نوشته است؟ کشیش جواب داد: نه نویسنده اش مردی است که هم عصر علی بوده و قلم خوبی دارد. با یکی از دوستان نویسنده ام در لبنان تماس گرفتم، او چند جلد کتاب درباره على نوشته است. قرار است، به من کمک کند تا کتاب های مرتبط با علی را مطالعه کنم. پرفسور پرسید: این دوستت که می گویی مسلمان است لابد! کشیش گفت: جالب است بدانی که او یک نویسنده و متفکر مشهور است. می گفت علی یکی از مردان بزرگ ماست. او را به عیسی مسیح تشبیه می کرد، اما نکته جالب تر این که علی کتابی دارد به نام . من این کتاب را در بیروت دیده بودم، اما هرگز رغبتی به مطالعه ی آن، نداشتم. دوستم می گفت نهج البلاغه تنها کتابی است که با مطالعه آن می توانی علی را آن چنان که هست . پرفسور گفت: حالا چه اصراری است که علی را بشناسی؟ همین که چنین کتابی دستت رسیده کافی است. خودت را خسته نکن. کشیش گفت: درست می گویی پرفسور. میل من بیشتر به جمع آوری نسخه ی خطی است تا مطالعه و پژوهش در موضوع آنها، اما این کتاب با بقیه فرق می کند... پرفسور گفت: بله، میفهمم. روشت را قبول دارم و توصیه می کنم کتاب را با دقت بخوانی. خود من از خواندن نسخه ی خطی، بیشتر از نگهداری اش لذت می برم. کشیش گفت: اگر یک دستگاه اسکنر در منزل داشتم، همه ی صفحات آن را برایت اسکن می کردم. دوست دارم تو هم آن را بخوانی. پرفسور گفت: فعلا چنین کاری نکن؛ دستگاه های اسکنر معمولی ممکن است به کتاب آسیب برساند. بعدها یک روز کتاب را با خودت به انستیتوی نسخ خطی بیاور، ما اینجا دستگاه هایی داریم که می توانیم از کتابت میکرو فیلم تهیه کنیم. فعلاً زیاد وقتت را نمی گیرم، برو به کتابت را بخوان و هر وقت مشکلی پیش آمد به من زنگ بزن. ادامـــه دارد ... 🌍 @kashkoolmazhabimehrab
کشکول مذهبی محراب
🍃🍃🍃 🍃🌸🌸 🍃🌸 ❣بِــــسْمِ اللہِ الرَّحـــمانِ الرَّحــــیم❣ ✨ #قـدیـــــــس✨ #قسمت_اول نویســـنده:
سلام دوستان من با جستجوی کلمه قدیس می توانید به اول رمان زیبای قدیس رفته و مطالعه بفرمایید. سه نقطه سمت راست بالای صفحه را بزنید و کلمه قدیس را تایپ کرده و گزینه جستجو 🔍 را بزنید و با علامت ^ گوشه سمت چپ پایین به قسمت های قبلی برگردید تا به قسمت اول برسید. منتظر🌹 🌍 @kashkoolmazhabimehrab
🌏🌕تقویم نجومی اسلامی🌕🌍 ✴️ سه شنبه 👈 ۲۰ شهریور ۹۷ 👈 ۱۱ سپتامبر ۲۰۱۸ 👈 اول محرم الحرام ۱۴۴۰ ❇️ آغاز سال ۱۴۴۰ هجری قمری 🏴 آغاز ماه عزاداری سیدالشهدا علیه السلام ⭕️ شهادت آیت الله مدنی ✅ این روز ، روز مناسبی برای امور زیر است: 🔘 خرید و فروش 🔘 ازدواج 🔘 انجام امور دائمی 🔘 دیدار با افراد صاحب منصب و سیاسی 🔘 اصلاح میان افراد 🔘 طلب حاجت ❤️🚫 سه شنبه شب طبق روایات (سه شنبه که شب شد) مباشرت ، برای فرزند دار شدن خوب نیست و کراهت دارد. ⚫️ طبق روایات، (سر و صورت) در این روز ماه قمری ، باعث کوتاهی عمر میگردد. 🔴 یا در این روز از ماه قمری ، برای بدن ضرر دارد. 🔵 سه شنبه برای ، روز مناسبی نیست و از این کار پرهیز شود. 👕 سه شنبه برای بریدن، دوختن ، خریدن و پوشیدن روز مناسبی نیست و شخص، از آن لباس خیری نخواهد دید. ( به روایتی آن لباس یا در آتش میسوزد یا سرقت شود و یا شخص، در آن لباس مرگش فرا رسد.) ✴️️ وقت در روز سه شنبه: از ساعت ۱۰ صبح تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن) ❇️️ ذکر روز سه شنبه : یا ارحم الراحمین ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۹۰۳ مرتبه که موجب رسیدن به آرزوها میگردد . 💠 ️روز سه شنبه طبق روایات متعلق است به و و سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 🌸ززندگیتون شاد🌸 📚 منابع مطالب ما: 📔حلیة المتقین 🗓 مجموعه تقویم های نجومی معتبر 📖 مفاتیح الجنان 🗒تقویم جامع رضوی 📗 بحارالانوار و... 🌍 @kashkoolmazhabimehrab
💠وقایع روز اول محرم سال ۶۱ ق💠 ✍ امام حسين علیه‌السلام پس از دريافت نامه‌هاي فراوان از اهالي كوفه، مبني بر بيعت با امام، نماینده خود، مسلم بن عقيل(ع) را به کوفه فرستاد. مسلم(ع) پس از اطمينان از صداقت كوفيان، نامه‌اي براي امام حسين(ع) نوشت و آن حضرت را به كوفه دعوت كرد. ✅ امام حسين(ع) در روز هشتم ذي الحجه سال 60 قمري به همراه خانواده، و ياران خود عازم كوفه شد. اما در بين راه در توقفگاه زرود، خبر شكست قيام شيعيان كوفه و شهادت مظلومانه مسلم بن عقيل(ع) بدست مزدوران عبيدالله بن زياد را دريافت كرد. ✅ حر بن يزيد از سوي حصين بن نمير مأموريت داشت كه مانع ورود امام به كوفه گردد. در توقفگاه عذيب نامه‌اي از عمر بن سعد فرمانده نظامي سپاه عبيدالله بن زياد بدست حر بن يزيد رسيد و او را مأمور كرد كه بر امام حسين(ع) سخت گيرد و او را از بياباني خشك و فاقد آب و آباداني گذر دهد. ✅ حر بن يزيد بر امام حسين(ع) سخت گرفت و او را به سرزميني غيرآباد وارد و مجبور به توقف نمود. امام حسين(ع) ناچار به توقف در این سرزمین شد و فرمودند: نام اين مكان چيست؟ گفتند: كربلا. امام حسين(ع) همين كه نام كربلا را شنيد، گفت: 🌹 اَللّهُمَّ اِنّي اَعوذُ بكَ مِنَ الكَربِ و البَلاءِ. سپس فرمود: اين جا، مكان كرب و بلا و محل محنت است، پس فرود آييد كه منزل و خيمه‌گاه ما اين جا است. اين زمين، محل ريختن خون ما است و در اين مكان، قبرهاي ما واقع مي‌گردد. اين‌ها را جدم محمد مصطفي صلی الله علیه و آله به من خبر داده است. --------------------------------- پی نوشت: الارشاد، ص 416؛ منتهی الآمال، ج 1، ص 320؛ الفتوح (ابن اعثم كوفي)، ص 871 🌍 @kashkoolmazhabimehrab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کشکول مذهبی محراب
⏪ تفسیر سوره ی یس، آیه 34 ☀️ وَجَعَلْنَا فِیهَا جَنَّاتٍ مِّن نَّخِیلٍ وَأَعْنَابٍ وَفَجَّرْنَا فِی
⏪ تفسیر سوره ی یس، آیه ی 35 ☀️ لِیَأْکُلُواْ مِن ثَمَرِهِ وَمَا عَمِلَتْهُ أَیْدِیهِمْ أَفَلَا یَشْکُرُونَ. 🌟 تا از میوه ی آن و آن چه دستانشان به عمل آورده است، بخورند، پس چرا سپاسگزاری نمی کنند. 💠پیام ها💠 ✅ 1- وظیفه انسان در برابر نعمتها، معرفت و شکر است. (خداوند زمین مرده را زنده می کند و گیاهان و میوه ها را در دسترس قرار می دهد تا انسان بخورد و شکر کند.) «لیأکلوا من ثمره... أفلا یشکرون» ✅ 2- تولید فرآورده های مختلف از میوه ها، مورد پذیرش قرآن است. «و ما عملته ایدیهم» ✅ 3- بیان نعمتها، سبب ایجاد روح شکرگزاری در انسان است. «أفلا یشکرون». 📚 تفسیر نور/ جلد 7 🌍 @kashkoolmazhabimehrab
کشکول مذهبی محراب
🍃 🍃🍃 🍃🌻🍃 🍃🌻🌻🍃 🍃🌻🌻🌻🍃 ❣بِــــسْمِ اللہِ الرَّحـــمانِ الرَّحــــیم❣ ✨ #قـدیـــــــس✨ #قسمت_بیست_و
🎈 🎈🎈 🎈🎊🎈 🎈🎊🎊🎈 🎈🎊🎊🎊🎈 ❣بِــــسْمِ اللہِ الرَّحـــمانِ الرَّحــــیم❣ ✨ نویســـنده: گوشے را قطع ڪرد. احساس خوبے بہ او دست داد. ڪتاب روے میزش باز بود. عینڪش را برداشت و قبل از آن ڪہ آن را بہ چشمش بزند، بہ ساعت دیوارے نگاه ڪرد. نیم تنہ اش را بہ طرف میز خم ڪرد و شروع ڪرد بہ مطالعہ: خانہ اے ڪہ در آن سڪونت دارم، فراخ است و دل گشا؛ خانه اے قدیمے بہ سبڪ منازل ، شاید بازمانده از سران رومے ساڪن در شام ڪہ با حملہ ے اعراب، شهر را ترڪ ڪرده و گریختہ بودند. غلامان و حرف شنویے دارم. بہ محمد و عبدالله هر یڪ پنج اتاق و مطبخ و پذیرایے داده ام تا با عروسان و نوه هایم در ڪنار هم باشیم. اوضاع بر وفق مراد پیش مے رود. معاویہ نگران حملہ ے قریب الوقوع علــے است.!! مےترسد در نیمہ شبے یاران علــے وارد ڪاخش شوند و ڪارش را بسازند. به او گفتم: علـــــــــــــــــــے مرد زدن از پشــت نیست، بہ خانہ اے تعرض نمے کند ڪہ در آن اهل خانواده اے خوابیده باشند. علــے اگر مرد بود، پیش از این بہ شام حمله ور مے شد و از روے جنازه هاے شامیان عبور مےڪرد. علت تأخیر او در حملہ بہ شام، متقاعد ساختن معاویہ بہ بیعت و ترڪ مخاصمہ است. علــے نیڪ مے داند ڪہ قدرت طلبے و اطاعت ناپذیرے معاویه، حاصلے جز ڪشتار مردم و در صفوف مسلمانان نخواهد داشت. معاویہ را وقتے دیدم، حال چندان خوشے نداشت. عبوس بود و عصبے. فڪر ڪردم بہ خاطر قتل جوان معترض شامے است. کلامم را با چند مزاح و لطیفہ آمیختم، با تمجید از سخنرانے اش در مسجد ادامہ دادم، اما گفتم: ماندگار با مردم دارے سازگار نیست. حاڪمان ، مردم را جز گوسفند و میش نمے پندارند ڪہ باید از شیر آن ها نوشید و گوشتشان را قوت جسم و جان قرار داد. چوپان خوب، چوپانے است ڪہ نخست گوسفند را پروار کند، سپس او را ذبح نماید. از سویی، مےتواند سال ها بر مسند قدرت تڪیہ زند ڪہ شیوه هاے برخورد با مردم را نیڪ بداند. شمشیر و زور و ایجاد رعب و وحشت در دل مردم، شیوه اے است ڪہ بسیاری از حاڪمان از آن پیروے ڪرده اند و مےڪنند. اما این شیوه چندان دوام نمےآورد، بالاخره روزے خواهد رسید ڪہ مردم قیام ڪنند و در آن روز، حتے قادر نخواهے بود سربازان خود را بہ جنگ آن ها بفرستے؛ زیرا تو، خود این مردمند. حاڪمے ڪہ بہ دوام قدرت و حڪومت خود فڪر مےڪند بہ مردم را چاشنے و هایے مےڪند، ڪہ لازمہ ے هر حڪومتے است. مردم را فقط با و تدبیر مےتوان کرد. مردم طرفدار رسول الله و دینند، پس تو نیز چون آنان خود را خواه نشان بده و در مجالس و مراسم مذهبی شان حاضر شو. خود_را_فداے_آن_ها_خواهند_ڪرد. علماے دینے و امامان جماعت دیندار را مےتوان بسیار خرید. آن ها بہ دنبال ڪاخ و پست و مقام هاے بالا نیستند؛ مبادا بہ آن ها پست هاے دولتے دهے ڪہ در آن صورت هیچ خدایے را بنده نیستند. آن ها را با ے بهشت، با تمجید و تشویق و با صلہ اے نہ چندان زیاد، مےتوان خرید. باید بہ مردم بدهے تا حرف هایشان را بزنند. در این صورت است ڪہ مےتوانے دوست و دشمنانت را باز شناسے. حاڪمے ڪہ نداند چہ تعداد با او دوست و چہ تعداد با او دشمنند هرگز نخواهد توانست حڪومت خود را دوام بخشد. ڪار تو با آن جوان معترض ڪار شایستہ ے یڪ حاڪم با نبود. ادامه دارد .... 🌍 @kashkoolmazhabimehrab
🎈 🎈🎈 🎈🎊🎈 🎈🎊🎊🎈 🎈🎊🎊🎊🎈 ❣بِــــسْمِ اللہِ الرَّحـــمانِ الرَّحــــیم❣ ✨ نویســـنده: مردم در صورت از حاڪم، در پشت پرده ے نفاق و ظاهر فریبے بیان مےشوند، و هیچ مہلڪ تر از این نیست ڪہ مردم در ظاهر دوست و در باطن دشمن حاڪم باشند. تو مےتوانستے با آن جوان معترض و گستاخ، کارے نداشتہ باشے، حتے بہ روے او لبخند بزنے و دلجویے اش ڪنے. اما بعد، ترتیبے بدهے مأمورانت دور از مردم، او را دستگیر و بہ قتل برسانند. لازم نیست براے خفہ ڪردن صداے مخالفان، همان لحظہ و آشڪارا اقدام ڪنے. ڪافے است ڪمے صبور باشے و اجازه بدهے صداها برخیزد، سپس تصمیم بگیرے با آن صدا چہ ڪنے. تو... معاویہ ڪہ در طول سخنانم ڪم حوصلہ و تا حدودے ڪلافہ نگاهم مےڪرد، حرفم را برید و پرسید: آیا علــــــــــــــــے هم از همین اے ڪہ مےگویے بہره جستہ ڪہ همہ ے مردم ڪوفــہ مدینــہ و مڪــہ و سایر بلاد اسلامے با او بیعت ڪرده اند؟ پاسخ دادم: خیر! شیوه علــے در حڪومت دارے، شیوه ے دیگرے است ڪہ هرگز بہ او نیست. او مردم را صاحب حق مےداند. روش او همان روش است. علــے پیرو مردمان و توده هاے زیرین جامعہ است. بہ ثروتمندان و اغنیا روے خوش نشان نمےدهد و در سفره ٻ آنان طعام نمےخورد. علــے روابطش را با مردم، براساس اصول دینے اش تنظیم ڪرده و هرگز بہ فڪر بقاے قدرت و حڪومت خود نیست. شنیدم ڪہ وقتے محمد بن ابی بڪر را بہ فرماندارے مصر برگزید، در حڪمے بہ او نوشت: با مردم، فروتــن، نــرم خو و مہربان باش. گشــاده رو و خنــدان باش تا بزرگان در ستمڪارے تـو طمــع نڪنند و ناتــوان ها در تو مأيوس نگردند. اما در واقع مردم بہ فڪر منافع خویشند؛ رابطہ شان با حڪومت بر همین اساس و پایہ تنظیم شده است. ڪافے است حڪومت، هایشان را سیر ڪند تا مردم پیرو آن حڪومت شوند این ڪہ مےگویند مردم مانند اند، سخن درستے است؛ . چموشترین قوچ ها را ميتوان با مشتے علوفہ رام ڪرد تا شاخ هایشان فقط تزیینے بر سرهایشان باشد... پس معاویہ! راه نگہدارے را بیاموز ڪارگزارانت را از دوستان و اقوامت قرار بده؛ البتہ این راهے است ڪہ شما بنےامیه آن را پیموده اید. عثمان از این نظر با رسول خدا و دو خلیفہ پس از او متفاوت بود؛ او همہ ے بستگان خود را در رأس امور حڪومتے قرار داد و تو البته استاد بے بدیل این روش هستے معاویہ عمامہ اش را از سر برداشت، آن را روے زانویش گذاشت و گفت: از علــے گفتے؛ بگذار سخنانے از او بر زبان آورم تا بگویے وصف حال تو ڪدام یڪ از آنان است. علــے مےگوید مردم ؛ گروهے اگر دست بہ فساد نمےزنند، براے این است ڪہ روحشان ناتوان و شمشیرشان ڪند است و امڪانات مالے در اختیار ندارند و گروه دیگر، آنانند ڪہ شمشیر ڪشیده و شر و فسادشان را آشڪار ڪرده اند، لشڪرهاے پیاده ے خود را گرد آورده و آمادهے ڪشتار دیگرانند، دین را براے بہ دست آوردن مال دنیا، تباه ساختہ اند ڪہ رئیس و فرماندهے گروهے شوند یا بہ منبرے رفتہ و خطبہ بخوانند. چہ بد ڪہ را بہاے جان خود بدانے و با آنچہ در نزد خداست، معاوضہ نمایے. گروه دیگر با اعمال آخرت، دنیا را مےطلبند و با اعمال دنیا در پے ڪسب مقام هاے معنوے آخرت نیستند، خود را ڪوچڪ و متواضع جلوه مے دهند، گام ها را ریاڪارانہ و ڪوتاه بر مے دارند، دامن خود را جمع ڪرده خود را همانند مؤمنان واقعے مے آرایند و پوشش الہے را در سایہ ے نفاق و دورویے و دنیاطلبے خود قرار مے دهند. برخے دیگر ڪہ با و ذلت و فقدان امڪانات، از بہ دست آوردن قدرت محروم مانده اند و خود را بہ زیور قناعت آراستہ و لباس زاهدان را پوشیده اند. اینان هرگز از زاهدان راستین نبوده اند. ادامـــہ دارد ... 🌍 @kashkoolmazhabimehrab
پروفایل کده(1).apk
4.58M
📸 عکسای مناسبتی با کیفیت و کاملا رایگان 🔆نذر فرهنگی یعنی ارسال این برنامه به دیگران! 🌍 @kashkoolmazhabimehrab