فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#احکام_نماز
✍گاهی اوقات دربین نماز بچه میاد و مهر رو برمیداره یا مهر گم میشه، حالا تکلیف ما در حین نماز چیه؟
🔰پاسخ را در این ویدیو #ببینید
کلیدبهشت🗝🏰
eitaa.com/joinchat/1912799280C98470c8f19
52.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ 🎬 #استاد_شجاعی
#حرف_خاص
♨️ از نماز لذت نمیبرم!!!
صحنهی نماز یک صحنهی ملاقات خیالی نیست!
صحنهای است کاملاً حقیقی با حضورِ کسانی که امروز چشمانت نمیبیند...
در این صحنه، و در بین این مهمانان، کسانی مقربترند، که در #رکوع ، موفقترند.
✖️ این جملات نمیتوانند انتقالدهندهی مفاهیمی مثل "مهمانان صحنهی نماز"، و یا "نمازگزار موفق در رکوع" باشند ...
👈 ویدئوی بالا را بنوشید و تمارین رکوع نماز را آرام آرام آغاز کنید.
کلیدبهشت🗝🏰
eitaa.com/joinchat/1912799280C98470c8f19
💗#هفت_شهر_عشق💗
💗#قسمت_بیست_و_چهارم💗
نيمه هاى شبِ است. صحراى كربلا در سكوت است و لشكر كوفه در خواب هستند.
آنجا را نگاه كن! سه نفر به اين طرف مى آيند. خدايا، آنها چه كسانى هستند؟
او وَهَب است كه همراه همسر و مادر خود به سوى كربلا مى آيد.
آيا مى دانى اين سه نفر، مسيحى هستند؟ زمانى كه يك صحرا مسلمان جمع شده اند تا امام حسين(ع) را بكشند، اين سه مسيحى به كجا مى روند؟
همسفرم! عشق، مسيحى و مسلمان نمى شناسد. اگر عاشق آزادگى باشى، نمى توانى عاشق امام حسين(ع) نباشى.
آنها كه به خون امام حسين(ع) تشنه اند همه اسير دنيا هستند، پس آزاد نيستند. آنها كه آزاده اند و دل به دنيا نبسته اند به امام حسين(ع)دل مى بندند.
من جلو مى روم و مى خواهم با وَهَب سخن بگويم.
ــ اى وهب! در اين صحرا چه مى كنى؟ به كجا مى روى؟
ــ به سوى حسين(ع) فرزند پيامبر شما مى روم.
ــ مگر نمى بينى كه صحرا پر از آشوب است. سربازان ابن زياد همه جا نگهبانى مى دهند. اگر شما را دستگير كنند كشته خواهيد شد.
ــ اين راه عشق است. سود و زيان ندارد.
ــ آخر شما مولاى ما، حسين(ع) را از كجا مى شناسيد.
ــ اين حكايتى دارد كه بهتر است از مادرم بشنوى.
من نزد مادرش مى روم و سلام مى كنم. او برايم چنين حكايت مى كند:
ما در بيابان هاى اطراف كوفه زندگى مى كرديم. چند هفته گذشته چاه آبى كه كنار خيمه ما بود خشك شد. گوسفندان ما داشتند از تشنگى مى مردند. فرزندم وهب همراه همسرش، براى پيدا كردن آب به بيابان رفته بودند، امّا آنها خيلى دير برگشتند و من نگران آنها بودم.
آن روز، كاروانى در نزديكى خيمه ما منزل كرد و آقاى بزرگوارى نزد من آمد و گفت: "مادر اگر كارى دارى بگو تا برايت انجام دهم".
متانت و بزرگوارى را در سيماى او ديدم. به ذهنم رسيد كه از او طلب آب كنم چرا كه بى آبى، زندگى ما را بسيار سخت كرده بود. در دل خود، آرزوى آبى گوارا كردم. ناگهان ديدم كه چشمه زلالى از زمين جوشيد. باور نمى كردم، پس چنين گفتم:
ــ كيستى اى جوانمرد و در اين بيابان چه مى كنى؟ چه قدر شبيه حضرت مسيح()هستى!
ــ من حسين ام، فرزند آخرين پيامبر خدا. به كربلا مى روم. وقتى فرزندت رسيد; سلام مرا به او برسان و بگو كه فرزند پيامبرِ آخرالزّمان، تو را به يارى طلبيده است.
و بعد از لحظاتى كاروان به سوى اين سرزمين حركت كرد. ساعتى بعد پسر و عروسم آمدند. چشمه زلال آب چشم آنها را خيره كرده بود و گفت:
ــ اين جا چه خبر بوده است مادر؟
ــ حسين فرزند آخرين پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) اين جا بود و تو را به يارى فرا خواند و رفت.
فرزندم در فكر فرو رفت. اين حسين(ع) كيست كه چون حضرت عيسى(ع) معجزه مى كند؟ بايد پيش او بروم. پسرم تصميم خود را گرفت تا به سوى حسين(ع) برود. او مى خواست به سوى همه خوبى ها پرواز كند.
دل من هم حسينى شده بود و مى خواستم همسفر او باشم. براى همين به او گفتم "پسرم! حق مادرى را ادا نكرده اى اگر مرا هم به كربلا نبرى".
فرزندم به من نگاهى كرد و چيزى نگفت.
آن گاه همسرش جلو آمد و به او گفت: "همسر عزيزم! مرا تنها مى گذارى و مى روى. من نيز مى خواهم با تو بيايم". وهب جواب داد: "اين راه خون است و كشته شدن. مگر خبر ندارى همه دارند براى كشتن حسين(ع) به كربلا مى روند، امّا همسر وهب اصرار كرد كه من هم مى خواهم همراه تو بيايم.
و اين چنين بود كه ما هر سه با هم حركت كرديم تا حسين(ع) را ببينيم.
من با شنيدن اين حكايت به اين خانواده آفرين مى گويم وتصميم مى گيرم تا در دل تاريكى شب، آنها را همراهى مى كنم.
گويا امام حسين(ع) مى داند كه سه مهمان عزيز دارد. پيش از اينكه آنها به كربلا برسند خودش از خيمه بيرون آمده است. زينب(س)هم به استقبال ميهمانان مى آيد. اكنون وهب در آغوش امام حسين(ع) است و مادر و همسرش در آغوش زينب(س).
به خدا سوگند كه آرامش دو جهان را به دست آورده اى، اى وهب! خوشا به حال تو!
و اين سه نفر به دست امام حسين(ع) مسلمان مى شوند.
"أشهد أنْ لا اله الاّ الله و أشهد أنّ محمّداً رسول الله".
خوشا به حال شما كه مسلمان شدنتان با حسينى شدنتان يكى بود. ايمان آوردن شما در اين شرايط حساس، نشانه روحيّه حق طلبى شماست.
نویسنده:دکتر مهدی خدامیان
#کلیدبهشت🗝🏰
@kelidebeheshte
💗#هفت_شهر_عشق💗
💗#ادامه_قسمت_بیست_و_چهارم💗
نگاه كن! آن پيرمرد را مى گويم. آيا او را مى شناسى؟
او اَنس بن حارث، يكى از ياران پيامبر است. او نبرد قهرمانانه حمزه سيد الشّهدا را از نزديك ديده است و اينك با كوله بارى از خاطره هاى بزرگ به سوى امام حسين()مى آيد.
سن او بيش از هفتاد سال است، امّا او مى آيد تا اين بار در ركاب فرزند پيامبرشمشير بزند.
نگاهش به امام مى افتد. اشك در چشمانش حلقه مى زند. اندوهى غريب وجودش را فرا مى گيرد. او خودش از پيامبر شنيده است: "حسين من در سرزمين عراق مى جنگد و به شهادت مى رسد. هر كس كه او را درك كند بايد ياريش كند".او ديده است كه پيامبر چقدر به حسين عشق مىورزيد و چقدر در مورد او به مردم توصيه مى كرد.
اكنون پس از سال ها، آن هم در دل شب هشتم، اَنس بار ديگر مولايش حسين(ع) را مى بيند. تمام خاطره ها زنده مى شود. بوى مدينه در فضا مى پيچد. انس نزد امام مى رود و با او بيعت مى كند كه تا آخرين قطره خون خود در راه امام جهاد كند.
آرى! چنين است كه مدينه به عاشورا متصل مى شود. اَنس كه در ركاب پيامبر شمشير زده، آمده است تا در كربلا هم شمشير بزند. اگر در ركاب پيامبر شهادت نصيبش نشد، اكنون در ركاب فرزندش مى تواند شهد شهادت بنوشد.
آنجا را نگاه كن!
دو اسب سوار با شتاب به سوى ما مى آيند. خدايا! آنها كيستند؟ نكند دشمن باشند و قصد حمله داشته باشند؟
ــ ما آمده ايم امام حسين(ع) را يارى كنيم.
ــ شما كيستيد؟
ــ منم نُعمان اَزْدى، آن هم برادرم است.
ــ خوش آمديد.
آنها به سوى خيمه امام مى روند تا با او بيعت كنند. آيا آنها را مى شناسى؟ آنها كسانى هستند كه در جنگ صفيّن در ركاب حضرت على(ع) شمشير زده اند.
فرداى آن شب نزد نعمان و برادرش مى روم و مى گويم:
ــ ديشب از كدام راه به اردوگاه امام آمديد؟ مگر همه راه ها بسته نيست؟
ــ راست مى گويى، همه راه ها بسته شده است، امّا ما با يك نقشه توانستيم خود را به اين جا برسانيم.
ــ چه نقشه اى؟
ــ ما ابتدا خود را به اردوگاه ابن زياد رسانديم و همراه سپاهيان او به كربلا آمديم و سپس در دل شب خود را به اردوگاه حق رسانديم.
نویسنده:دکتر مهدی خدامیان
#کلیدبهشت🗝🏰
@kelidebeheshte
چند مورد از #آثار_نمازشب در روایات
1️⃣ ضمانت روزی
امام صادق علیه السلام:
دروغ گفته کسی که گمان کند نمازشب میخواند و گرسنگی می کشد؛ زیرا نمازشب غذای روز را ضمانت می کند.
📚بحارالانوار، ج۸۴، ص۱۵۴، ح۳۳
2️⃣ از بین بردن گناهان
رسول خدا ص:
بر شما باد به نمازشب؛ زیرا... از گناه باز می دارد و گناهان را می پوشاند.
📚بحارالانوار، ج۸۴، ص۱۵۵، ح۳۸
3️⃣ چراغ تاریکی قبر
رسول خدا ص:
نمازشب، برای صاحبش چراغی است در تاریکی قبر.
📚ارشاد القلوب، ج۱، ص۱۹۰
#کلیدبهشت🗝🏰
@kelidebeheshte
💚نمازشب را با ما تجربه کنید💚
#احکام_نماز
#احکام 👈 اگر دستمال نجسی در جیب نمازگزار باشد، آیا نماز او صحیح است؟
✅ پاسخ:
❇️ اگر به قدری کوچک است که نمی توان با آن عورت را پوشاند (مثل دستمال کوچک): در صورتی که از مردار یا حیوان نجس العین (سگ و خوک) و حیوان حرام گوشت یا ابریشم خالص و یا طلا (برای مردان) درست نشده باشد، مانعی ندارد.
🔹توجه: وسایلی مانند کلید، چاقو، انگشتر و عینک نجس نیز حکم دستمال کوچک را دارند، از این رو همراه داشتن آنها در نماز با شرایط مذکور مانعی ندارد.
🔸همچنین همراه داشتن تلفن همراه، دستمال کاغذی، جوراب ساقه کوتاه نجس، در نماز اشکالی ندارد ( به شرطی که نجاست به لباس یا بدن نمازگزار سرایت نکند.)
🔺 توضیح المسائل ده مرجع، م 861 و 862؛
کلیدبهشت🗝🏰
eitaa.com/joinchat/1912799280C98470c8f19
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#موشن_گرافی #آموزش_نماز
نکاتی برای آموزش هر چه بهتر نماز به فرزندان
#کودک_نوجوان
#تربیت_نمازی_فرزندان
#خانواده_و_نماز
کلیدبهشت🗝🏰
eitaa.com/joinchat/1912799280C98470c8f19
هدایت شده از کلیدبهشت🇵🇸』
52.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ 🎬 #استاد_شجاعی
#حرف_خاص
♨️ از نماز لذت نمیبرم!!!
صحنهی نماز یک صحنهی ملاقات خیالی نیست!
صحنهای است کاملاً حقیقی با حضورِ کسانی که امروز چشمانت نمیبیند...
در این صحنه، و در بین این مهمانان، کسانی مقربترند، که در #رکوع ، موفقترند.
✖️ این جملات نمیتوانند انتقالدهندهی مفاهیمی مثل "مهمانان صحنهی نماز"، و یا "نمازگزار موفق در رکوع" باشند ...
👈 ویدئوی بالا را بنوشید و تمارین رکوع نماز را آرام آرام آغاز کنید.
کلیدبهشت🗝🏰
eitaa.com/joinchat/1912799280C98470c8f19
💗#هفت_شهر_عشق💗
💗#قسمت_بیست_و_پنجم💗
لحظه به لحظه بر نيروهاى عمرسعد افزوده مى شود. صداى شادى و قهقهه سپاه كوفه به آسمان مى رسد.
همه راه ها بسته شده است. ديگر كسى نمى تواند براى يارى امام حسين(ع) به سوى كربلا بيايد. مگر افراد انگشت شمارى كه بتوانند از حلقه محاصره عبور كنند.
امام حسين(ع) بايد حجّت را بر همه تمام كند. به همين جهت، پيكى را براى عمرسعد مى فرستد و از او مى خواهد كه با هم گفتوگويى داشته باشند.
عمرسعد به اميد آنكه شايد امام حسين(ع) با يزيد بيعت كند با اين پيشنهاد موافقت مى كند. قرار مى شود هنگامى كه هوا تاريك شد، اين ملاقات صورت گيرد.
حتماً مى دانى كه عمرسعد از روز اوّل هم كه به كربلا آمد، جنگ را به بهانه هاى مختلفى عقب مى انداخت. او مى خواست نيروهاى زيادى جمع شود و با افزايش نيروها و سخت شدن شرايط، امام حسين(ع) را تحت فشار قرار دهد تا شايد او بيعت با يزيد را قبول كند.
در اين صورت، علاوه بر اينكه خون امام حسين(ع) به گردن او نيست، به حكومت رى هم رسيده است. او مى داند كه كشتن امام حسين(ع) مساوى با آتش جهنّم است، و روايت هاى زيادى را در مقام و عظمت امام حسين(ع) خوانده است، امّا عشق حكومت رى او را به اين بيابان كشانده است.
فرماندهان سپاه بارها از عمرسعد خواسته اند تا دستور حمله را صادر كند، امّا او به آنها گفته است: "ما بايد صبر كنيم تا نيروهاى كمكى و تازه نفس از راه برسند".
به راستى آيا ممكن است كه عمرسعد پس از ملاقات امام، از تصميم خود برگردد و عشق حكومت رى را از سر خود بيرون كند؟
امشب، شب نهم محرّم (شب تاسوعا) است و شب از نيمه گذشته است.
امام حسين(ع) با عبّاس و على اكبر و هجده تن ديگر از يارانش، به محلّ ملاقات مى روند. عمرسعد نيز، با پسرش حَفْص و عدّه اى از فرماندهان خود مى آيند. محلّ ملاقات، نقطه اى در ميان اردوگاه دو سپاه است. دو طرف مذاكره كننده، به هم نزديك مى شوند.
امام حسين(ع) دستور مى دهد تا يارانش بمانند و همراه با عبّاس و على اكبرجلو مى رود.عمرسعد هم دستور مى دهد كه فرماندهان و نگهبانان بمانند و همراه با پسر و غلامش پيش مى آيد.
مذاكره در ظاهر كاملاً مخفيانه است. تو همين جا بمان، من جلو مى روم ببينم چه مى گويند و چه مى شنوند.
امام مى فرمايد: "اى عمرسعد، مى خواهى با من بجنگى؟ تو كه مى دانى من فرزند رسول خدا(صلى الله عليه وآله) هستم. از اين مردم جدا شو و به سوى من بيا تا رستگار شوى".
جانم به فدايت اى حسين (ع)!
با اينكه عمرسعد آب را بر روى كودكان تو بسته و صداى گريه و عطش آنها دشت كربلا را فرا گرفته است، باز هم او را به سوى خود دعوت مى كنى تا رستگار شود.
دل تو آن قدر دريايى است كه براى دشمن خود نيز، جز خوبى نمى خواهى.
دل تو به حال دشمن هم مى سوزد. كجاى دنيا مى توان مهربان تر از تو پيدا كرد.
عمرسعد حيران مى شود و نمى داند چه جوابى بدهد. او هرگز انتظار شنيدن اين كلام را از امام حسين(ع) نداشت.
امام نمى گويد كه آب را آزاد كن. امام از او مى خواهد كه خودش را آزاد كند. عمرسعد، بيا و تو هم از بندِ هواى نفس، آزاد شو. بيا و دنيا را رها كن.
آشوبى در وجود عمرسعد بر پا مى شود. بين دو راهى عجيبى گرفتار مى شود. بين حسينى شدن و حكومت رى، امّا سرانجام عشق حكومت رى به او امان نمى دهد. امان از رياست دنيا! تاريخ پر از صحنه هايى است كه مردم ايمان خود را براى دو روز رياست دنيا فروخته اند.
پس عمرسعد بايد براى خود بهانه بياورد. او ديگر راه خود را انتخاب كرده است.
رو به امام مى كند و مى گويد:
ــ مى ترسم اگر به سوى تو بيايم خانه ام را ويران كنند.
ــ من خودم خانه اى زيباتر و بهتر برايت مى سازم.
ــ مى ترسم مزرعه و باغ مرا بگيرند.
ــ من بهترين باغ مدينه را به تو مى دهم. آيا اسم مزرعه بُغَيْبِغه را شنيده اى؟ همان مزرعه اى كه معاويه مى خواست آن را به يك ميليون دينار طلا از من بخرد، امّا من آن را نفروختم، من آن باغ را به تو مى دهم. ديگر چه مى خواهى؟
ــ مى ترسم ابن زياد زن و بچه ام را به قتل برساند.
ــ نترس، من سلامتى آنها را براى تو ضمانت مى كنم. تو براى خدا به سوى من بيا، خداوند آنها را حفاظت مى كند.
نویسنده:دکتر مهدی خدامیان
کلیدبهشت🗝🏰
eitaa.com/joinchat/1912799280C98470c8f19
💗#هفت_شهر_عشق💗
💗#ادامه_قسمت_بیست_و_پنجم💗
عمرسعد سكوت مى كند و سخنى نمى گويد. او بهانه ديگرى ندارد. هر بهانه اى كه مى آورد امام به آن پاسخى زيبا و به دور از انتظار مى دهد.
سكوت است و سكوت.
او امام حسين(ع) را خوب مى شناسد. حسين(ع) هيچ گاه دروغ نمى گويد. خدا در قرآن سخن از پاكى و عصمت او به ميان آورده است، امّا عشق رياست و حكومت رى را چه كند؟
امام حسين(ع) مى خواست مزرعه بزرگ و باصفايى را كه درختان خرماى زيادى داشت به عمرسعد بدهد، امّا عمرسعد عاشق حكومت رى شده است و هيچ چيز ديگر را نمى بيند.
سكوت عمرسعد طولانى مى شود، به اين معنا كه او دعوت امام حسين(ع) را قبول نكرده است. اكنون امام به او مى فرمايد: "اى عمرسعد، اجازه بده تا من راه مدينه را در پيش گيرم و به سوى حرم جدّم باز گردم".
باز هم عمرسعد جواب نمى دهد. امام براى آخرين بار به عمرسعد مى فرمايد: "اى عمرسعد، بدان كه با ريختنِ خون من، هرگز به آرزوى خود كه حكومت رى است نخواهى رسيد".
و باز هم سكوت...ديدار به پايان مى رسد و هر گروه به اردوگاه خود باز مى گردد.
خداوند انسان را آزاد و مختار آفريده است. خداوند راه خوب و بد را به انسان نشان مى دهد و اين خود انسان است كه بايد انتخاب كند. امشب عمرسعد مى توانست حسينى شود و سعادت دنيا و آخرت را از آن خود كند.
شايد با خود بگويى چگونه شد كه امام حسين(ع) به عمرسعد وعده داد كه اگر به اردوگاه حق بيايد براى او بهترين منزل را مى سازد و زن و بچّه هاى او نيز، سالم خواهند ماند.
اين نكته بسيار مهمّى است. شايد فكر كنى كه عمرسعد يك نفر است و پيوستن او به لشكر امام، هيچ تأثيرى بر سرنوشت جنگ ندارد، امّا اگر به ياد داشته باشى برايت گفتم كه عمرسعد به عنوان يك شخصيّت مهم، در كوفه مطرح بود و مردم او را به عنوان يك دانشمند وارسته مى شناختند.
من باور دارم اگر عمرسعد امشب حسينى مى شد، بيش از ده هزار نفر حسينى مى شدند و همه كسانى كه به خاطر سخنان عمرسعد به جنگ امام حسين(ع) آمده بودند به امام ملحق مى گشتند و سرنوشت جنگ عوض مى شد.
و شايد در اين صورت ديگر جنگى رخ نمى داد. زيرا وقتى ابن زياد مى فهميد عمرسعد و سپاهش به امام حسين(ع) ملحق شده اند، خودش از كوفه فرار مى كرد، در نتيجه امام به راحتى مى توانست كوفه را تصرّف كند و پس از آن به شام حمله كرده و به حكومت يزيد خاتمه بدهد.
همسفرم! به نظر من يكى از مهم ترين برنامه هاى امام حسين(ع) در كربلا، مذاكره ايشان با عمرسعد بوده است.
امام حسين(ع) در هر لحظه از قيام خود همواره تلاش مى كرد كه از هر موقعيّتى براى هدايت مردم و دور كردن آنها از گمراهى استفاده كند، امّا افسوس كه عمرسعد وقتى در مهم ترين نقطه تاريخ ايستاده بود، بزرگ ترين ضربه را به حق و حقيقت زد، آن هم براى عشق به حكومت!
عمرسعد به خيمه خود باز گشته است. در حالى كه خواب به چشم او نمى آيد.
وجدانش با او سخن مى گويد: "تو مى خواهى با پسر پيامبر بجنگى؟ تو آب را بر روى فرزندان زهرا(س) بسته اى؟".
به راستى، عمرسعد چه كند؟ عشق حكومت رى، لحظه اى او را رها نمى كند. سرانجام فكرى به ذهن او مى رسد: "خوب است نامه اى براى ابن زياد بنويسم".
او قلم و كاغذ به دست مى گيرد و چنين مى نويسد: "شكر خدا كه آتش فتنه خاموش شد. حسين به من پيشنهاد داده است تا به او اجازه دهم به سوى مدينه برگردد. خير و صلاح امّت اسلامى هم در قبول پيشنهاد اوست".
عمرسعد، نامه را به پيكى مى دهد تا هر چه سريع تر آن را به كوفه برساند.
کلید بهشت🗝🏰
eitaa.com/joinchat/1912799280C98470c8f19
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#نمازشب
اصلاح تمام کارها با #نمازشب
🍃آیت الله ناصری ره🍃
کلیدبهشت🗝🏰
eitaa.com/joinchat/1912799280C98470c8f19
❤️نمازشب را با ما تجربه کنید❤️
✍ #آداب_نماز
🔰مستحبات و مکروهات قرائت و ذکر
13 - مستحب است كه در نماز و عشاى شب جمعه براى ركعت اول ، سوره جمعه و براى دوم ، سوره ((اعلى )) و در نماز ظهر و عصر جمعه براى ركعت اول ، سوره جمعه و براى ركعت دوم ، سوره منافقون قرائت شود.
14 - مستحب است كه نمازگزار در نماز صبح روز جمعه در ركعت اول ، سوره جمعه و در ركعت دوم ، سوره توحيد را بخواند و در نماز مغرب شب جمعه در ركعت اول ، سوره جمعه و در ركعت دوم ، سوره توحيد را بخوان.
15 - مستحب است كه نمازگزار در قرائت رعايت ترتيل را نمايد و كلمات را آرام ، شمرده و واضح بخواند.
16 - مستحب است كه نمازگزار در جاهايى كه علماى تجويد، وقف در آن جاها را معتبر دانسته اند، وقف كند.
17 - مستحب است كه نمازگزار در هنگام خواندن سوره ، وقتى به آيه رحمت رسيد، از خدا طلب رحمت بنمايد و اگر به آيه عذاب جهنم و بلا رسيد، از خدا طلب پناه از عذاب كند.
18 - اگر نمازگزار ترس از آن دارد كه وقتى سوره طولانى مى خواند، وقت تنگ شود و نماز دومش قضا شود، مستحب است كه سوره كوتاه قرائت كند.
19 - مستحب است كه نمازگزار در نافله نمازهاى شب (نافله مغرب ، عشا و نماز شب ) قرائت را بلند و در نافله نمازهاى روز (نافله صبح ، ظهر و عصر) آهسته بخواند.
20 - كراهت دارد كه در هر ركعت از نمازهاى واجب ، بيش از يك سوره قرائت شود.
21 - مكروه است كه انسان در تمام نمازهاى يك شبانه روز، سوره ((قل هو اللّه احد)) را نخواند.
22 - خواندن سوره ((قل هو اللّه احد)) با يك نفس مكروه است.
23 - مكروه است كه انسان سوره اى را كه در ركعت اول خوانده ، در ركعت دوم نيز بخواند. (مگر اين كه در هر دو ركعت ، سوره ((قل هو اللّه احد)) را قرائت كند.
کلیدبهشت🗝🏰
eitaa.com/joinchat/1912799280C98470c8f19
✍حاج آقا قرائتی
گاهی یک ویروس وارد بدن می شود و تمام بدن را فلج می کند. گاهی یک جرقه زده می شود و منطقه ای به آتش کشیده می شود. گاهی یک حسادت سبب توطئه قتل یوسف می شود. گاهی یک لقمه حرام و یا طمه رسیدن به حکومت ، انسان را تا کشتن امام حسین علیه السلام پیش می برد. معمولا هر گناهی ، زمینه ساز گناه بزرگ تری است.
قرآن در این زمینه می فرماید : کسی که سراغ خلافی رود و آثار شوم آن خلاف او را احاطه کند ، برای همیشه در دوزخ خواهد بود. اگر پرده حیا پاره شود ، گناه برای انسان راحت می شود. بین دلیل در دعای کمیل می خوانیم : خداوند! آن گناهانی که پرده عصمت و پاکی را هتک و پاره می کند، بر من ببخش.
کلیدبهشت🗝🏰
eitaa.com/joinchat/1912799280C98470c8f19
#دورکعت_قصه
فرود ناموفق!
به اين مي گن يه فرود ناموفق!
بعد از رکوع با سرعت به سجده رفتم. بر اثر سرعتزياد، سرم به شدت به مهر خورد و بعد از برخورد،بالفاصله بلند شد و دوباره روي مهر قرار گرفت. نميدونستم اين دو برخورد کافيه و دو سجده حساب ميشه يا بايد يک سجده ديگر برم خودم گفتم: يک سجده ي ديگه مي رم، بعد از نمازهم نگاه مي کنم، اگه نمازم درست بود که هيچ، و الادوباره مي خونم.
بعد از نماز نگاه کردم، درست بود.
اگر بي اختيار سرتان از روي مهر بلند شد توانستيداجازه ندهيد که سرتان دوباره به مهر برخورد کند، همانبرخورد لحظه اي را يک سجده حساب کنيد. ولي اگربي اختيار دوباره سرتان به مهر برخورد کرد، اين دو
برخورد را يک سجده حساب کنيد و بعد یه سجده يديگر نيز برويد.
[ توضیح المسائل امام خمیني )ره(، مسأله 1811.
کلیدبهشت🗝🏰
eitaa.com/joinchat/1912799280C98470c8f19