•° | sh.Rabbani:
بسم رب الحسیـن«علیه السلام»
شنیده ای می گویند؛
علی اکبرِ حسین «علیه السلام» با آن هیبت حیدری اش پیکرش را ؛
اربا اربا کرده اند؟
میدانی اربا اربا به چه معناست؟؟؟
اربا اربا یعنی ؛
ذره ذره شدن ، تکه تکه شدن....
خدایا !
مگر چه کردند با أشــْبـَــهُ الـنّٰاسـِ خـَلْقاً وَ خُــلْقاً وَ مـَنـْطِقاً بِـرَسوُلِکـــ ،
که حسین فاطمه «سلام الله علیها» عبایش را کفنِ جوانش قرار داد؟.....
مگر چه کردند با شبه پیامبرت ؛
که یاران،
گمان کردند پدر بر روی پیکر پسر جان داده است؟
خدای من!
چه کردند با حضرت علی اکبر«علیه السلام»که امام پس از شهادتش فرمودند:
پس از تو خاک بر سر دنیا....
ای کاش جوانیِ ما در راه حسینی شدن سپری شود ،نه در مسیر غرقِ گناه شدن....
به قلم🖋: sh.g
#صلوات
🖤°
⬛⬛⬛⬛⬛⬛⬛
*سلام بر او که در عزای جدش حسین، خون می گرید*
ای داغداراصلی این روضه ها بیا
صاحب عزای ماتم کرب و بلا بیا
تنها امید خلق جهان یابن فاطمه
ای منتهای آرزوی اولیاء بیا
بالا گرفته ایم برایت دو دست را
ای مرد مستجاب قنوت و دعا بیا
فهمیده ایم با همه دنیا غریبه ای
دیگر به جان مادرت ای آشنا بیا
از هیچکس به جز تو نداریم انتظار
بر دستهای توست فقط چشم ما بیا
هفته به هفته می گذرد با خیال تو
پس لا اقل به حرمت خون خدا بیا
بیش از هزار سال تو خون گریه کرده ای
ای خون جگر ز قامت زینب بیا
عرض ارادت کم ما را قبول کن
امسال هم محرم ما را قبول کن
اللهـم_عجـل_لولیـک_الفـرج
آجرک الله یا صاحب زمان (عج)
⬛⬛⬛⬛⬛⬛⬛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام آقا 💚🙏
آرزوی دیدنت
رویای صبح جمعه مان
کی می آیی یابن الزهرا 💚
حجت و صاحب زمان💚
اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلِیکَ الْفَرَج🙏
#یا_مهدی_ادرکنی💚🙏
#آدینه_تون_مهدوی 💚
🏴🏳🏴🏳🏴🏳🏴🏳🏴🏳🏴🏳🏴
سلام به همگی
عزاداری هاتون قبول باشه
امشب شب تاسوعات
ان شاء الله برای شفای همه ی مریض ها و برطرف شدن هم و ناراحتی از همه ی اعضا، علی الخصوص به نیت برطرف شدن غم و ناراحتی از یک خانواده و ان شاء الله به نیت اینکه خبر سلامتی فرزندشون بهشون برسه
این ذکر شریف توسل به حضرت ابوالفضل العباس
را قرائت کنید.
" یا كاشِفَ الْكَرْبِ عَنْ وَجْهِ الْحُسَیْنِ اِكْشِفْ كَرْبى بِحَقِ اَخْیكَ الْحُسَیْنِ "
☀️ #دختران_آفتاب ☀️
🔸قسمت٣١
بالاخره تصميمش را گرفت. حرف زد:
- حرف هايت رو زدي؟ درد دل هايت رو كردي؟ اميدوارم دلت خالي شده باشه!
سميه دوباره به سرعت سرش را بلند كرد:
- نه فاطمه! نه! من نمي خواستم فقط درد دل كنم يا عقدههاي دلم را خالي كنم. اگر چه مدتها بود به دنبال فرصتي براي اين كار بودم. ولي من ميخواستم دست كم تو بفهمي من چي ميگم! تو درك كني من چي ميخوام يا چرا ميخوام. ميخواستم تو، عاطفه يا اين مريم خانم بفهمين اين بغضي كه گلوم رو گرفته و نمي ذاره درست حرف بزنم يا نفس بكشم چيه؟! من اگر اين حرفها رو به تو نتونم بزنم، به كي بايد بگم؟!
- من حرفهاي تو رو ميفهمم، درد و غصه ات رو هم درك ميكنم. ولي تو هم سعي كن حرف و درد و دغدغه بقيه رو بفهمي. سعي كن كمي هم به اونها حق بدي.
- يعني به اونها حق بدم كه اعتقاداتم رو زير سوال ببرن؟!
- دوره، دوره فكر و انديشه است.
- و دوره گم شدن ايمان و اعتقاداتها لا به لاي مباحث شرك آميز و شبه پراكني ها.
- ولي اصول دين تحقيقيه!
- من انتخابم رو كردم. ديگه احتياج به تحقيق ندارم.
- اونها كه انتخاب نكردن چي؟
- تحقيق كنن اما شك و شبه ايجاد نكنن، اون هم در اعتقادات اصول دين.
- مگه شك گذرگاه يقين نيست؟!
- ولي گذرگاهي كه يه طرفش رو به پرتگاهه و هيچ عقل سليمي عمداً از چنين گذرگاهي عبور نمي كنه.
فاطمه نفس عميقي كشيد و رفت طرف پنجره.
- كسي كه با سوال به حقانيت عقيده اي برسه در ايمانش راسخ تره يا كسي كه اون رو به شكل ارثي پذيرفته؟ آيا هر كسي چنين سوالهايي داره، منظورش شبه پراكني ست؟ خود تو واقعاً از اين سوالها نداشتي؟
- چرا داشتم. ولي سعي كردم براي پيدا كردن جوابشون به اهلش و متخصصش مراجعه كنم. نه كساني كه مثل خود من غرق در شك و شبهه اند.
- و اگر چنين كسي رو گير نياوردي؟!
- اون سوال يا شك رو تو دل خودم نگه ميدارم. نه اين كه منتقلش كنم به كسان ديگه.
- بي جواب گذاشتن اين سوالها باعث رفعشون شده يا اونها رو بيشتر كرده؟
سميه رفت عقب و تكيه داد به ديوار:
- كسي كه بخواد بهانه بگيره، راهش رو پيدا ميكنه. مرتب با همه چيز و همه كس مخالفت ميكنه. براي همين هم مرتب به دنبال نظريات مخالف ميره.
فاطمه هنوز پشتش به سميه بود.
- خب مگه بده دختري پر مطالعه باشه؟ مگه بده چنين دختري بخواد حرفهاي مخالفين رو ياد بگيره تا به وسيله
اونها بتونه بهتر بهونه بگيره چي؟ باز هم بد نيست؟!
فاطمه با تعجب به سمت سميه برگشت. نگاهش ديگر آرام نبود.
- تو واقعاً فكر ميكني بچههاي ما چنين آدمهايي باشن؟ تو فكر ميكني هر كسي
سوالي داره قصدش شبهه پراكنيه؟!
ابروهاي فاطمه به هم نزديك شده بود و پيشاني اش را چين داده بود. نگاهش هيبت خاصي به او داده بود. شايد به همين دليل بود كه سميه ديگر بيش از اين نگاه فاطمه را طاقت نياورد. سرش را پايين انداخت؛ انگار بخواهد از چنگال نگاه فاطمه فرار كند. ولي هيبت نگاه فاطمه هنوز هم روي سميه چمبره زده بود. سميه چاره اي نداشت. بالاخره بايد حرفي ميزد. شايد راهي باز شود.
- به هر جهت، من به دلايل مختلف ترجيح ميدم با كساني همنشين باشم كه صد درصد از لحاظ اعتقادي مورد تاييد باشن.
بدتر شد. اين را از نگاه و لحن ناراحت فاطمه فهميدم.
- مورد تاييد كي؟ تو؟ مگه ما كي هستيم؟ حضرت زهرا؟! فكر ميكني چون كمي رومون رو محكم تر ميگيريم يا نمازمون رو اول وقت ميخونيم يا شبهاي جمعه دعاي كميلمون ترك نمي شه، حق داريم خودمون رو بالاتر از بقيه بدونيم؟ اصلاً هم حواسمون نيست كه افتاده ايم تو دام عجب و غرور!
سميه سرش را بلند كرد. با تعجب و وحشت:
- عجب و غرور؟!
- بله! همين كه خودمون رو بالاتر از اطرافيانمون بدونيم! اين كه توجهي به نقصها و اشتباهات خودمون نداشته باشيم، اين كه هيچ توجهي به امتيازات و خوبيهاي اطرافيانمون نداشته باشيم.
ادامه دارد....
•┈┈••✾•☀️•✾••┈┈•
رمانهای عاشقـــــ مذهبی ــانه
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
☀️ #دختران_آفتاب ☀️
🔸قسمت٣٢
اينها همه اش ميشه عُجب و غرور ديگه!
تا حالا فكر نكرده بودم فاطمه هم ميتواند عصباني شود. توي اين يك روز آشنايي اصلاً تصور نكرده بودم فاطمه هم ميتواند از چيزي اين قدر ناراحت شود! ولي چيزي كه اصلاً باورم نمي شد اين بود كه فاطمه وقتي كه عصباني است هم اين قدر دلنشين باشد؛ درست مثل بقيه وقتها كه ميخنديد. عصبانيت و ناراحتي اش مثل حنظلي بود كه به عسل آميخته بود؛ هم تلخ بود و هم شيرين. هيبتش آدم را ميترساند و نگاهش به دل مينشست. انگار به خاطر ناراحتي صاحب چشمها از تو عذرخواهي ميكرد و شايد همين بود كه بيشتر شرمنده ات ميكرد. شايد سميه هم شرمنده شده بود كه سرش را پايين انداخته بود. ولي فاطمه ديگر چرا؟ او چرا سرش را پايين انداخته بود؟ هر دو ساكت بودند. نه! هر چهار نفر ساكت بوديم و اين بيشتر تعجب مرا برانگيخت. چطور است كه از اول تا به حال عاطفه حرفي نزده؟! انگار به گونه اي از دخالت در ارتباط سميه و فاطمه پرهيز ميكرد. شايد ارتباط آنها به گونه اي بود كه عاطفه در آن راهي نداشت! او هم فقط نگاه ميكرد. مثل من! بي هيچ دخالتي. تنها قهرمانان اين صحنه چهار نفره، فاطمه و سميه بودند. منتظر بودم تا عاطفه چيزي بگويد. دست كم براي شكستن اين سكوت دلخراش! هر چيزي كه بتواند فرياد شرمندگي فاطمه و سميه را كه در سكوت جاري بود، قطع كند. ولي عاطفه چيزي نگفت. شايد او اين فرياد
را نمي شنيد. شايد هم ترجيح ميداد يكي از آن دو براي شكستن اين سكوت، نه، اين فرياد پيشقدم شود. بالاخره اين فاطمه بود كه پيشقدم شد. از كنار پنجره بلند شد آمد جلوي سميه. دستش را جلو برد. انگشتش را گذاشت زير چانه ي سميه با كمي فشار چانه وصورت سميه را بالا كشيد. آنقدر كه چشمهاي سميه به موازات چشمان او قرار گرفت. از نيمرخ را هم ميديدم كه چشم هايش ميخندد. نگاهش آرام بخش بود. مثل هميشه! سميه هم نگاه در نگاه فاطمه آويخت. اشكش را با سر آستينش پاك كرد. خواست دستش را بياورد پايين كه فاطمه دستش را گرفت. كشاند به سمت زمين.
- بشين! اين طوري آرامتر ميتونيم صحبت كنيم.
هر دو نشستند. فاطمه اولين كسي بود كه سوال كرد:
- آخه اين چه معياري تو براي گزينش دوست انتخاب كردي؟!
- چه اشكالي دارد؟
- اولا غير از معصومين هيچ كس نيست كه از اشتباه و يا انحراف موصون باشه. پس بر فرض كسي موقع آشنايي با تو اعتقادش كامل باشه هيچ كسي تضمين نمي كنه كه منحرف نشه نمونههاي تاريخي زيادي هست مثل برصيصاي عابد كه خودت جريانش را ميداني
- اين فقط يك احتماله!
- ثانيا از كجا ميخواي تشخيص بدي كه ايمان و اعتقاد طرفت كامله؟ ثالثا اصلا مگه ايمان و اعتقاد خودت كامله؟
سميه سرش را بالا انداخت:
- نوچ! به همين دليل هم دنبال كسي ميگردم كه از خودم بالاتر باشد.
- ولي اگر اون هم مثل تو فكر كند و دنبال كسي بگرده كه از اون بالاتر باشه دليلي نداره كه بياد با تو دوست و هم نشين بشه. البته با اين فرض كه قبول كنيم كه اون كساني كه تو ازشون دوري ميكني از تو پايين تر باشن! در صورتي كه هيچ دليلي وجود نداره تو خودت رو از اونها برتر بدوني.
- ولي من كي خودم رو از اونها برتر دونستم؟
- همان وقت كه فكر كردي اينقدر كامل شدي كه ممكن ديگه هم نشيني با دوستهايت دلت را غبارآلود كنه.
- همه بحث من هم همينه اونها دوست من نيستند! يعني اصلا هيچ وجه مشتركي با هم نداريم.
فاطمه سرش را تكان داد به نشانه تاسف!
- چه وجه مشتركي بهتر از محبت و عشق به ولايت ائمه همين كه همه ما اومديم زيارت امام رضا بزرگترين وجه مشترك ماست
- دختري كه بين حرم امام رضا و مجلس عروسي فرق نذاره چي؟ كسي كه با ظاهري بياد زيارت كه تو كوچه و خيابون پسرها برگردند نگاهش كنند اون هم با نگاهاي كثيف و تنفر آور اون هم با ما از يك سنخه؟!
- فكر ميكني از ظاهر افراد ميشه به تمام خصوصيات باطني شون پي برد؟
- نه نمي شه! ولي دست كم ما ميتونيم با كساني كه از لحاظ ظاهري هم به ما شبيهن نشست و برخاست كنيم تا چيزي از آنها ياد بگيريم. از قديم هم گفتند كبوتر با كبوتر باز با باز فاطمه دستش را به سمت سميه تكان داد:
ادامه دارد....
•┈┈••✾•☀️•✾••┈┈•
رمانهای عاشقـــــ مذهبی ــانه
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
@
حالا که کشید بر سرت دست حسین(ع)
حالا که تو را هم به خودش بست حسین(ع)
در پاسخ پرسش نکیر و منکر
یک جمله بگووکیل من هست حسین(ع)
#دلتنگ_حرم
شبتون حسینی
🖤🖤🏴🏴🏴🏴🏴🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ارباب_حسین_علیہ_السلام❤️
گر شرط #حیاتِ
همہ عالم #آب است
#شرط همہ ی حیات
ما #اربـاب است
#اللﮩم_عجـل_لولیڪ_الفرج🍁
#سلام_اربابم✋🖤
🔸میدهم سوے امیرم یڪ سلام
صبح من آغاز شد با این ڪلام
🔸ڪار هر روز من از فرط فراق
یڪ سلام از راه دور از روے بام
🔸السّلام اے ساڪن ڪرب وبلا
من حرم خواهم همین و والسلام
شب #نهم_محرم
#حضرتعباس علیهالسلام
طرح از #پرواز
📚موضوع مرتبط:
#حضرت_ابوالفضل_علیه_السلام
#شهدا_و_امام_حسین_علیه_السلام
📆مناسبت مرتبط
#محرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ دفاع بی نظیر مداح معروف ((حسین عینی فرد)):
از امام حسین علیه السلام
🌱🌸
سر در گریبان
موی پریشان
چشمان گریان
با نسل ما دیوانه ها
بد کردی ای عشق.
#لاادرے📝
#ما_ملت_امام_حسینیم💚
امشب که شب عاشوراست.
صدقه توصیه شده ... بلکه علامه ی امینی فرمودند : قلب حضرت حجت ارواحناه فداه در فشار است.
تو گویی روضه ی مکشوف می خوانند. دیده اند و میبینند صحنه ها را و به جای اشک، خون گریه میکنند.
میتونید صداقاتتون رو برای اطعام حسینی هزینه کنید.
اجرتون با بی بی زینب🏴
•﷽
خداست که شما را از آن تاريکيها نجات می دهد (گاهي که او را به تضرع و زاري و از باطن قلب ميخوانيد) و از هر اندوهي ميرهاند، باز هم به او شرک ميآوريد!⚠️✨
🥀انعام آیه ۶۴✨
----------------------------------------
┄✦۞✦✺﷽✺✦۞✦┄
#حدیث_نور
✨امام حسین علیه السلام می فرمایند:
همانا من مرگ را جز سعادت نمی بینم و زندگی در کنار ظالمان را جز ننگ و عار نمی دانم.✨
بحار، ج 44، ص 192📚