eitaa logo
کشکول زندگی
754 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
2.2هزار ویدیو
7 فایل
🦋کشول زندگی ¦ محفل خانواده‌های دوست‌داشتنی 🌼خندوانه و خوشبختی 📖پندانه و نکات تربیتی 💗عاشقانه و روابط خانوادگی 🏠همسرانه و ترفندخانه‌داری 💡تلنگرانه و موفقيت در زندگی 👤مدیر @bahar_bavar 🔰کانون @fowj_media 📢تبلیغ @rowshanan_ir 🌐سایت fowjmedia.com
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽❣ ❣﷽ جانم فدای نام تو يا صاحب‌ الزمان قـربان آن مقام تو يا صاحب‌ الزمان جان ميدهم بخاطر يک‌لحظه‌ديدنت دل‌عاشقِ سلامِ تو يا صاحب‌ الزمان 【السّلام ؏َــلیکَ یــآصــآحب الزمـــ‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌❀ــآن】 فرج‌حضرت‌مولاصلوات🌹 اللﮩـم‌عجـل‌لولیـڪ‌الفـرجــــ عجل‌الله 🆔️ @kashkul_zendegi
۸ دی ۱۴۰۳
💠 مولا علیه السلام: ✍ در يك روز، نگران يك سال نباش؛ كه غم هر روز، برای آن روز کافی است. اگر يك سال از عمرت مانده باشد، خداوند عزّوجلّ از پس هر روز، روزىِ تازه ‏ات را خواهد داد، و اگر يك سال از عمرت نمانده باشد. پس چرا غم و اندوهِ زمانى را مى‏خورى كه از آنِ تو نيست؟! 📗 ۳۷۹ 🆔️ @kashkul_zendegi
۸ دی ۱۴۰۳
💞 آقا و خانوم عزیز انقدر سخت‌گیری نکن که همسرت پنهان‌کار بشه 😢 ❣اگر میخوای همسرت عاشقت باشه انقد سخت گیری نکنین که ازتون پنهون کاری کنن....! 👈 یه همسر با سیاست یه جوری برخورد میکنه که همسرش خیال پنهون کاری یا دروغ رو اصلا نمیکنه، چون میدونه با گفتن اتفاقات و تصمیماتش نه سرزنش میشنوه و نه مقایسه و نه غُر ... ❣رمزش هم اینه که زیادی سختگیری نکنین ،با سخت گیری زیاد ، همسرها حس زیر دست شدن و مورد کنترل بودن میکنن که ازش متنفرن. 🆔️ @kashkul_zendegi
۸ دی ۱۴۰۳
🌱‏وقتی نفس گرفته، دلم در هوایتان ‏یعنی منم که زنده‌ام از اشک‌هایتان... 🌱‏داوود من! دوباره بخوان تا که عالمی ‏ایمان بیاورد به طنینِ صدایتان... 🌱یک روز عاشقانه تو از راه می‌رسی ‏آن روز واجب است بمیرم برایتان... 🆔️ @kashkul_zendegi
۱۰ دی ۱۴۰۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⁉️ راه رسیدن به 💠 اگر می‌خواهید قلبتان به فهم و بصیرتِ لازم برسد... 📌 حجت‌ الاسلام و المسلمین دسمی 🆔️ @kashkul_zendegi
۱۰ دی ۱۴۰۳
🍁درد فراق، ساده مداوا نمی شود باید به هم رسید،وَ اِلّا نمی شود... 🍁از شنبه بسته ایم به جمعه دخیل اشک تا تو نیایی این گره ها وا نمی شود... 🍁هر شب به این امید که یک آن ببینمت کوچه به کوچه می دَوَم اما نمی شود... 🆔️ @kashkul_zendegi
۱۱ دی ۱۴۰۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این خانم خارجی چقدر قشنگ با مثال بچه هایش رو با خدا آشنا میکنه😍 🔻آفرین به والدینی که به اندازه عقل فرزندانشان باهاشون حرف میزنند 🔻اما یک نکته ظریف دیگه هم وجود دارد و اون اینه که اگه همین مثال رو یه خانوم محجبه برای دخترش در مورد گفته بود کلی مسخره می‌شد ولی چون اینا خارجین و ما هم برای یه خارجی کف و خون بالا میاریم خیلی هم نایس و گوگولیه مثالش 🆔️ @kashkul_zendegi
۱۱ دی ۱۴۰۳
5.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♨️ بدبخت‌ تر از بچه‌ هایی کــه در ناز و نعمت پـرورش پیدا می‌کنند در دنیا کسی نیست! 👈قابل توجه والدینی که میگن: «من خـودم در سختی بزرگ شدم نمی‌خواهم فرزندم سختی ببینه.» 🔹اگر به فرزندتان علاقه دارید و نگرانش هستین حتما گوش کنید 🆔️ @kashkul_zendegi
۱۱ دی ۱۴۰۳
🍂به تمنای طلوع تو جهان چشم به راه به امید قدمت کون و مکان چشم به راه... 🍂سال‌ها می‌رود و حرف دل من این است تا به کی صبر کنم؟ تا چه زمان چشم به راه؟ 🆔️ @kashkul_zendegi
۱۲ دی
❣ 🔅 السّلام علیکَ ایُّها المقدَّمُ المأمول... 🌱 سلام بر تو ای مولایی که آرزوی آمدنت بهترین آرزوهاست و آرزومندان و منتظرانت، برترین مردم تاریخ... 🌱 سلام بر تو و بر روز آمدنت... 📚زیارت آل یاسین_مفاتیح الجنان اللهــم‌عجـل‌لـولیک‌الفــرج عجل‌الله مبارک🌸 🆔️ @kashkul_zendegi
۱۳ دی
به نام خدای مهربان به مناسبت اولین سالگرد شهدای «حادثه‌ی تروریستی» کرمان در مراسم سردار دل‌ها 💔سهم مادری💔 ✍ قصه‌ی مادر که تمام شد، فرشته‌ی خواب چشمان کودک را بست و او را در آغوش کشید. مادر حلقه مویی را از پیشانی دختر کنار زد. سپس گونه‌ی او را بوسید و کنارش به خواب رفت. 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 فرشته‌ی گل‌ها با طبقی از شکوفه‌های صورتی از آسمان پایین آمد. کنار مادر نشست و کودک را روی طبق گذاشت. موهای او پر از شکوفه شد و در خواب خندید. فرشته خواست برود که مادر دامن او را گرفت و گفت: «کودکم را کجا می‌بری؟» فرشته بوسه‌ای بر دستان خسته‌ی مادر زد، سپس خندید و گفت: «بهشت» مادر: «بگذار بیشتر بماند. فقط دو سال برای من بود. تاب دوری ندارم.» فرشته: «باشد؛ یک شب دیگر هم برای تو» مادر: «همه‌اش را می‌بری؟ با آغوش خالی چه کنم؟» فرشته: «اصلا بیا تقسیم کنیم. تو بگو!» مادر: «خنده‌هایش» فرشته: «باشد برای فرشته‌ی لبخند» مادر: «لطافت گونه‌اش» فرشته: «آن‌هم برای فرشته‌ی محبت» مادر: «قد و قامتش چه؟» فرشته: «بسپار به قاب روی دیوار» مادر: «جامه و گوشواره‌اش» فرشته: «این یکی باشد برای تو» مادر: «حلقه‌های مویش» فرشته: «یک روز دیگربرای تو‌، بعد بسپارش به خاک» مادر: «بگو زلالی چشمانش از آن که باشد؟» فرشته: «دل در آن بشوی و بعد آن را هم بسپار به فرشته‌ی صداقت» مادر سوخت... چشمانش بارید... زیر لب گفت: «با دل عاشقم چه کنم؟» فرشته: «در سینه نگهدار تا به وصالش درآیی.» مادر راضی شد. فردای آن شب باز فرشته آمد. اشک بر گونه‌ی مادر لغزید. دامن فرشته را گرفت و گفت: « مرا نمی‌بری؟» فرشته گفت: « اندکی صبر کن! شاید فرشته‌ای دیگر در راه باشد.» سپس کودک را به آسمان برد. 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 چند شکوفه از طبق ریخت. دستان مادر پر از شکوفه‌ی صورتی شد. آن‌ها را جای خالی کودک پاشید و سهمش را مرور کرد؛ همه را داده‌بود. مانده بود: مشتی لباس و جفتی گوشواره‌ عکسی بر سینه‌ی دیوار یک دفتر پر از خاطره و یک دل عاشق ❤ به فکر فرو رفت، بعد از عروج «سردار»، از خدا پسری خواست برای ادامه‌ی راه سردار؛ اما ...دختر شد. زیر لب گفت: «دخترم فدای راه سردار». باز کنار بستر نشست. به کودکش غبطه خورد. در خیالش از زلالی چشمان کودک جامی برگرفت و دل عاشقش را در آن شست. سپس آن را میان شکوفه‌ها رها کرد. بعد به آسمان چشم دوخت و منتظر ماند. فرشته‌ای دیگر در راه بود... ✍ ملیحه طهماسبی 🆔️ @kashkul_zendegi
۱۳ دی