eitaa logo
کانال خاطرات شهدایی.🌷🌷🌷
299 دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
2.3هزار ویدیو
57 فایل
شهدا را به خاک نسپارید به یاد بسپارید شهادت چشمه آب حیات است که شهید ازآن می نوشد و جاودانه می ماند با معرفی کردن کانال مارو دراین راه یاری کنید.....🌷🌷 https://eitaa.com/katrat👈ایدی کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
جزیره جایی است که بچه های زیر لب زمزمه می کنند: رويِ اين دستم تنش بر روي آن دستم سرش آه !!! بفرستم كدامش را براي مادرش؟!
🔻🔻🔻 🔴 پیکرش پس از ۱۶ سال سالم بود 🔺 ◽️ در جریان عملیات کربلای ۴ به اسارت دشمن درآمد. او با بدنی مجروح اسیر می‌شود و به‌ خاطر شدت جراحات او را در بیمارستان بستری می‌کنند. پس از چند روز در حالی‌که هنوز بدن محمدرضا از جراحت زخمی بود، او را به می‌برند. وضعیت جسمانی شهید شفیعی مناسب نبود و نیاز به عمل جراحی داشت ولی عراقی‌ها توجهی به سلامتی‌اش نداشتند. چند روزی که در اردوگاه بود درد زیادی کشید و در آخر از عوارض جراحت در غربت و تنهایی به رسید. ◽️در مدت ۱۱ روز از زمان اسارت تا شهادتش محمدرضا دست عراقی‌ها بود و بسیار شکنجه شد و درد کشید. ◽️صلیب سرخ که از شهادت محمدرضا آگاه می‌شود، مسئولان بعثی را موظف می‌کند برای او قبری در شهر در نظر بگیرند. ◽️پس از ۱۶ سال پیکر این رزمنده قمی تفحص می‌شود و به کشور می‌آید. اما نکته عجیب اینجا بود که پس از گذشت ۱۶ سال شهید شفیعی صحیح و سالم از خاک بیرون آمده بود. محمدرضا در تاریخ ۱۴دی ماه ۱۳۶۵ شهید شد و در تاریخ ۴مرداد ماه ۱۳۸۱پیکرش به کشور بازگشت. 🔺صدام گفته بود این جنازه نباید به این شکل به ایران برود. پیکر پاک را سه ماه در آفتاب گذاشتند تا شناسایی نشود، ولی جسد مانده بود. حتی روی جسد پودر مخصوص تخریب جسد ریختند که خاصیتش این بود که استخوان‌های جسد هم از بین می‌رفت ولی باز هم جسد سالم مانده بود. ◽️وقتی گروه جنازه محمدرضا را دریافت می‌کردند، سرهنگ عراقی که در آنجا حضور داشته گریه می‌کرده و گفته: ما چه افرادی را کشتیم! ◽️مادر شهید، مرحومه فاطمه نادری درباره سلامت پیکر پسرش می‌گوید: « دو فرق در سرش داشت و همیشه به او می‌گفتم محمدرضا تو دو تا می‌گیری. تا او را دیدم گفتم قربانت بروم تو یک زن هم نگرفتی. آنجا فرق سرش کاملاً مشخص و دندان‌های شکسته‌اش به‌خوبی قابل مشاهده بود. فقط کبود بود. دندان‌هایش به این دلیل شکسته بود که به او می‌گویند به ا(ره) فحش بده و او هم نمی‌دهد و به صدام فحش می‌دهد. گفته بود می‌دانم می‌شوم پس چرا به امام فحش بدهم که آنجا او را کتک می‌زنند و چند تا از دندان‌هایش می‌شکند. هم همانطور پاره بود. کفنش خونابه داشت.» ◽️مراسم باشکوهی برایش برگزار شد و همرزمش پیکر شهید را در قبر گذاشت. حاج حسین بعد‌ها به مادر شهید می‌گوید: «شما می‌دانید چرا بدن او سالم است؟» مادر شهید پاسخ می‌دهد: «از بس ایشان خوب و باخدا بود.» ولی حاج حسین حرف‌های مادر شهید را اینگونه کامل می‌کند: ◽️«راز سالم ماندن ایشان در چهار چیز است: هیچ وقت ایشان ترک نمی‌شد؛ مداومت بر داشت؛ دائماً با بود و اینکه هر وقت خوانده می‌شد، ما با اشکمان را پاک می‌کردیم ولی ایشان با دست اشک‌هایش را می‌گرفت و به بدنش می‌مالید و جالب اینکه وقتی برای ما آب می‌آوردند، ایشان آب را نمی‌خورد و آن را برای غسل نگه می‌داشت.» 🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 شـادی روح شهدا ➖🔝🍂اللّهمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج🍂🔝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨 💠امروز شنبه ۲۰ اردیبهشت ۹۹ در منطقه عملیاتی والفجرمقدماتی در روز میلاد امام حسن (ع) توسط گروههای شهدا کشف گردید.
~🕊 ^'💜'^ ⚘از بچه های گردان بود. همراه علی محمودوند. کاروان ۱۰۰۰ تایی شهدا رو عازم علیه السلام کرده بودند، مشکل اینجا بود عده ای بنا گذاشتند بر سر و صدا کردن به خاطر کم بودن ۱۳ تا از پیکر مقدس این شهدا. قول داد و گفت هرجوری شده من این ۱۳ تا شهید رو میارم! ⚘رفت و شروع کرد گریه و زاری بالای یکی از کانال ها. آخرش که داشت برمی گشت گفت: شهدا داریم کاروان می بریم مشهد الرضا علیه السلام. ۱۳ تا جا هم خالی داریم. هر کی میاد بسم الله ... ⚘اومد توی کانال، ۱۳ تا دست از زیر خاک زده بود بیرون ... ♥️🕊 ‌
‍خاطرات_شهدا🌷 💠ماجرای جالب تفحص شهدای گمنام 🍃🌹پنج را که مطمئن بودیم اند، انتخاب کردیم.😔😔 پیکرها را خوب گشته بودیم. هیچ هویتی به دست نیامده بود. 😭😭😭 🍃🌹قرار شد در بین شهدا، یک که سر در بدن نداشت😭😭😭😭😭😭 ، به نیابت از ارباب بی سر، اباعبدالله الحسین (علیه السلام) در تشییع و در ورودی دهلران دفن کنیم.😭😭😭 🍃🌹کفن ها آماده شد. همیشه این لحظه، سخت ترین لحظه برای بچه های است؛😔😔😔 شهدا یکی یکی می شدند. آخرین شهید، پیکر بی سر بود. 😭😭😭😭 🍃🌹✍😭سخت دلمان هوایی شده بود، شد😭😭😭 ، تکه پارچه ای از جیب لباس شهید به چشم بچه ها خورد. روی آن چیزی نوشته شده بود که به سختی خوانده می شد: « پزنده، اعزامی از اصفهان». 🍃🌹✍😭😭شهید به آغوش خانواده اش برگشت تا در روز در اصفهان تشییع شود و بی سر و سامان دیگری از قبیله ی حسین (علیه السلام) جایگزین او شد. 😭😭😭😭 🍃🌹 کسی چه می داند، شاید نام او که در روز تاسوعا در دهلران تشییع و به جای او دفن شد بوده است.
🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊 🌦🌈 از خیابان آرام آرام در حال گذر بودم!🤔 . 🌷اولین کوچه به نام شهید همت؛ محمد ابراهیم با صدایی آرام و لحنی دلنشین... نامم را صدا زد! گفت: توصیه ام بود! چه کردی؟... جوابی نداشتم؛ سر به زیر انداخته و گذشتم...😞 . 🌷دومین کوچه شهید عبدالحسین برونسی؛ پرچم سبز سلام الله علیها بر سر این کوچه حال و هوای عجیبی رقم زده بود! انگار همین جا بود... عبدالحسین آمد! صدایم زد! گفت: سفارشم توسل بود به حضرت زهرا و رعایت خدا... چه کردی؟ جوابی نداشتم و از 😓 از کوچه گذشتم... . به سومین کوچه رسیدم! 🌷شهید محمد حسین علم الهدی... به صدایی ملایم،اما محکم مرا خواند! گفت: و در کجای زندگی ات قرار دارد؟ چیزی نتوانستم جواب دهم! با چشمانی که گوشه اش نمناک شد! سر به گریبان؛ گذشتم... . به چهارمین کوچه! 🌷شهید عبدالحمید دیالمه... آقا وحید بر خلاف ظاهر جدی اش در تصاویر و عکس ها! بسیار مهربان و آرام دستم را گرفت؛ گفت: چقدر برای روشن کردن مردم! کردی؟! برای خودت چه کردی؟! برای دفاع از !؟! همچنان که دستانم در دستان شهید بود! از او جدا شدم و حرفی برای گفتن نداشتم...😓 . 🌷به پنجمین کوچه و شهید مصطفی چمران... صدای نجوا و شهید می آمد! صدای و ناله در درگاه پروردگار... حضورم را متوجه اش نکردم! شدم😓، از رابطه ام با پروردگار... از حال معنوی ام... گذشتم... . 🌷ششمین کوچه و شهید عباس بابایی... هیبت خاصی داشت... مشغول تدریس بود! مبارزه با ، نگهبانی ... کم آوردم...😭 گذشتم... . 🌷هفتمین کوچه انگار بود! بله؛ شهید ابراهیم هادی... انگار مرکز کنترل دل ها بود!! هم ! هم ! هم ! مراقب دل های دختران و پسرانی بود که در خطر لغزش و تهدیدشان می‌کرد! را دیدم... از کم کاری ام شرمنده شدم😞 و گذشتم... . 🌷هشتمین کوچه؛ رسیدم به شهید محمودوند... انگار پازوکی هم کنارش بود! پرونده های دوست داران شهدا را می‌کردند! آنها که اهل به وصیت شهدا بودند... شهید محمودوند پرونده شان را به شهید پازوکی می سپرد! برای ارسال نزد ... . پرونده های باقیمانده روی زمین! دیدم وساطت میکردند،برایشان... . اسم من هم بود! وساطت فایده نداشت... از تا ! فاصله زیاد بود...😭😭😭 . دیگر پاهایم رمق نداشت! افتادم... خودم دیدم که با چه کردم! تمام شد... . از کوچه پس کوچه های دنیا! بی شهدا، نمی توان گذشت... 🥀🕊 🥀🕊🥀🕊 🥀🕊